| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶۱۳ مطلب توسط «حسین عمرزاده» ثبت شده است

درویشی به دهی رسید. عدّه ای از بزرگان ده را دید که نشسته اند. پیش رفت و گفت: چیزی به من بدهید، 

وگرنه با این ده همان کاری را می کنم که با ده قبلی کردم.

آنها ترسیدند و هر چه خواسته بود به او دادند. 

بعد از او پرسیدند: با ده قبلی چه کردی؟

گفت: از آنها چیزی خواستم، ندادند، آمدم اینجا، شما هم اگر چیزی نمی دادید به ده دیگری می رفتم.

  • حسین عمرزاده

گفت:«فلانی خیلی زن ذلیله!»

گفتم:«از کجا فهمیدی؟!»

گفت:«خانمش به خانم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک می کنه!»

گفتم:«چه اشکالی داره؟!»

گفت:«مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!»

گفتم:«این چیزی که تو می گی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی ام که فلانی توی خونه انجام می ده نشونه زن ذلیل بودن نیست!»

گفت:«علّامه دهر!تو بگو به کی می گن زن ذلیل؟!»

گفتم:«زن ذلیل به کسی می گن که زنش رو خوار و ذلیل کنه.»

گفت:«اِ...نه بابا!ما تا دیروز فکر می کردیم زن ذلیل به آدم بدبختی می گن که ذلیلِ زنش باشه!»

گفتم:«کسی که توی کارهای خونه به زنش کمک می کنه،ذلیلِ زنش نیست،زنش براش عزیزه».

پی‌نوشت‌ها:

در برخی جوامع، تصورات غلطی درباره مردانگی و نقش‌های خانوادگی وجود دارد که به‌ویژه در زمینه وظایف مردان در خانه و مشارکت آن‌ها در امور خانه‌داری نمود پیدا می‌کند. در برخی فرهنگ‌ها، همکاری و همراهی مرد با همسر، نه تنها پذیرفته نمی‌شود، بلکه به‌عنوان امری غیرمردانه و حتی «زن‌ذلیلی» تلقی می‌گردد. این نوع نگاه که بر اساس غرورهای بی‌پایه و افکار منفی در مورد توانایی‌ها و وظایف مرد در خانه شکل گرفته است، به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند صحیح باشد.

در واقع، هر کسی که برای خانواده‌اش، که عزیزترین افراد در زندگی هر انسان هستند، خیری نداشته باشد، مسلماً نمی‌توان از او انتظاری برای نیکی به دیگران و افراد غریبه نیز داشت.

پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم به‌صراحت بهترین ویژگی یک مرد را در میزان خدمت، مسئولیت‌پذیری و محبت به خانواده‌اش بیان فرمودند:
«خيرُكُم خيرُكم لِأهْلِهِ ، وَأَنَا خيرُكم لِأَهْلِي»، یعنی:

«بهترین شما کسی است که برای خانواده‌اش بهترین باشد، و من از همه شما برای خانواده‌ام بهترم.»۱

این سخن پیامبر نشان‌دهنده‌ی حقیقتی عمیق است که مردانگی واقعی در این نیست که فرد به ظاهر قدرتمند باشد یا تنها در اجتماع نقش برجسته‌ای ایفا کند، بلکه در میزان خدمت و محبت به کسانی است که بیشترین حق را بر او دارند: خانواده. اینجا مشخص می‌شود که بهترین ویژگی یک مرد، همان توانایی در خدمت به عزیزان و ایفای نقش‌های انسانی و محبت‌آمیز است که در خانه آغاز می‌شود و سپس به اجتماع سرایت می‌کند.

ام المؤمنین عایشه رضي‌الله‌‌عنها نیز در پاسخ به پرسشی درباره رفتار پیامبر در خانه فرمودند:
«كان يكونُ في مِهْنَةِ أهلِهِ»، یعنی:

«در خدمت خانواده‌اش بود.»۲

این حدیث نیز بر نقش فعال پیامبر اسلام در خانه تأکید می‌کند؛ ایشان هیچ‌گاه از انجام کارهای روزمره خانه طفره نمی‌رفتند، بلکه در کنار همسران خود به انجام امور منزل می‌پرداختند، در حالی که به‌عنوان بزرگ‌ترین رهبر و معلم جامعه شناخته می‌شدند.

این آموزه‌ها نه تنها به مردان مسلمان، بلکه به همه انسان‌ها الگویی از احترام، تعهد و محبت را ارائه می‌دهند. جالب است بدانیم که آنچه امروز به‌عنوان «جنتلمن بودن» در جوامع غربی شناخته می‌شود، در حقیقت مفهومی است که بیش از هزار سال پیش، به‌طور جامع و کامل در آموزه‌های اسلام به جهانیان عرضه شده است.

مفهومی که در آن مردانگی نه در غرور و خودخواهی، بلکه در احترام به خانواده و وظایف انسانی است که فرد در برابر عزیزان خود احساس مسئولیت می‌کند.

در برخی جوامع، به‌ویژه آن‌هایی که تحت تأثیر سنت‌های بی‌اساس قرار دارند، این تصور نادرست وجود دارد که همکاری مردان با خانواده‌شان نشانه‌ای از ضعف یا کمبود قدرت است. اما پیامبر اسلام با رفتار و سخنان خود به‌وضوح نشان دادند که مردانی که در خانه فعال و مسئول هستند، نه تنها هیچ‌گونه ضعف یا ذلتی ندارند، بلکه برعکس، با این اقدام خود در جایگاه والایی از انسانیت و محبت قرار دارند.

آن‌ها با نشان دادن محبت و تعهد خود نسبت به خانواده، الگویی بی‌نظیر از مردانگی و رهبری انسانی را به نمایش می‌گذارند.

در نهایت، باید گفت که قدرت واقعی انسان در توانایی برقراری تعادل در تمامی جنبه‌های زندگی است. هرگونه خدمت به خانواده، بدون هیچ‌گونه منّت و با دل‌خوشی، نه تنها نشانه‌ای از احترام به آن‌ها بلکه نشانه‌ای از درک عمیق و انسانی نسبت به مسئولیت‌ها و وظایف زندگی است.

مردی که در خانه به همسر و فرزند خود کمک می‌کند، در حقیقت فضایی سرشار از محبت و همدلی در خانواده ایجاد می‌کند. چنین فردی، به‌واسطه‌ی این محبت و مسئولیت‌پذیری، می‌تواند در اجتماع نیز منشأ خیر و نیکی برای دیگران باشد. این‌ها همان آموزه‌هایی هستند که پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وسلم به ما آموخت و ما را به سوی رشد، تعالی و ارتقای سطح کیفیت زندگی هدایت می‌کنند.

منابع:

۱. أخرجه الترمذي (۳۸۹۵) واللفظ له، والدارمي (۲۲۶۰)، وابن أبي الدنيا في ((مداراة الناس)) (۱۵۴)
۲. صحيح البخاري (۶۷۶)

  • حسین عمرزاده

دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی‌فایده کردند:
یکی، آن که اندوخت و نخورد؛
و دیگر، آن که آموخت و نکرد.

علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی

نه محقّق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند

آن تهی‌مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر

گلستان سعدی

سعدی در این حکمت از گلستان به نقد دو گروه از انسان‌ها می‌پردازد که تلاششان بی‌ثمر است: یکی آن‌که ثروت اندوخت، اما از آن بهره‌ای نبرد و دیگری آن‌که علم آموخت، اما به آن عمل نکرد. او با بیانی روان و تمثیلی گویا نشان می‌دهد که ارزش واقعی در داشتن نیست، بلکه در بهره‌گیری از آن نهفته است.

کسی که تنها به انباشتن ثروت می‌پردازد اما از آن بهره‌ای نمی‌برد، همچون تشنه‌ای است که کنار چشمه نشسته، اما لب به آب نمی‌زند. در مقابل، دانشی که به عمل نینجامد، نه‌تنها بی‌فایده است، بلکه باری سنگین بر دوش انسان خواهد بود. سعدی در اینجا تصویری پرمعنا ارائه می‌دهد: کسی که صرفاً کتاب‌های زیادی دارد، اما از آن دانش در عمل بهره نمی‌گیرد، مانند چارپایی است که بار سنگینی از هیزم یا دفتر را حمل می‌کند، بی‌آنکه از ارزش آن آگاه باشد.

او با این تمثیل عمیق، حقیقتی مهم را بیان می‌کند: دانایی بدون عمل، نه‌تنها سودی ندارد، بلکه می‌تواند به جهلی پنهان تبدیل شود. تفاوت انسان آگاه با ناآگاه در میزان اطلاعاتی که دارد نیست، بلکه در شیوه به‌کارگیری آن است. همان‌طور که مال اگر مصرف نشود، ثروت حقیقی محسوب نمی‌شود، علم نیز اگر به کار نیاید، دانایی واقعی نیست.

سعدی ما را به تفکری جدی دعوت می‌کند: آیا دانشی که آموخته‌ایم و مالی که اندوخته‌ایم، در زندگی‌مان تغییری ایجاد کرده است؟ اگر این دانش به کار نیاید و این ثروت بهره‌ای نرساند، نه دانایی ما ارزشی دارد و نه دارایی‌مان. علم بی‌عمل باری سنگین است و مال بی‌بهره، اندوخته‌ای بیهوده.

  • حسین عمرزاده

از امام احمد بن حَنبَل (رَحِمَهُ الله) پرسیدند:

چگونه دروغ‌گویان را می‌شناسی؟
گفت: «از روی وعده‌هایی که می‌دهند.»

 

كَيْفَ تَعْرِفُ الْكَذَّابِينَ؟ قَال: بِمَوَاعِيدِهِمْ.


[الکامل لابن عَدي، ۱/۱۰۲]

  • حسین عمرزاده

زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه میکشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. 

او را گفت:

ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟! بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است، تا من از آن نخورم، به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم... این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست...

قصاب کارد در دست داشت و فی الحال بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد...

مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.

زنبور گفت: مرا به کجا میبری؟

مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد...

  • حسین عمرزاده

جوانی به مرد صالحی گفت اگر بر پیشانی دجال " کافر " نوشته شده باشد به نظرم کسی از او پیروی نخواهد کرد.

 

مرد گفت:

بر روی ( پاکت ) سیگار هم " سرطانزا " نوشته شده است اما با این وجود خیلی از مردم معتاد آن هستند.

 

بینش اعتبار دارد نه بینایی

( و کسیکه الله برای او نوری قرار  ندهد ، برای او نوری نیست ). النور/ ۴۰

  • حسین عمرزاده


دریافت
حجم: 67.7 کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

غلامی کنار پادشاهی نشسته بود. پادشاه خوابش می آمد، اما هر گاه چشمان خود را می بست تا بخوابد، مگسی بر گونه او می نشست و پادشاه محکم به صورت خود می زد تا مگس را دور کند.

مدتی گذشت، پادشاه از غلامش پرسید:


«اگر گفتی چرا خداوند مگس را آفریده است؟» 

غلام گفت:

«خداوند مگس را آفریده تا قدرتمندان بدانند بعضی وقت ها زورشان حتی به یک مگس هم نمی رسد.»

  • حسین عمرزاده

در عهد قدیم، سفرملوک ثانی به مهاجرت اجباری و اسارت یهودیان ازمناطق خود به سوی بابل، آشور و سرزمین های ماد اشاره شده است. از جمله اینکه پادشاه آشور تغلث فلاسر یهودی ها را به اسارت روانه آشور کرده است.(1)

پادشاه دیگر آشور به نام شلمانصر، یهودی ها را به اسارت گرفته وبه شهرهای جلخ، خابور و نهر جوزان در شهرهای ماد فرستاد (2) و پادشاه بابل یعنی نبوخذ ناصر اورشلیم رادر حصار گرفت، سپس اهالی آن را به اسارت به سوی بابل فرستاد. (3)

بنابراین سرازیر شدن یهودیان در مناطق کردنشین ازجمله آشور که مورخان اسلامی سرزمین آشور را اقور یا اثور نامیده اند و اثور همان سرزمین جزیره می باشد که ابن فضل الله العمری (4) بدان اشاره کرده است نشان از وجود یهودیان در مناطق کردنشین جزیره دارد. و نیز یهودیانی که به خابور و شهرهای ماد و بابل سرازیر گشته اند به همان طور بوده است تا شهرهای دیگر کردنشین نیز یهودی نشین شوند. 

و بنیامین تطیلی نیز آمار مبالغه آمیزی از یهودیان به دست می دهد او آمار یهودیان شهر عمادیه را بیست و پنج هزار نفر، (5) نصیبین دو هزار نفر، (6) جزیره ابن عمر چهار هزار نفر (7) و موصل را هفتصد یهودی (8) می داند. بلاذری (9) نیز به محله یهودیان در موصل اشاره می کند. 

بنابراین وجود یهودیان در مناطق کردنشین نشان از همان مهاجرت اجباریی بوده است که پادشاهان بابل و آشور به آن دست زده اند. همان یهودیانی که به مناطق کردنشین وارد گشتند به تبلیغ دین خود در میان کردها نپرداختند چرا که آیین یهود را مختص بنی اسرائیل می دانستند اما به مرور زمان آداب، رسوم و فرهنگ کردها را به خود گرفتند اما باید گفت با اینکه بیش از 2000 هزار سال در میان کُردها زیستند اما باز خود را یهودی می دانستند و بر آیین و مسلک خود باقی ماندند تا جایی که با تشکیل دولت اسرائیل آنان مناطق کُردنشین را ترک کرده به سوی عبرانی های دیگر رفتند. 

اگر چه هنوز در مناطق کُردنشین می توان یهودی کُرد شده را دید اما تعداد آنها بسیار کم شده است. در صورتی که پدران ما به وجود یهودیان مخصوصاً در شهر روانسر و کامیاران اشاره دارند اما اکنون تعداد آنها بسیار کم شده است چرا که به اسرائیل باز گشتند.

 

-------------------------------------------------------

(1) - تورات، سفر ملوک ثانی، اصحاح15: 29.

(2) - همان، اصحاح17: 3 - 6.

(3) - همان، اصحاح24: 10 - 16.

(4) - العمری، ج5، ص168.

(5) - تطیلی، ص325.

(6) - همان، ص285.

(7) - همان، ص287.

(8) - همان، ص287.

(9) - بلاذری، فتوح البلدان، ص323.

  • حسین عمرزاده

روایتِ اِمیدِ اَشَوَهیشتان (Rivāyatī Ēmēdī Ašawahištān) یکی از آثار اصلی دینی به زبان پارسی میانه در اواخر سدهٔ نهم و اوایل سدهٔ دهم میلادی (سده‌های سوم و چهارم قمری) است. این اثر، مجموعه‌ای از قانون‌های مذهبی، اجتماعی و مدنی زرتشتیان و بازتاب موثقی از آیین‌ها و عادات روزگار ایرانی ساسانی است و به موضوعات گوناگون از جمله قانون خانواده، انواع ازدواج، مسائل طهارت و غیره می‌پردازد. روایت امید اشوهیشتان چهارمین و واپسین روایت از روایات پارسیگ به‌شمار می‌آید، که توسط موبدان دورهٔ اسلامی نوشته شده است. نویسندهٔ این کتاب، امید پسر اشوهشت، موبد موبدان دورهٔ خود و از نوادگان آذرباد مهرسپندان بود. روایت امید اشوهیشتان دربرگیرندهٔ چهل‌وچهار پرسش است، که از سوی موبدی به نام آذرگشنسب، پسر مهرآتش، نوهٔ آذرگشنسب از امید اشوهیشتان پرسیده می‌شود.

پرسش بیست‌وپنجم این کتاب، یکی از مهم‌ترین بخش‌های آن است که به موضوع تغییر دین و پیامدهای اجتماعی و حقوقی آن برای زرتشتیانی که مسلمان می‌شدند، می‌پردازد:

پرسش ۲۵:

مردی که از دین زرتشتی به اسلام تغییر مذهب دهد آیا ما یملکی (اموالی) که در دورانی که دین زرتشتی داشت و به او متعلق بود اکنون هم که مسلمان شده به او تعلق می گیرد یا خیر؟ اگر کسی آن اموال را غصب کند آیا قانونی خواهد بود؟ اگر نه، آن اموال به کدام مرجع باید ارجاع شود.

پاسخ ۲۵:

اگر در پرسش مطروحه نکته تلویحی دیگری نهفته نیست که مستلزم پاسخ دیگری باشد، کسى که دینش را تغییر داده و از زرتشتى به اسلام گراییده، در دم مرتکب گناه تناپوهل شده است. 
اگر در دوران یک سال به دین اصلى اش "زرتشتى" برنگردد، به مجرد خاتمه سال سزایش مرگ خواهد بود.
هر مال و ثروت و در آمدى که در زمان زرتشتى بودنش داشته تابع "قانون انسان هاى بدوى" مى گردد.
قانون انسان هاى بدوى این است که:
هر زرتشتى که به آن اموال قبل از همه دست یافت، صاحب آن خواهد شد.
اگر براى شخص غاصب این امکان باشد که آن را در تصاحب خود نگاه دارد و به آن مسلمان شده پس ندهد، غاصب، محقّ است که آن را براى خود نگاه دارد.
اگر غاصب قادر نباشد که آن را براى خود نگاه دارد باید آن را به کسى که در زمان زرتشتى بودنش صاحب آن بوده، پس بدهد.

منبع: روایت اِمید اَشَوَهیشتان، ترجمه: نزهت صفای اصفهانی، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹.

در تحلیل‌های رایج اسلام‌ستیزان، همواره با تکرار ادعاهایی مواجهیم که در آن‌ها، اسلام به‌مثابه‌ی عامل اصلی عقب‌ماندگی جوامع اسلامی معرفی می‌شود؛ در مقابل، چهره‌ای آرمانی، بی‌نقص و بدون خشونت از ایران و دین زرتشتی در دوران پیش از اسلام ترسیم می‌گردد. ادعای فقدان اجبار دینی، انکار حکم ارتداد و تأکید بر شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» در زرتشتی‌گری، محور اصلی این گفتمان است. اما بررسی مستندات تاریخی و دینی مربوط به همان دوران، ازجمله روایت دینی پارسی میانه‌ی اِمید اَشَوَهیشتان، این تصویر را به‌چالش می‌کشد.

مطابق این روایت معتبر و متعلق به سده‌های اولیه‌ی اسلامی، فرد زرتشتی‌ای که به اسلام گرایش پیدا کند، از نظر شرعی مرتد و مستوجب مرگ تلقی می‌شود، مگر آن‌که ظرف یک سال به آیین پیشین بازگردد. حتی اموال چنین فردی نیز از سوی جامعه‌ی زرتشتی قابل مصادره است و «قانون انسان‌های بدوی» که در همین متن به‌صراحت ذکر شده، تصریح می‌کند که اولین زرتشتی‌ای که به آن اموال دست یابد، مالک آن تلقی می‌شود. این نظام فکری، نه‌تنها ارتداد را با شدیدترین مجازات پاسخ می‌دهد، بلکه با سلب اموال و حذف اجتماعی تازه‌مسلمان، نوعی سیاست هراساننده را به‌کار می‌گیرد تا از گرایش به اسلام جلوگیری کند.

حال پرسش این‌جاست: اگر ایرانیان با زور شمشیر مسلمان شدند، چرا تازه‌مسلمانان از سوی دین پیشین خود تهدید می‌شدند؟ اگر آزادی دینی در آیین زرتشتی حکم‌فرما بود، پس منطق چنین احکام سخت‌گیرانه چیست؟ این نمونه‌ی روشن نشان می‌دهد که در ایرانِ پس از فتوحات، برخلاف آنچه مدعیان تحریف‌شده‌ی تاریخ بیان می‌کنند، انتخاب اسلام نه تنها از سر اجبار نبود، بلکه با مخاطرات جدی برای تازه‌مسلمانان همراه بود که منشأ آن، جامعه‌ی زرتشتی سابق بود، نه ساختار سیاسی اسلامی.

از سوی دیگر، اسلام نه تنها پذیرش خود را بر پایه‌ی اختیار قرار داده، بلکه با وضع احکام منطقی و اصول‌محور همچون ارتداد، نه برای سرکوب عقیده، بلکه برای صیانت از حرمت دین، نظام اجتماعی و مقابله با ورود ابزارگرایانه و بازی‌گونه به قلمرو دین، ساختاری منسجم ارائه کرده است. حکم ارتداد، تدبیری است که ناظر بر پیوند ایمان با مسئولیت اجتماعی، حقوقی و اخلاقی است و مانع از آن می‌شود که دین به ابزاری برای فریب، سواستفاده یا فرصت‌طلبی تبدیل گردد.

نکته‌ی قابل‌تأمل آن‌که، همین مدعیان، هنگامی که با متون معتبر تاریخی یا دینی چون روایت امید اشوهیشتان مواجه می‌شوند، ناگهان تاریخ را غیرقابل‌اعتماد می‌خوانند و می‌گویند: «تاریخ را فاتحان نوشته‌اند!»؛ غافل از آن‌که در این‌گونه اسناد، نه‌تنها فاتحی مسلمان دخیل نبوده، بلکه سخن از دل اسناد دینی زرتشتی صادر شده است. در واقع، این تناقض‌گویی‌ها و تقلیل‌گرایی‌های ناراست‌مدارانه، بیش از آن‌که نتیجه‌ی مطالعه‌ی انتقادی تاریخ باشند، بازتاب پروژه‌ای فکری‌اند که هویت‌گریز، دین‌گریز و ایدئولوژیک است؛ نه حقیقت‌جو.

تصاویر منبع:

  • حسین عمرزاده

گاسپار دروویل صاحب منصب نظامی فرانسوی که در زمان فتحعلی شاه قاجار به ایران آمده بود در سفرنامه خود درباره کُردها می نویسد: 

 

کُردها هرگز لب به شراب نمى زنند و کیفر کسى که مرتکب این خلاف بشود، فوق العاده وحشتناک است.

 

 چنین خلافکارى را از دو پا به یک درخت آویزان مى کنند و غالبا دوازده ساعت او را به همین حالت در هوا معلق نگاه مى دارند و چنانچه براى بار دوم دست به چنین کارى بزند علاوه بر آویزان کردن او را شلاق هم مى زنند.

--------------------------

 سفر در ایران، گاسپار دروویل، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، تهران: شباویز، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش، ص ۳۱۸.

سخن گاسپار دروویل درباره سخت‌گیری کردها نسبت به مصرف مشروبات الکلی، هرچند از دیدگاه او عجیب به نظر می‌رسید، اما نشان‌دهنده درک عمیق این قوم از پیامدهای ویرانگر آن است. کردها که همواره بر اصولی چون شرف، آبرو و غیرت پایبند بوده‌اند، مصرف مشروب را نه صرفاً تخلفی دینی، بلکه تهدیدی برای بنیان‌های اخلاقی، خانوادگی و آینده جامعه می‌دانستند. برخورد آنان با این ناهنجاری، نه مقطعی و ظاهری، بلکه ریشه‌ای و پیشگیرانه بود، چرا که تجربه نشان داده جوامعی که در این زمینه سهل‌انگاری می‌کنند، با پیامدهای جبران‌ناپذیری مواجه می‌شوند.

حتی در کشورهایی که مصرف مشروب آزاد است، هرگز آن را امری مثبت تلقی نکرده‌اند. وجود مراکز متعدد ترک اعتیاد به الکل و محدودیت‌های قانونی در اماکن عمومی نشان می‌دهد که خطرات آن انکارناپذیر است. پزشکان نیز تأکید دارند که حتی مصرف کم الکل نیز برای سلامت جسم و روان مضر است. علاوه بر این، آمارهای جهانی نشان می‌دهند که بسیاری از جرائم خشونت‌آمیز، از قتل و خیانت گرفته تا اختلافات خانوادگی و فساد اجتماعی، ارتباط مستقیمی با مصرف مشروبات الکلی دارند.

در چنین شرایطی، جوامعی که به ارزش‌های اخلاقی و سنت‌های خود پایبند بوده‌اند، اجازه نداده‌اند که این ناهنجاری عادی شود. کردها، که همواره به حفظ اصالت و هویت خود شهرت داشته‌اند، در برابر این انحراف ایستادگی کردند، چرا که می‌دانستند اگر سلامت اخلاقی جامعه از بین برود، نه تنها فرد، بلکه نسل‌های آینده نیز آسیب خواهند دید. این سخت‌گیری‌ها صرفاً مجازاتی مقطعی نبود، بلکه سدی آینده‌نگرانه در برابر سقوط اخلاقی جامعه و راهی برای تضمین آینده‌ای سالم‌تر و استوارتر بود.

دریافت عکس نوشته
حجم: 212 کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

در قصر شاهنشاه غذاهاى مطبوع و گوارا بسیار مورد توجه بود. از جمله طعام هایى که براى پادشاه ولاش مهیا میکردند، یکى «خورش شاهى» نام داشت، که مرکب بود از گوشت گرم و گوشت سرد، و برنج فسرده، برگ معطر، و مرغان مسمن، و خبیص، و طبرزد؛ 

دیگر از طعام ها «خورش خراسانى» بود، که از گوشت کباب شده بسیخ، و گوشت پخته در دیگ، و کره و عصارات، ترکیب مى یافت؛ دیگر «خورش رومى» که گاه با شیر و شکر، و گاه با تخم مرغ و عسل، و گاه برنج با کره و شکر و شیر ساخته میشد؛


دیگر «خورش دهقانى» که عبارت بود از گوشت گوسفند نمکسود، و نارسود (گوشتى که در رب انار بخوابانند)، و تخم مرغ پخته.


------------------------------

ایران در زمان ساسانیان، کریستن سن، آرتور، ترجمه رشید یاسمی. تهران: صدای معاصر، 1378ش، ص 621- 622.

  • حسین عمرزاده

(زمانی که دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم هنوز آشکار نشده بود) مسلمانان براى خواندن نماز به درّه ها و کوهها می رفتند و در خفاء و پنهانى نماز می خواندند.

پس روزى همچنان که سعد بن ابى وقاص با جمعى از مسلمانان مشغول نماز بودند چند تن از مشرکان سر رسیدند، و بدانها که مشغول نماز بودند ناسزا گفته و بر این کارشان آنها را ملامت و عیبجوئى کردند.

سخن دنباله پیدا کرد و کم کم کار به زد و خورد کشید پس سعد بن ابى وقاص با استخوان فک شترى که در آنجا افتاده بود به سر مردى از مشرکین زده و سرش را بشکست، و این نخستین خونى بود که بخاطر اسلام ریخته شد.(1)


حمد الله مستوفی متوفی قرن هشتم این وقایع را به نظم درآورده که شایسته است ذکر گردد:

به کوه حرى مؤمنان چند تن

 برفتند با سعد از آن انجمن


به کار پرستیدن کردگار

بکردند بر وى نماز آشکار


کهن کافرى بود آن جایگاه 

از ایشان شد از کین دین رزمخواه


بزد سنگ بر سعد وقّاص مرد

دو نوبت چو حقّ را همى سجده کرد


چو شد سعد فارغ ز کارِ نماز

مکافات را دست کردش دراز


یکى استخوان مردِ یزدانشناس

بزد بر سر کافرِ ناسپاس


شکسته شدش سر بدان استخوان

فرورفت خونش ز سر بر رخان


بُد این اوّلین زخم کاسلامیان

زدند از پىِ دین برآن کافران


پُر از خون سر و جامه، کافر برفت

از آنگه به مکّه شتابید تفت


بر او گِرد گشتند آن کافران

همى هریکى کرد تیزى در آن


ولیکن ز بیم بنى زهره کس

ندیدند بر سعد کس دسترس


که سردارِ آن قوم بود و بزرگ

به تن بود مردى دلیرِ ستُرگ  (2)


___________________________________


 (1)السیرة النبویة، ابن هشام(متوفی 218) ترجمه: سید هاشم رسولی، تهران: انتشارات کتابچی، چاپ پنجم، 1375ش، ج1،ص 165.

و تاریخ بناکتى‏، ابو سلیمان داود بن ابى الفضل محمد بناکتى‏(متوفی 730هـ) تصحیح جعفر شعار، تهران: انجمن آثار ملى‏، 1348 ش‏، ص 83.


(2) ظفرنامه قسم الاسلامیه، حمد الله مستوفى قزوینى، تصحیح مهدى مداینى و پروین باقرى و منصور شریف زاده، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول، 1380ش، ج 1، ص 54-55.

  • حسین عمرزاده

یکی از روایت‌های نادرست و تحریف‌شده‌ای که اسلام‌ستیزان تلاش در جا انداختن آن دارند، این است که در دوران ساسانیان و پیش از اسلام، آزادی دینی وجود داشته و هیچ‌کس به دلیل تغییر دین تحت تعقیب یا مجازات قرار نمی‌گرفته است. این افراد یا از روی ناآگاهی یا با آگاهی کامل و با هدف تخریب اسلام، تلاش می‌کنند تصویری آرمانی و بی‌نقص از حکومت‌های پیشا‌اسلامی ارائه دهند. اما آیا واقعیت تاریخی نیز چنین چیزی را تأیید می‌کند؟

فردوسی در شاهنامه، که خود بازتابی از فرهنگ و سنت‌های ایران کهن است، به‌صراحت به این موضوع اشاره می‌کند که سرپیچی از دین رسمی، با مجازات‌های شدید همراه بوده است:

 

که زر دشت گوید باستا و زند

که هرکس که از کردگاربلند

 

بپیچد بیک سال پندش دهید

همان مایهٔ سودمندش دهید

 

سرسال اگر بازناید به راه

ببایدش کشتن بفرمان شاه

 

چو بر دادگر شاه دشمن شود

سرش زود باید که بی‌تن شود ۱

 

این ابیات به‌وضوح بیان می‌کنند که اگر کسی از دین رسمی حکومت عدول می‌کرد، ابتدا برای مدتی تلاش می‌شد تا او را بازگردانند، اما در صورت عدم بازگشت، حکم مرگ برای او صادر می‌شد.

علاوه بر آنچه در شاهنامه آمده، شواهد تاریخی نیز بر وجود اجبار دینی و برخورد شدید با مرتدان در دوران ساسانیان دلالت دارند. به‌عنوان نمونه، آرتور کریستینسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان ماجرای موبدی (روحانی‌ای زرتشتی) را روایت می‌کند که پس از مطالعه‌ی آموزه‌های مسیحیت به این دین گروید. واکنش دستگاه حکومتی به این اتفاق، نشان‌دهنده‌ی سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ی دینی در آن روزگار است:

«در زمان یزدگرد دوم موبدى بسیار دانا بود، که از فرط تبحر در امور فقهى او را همگ دین لقب داده بودند. این مرد مکرر نصاراى ارمنستان را بعقوبت و فشار مبتلا کرد و عاقبت چنان از استوارى و ثبات عیسویان متأثر شد، که کیش نصارى گرفت.

بنابر روایت الیزئوس، ناظر ارزاق، که ریاست انجمن تحقیق و تفتیش دینى را داشت، چون از این واقعه آگاه شد، ترسید که به مسئولیت خود خون یکى از روحانیان بزرگ را بریزد، قصه را بشاهنشاه عرض کرد. شاه فرمود تدبیرى کن تا مردم آن ناحیه موبد را متهم بخیانت نسبت بسلطنت نمایند وى چنین کرد و آن موبد گرفتار و محکوم به مرگ بوسیله گرسنگى شده، در بیابانى دور و بی آب و علف جان سپرد.» ۲

این روایت تاریخی نیز نشان می‌دهد که در آن دوران، آزادی دینی نه‌تنها وجود نداشته، بلکه حکومت برای جلوگیری از تغییر دین، افراد را به مرگ محکوم می‌کرده است. در این مورد خاص، چون اعدام مستقیم یک مقام مذهبی ممکن بود هزینه‌هایی برای دستگاه حاکمیت داشته باشد، ابتدا بهانه‌ای سیاسی برای محکومیت او ساختند و سپس او را به مرگ تدریجی محکوم کردند.

با توجه به شواهدی که ارائه شد، روشن است که برخلاف ادعاهای جریان‌های تحریف‌گر، در دوران پیش از اسلام ایران، اجبار دینی امری رایج بوده و خروج از دین رسمی نه‌تنها به انزوا یا طرد اجتماعی، بلکه به مجازات مرگ منجر می‌شده است.

اما نکته‌ی مهم‌تر این است که همین جریان‌هایی که تلاش می‌کنند ایران باستان را سرزمین آزادی دینی جلوه دهند، احکام اسلامی درباره‌ی ارتداد را نیز به‌شدت تحریف کرده و آن را غیرعادلانه معرفی می‌کنند. در حالی که در اسلام، اگر هم احکام ارتداد وجود دارد، این احکام دارای نظم و چارچوب مشخصی هستند و هیچ‌گاه کسی به‌طور خودکار یا بدون بررسی دقیق و عادلانه به ارتداد متهم نمی‌شود و این احکام بر اساس اصول مشخصی صادر می‌شوند که قابل استدلال و دفاع است.

 تفاوت اساسی اینجاست که مسلمانان، برخلاف این گروه‌ها که ادعای پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک دارند، باورهای دینی خود را تحریف نمی‌کنند و اگر به چیزی معتقد باشند، آن را صریحاً بیان کرده و دلایلش را هم ارائه می‌دهند. در مقابل، این جریان‌ها برای آنکه خود را بی‌نقص و مثبت جلوه دهند و هم‌زمان اسلام را تخریب کنند، حتی تاریخ و متون دینی خود را نیز منکر می شوند. آن‌ها بدیهیات اعتقادی آیین خود را نیز انکار می‌کنند، تنها به این دلیل که پذیرفتن آن‌ها، تصویری متفاوت از آنچه می‌خواهند ارائه دهند، به نمایش می‌گذارد.

 

منابع:


۱) شاهنامه، فردوسی، پادشاهی خسرو‌پرویز

۲) ایران‌در‌زمان‌ساسانیان، آرتور کریستین‌سن، ترجمه رشید‌یاسمی، دنیای‌کتاب، چاپ‌ششم، ص ۴۲۰


تصاویر مستندات:








  • حسین عمرزاده

اسد رستم (تاریخ‌پژوه شهیر نصرانی):

اولین کسانی که به تنظیم نقد روایات تاریخی پرداخته‌اند و برای آن قواعدی قرار داده‌اند، علمای دین اسلام بودند!


منبع: مصطلح التاریخ،تراث، ص ۳۹

  • حسین عمرزاده

لورد کالون یکی از مشهورترین فیزیکدانان تاریخ بریتانیا گفته است:

"دلایلی قاطع و قوی مبنی بر وجود طراحی هوشمند و هدفمند پیرامون خود مشاهده می‌کنیم بر همین اساس، اندیشه الحادی تا حدی احمقانه است که نمی‌توان این حماقت را با واژه‌ها توصیف کرد".


منبع: Journal of Victoria Institute, vol. 124, p. 267

  • حسین عمرزاده

اردشیر بابکان در آغاز کار با خویشاوندان خود از طایفه بازرنگی و غیره مشغول زد و خورد شد و پیش از دست اندازی بەکرمان و سایر ولایات مجاور در فارس عشایر فارس را مطیع خویش کرد. در شاهنامه اشاره بەاین مصافها شده است.

سپاهی ز استخر بی مر ببرد 

بشد ساخته تا کند جنک کُرد


چو شاه اردشیر اندر آمد به تنگ

پذیره شدش کرد بی مر بەجنگ


یکی کار بد خوار و دشوار گشت 

ابا کرد  کشور همه یار گشت


یکی لشگری کرده بد پارسی 

فزونتر ز کُردان یکی دو بسی


یکی روز تا شب بر آویختند 

سپاه جهاندار بگریختند


اردشیر پس از فرار بار دیگر بەکُردان شبیخون برد:


چو شب نیم بگذشت و تاریک شد

جهاندار با کُرد  نزدیک شد


همه دشت از ایشان پر از خفته دید 

یکایک دل لشگر آشفته دید


چو آمد سپهبد ببالین کـرد

عنان بارۀ تیز تک را سپرد


همه بومهاشان بتاراج داد 

سپه را همه بدره و تاج داد


از این داستان بر می آید که کُردان در پارس بسیار بوده اند بحدی که در برابر پادشاە جوان و نیرومندی چون اردشیر مقاومت می کرده اند.

منبع ابیات:فردوسی-شاهنامه-پادشاهی اشکانیان

  • حسین عمرزاده

خریدار برای خرید طوطی به پرنده فروشی رفت. قیمت طوطی را سؤال کرد. فروشنده گفت ۵ میلیون تومان! خریدار گفت چه خبره! چقدر گران! مگر این طوطی چه می‌کند! جواب شنید که او دیوان حافظ را از حفظ دارد! خریدار گفت خوب آن طوطی دیگر چقدر می‌ارزد؟ پاسخ شنید آن هم ده میلیون قیمت دارد، چون دیوان مولوی را حفظ کرده!

خریدار که دیگر مأیوس شده بود از قیمت طوطی سوم سؤال کرد و پاسخ شنید ۲۰ میلیون تومان! سؤال کرد این یکی، دیگر چه هنری دارد؟

پاسخ شنید این طوطی هیچ هنری ندارد! فقط دو طوطی دیگر به او می‌گویند استاد!!

  • حسین عمرزاده

هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به‌سوی ارگ و قصر خود روانه می‌شد. در راه، پیرمردی دید که بار سنگینی از هیزم بر پشت حمل می‌کند. لنگ‌لنگان قدم برمی‌داشت و نفس‌نفس صدا می‌داد.


پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مردک! مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می‌بری؟ هر کسی را بهر کاری ساخته‌اند؛ گاری برای بار بردن، سلطان برای فرمان‌دادن و رعیت برای فرمان‌بردن.


پیرمرد خنده‌ای کرد و گفت: اعلی‌حضرت! این‌گونه هم که فکر می‌کنی، فرمان در دست تو نیست. به آن طرف جاده نگاه کن، چه می‌بینی؟


پادشاه گفت: پیرمردی که بار هیزم بر گاری دارد و به‌سوی شهر روانه است.


پیرمرد گفت: می‌دانی آن مرد، اولادش از من افزون‌تر است؛ ولی فقرش از من بیشتر است؟


پادشاه گفت: باور ندارم! از قرائن برمی‌آید فقر تو بیشتر باشد؛ زیرا آن گاری دارد و تو نداری، و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد.


پیرمرد گفت: اعلی‌حضرت! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب، گریه‌ی کودکانش مرا آزار می‌داد. چون فقرش از من بیشتر بود، گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد. بار سنگین هیزم، با صدای خنده‌ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک می‌شود. آنچه به من فرمان می‌راند، خنده‌ی کودکان است و آنچه تو فرمان می‌رانی، گریه‌ی کودکان است!

  • حسین عمرزاده

 

 

امام محمد بن ادریس شافعی رَحِمَهُ الله:

 

"لیسَ لأحدٍ دونَ رسول اللهﷺأن یقولَ إلا بِالإستدلالِ"

«هیچ‌کس (در مسائل دینی)، جز رسول الله ﷺ، حق ندارد بدون استدلال سخن بگوید.»

 

منبع:الرسالة-المقدمة -باب کیف البیان-باب البیان الأول

یعنی اعتبار منطقی و شرعی آراء و فتاوا، مبتنی بر دلایل است، نه اشخاص.

 

 

دریافت تصویر
حجم: 376 کیلوبایت

 

 

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest