امام شافعی رَحِمَهُ الله :
علم آن نیست که حفظ شود، علم آن است که سود برساند.
«لَيْسَ الْعِلْمُ مَا حُفِظَ. الْعِلْمُ مَا نَفَعَ»
حلیة الأولیاء: ۹/ ۱۲۳
- ۰ نظر
- ۳۰ مهر ۹۹ ، ۰۵:۵۶
امام شافعی رَحِمَهُ الله :
علم آن نیست که حفظ شود، علم آن است که سود برساند.
«لَيْسَ الْعِلْمُ مَا حُفِظَ. الْعِلْمُ مَا نَفَعَ»
حلیة الأولیاء: ۹/ ۱۲۳
در تاریخ بغداد آمده است که در سال ۲۸۶ هجری، در دادگاه موسی بن اسحاق، قاضی شهر ری، زنی همراه با ولیّ خود حاضر شد و ادعا کرد که شوهرش مهریهی او را که پانصد دینار بود، نپرداخته است. اما شوهر این ادعا را رد کرد.
قاضی از زن خواست که گواهان خود را معرفی کند. ولیّ او گفت که شهود حاضرند. یکی از شاهدان درخواست کرد که زن را ببیند تا بتواند او را شناسایی کرده و در شهادتش به او اشاره کند. قاضی اجازه داد، و شاهد رو به زن کرد و گفت: «برخیز!»
در این لحظه، شوهر با ناراحتی اعتراض کرد و گفت: «میخواهید چه کنید؟!» وکیل پاسخ داد: «شهود باید چهرهی همسرت را ببینند تا مطمئن شوند که او همان زنی است که مهریهاش را مطالبه میکند.»
اما ناگهان شوهر که نمیخواست همسرش در برابر دیگران چهرهاش را آشکار کند، رو به قاضی کرد و گفت: «من در حضور شما اعتراف میکنم که این مهریه را بدهکارم، اما اجازه نمیدهم که همسرم صورت خود را برای دیگران آشکار کند.»
وقتی زن این سخنان را شنید، تحت تأثیر قرار گرفت و رو به قاضی کرد و گفت: «من هم در حضور شما شهادت میدهم که از حق مهریهام گذشتم و همسرم را از پرداخت آن، در دنیا و آخرت، معاف کردم.»
قاضی که این جوانمردی و بزرگواری را دید، گفت: «این ماجرا باید در شمار بزرگواریهای اخلاقی ثبت شود.»
«أَخبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَعْقُوبَ، أَخبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نُعَيْمٍ ٱلضَّبِّيُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبدِ ٱللَّهِ مُحَمَّدَ بْنَ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى القَاضِي يَقُولُ: حَضَرْتُ مَجلِسَ مُوسَى بْنِ إِسْحَاقَ القَاضِي - بِالرَّيِّ - سَنَةَ سِتٍّ وَثَمَانِينَ وَمِائَتَيْنِ، وَتَقَدَّمَتِ ٱمْرَأَةٌ فَٱدَّعَى وَلِيُّهَا عَلَى زَوْجِهَا خَمْسَمِائَةِ دِينَارٍ مَهْرًا، فَأَنْكَرَ، فَقَالَ القَاضِي: شُهُودُكَ، قَالَ: قَدْ أَحْضَرتُهُم، فَٱسْتَدْعَى بَعْضُ الشُّهُودِ أَنْ يَنظُرَ إِلَى ٱلمَرْأَةِ لِيُشِيرَ إِلَيْهَا فِي شَهَادَتِهِ، فَقَامَ الشَّاهِدُ وَقَالَ لِلمَرْأَةِ: قُومِي، فَقَالَ الزَّوْجُ: تَفْعَلُونَ مَاذَا؟ قَالَ الوَكِيلُ: يَنظُرُونَ إِلَى ٱمْرَأَتِكَ وَهِيَ مُسْفِرَةٌ لِتَصِحَّ عِندَهُم مَعرِفَتُهَا، فَقَالَ الزَّوْجُ: وَإِنِّي أَشهَدُ القَاضِيَ أَنَّ لَهَا عَلَيَّ هَذَا المَهرَ الَّذِي تَدَّعِيهِ، وَلَا تَسْفِرُ عَنْ وَجهِهَا، فَرَدَّتِ ٱلمَرْأَةُ وَأَخبَرَتْ بِمَا كَانَ مِن زَوجِهَا، فَقَالَتِ ٱلمَرْأَةُ: فَإِنِّي أَشهَدُ القَاضِيَ أَنِّي قَدْ وَهَبتُ لَهُ هَذَا المَهرَ وَأَبرَأتُهُ مِنهُ فِي ٱلدُّنْيَا وَٱلآخِرَةِ. فَقَالَ القَاضِي: يُكتَبُ هَذَا فِي مَكَارِمِ الأَخْلَاقِ.»
تاریخ بغداد - الخطیب البغدادي - جلد ١٣ - صفحه ٥٥
روزی پسر خانوادهای نسبتاً مرفه دید که مادرش از همسایه فقیرشان مقداری نمک میخواهد. با تعجب گفت:
ـ مادر! دیروز یک کیسه بزرگ نمک برایت خریدم. چرا از همسایه نمک میخواهی؟
مادر لبخندی زد و آرام گفت:
ـ پسرم، همسایه ما همیشه از ما چیزی میخواهد. دلم میخواست اینبار من هم از او چیزی بخواهم؛ چیزی کوچک که تهیهاش برایش سخت نباشد. من به نمک نیازی ندارم، اما میخواستم او حس کند ما هم گاهی به او محتاجیم، تا اگر روزی دوباره چیزی از ما خواست، دلش نلرزد و شرمنده نشود...
بخاری و مسلم از عایشه صدیقه - رَضِيَ اللهُ عَنها - روایت کردهاند: رسول الله - صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم - فرمود:
جبرئیل چنان در حق همسایه به من سفارش میکرد که گمان کردم همسایگان باید از همدیگر ارث ببرند.
مَکحول شامی- رَحِمَهُ الله - (م۱۱۲هـ)
«لطیفترین و نازکترین دلها، دل کسانی است که کمترین گناهان را دارند.»
«أَرَقُّ النَّاسِ قُلُوبًا أَقَلُّهُمْ ذَنُوبًا»
حلیة الأولیاء لأبی نعیم الأصبهانی، ج ۵، ص ۱۸۰
ابن عربی مالکی رَحِمَهُ الله می گوید:
"زن صالح و نیکوکار با تلاش و جستجو نصیبت نمی شود، بلکه او رزقی ست که هرگاه کسی تقوای الله را پیشه کند، نصیبش خواهد شد".
احکام القرآن٥٣٦/١
پ ن:رزق الزاما بر خوراک اطلاق نمی شود و شامل هر نوع عطا و بخشش و موهبت از جانب خداوند متعال به بندگانش است.
زنی نزد عالمی رفت که زنان را به رعایت حجاب و پرهیز از بدحجابی دعوت میکرد. با اعتراض گفت:
«چرا به جای ما، به مردان نمیگویید نگاهشان را کنترل کنند؟»
عالم پاسخ داد:
«فرض کنید ظرفی از عسل دارید و مگسها به سمت آن هجوم آوردهاند. چه میکنید؟»
زن کمی فکر کرد و گفت:
«روی ظرف را میپوشانم تا مگسها به آن نزدیک نشوند.»
عالم گفت:
«زن نیز اینگونه است؛ اگر زیباییهایش را بپوشاند، کسانی که همچون مگس هستند، به او نزدیک نخواهند شد.»
پس از پایان ماه عسل، مادرشوهر با لبخند به عروسش گفت:
— تو در عرض سی روز توانستی پسرم را به خواندن نماز در مسجد پایبند کنی… کاری که من طی سی سال تلاش نتوانستم انجام دهم!
و چشمانش پر از اشک شد.
عروس مهربانانه پاسخ داد:
— مادرجان، داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟
روزی سنگ بزرگی راه مردم را سد کرده بود. مردی تصمیم گرفت آن را از سر راه بردارد. پتکی سنگین برداشت و با تمام توان ضربه زد… یک بار، دو بار، ده بار… نود و نه ضربه! اما سنگ تکان نخورد. خسته و ناامید کنار رفت.
در همین لحظه، رهگذری رسید و گفت: «بگذار من امتحان کنم.»
او تنها یک ضربه زد… و ناگهان سنگ شکست! اما چیزی که انتظارش را نداشتند، آشکار شد: گنجی زیر سنگ پنهان بود.
مرد دوم با خوشحالی گفت: «من پیدایش کردم! این طلاها مال من است!»
مرد اول اعتراض کرد: «اما من نود و نه ضربه زدم! تو فقط یک ضربه زدی!»
کارشان به قاضی کشید. قاضی با دقت به سخنان هر دو گوش داد و سپس حکم داد:
— نود و نه سهم از این گنج، متعلق به مرد اول است، زیرا اگر تلاش او نبود، سنگ هرگز نمیشکست. و مرد دوم، تنها یک سهم دارد، چرا که ضربه آخر را زده است.
عروس ادامه داد:
— مادرجان، تو سی سال بیوقفه در گوش پسرت خواندی که نماز بخواند. تو خسته و ناامید نشدی. من فقط ضربه آخر را زدم…
مادر با شنیدن این سخنان آرام گرفت. احساس کرد تلاشش بیثمر نبوده است.
چه عروس فهمیده و خوشبیانی! شاید اگر فرد دیگری جای او بود، میگفت: «بله مادر، من توانستم، تو نتوانستی!» اما او حقیقت را دید و حق را به صاحبش داد.
اخلاق اصیل، از انسان اصیل سرچشمه میگیرد.
چقدر جای تأمل دارد… چه افرادی که تلاش دیگران را به نام خود تمام میکنند. اما خداوند حتی به وزن ذرهای نیز حساب خواهد کرد.
به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد آن را دارد که بتواند با تحولات اعصار مختلف زندگی بشر همگام گردد.
من راجع به مذهب محمّد پیشگویی میکنم که این مذهب را اروپای فردا خواهد پذیرفت، همانطوری که این مذهب به نظر اروپاییهای امروز قابل قبول گردیده است.
" پیشگویی جرج برنارد شاو- نویسنده و درام نویس بریتانیایی دربارهی اسلام "
--------------------------------------------------
مذهب در آزمایش ها و رویدادهای زندگی بشر_ جان.ر.ایورت_ ترجمه مهدی قائنی (ج۱ ، ص ۵۰)
▪العــــــــلمُ صَید والکتابةُ قَیــده ..
قید صیـــودک بالحبال الواثقـــة ..
▪فمن الحمــاقة أن تصید غزالـة ..
وتترکهــا بین الخلائق طالقــــة..
العلم صید والکتابة قیدُهُ، قـیّدوا العلم بالکتابة، لأن الإنسان ینسى، أما إذا قـیّد یرجع إلیه إن نسی
به فارسی؛
▪علم و دانش به مانند شکار است و نوشتن،به مثابه ی در بند کشیدنِ شکار
پس شکارهایت را با طناب هایی مطمئن ببند
▪بنابراین این از حماقت و نادانی ست که آهویی را صید کنی
و در بین خلایق آزاد (و رهای)ش بگذاری
پی نوشت؛ علم و دانش به مثابه شکار است و قید و بند این شکار نوشتن می باشد
دانش را با نوشتن مقید کنید
زیرا که انسان فراموش کار است
اما اگر آن را نوشته باشد به هنگام فراموشی می تواند به آن مراجعه کند.
| قَیْد : [قید]: مقدار و اندازه - ج قُیُود وَ اقْیاد: ریسمانى که با آن پاى ستور را بندند، ثبت کردن، محاصره و فشار، «قَیْدُالأَسْنان» |
امام نَوَوی رَحِمَهُ الله:
"هرکس توفیق یافت که اذکار صبح و شام را بگوید بداند که این نعمت الهی است و خوشا به حال او، هرکس نمیتواند که همه آن را بگوید به مختصر آن بسنده کند، حتی اگر یک ذکر باشد".
منبع؛ |[الأذکار/٧٦]|
ابوجعفر قرطبی میگوید:
در بیماری وفات صلاح الدین (ایوبی) در کنار او قرآن میخواندم تا آنکه به این سخن الله متعال رسیدم که میفرماید:
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ
{اوست آن الله که معبودی (به حق) جز او نیست، او دانای پنهان و آشکار است}
[سورهٔ حشر:بخشی از آیه ۲۲]
ناگهان صلاح الدین که تا پیش از آن بیهوش بود گفت: «صحیح است» و سپس درگذشت.
منبع ؛روایت شده در کتاب های تاریخ از جمله سیر أعلام النبلاء ٢٨٨/٢١
تصویر : شورای نیقیه
نیوتون می گفت حق با آریوس (از پدران اولیه کلیسا بود، وی بر این نظر بود که عیسی دارای مقام الوهیت نبوده و در مقامی پایینتر از خداوند قرار دارد) است که گفته:
عیسی مسیح به یقین خدا نیست ... عیسی یکی از پیامبران بود که فرستاده شد تا بشریت را به حقیقت فراخواند ولی دینِ ناب او به دست آتاناسیوس (از پدران کلیسا که از الوهیت عیسی دفاع میکرد) و هوادارانش به تباهی کشانده شد.
خداشناسی از ابراهیم تا کنون-کرن آرمسترانگ
کنستانتین امپراطور مسیحی روم بود که دین رسمی روم را به مسیحیت تغییر داد وی دستور به قتل هر شخصی که معتقد به تفکرات آریوسی و یا حافظان و کاتبان سخنان او بودند را داد.
آریوسی ها که به آنان موحدان مسیحی نیز گفته می شود، شاخه ای از مسیحیت بودند که به کشیش مشهور اسکندریه ( آریوس ) منسوب هستند،
آریوس از پدران اولیه کلیسا محسوب می شود که اعتقاد به تثلیث نداشت، و الوهیت را فقط از آن خداوند می دانست، و ارتباط بین عیسی علیه السلام و خداوند را همچون ارتباط یک شخص عادی با خداوند می دانست.
تفکرات وی و استدلال هایش سبب شد که از همان روزهای ابتدا پیروان زیادی پیدا کند و به مذهب و فرقه ای منشعب از مسیحیت تبدیل شود.
با شروع مخالفت های سایر کشیشان با او، دستور داد که شورای نیقیه تشکیل شود تا نظرات وی را به مشورت بگذارند ( شوری نیقیه نخستین شوری کلیسا بود که در پاسخ به نظر آریوس تشکیل شد )
اما نظرات وی در شوری نیقیه رای نیاورد و تمامی تفکرات او کفر آمیز شناخته شد و شوری،اعتقادنامه نیقیه را تهیه کرد و هر اعتقاد مخالف آن را باطل دانستند .
اما با وجود هزاران نفر پیرو هرگز نتوانستند حکم اعدام وی را صادر کنند تا اینکه بصورت مخفیانه مسموم گشت و در مرگی عجیب و ناگهانی طحال و کبد و روده خود را بالا آورد و مُرد.
کلیسا این فرصت را غنیمت شمرد و مرگ وحشتناک وی را نتیجه تفکرات الحادی و کفر آمیز او خواند و دستور به پاکسازی مسیحیت از هرگونه تفکرات انحرافی داد که بر اثر آن هزاران نفر مسیحی آریوسی تخت شکنجه قرار گرفتند و همچون مسلمانان اندلس اثری از آنها باقی نماند.
آریوس متولد سال 250 میلادی بود.
برگرفته از کتاب: تاریخچه آریانیسم تالیف انتشارات دانشگاه آکسفورد
اسامه رَضِیَ اللهُ عَنهُ در جنگ، کسی را کشته بود که کلمه لا إله الا الله را میخواند [البته به این گمان که او از روی ترس آن را میگوید]
پیامبر صلی الله علیه وسلم از شنیدن این واقعه بسیار ناراحت شد و اسامه را مورد ملامت قرار داد و فرمود:
آیا با وجود این که او لا اله الا الله میگفت، باز هم تو او را کشتی؟ اسامه جواب داد :ای رسول خدا! او این کلمه را از روی ترس شمشیر گفته بود. پیامبر فرمود: آیا قلبش را شکافتی تا بدانی این کلمه را از ترس گفته است؟!
[صحیح مسلم ح ۹۶]
«اَلحَسَنُ وَ الحُسَینُ سَیدَا شَبَاب اَهل الجَنّة»
حسن و حسین سرداران جوانان بهشت اند
«مسند امام احمد،ترمذی،ابن ماجه،و نسائی از ابی سعید خدری رضی الله عنه»
آنچه که بر هر فرد دانا و منصف،مبرهن و واضح است وجود محبت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم در نزد اهل سنت و جماعت می باشد که البته همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز جزو تعریف «اهل بیت» محسوب می شوند و تنها افراد نادان و یا مغرض منکر این قضیه هستند.کثرت روایات و مطالب موجود در مدح و ستایش اهل بیت رضی الله عنهم اجمعین در کتب اهل سنت و جماعت،کثرت نامگذاری مفتخرانه فرزندان توسط اهل سنت و جماعت به نام های گرانقدر اهل بیت و دلائل بسیار دیگر،گواه این ادعای درست هستند که اهل سنت و جماعت با افتخار دوستدار خاندان بزرگوار پیامبرشان می باشند و هیچ چیز و هیچ کسی نمی تواند باعث خارج شدن این محبت ارزشمند از روح و قلب آنان گردد.
در ادامه سرودی بسیار دلنشین در وصف دو سردار جوانان اهل بهشت تقدیم می گردد که ان شاء الله از شنیدن آن لذت خواهید برد.
دریافت
حجم: 3.34 مگابایت
▪برهان نظم و تمثیل بسیار زیبای ساعت ساز
ویلیام پالی در تمثیل معروف خود از «تمثیل ساعت ساز» استفاده کرده است تا قدرت و شفافیت وجود طراحی برای هستی را مشخص کند. پالی در کتاب خود با عنوان الهیات طبیعی چنین مینویسد که:
«هنگام عبور از یک دشت، با پایم به سنگی میزنم و در پاسخ به این سؤال که این سنگ از کجا آمده، ممکن است بگویم تا آنجا که میدانم همیشه همین جا بوده و شاید اثبات بی ربط بودن چنین جوابی خیلی ساده نباشد. ولی فرض کنید ساعتی را روی زمین پیدا کنم، در پاسخ به این سؤال که از کجا آمده، دیگر بعید است بگویم تا آن جا که میدانم همیشه همان جا بوده است.»
تمرکز پالی در اینجا بر این است که تفاوت واضحی بین ساعت و دیگر اشیا مانند سنگ هایی که پاهایمان با آنان برخورد میکند را مشخص کند. درواقع وی به دنبال برجسته کردن ظرافت ، پیچیدگی و سازمان یافتگی ساعت هاست که تمام این ویژگی ها گواه هدفدار بودن ساعت و همچنین وجود سازنده ای برای آن است چراکه ساعت ها از مهره ها ،چرخدنده ها و قطعات زیادی ساخته شده اند. در نظر وی در چنین موقعیتی میتوانیم با استفاده از ویژگی های موجود در آن نتیجه بگیریم ظرافت و پیچیدگی های موجود در آن حاکی از طراحی برای آن است. وی در ادامه چنین مینویسد:
«که این ساعت باید سازندهای داشته باشد: زمانی، در جایی، سازنده یا سازندگانی وجود داشتهاند که به منظوری خاص آن را ساختهاند. کسانی که از ساز و کار آن آگاه بودند و برای استفاده از آن نقشهای در سر داشتند.»
تمام آن ویژگی هایی که باعث وجود طراحی برای ساعت میشوند، در طبیعت با وسعت و فراوانی بسیار بیشتری موجود است. چگونه میتوان انتظار داشت که تمام آنچه در هستی ساخته شده است، مانند چشم های ما برای دیدن، دندان های ما که برای جویدن مناسب هستند و بسیاری دیگر از موجودات زنده و یا بخش هایی از آنان، هیچ طراحی نداشته باشند؟
و الله متعال چه زیبا فرموده که:
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
ترجمه:
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند و آبی که الله از آسمان نازل کرده که با آن زمین را پس از مردنش زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن پراکنده کرده و (در) تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمانها مسخرند؛ بی گمان نشانه هایی است برای مردمی که تعقل می کند و می اندیشند.
[البقرة : 164]
امام ابن حَجَر رَحِمَهُ الله:
الأدبُ إستِعمالُ ما یُحمَدُ قَولاً وَ فِعلاً
یعنی:ادب عبارتست از بکاربردن آنچه از گفتار و کردار که مورد ستایش (و پسند) واقع می شود.
منبع: فَتحُ الباری بِشرح صحیح البُخاری - ج ١٠
شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی،شاعر و نویسنده نامدار قرن هفتم هجری یکی از بزرگترین متفکران و شاعران و ادیبان ایران است که در تمام خطّه ایران زمین یکّه تاز میدانهای فصاحت و بلاغت و سخنوری می باشد.این شاعر بلند پایه،استاد مسلّم غزلِ سبک عراقی و نثر مسجّع یعنی نوشته آهنگدار و موزون است.و غزلیات،قصائد،قطعات و ترکیب بندهایش به روانی آب زلالند و دو اثر جاویدانش گلستان و بوستان قرن ها بر عقول و قلوب ایرانیان حکومت می کنند.
گلستان دارای نثری مسجّع آمیخته با شعر، و بوستان شعری است در قالب مثنوی در بحر متقارب (هم وزن با شاهنامه فردوسی) که در زمینههای اجتماعی، اخلاقی، عرفانی، دینی و... سروده شده است.
سعدی در نظامیه بغداد از محضر جمال الدین عبدالرحمن ابوالفرج بن جوزی دوم (درگذشته به سال 636) مدّرس مدرسه مستنصریّه، و عارف معروف شیخ شهابالدین ابوحفص عمر بن محمّد سهروردی صاحب «عوارف المعارف» (درگذشته به سال 632) تلمذ نمود . و از علم و دانش و عرفان هر دو نهایت استفاده کرده است.
اینک در باغ کلیات سعدی که شامل دیوان اشعار، بوستان و گلستان است به گشت و گذار میپردازیم:
۱- ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدینش
در ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم خلفای راشدین را چنین نیکو میستاید.
چه نعت پسندیده گویم ترا؟ /علیک السّلام ای نبیّ الورا
درود مَلَک بر روان تو باد/ / بر اصحاب و بر پیروان تو باد
نخستین ابوبکر پیر مُرید / عُمَر پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند، عثمان شب زنده دار / چهارم علی شاه دلدل سوار
(بوستان- 209)
سعدی عارفی است که از قید و بند قشری گری گذشته و در سایۀ سلوک و مصاحبت با عارف آزاد مردی چون شهاب الدین سهروردی به کمالات معنوی رسیده است.
۲- عجز ابوبکر صدیق از معرفت الهی
سعدی، ادیب نکته پرور و قافیه پرداز دفتر معانی در «رساله در عقل و عشق» کمال معرفت صدّیقان را در شناخت کمال الهی ناتوان میداند:
«امیرالمؤمنین ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ نکو گفته است که «یا مَن عَجَزَ عَن مَعرِفَتِهِ کمالُ مَعرِفَةِ الصدّیقینَ»، معلوم شد که غایت معرفت هرکس مقام انقطاع اوست به وجد از ترقی» .
۳- ستایش سالار عادل، عمر
قطعات دلنشین بوستان به انسان درس آزادگی و فضیلت و شرف میدهند، و رنگ آمیزی صحنهها چنان است که بهتر از آن نمیتوان سرود. این معمار کاخ رفیعِ اخلاق و کرامت انسانی سالار عادل عُمَر را اینگونه میستاید:
گدائی شنیدم که در تنکجای / نهادش عُمَر پای بر پشتِ پای
ندانست درویش بیچاره کوست / که رنجیده، دشمن نداند ز دوست
بر آشفت بر وی که کوری مگر؟ / بدو گفت سالار عادل، عُمَر
نه کورم و لیکن خطا رفت کار / ندانستم از من گنه در گذار
چه مُنصف بزرگان دین بودهاند / که با زیر دستان چنین بودهاند
بنازند فردا تواضع کنان / نگون از تواضع سر گردِ نان
اگر می بترسی ز روز شمار / از آن کز تو ترسد خطا در گذار
مکن خیره بر زیر دستان ستم / که دستیست بالای دست تو هم
(بوستان – 338، 339)
۴- ستایش شاه مردان علی
شاه مردان، علی مرتضی نمونه و فصل الخطاب جوانمردی و کرم است. در حکایتی پند آموز، راه آزادگی و گرفتن دست افتاده چنین ترسیم میشود.
بزارید وقتی زنی پیش شوی / که دیگر مخر نان ز بقال کوی
به بازار گندم فروشان گرای / که این جو فروشیست گندم نمای
نه از مشتری کز دحام مگس / بیک هفته رویش ندیدست کس
بدلداری آن مرد صاحب نیاز / بزن گفت کای روشنائی بساز
بـه امید مـا کلبـه اینجا گـرفت / نه مردی بود نفع از او واگرفت
ره نیک مـردان آزاده گیر / چه استادهای دست افتاده گیر
ببخشای کانان که مرد حقند / خریدار دکـان بی رونقند
جوانمرد اگر راست خواهی ولیست / کـرم ، پیشـۀ شـاه مـردان علیست
(بوستان – 272)
۵- قصیدهای غرّا و بلیغ در مدح خلفا
در قصیدهای غرّا و بلیغ در ستایش خداوند و پیامبرصلی الله علیه و سلم و یارانش چنان به سلاست و روانی دُر افشانی میکند که بلندای قصیده را با لطافت و نرمی حریر گونۀ غَزَل میآراید:
یارب به دست او که قمر زان دو نیم شد / تسبیح گفت در کف میمون او حصا
کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر / ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا
تریاق در دهان رسول آفریده حق / صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟
ای یار غار سید و صدیق نامور / مجموعهٔ فضائل و گنجینهٔ صفا
مردان قدم به صحبت یاران نهادهاند / لیکن نه همچنانکه تو در کام اژدها
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا
دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی / گر خواجهٔ رسل نبدی ختم انبیا
سالار خیل خانهٔ دین صاحب رسول / سردفتر خدای پرستان بیریا
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند / عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟
دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد / در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا
آن شرط مهربانی و تحقیق دوستیست / کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا
خاصان حق همیشه بلیت کشیدهاند / هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند / جبار در مناقب او گفته هل اتی
زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او / در یکدگر شکست به بازوی لافتی
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود / جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت / لشکر کش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست / ماییم و دست و دامن معصوم مصطفی
پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان / وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
(قصائد فارسی – 882-883)
۶- تشبیه علاءالدین عطا ملک جوینی به مسیح و عمر بدعت شکن
در قصیدهای در ستایش علاء الدین عطا ملک جوینی، او را به مسیح و عُمَر بدعت شکن تشبیه میکند:
چنان رمند و دوند اهل بدعت از نظرش / که از مسیحا دجّال و از عُمَر، شیطان
(قصائد فارسی – 932)
۷- علی زاهد شب و پیکارگر روز
علی زاهد شب و پیکارگر روز، در نهایت فروتنی و عظمت روحی، نظرِ مخالف عقیده خود را در مجلس میپذیرد:
کسی مشکلی برد پیش علی / مگر مشکلش را کند منجلی
امیر عدو بند مشکل گشای / جوابش بگفت از سر علم و رای
شنیدم که شخصی در آن انجمن / بگفتا چنین نیست یا باالحسن
نرنجید از او حیدر نامجوی / بگفت ارتو دانی از این به بگوی
بگفت آنچه دانست و بایسته گفت / به گل چشمهٔ خور نشاید نهفت
پسندید از او شاه مردان جواب / که من بر خطا بودم او بر صواب
به از من سخن گفت و دانا یکی است / که بالاتر از علم او علم نیست
(بوستان -337، 338)
برگرفته شده از کتاب : خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی ، تألیف: فریدون سپهری
چهار یار برگزیده پیامبر اسلام و نقش برجسته آنان در ادبیات کهن ایران
جمالالدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید، که با تخلص نظامی و لقب حکیم نظامی شناخته میشود (زادهٔ ۵۳۵ هـ. ق در گنجه – درگذشتهٔ ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق)، شاعر و داستانسرای ایرانی و پارسیگوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی) است. او بهعنوان استاد بینظیر داستانسرایی در ادب پارسی شناخته میشود.
نظامی از گویندگان توانای شعر پارسی است که روش و سبک خاص خود را دارد و تأثیر او بر شاعران پس از خودش بسیار آشکار است. او دارای دانشهای گستردهای از علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب بود که در شعرهایش به وضوح دیده میشود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران بهعنوان روز بزرگداشت نظامی گنجوی نامگذاری شده است.
نظامی گنجوی، شاعر و داستانسرای بزرگ ایرانی، با آثار بینظیر خود جایگاهی ویژه در ادبیات و فرهنگ ایران دارد. یکی از موضوعات برجسته در آثار او، چهار یار والا مقام پیامبر اسلام است که به زیبایی و عمق در اشعار او منعکس شدهاند. این اشعار نه تنها اهمیت تاریخی دارند بلکه نشاندهنده ارزشهای فرهنگی و دینی نیز هستند.
نظامی گنجوی در اشعار خود به چهار خلیفه اصلی اسلام (خلفای راشدین رَضِيَ اللهُ عَنهُم) پرداخته و از آنها با احترام و بزرگی یاد میکند:
وین خانه هفت سقف کرده
بر چار خلیفه وقف کرده
صدیق به صدق پیشوا بود
فاروق ز فرق هم جدا بود
وان پیر حیائی خدا ترس
با شیر خدای بود همدرس
هر چار ز یک نورد بودند
ریحان یک آبخورد بودند
زین چار خلیفه ملک شدراست
خانه به چهار حد مهیاست
در جای دیگری، با شعری دیگر از این چهار خلیفه به زیبایی یاد کرده است:
به ار گوهر جان نثارش کنم
ثنا خوانی چار یارش کنم
گهر خر چهارند و گوهر چهار
فروشنده را با فضولی چکار
به مهر علی گرچه محکم پیم
ز عشق عمر نیز خالی نیم
همیدون در این چشم روشن دماغ
ابوبکر شمعست و عثمان چراغ
بدان چار سلطان درویش نام
شده چار تکبیر دولت تمام
اشعار نظامی گنجوی، بهخصوص در مورد چهار خلیفه اسلام، نشاندهنده تأثیر عمیق فرهنگی و دینی این شخصیتها بر جامعه و ادبیات ایران است. نظامی با بیان زیبا و اندیشههای عمیق خود توانسته است پیوندی محکم بین ادبیات و دین برقرار کند و آثار ماندگاری را به یادگار بگذارد.
صدیق به ابوبکربن ابی قحافة اشاره دارد (منبع: لغتنامه دهخدا).
فاروق به عمربن خطاب در عرف اهل سنت و جماعت اشاره دارد (منبع: لغتنامه دهخدا).
توضیح بیشتر ابیات:
وین خانه هفت سقف کرده
بر چار خلیفه وقف کرده
صدیق به صدق پیشوا بود
فاروق ز فرق هم جدا بود
وان پیر حیائی خدا ترس
با شیر خدای بود همدرس
هر چار ز یک نورد بودند
ریحان یک آبخورد بودند
زین چار خلیفه ملک شدراست
خانه به چهار حد مهیاست
بیت اول:
وین خانه هَفت سَقْف کَرده
بَر چار خَلیفه وَقْف کَرده
این بیت به ساختمان یا خانهای با هفت سقف اشاره دارد که به چهار خلیفه وقف شده است. عدد هفت به عنوان نمادی از تکامل و کمال در فرهنگ اسلامی شناخته میشود. وقف کردن به معنای تقدیم کردن یا اختصاص دادن چیزی به کسی یا جایی است.
بیت دوم:
صِدّیق به صِدْق پیشْوا بود
فاروق زِ فَرْق هم جدا بود
"صِدّیق" به ابوبکر صدیق اشاره دارد که به صداقت و راستگویی معروف بود.
"فاروق" به عمر بن خطاب اشاره دارد که به تمییز و جدا کردن حق از باطل مشهور بود.
بیت سوم:
وان پیرِ حِیائی خُدا تَرْس
با شیرِ خُدا بود هَمْدَرْس
"پیر حیائی خدا ترس" به عثمان بن عَفّان اشاره دارد که به حیاء و ترس از خدا شناخته میشد.
"شیر خدا" به علی بن ابیطالب اشاره دارد که به شجاعت و قدرت معروف بود.
بیت چهارم:
هر چار زِ یَک نَوَرْد بودند
ریحان یَک آبْخورْد بودند
این بیت به همبستگی و اتحاد چهار خلیفه اشاره دارد. آنها از یک منشأ و سرچشمه بودند و همگی در تلاش و مبارزه برای دین اسلام همسو بودند.
بیت پنجم:
زین چار خَلیفه مَلِک شُد راست
خانه به چهار حد مَهْیاست
این بیت به این معناست که به واسطه این چهار خلیفه، حکومت اسلامی به درستی و استحکام شکل گرفت و چهارچوب آن به خوبی برقرار شد.
به ار گوهر جان نثارش کنم
ثنا خوانی چار یارش کنم
گهر خر چهارند و گوهر چهار
فروشنده را با فضولی چکار
به مهر علی گرچه محکم پیم
ز عشق عمر نیز خالی نیم
همیدون در این چشم روشن دماغ
ابوبکر شمعست و عثمان چراغ
بدان چار سلطان درویش نام
شده چار تکبیر دولت تمام
بیت اول:
به ار گُهَر جان نِثارَش کُنَم
ثَنا خوانی چار یارَش کُنَم
در این بیت شاعر میگوید که اگر گوهر جان خود را نثار کند، مدح و ثنای چهار یار پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم را خواهد گفت.
بیت دوم:
گُهَر خَر چَهارَنْد و گُهَر چَهار
فروشَنْدِه را با فُضولی چِکار
در این بیت، شاعر به چهار خلیفه اشاره میکند و میگوید که آنها به مانند گوهرهای ارزشمندی هستند. فروشندهای که این گوهرها را در اختیار دارد، نیاز به فضولی و دخالت کسی ندارد.
بیت سوم:
به مِهرِ علی گَرچه مُحْکَم پَیَم
زِ عِشقِ عُمَر نیز خالی نِیَم
در این بیت، شاعر میگوید که گرچه به محبت و دوستی علی رَضِيَ اللهُ عَنهُ پایبند است، اما از عشق به عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ نیز خالی نیست.
بیت چهارم:
هَمیدون در این چشم روشَنْ دِماغ
اَبو بَکر شَمْعَسْت و عُثمان چِراغ
در این بیت، شاعر به روشنایی و نور ابوبکر و عثمان رَضِيَ اللهُ عَنهُما اشاره میکند و آنها را به شمع و چراغ تشبیه میکند که درخشش و روشنی دارند.
بیت پنجم:
بِدان چار سُلطان دَرویش نام
شُدِه چار تَکْبیر دَولت تَمام
در این بیت، شاعر به چهار خلیفه به عنوان چهار سلطان درویش اشاره میکند که با تکبیر آنها، دولت و حکومت به کمال و تمامیت رسیده است.
این ابیات به تأکید بر محبت و ارادت شاعر به چهار خلیفه اول اسلام و نقش مهم آنها در استحکام و کمال حکومت اسلامی میپردازد.
از علما کسانی بوده اند که طلب علم و دانش را در سنین بالای عُمر خود آغاز کرده اند؛
بعنوان مثال:
امام حاکم می فرماید: صالح بن کیسان طلب علم را در سن هفتاد سالگی آغاز کرده است.
صالح بن کَیسان مَدَنی فقیه حجازی بود که بیش از صدسال عمر کرد.به عنوان آموزگار کودکان عمر بن عبدالعزیز گماشته شد. از فقیهان مدینه شمرده میشود که میان حدیث و فقه را جمع کردند. او را از راویان موثق در حدیث میدانند.
ابن عساکر می فرماید: به من اطلاع داده شد سُلَیم بن ایوب عُمرش از چهل سالگی گذشته بود که طلب علم و فهمِ علوم شرعی را آغاز کرد.
منبع:طبقات المفسرین ۱/۲۰۲
ایشان محدث، فقیه شافعی و از راویان احادیث پیامبر ﷺ است.