| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

آخر چطور شیفته اسلام نشود؟

سه شنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۲ ب.ظ

یکی از مواردی که در ایران باستان (ایران قبل از اسلام) به شدت وجود داشت، به قول جناب مطهری، «انسان‌پرستی» به معنای واقعی کلمه بود که اسلام در بدو ورود خود با آن به مبارزه پرداخت و همین موضوع از جمله اسباب گرایش قلبی ملت ستمدیدهٔ ایرانی به این دین آسمانی شد.
این مبارزه هم بنا بر منابع تاریخی موثق، صرفاً یک شعار یا ادعای توخالی نبود بلکه یک اصل برگرفته شده از اساس‌نامهٔ این دین بود که پیروانش را مأمور به التزام عملی می‌نمود.
جناب «مرتضی مطهری» در بخشی از سخنرانی خود با موضوع: خدمات متقابل اسلام و ایران، به دو مورد تاریخی از سیرت عملی دو صحابی، شخصیت و پیشوای مطرح جهان اسلام، یعنی عُمَر بن خَطّاب و علی بن أبی طالب رَضِیَ اللهُ عَنهُما، اشاره می‌کنند که خواندن و شنیدن این مطالب بسی قابل تأمل و اندیشه است.


ایشان می‌گویند:


«به عمر بن الخطاب اطلاع دادند سعد أبی وَقّاص، امیر تو که آمده است و ایران را فتح کرده است، در کوفه، این سعد بن أبی وقاص، یک کوشک ساخته است. یک قصر ساخته است. بعد هم درهای کاخ‌های سلاطین ساسانی را آورده است به درِ ساختمان خودش زده است!
مردم می‌گن چرا ایرانی این‌قدر شیفتهٔ اسلام شد؟ آخه چطور شیفتهٔ اسلام نشود؟!

ایرانی‌ای که دربار خسروپرویز اون‌چنانی را دیده است که حتی انسان حیرت می‌کند از اون تشریفات، از اون تحکم، از اون استبداد!
بهش می‌گن آقا فلان کس را خواستیم بیاد به پیشگاه تو، نیامد، تعلل ورزید؛ می‌گه مانعی ندارد. اگر او به تمام بدنش کراهت دارد بیاد پیش من، ما به بعضی از بدنش هم راضی هستیم. سرشو ببرید بیارید!

یزدگرد آخری که از مسلمون‌ها شکست خورد، شما ببینید وقتی که فرار می‌کرد، تشریفات زندگی او افسانه‌ای است، افسانه‌ای است.

عمر بن الخطاب بهش خبر می‌دن سعد بن أبی وقاص کاخی در کوفه ساخته است. ببینید این مرد آشنا با روح اسلام چه می‌کند؟!
محمد بن مسلمه که از سران صحابهٔ پیغمبر است، یک نامه به دست او می‌دهد، می‌گوید: این نامه را می‌روی به دست سعد وقاص می‌دهی، ولی قبل از اونکه نامه را به دست سعد وقاص بدهی، بدون اینکه یک کلمه با احدی حرف بزنی، افراد را جمع کن، هیزم را جمع کن، اون... اون کاخ را آتش بزن؛ بعدم نامهٔ من را بهش بده.
سعد أبی وقاص نشسته است، می‌بیند محمد بن مسلمه وارد شد ولی حرف نمی‌زند! می‌گه یک عده بیان هیزم جمع کنن، یک عده هیزم جمع کنن. هیزم‌ها را جمع می‌کند، در جلوی چشم سعد أبی وقاص اون ساختمان را آتش زد، بعد نامه را تحویلش داد.
دید عمر بهش نوشته است: که آقا، سعد أبی وقاص، دیگه باز تو می‌خوای اخلاق سلاطین ساسانی را می‌خوای از این به بعد پیروی بکنی؟ باز در را به روی خودت ببندی، دیگه مردم به تو دسترسی نداشته باشند؟ چشمه را از اون اولش باید گرفت. حق نداری در چنین کاخ‌ها بنشینی. باید زندگیت مساوی با زندگی همهٔ مردم باشد.
ایرانی تعجب می‌کند وقتی که برخورد می‌کند با یک همچو حکومتی.

در مدائن، علی بن أبی طالب وارد می‌شود. وقتی که میاد به طرف کوفه، میاد به مدائن که می‌رسد، عده‌ای از دهقان‌های ایرانی، یعنی از ملّاکین و کشاورزهای ایرانی، میان به استقبال امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام. بعد شروع می‌کنن در رکاب امیرالمؤمنین دویدن!
فرمود: چرا؟ این کار چیست؟ آقا این رسم ماست که از بزرگ خودمون این‌طور احترام بکنیم. فرمود: نه، نه، قدغن است. در اسلام قدغن است. این کاری که شما می‌کنید، خودتونو ذلیل می‌کنید، خودتونو پست می‌کنید در مقابل رئیس خودتون، بدون این هم که بر عزت او چیزی افزوده باشد. منم یک بنده‌ای از بندگان خدا هستم، مثل شما. این کار را نمی‌خوام... نمی‌خوام.»


 

منبع: مرتضی مطهری، پنجم خرداد ماه ۱۳۴۷، خدمات متقابل اسلام و ایران، بخش اول، از دقیقهٔ ۳۱:۵۱ تا ۳۵:۴۲. 

 

 

 

دریافت فایل سخنرانی
حجم: 891 کیلوبایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest