یکی از مواردی که در ایران باستان (ایران قبل از اسلام) به شدت وجود داشت به قول جناب مطهری، «انسان پرستی» به معنای واقعی کلمه بود که اسلام در بدو ورود خود با آن به مبارزه پرداخت و همین موضوع از جمله اسباب گرایش قلبی ملت ستمدیده ایرانی به این دین آسمانی شد.
این مبارزه هم بنا بر منابع تاریخی موثق،صرفا یک شعار یا ادعای تو خالی نبود بلکه یک اصل برگرفته شده از اساس نامه این دین بود که پیروانش را مامور به التزام عملی می نمود.
جناب «مرتضی مطهری» در بخشی از سخنرانی خود با موضوع : خدمات متقابل اسلام و ایران ، به دو مورد تاریخی از سیرت عملی دو صحابی،شخصیت و پیشوای مطرح جهان اسلام،یعنی عُمَر بن خَطّاب و علی بن أبي طالب رَضِيَ اللهُ عَنهُما ، اشاره می کنند که خواندن و شنیدن این مطالب بسی قابل تامل و اندیشه است.
ایشان می گویند :
«به عمر بن الخطاب اطلاع دادند سَعد ابی وَقّاص،امیر تو که آمده است و ایران را فتح کرده است،در کوفه،این سعد بن ابی وقاص،یک کوشک ساخته است.یک قصر ساخته است.بعد هم درهای کاخ های سلاطین ساسانی را آورده است به در ساختمان خودش زده است!
مردم میگن چرا ایرانی این قدر شیفته اسلام شد؟آخه چطور شیفته اسلام نشود؟!
ایرانی ای که دربار خسروپرویز اون چنانی را دیده است که حتی انسان حیرت می کند از اون تشریفات،از اون تحکم،از اون استبداد!
بهش میگن آقا فلان کس را خواستیم بیاد به پیشگاه تو نیامد،تعلل ورزید،میگه مانعی ندارد.اگر او به تمام بدنش کراهت دارد بیاد پیش من،ما به بعضی از بدنش هم راضی هستیم.سرشو ببرید بیارید!
یزدگرد آخری که از مسلمون ها شکست خورد شما ببینید در وقتی که فرار می کرد،تشریفات زندگی او افسانه ایست،افسانه ایست.
عمر بن الخطاب بهش خبر میدن سعد بن ابی وقاص کاخی در کوفه ساخته است.ببینید این مرد آشنا با روح اسلام چه می کند؟!
محمد بن مسلمه که از سران صحابه پیغمبر است یک نامه به دست او می دهد می گوید : این نامه را می روی به دست سعد وقاص می دهی،ولی قبل از اونکه نامه را به دست سعد وقاص بدهی،بدون اینکه یک کلمه با احدی حرف بزنی افراد را جمع کن،هیزم را جمع کن،اون...اون کاخ را آتش بزن بعدم نامه من را بهش بده.
سعد ابی وقاص نشسته است،می بیند محمد بن مسلمه وارد شد ولی حرف نمی زند!میگه یک عده بیان هیزم جمع کنن،یک عده هیزم جمع کنن،هیزم ها را جمع می کند،در جلوی چشم سعد ابی وقاص اون ساختمان را آتش زد،بعد نامه را تحویلش داد.
دید عمر بهش نوشته است : که آقا،سعد ابی وقاص،دیگه باز تو میخوای اخلاق سلاطین ساسانی را میخوای از این به بعد پیروی بکنی؟باز در را به روی خودت ببندی،دیگه مردم به تو دسترسی نداشته باشند؟چشمه را از اون اولش باید گرفت.حق نداری در چنین کاخ ها بنشینی.باید زندگیت مساوی با زندگی همه مردم باشد.
ایرانی تعجب می کند وقتی که برخورد می کند با یک همچو حکومتی.
در مدائن،علی بن ابی طالب وارد می شود.وقتی که میاد به طرف کوفه،میاد به مدائن که می رسد،عده ای از دهقان های ایرانی،یعنی از ملّاکین و کشاورزهای ایرانی،میان به استقبال امیرالمؤمنین علی علیه السلام.بعد شروع می کنن در رکاب امیرالمؤمنین دویدن!
فرمود:چرا؟این کار چیست؟آقا این رسم ماست که از بزرگ خودمون اینطور احترام بکنیم.فرمود : نه،نه،قدغن است.در اسلام قدغن است.این کاری که شما می کنید،خودتونو ذلیل می کنید،خودتونو پست می کنید،در مقابل رییس خودتون،بدون این هم که بر عزت او چیزی افزوده باشد.منم یک بنده ای از بندگان خدا هستم.مثل شما.این کار را نمی خوام...نمی خوام.»
منبع:مرتضی مطهری،پنجم خرداد ماه ۱۳۴۷،خدمات متقابل اسلام و ایران،بخش اول،از دقیقه ۳۱:۵۱ تا ۳۵:۴۲.
دریافت فایل سخنرانی
حجم: 891 کیلوبایت