- ۰ نظر
- ۲۱ آبان ۹۷ ، ۰۰:۱۴
حافظ المغرب ابن عبدالبر در کتاب ارزشمند خود بنام»جامع بیان العلم فصلی «(۲/۱۰۴-۲/۱) را درباره اینکه همانا اختلاف شامل خطا و اشتباه است وهمه اختلافات صحیح و درست نیستند، نوشته است مثالها و نمونههای زیادی درباره اینکه صحابه و سلف همدیگر را به خطا و اشتباه متوصل کرده و بعضی از آنان بعضی دیگر را انکار کرده، در بعضی از اجتهادات با همدیگر به مباحثه و مناقشه پرداختهاند، حتی بعضی از آنان از رأی و نظر خود برگشته است
و در(۲/۱۰۷-۱۰۸) میگوید: اگر بخواهیم انکارات و اعتراضات آنان را جمع کنیم، یک کتاب ظرفیت احاطه این موضوع را ندارد چه برسد به اینکه در یک فصل جمع گرددبه یقین میتوان گفت در مورد آنچه که صحابه و سلف با هم اختلاف داشتند و همدیگر را انکار کردهاند، صحت و درستی آن موضوعات، یکی از دو طرف قضیه است و هر دو نظر صحیح و درست و مطابق کتاب و سنّت نیستند اگر هر دو طرف قضیه درست و صحیح میبودند هیچگاه سلف صالح یا صحابه بعضی از آنان، بعضی دیگر را به خطا و اشتباه متوسّل نمیکردند هیچ عقیده و نظر و رأی این را نمیپسندد و قبول ندارد که هر شیء با ضد آن مقبول و مورد پسند و درست باشد و به حقیقت زیبا گفته است آن کسی که میگوید:
«اثبات ضدین معاً فی حالٍ أقبح ما یأتی من المحال».
«اثبات دو چیز ضد در کنار هم در هر حالت وضعیتی قبیح تر و زشت تر از آوردن یک چیز محال است»
ابن عبدالبر(۲/۱۰۰) از امام مالک و اللیث –رضی الله عنهما – ذکر میکند که همانا آن دو در رابطه با اختلاف اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در ردّ و انکار گفته کسانی که میگویند همانا در اختلاف بین آنان وسعت و رحمت برای امت اسلامی وجود دارد. میگویند: اینگونه نیست، به حقیقت آن اختلافات شامل درست و نادرست، حق و ناحق میباشند یعنی اگر در چیزی اختلاف نظر وجود دارد حتماً یکی از آن دو درست وحق است و دیگری نادرست و ناحق.
«هرگاه سخنی دلآزار شنیدی، سرت را پایین بینداز [و خود را به نشنیدن بزن]؛ تا زمانیکه [گوینده] از تو دور میشود!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عمر فاروق «رضیاللهعنه»
«العقد الفرید، ج۲، ص۱۳۰»
آواز خوش ابو موسی اشعری رضی الله عنه
ابوموسی اشعری صدای بسیار دلنشین و اثرگذاری داشت. بریده میگوید: شبی از خانه بیرون شدم و داخل مدینه راه میرفتم تا اینکه گذرم به مسجدالنبی افتاد. رسول الله ـ صلّیالله علیه وسلّم ـ را مشاهده کردم که بیرون مسجد ایستاده است و به صدایی گوش میدهد. ایشان دستم را گرفت و ما وارد مسجد شدیم. دیدم شخصی مشغول نماز خواندن است و دستهایش را به طرف آسمان بلند کرده و میگوید:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛
خدایا تو را میخوانم و همانا شهادت میدهم که فقط تو خدایی، بهجز تو معبودی نیست، تو یکتا و بینیازی، نه کسی را زادهای و نه خود زاده شدهای و برای تو همانند و همسری وجود ندارد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: قسم به ذاتی که جانم در قبضه قدرت اوست، [آن مرد] خواستهاش را با اسم اعظم طلب نمود؛ همان دعایی که هر خواستهای با آن برآورده شده و هر نیازی رفع میشود. ناگاه دیدم آن مرد شروع به خواندن قرآن کرد. صدایش واقعاً دلنشین بود و انسان را به وجد میآورد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: او آوازخوشش را از آلداود به ارث برده، و این لطف الله در حق اوست. من گفتم: یا رسولالله! آیا این خبر خوش را به او بدهم؟ فرمود: بله! من این بشارت را به او دادم و همین اتفاق باعث شد او برای همیشه دوست صمیمی من قرار گیرد.
مسند احمد: حدیث ۲۲۹۵۲٫ ذهبی، سیر أعلام النبلاء:۲/۳۸۶
مسلمانان توانایی آزاد سازی بیت المقدس را داشتند، پس در سال 600 هجری بهاء الدین ابن عساکر کتابی ارزشمند و قدرتمند در فضایل جهاد نوشت، که برای صلاح الدین ایوبی ارسال شد، بعد از اتمام کتاب صلاح الدین ایوبی و ابن عساکر باهم و در کنار هم فاتحانه وارد قدس شدند.
نا امید نباش
در سال 492 هجری صلیبیان شهر قدس را اشغال کردند، و بمدت 90 سال سایه شوم آنها بر این شهر حکم فرما بود
اما این مدت طولانی هرگز سبب نشد که بار دیگر این شهر به آغوش مسلمانان برنگردد و در سال 583 هجری به دست سلطان صلاح الدین ایوبی رحمه الله آزاد گشت.
تصویری از شهر تل الربیع ۱۰ سال قبل از تغییر اسم آن به تل آویو
در فلسطین شهر زیبایی وجود داشت به اسم تل الربیع، شهر به اشغال صهیونیستها درآمد و بعد از کشتار مردم آن و کوچاندن اجباری اهالی این شهر در سال 1949 میلادی تصمیم گرفتند این شهر را به عنوان پایتخت دولت صهیونیستی خود اعلام کنند و نام این شهر را از تل الربیع به تل أبیب (تل آویو) تغییر دادند.
اسامی روزهای هفته در دوران جاهلیت قبل از اسلام در میان عرب ها
• شَیَّار: شنبه
• أوَّل: یکشنبه
• أهْوَن: دوشنبه
• جُبَّار: سه شنبه
• دُبَّار: چهارشنبه
• مُؤْنِس: پنجشنبه
• عرُوبة: جمعه
محمد بن قاسم ثقفی فاتح پاکستان
محمد بن قاسم بن محمد بن حکم ثقفی فاتح بلاد سند و پنجاب ست که همین پاکستان کنونی می باشد، پاکستانی که اکنون از بزرگترین و پرجمعیت ترین سرزمین های جهان اسلام است، و تاریخش پر است از عزت و افتخار برای دنیای اسلام، از محمد بن قاسم ثقفی بعنوان موسس اولین دولت اسلامی در هند و سند یاد میشود، و اسم این جوان رشید و برومند در تاریخ و در رده فاتحین بلند مرتبه اسلام نقش بسته است.
محمد بن قاسم ثقفی در سال ۷۲ هجری در شهر طائف در خانواده مشهور ثقفی متولد شد، جد ایشان محمد بن حکم از بزرگان ثقفی ها بود، و در سال ۷۵ هجری پسرعمویش یعنی حجاج بن یوسف ثقفی والی عام در عراق و ولایت های شرقی تابع دولت خلافت اموی تعیین شد، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان بود که حجاج بن یوسف عمویش قاسم ( پدر محمد بن قاسم ثقفی ) را بعنوان والی بصره تعیین کرد و همین امر سبب شد که قاسم بن محمد ثقفی از همان کودکی در بین فرمانده هان و امرا و بزرگان اموی رشد یابد، در سال های بعد حجاج بن یوسف شهر واسط را بنا نهاد که پادگانی نظامی برای تجیهز سپاه امویان بود، و محمد بن قاسم از این فرصت نهایت بهره را برد و آموزش های نظامی و جنگی را بصورت کامل در این پادگان سپری نمود، تا اینکه به یکی از بارزترین فرماندهان جنگی مبدل شد در حالیکه تنها ۱۷ سال از عمرش می گذشت.
محمد بن قاسم ثقفی اطلاعات زیادی را از سرزمین سند ( پاکستان کنونی ) شنیده بود، و این سرزمین برای مسلمانان سرزمینی ناشناخته محسوب نمیشد، چراکه غزواتی در زمان امیرالمومنین عمر و عثمانی رضی الله عنهما در اطراف آن مناطق صورت پذیرفته بود، و در زمان خلافت امیر معاویه رضی الله عنه نیز بخش هایی نزدیک به منطقه سند فتح شده بود که از مهمترین آنها میتوان به “مکران” اشاره کرد، که تحت حاکمیت اموی ها بود.
در سال ۸۸ هجری کشتی کوچک ( باسرنشنیان عربی شامل چند زن و دختر و پدرشان ) از جزیره یاقوت (سرزمین سیلان) جهت سفر به عراق راهی شد، و در راه پدر آنها فوت کرد و عملاً مرد و نگهبانی برای آنان باقی نماند، پادشاه سیلان این فرصت را برای نزدیکی هرچه بیشتر به عرب ها غنیمت دانست و تصمیم گرفت که این کشتی را تا رسیدن به مناطق تحت سلطه عرب ها همراهی کند، پس آن دختران و زنان را بهمراه هدایای زیادی با کشتی و بهمراه نگهبانانی به سوی حجاج بن یوسف و ولید بن عبدالملک خلیفه جدید راهی کرد، در میانه های راه و در منطقه ای الدیبل نزدیک به سرزمین سند دزدان دریایی به کشتی آنها حمله ور شدند و کشتی را به تصرف خود در آوردند، خبر به حجاج بن یوسف رسید، و نامه ای به پادشاه سند مبنی بر آزاد سازی هرچه سریعتر آن زنان و دختران نوشت، اما پادشاه در جواب نوشت که آن افراد اسیر دزدان دریایی هستند و ما تسلطی بر آنان نداریم، حجاج بن یوسف خود تصمیم به آزاد سازی آنها گرفت و دو سری افراد را مامور آزادی سازی آنها کرد یکی به رهبری عبیدالله بن نهبان و دیگری دیل البلجی که هردو این فرماندهان با سربازانشان شکست خوردند و هردو فرمانده نیز به دست خود سربازان بلاد سند (پاکستان) کشته شدند، خبر به حجاج بن یوسف رسید که نتنها دختران و زنان بلکه سربازان عربی که فرستاده بود همگی در زندان الدیبل که تحت مالکیت پادشاه سند بود اسیر هستند، و پادشاه هم بدلیل دشمنی اش با اسلام و عرب های هرگز حاضر به آزادسازی آنها نیست، این امر سببی شد که حجاج بن یوسف ثقفی تصمیم به فتح آن سرزمین بگیرد، سرزمینی که با اجازه پادشاهش و توسط دزدان دریاییش عرصه را بر مسلمانان و تجار عرب سخت کرده بود،
حجاج بن یوسف تصمیم به فتح تمامی بلاد سند را گرفته بود پس پسرعمویش محمد بن قاسم را فرمانده کل سپاه قدرتمند خود گرداند، و با تمامی تجهیزات ممکن آنها را تجهیز کرد، و راهی میدان جنگ ساخت، پهلوان جوانمرد ما محمد بن قاسم ۱۷ ساله با ارتشی بالغ بر ۶ هزار مجاهد از عراق به شیراز لشکر کشی کرد، و در شیراز نیز ۶ هزار نیروی دیگر به او پیوستند، و بعد از تجدید قوی در شیراز محمد بن قاسم با ۱۲ هزار نیرو مجهز به سمت شرق راه افتاد تا به منطقه مکران رسید، و بعد از طی کردن چندین شهر دیگر به دروازه های الدیبل محلی که مسلمانان در آن به اسارت در آمده بودند رسید، و بدون معطلی به آنجا حمله کردند و به راحتی آنجا را فتح کرد و محمد بن قاسم وارد الدیبل شد، بعد از شهر الدیبل محمد بن قاسم بدون معطلی شهر هارا یکی پس از دیگری فتح میکرد و هیچ شهری را فتح نمیکرد مگر آنکه همه مردمش را تکریم میکرد و آنها را به دین اسلام دعوت می داد و معابد بودایی ها و شرک خانه هایشان را نابود میساخت و شعائر اسلامی را برپا میکرد، به طوریکه نقشه منطقه را عوض کرد و تمامی آن شهرها رنگ بوی سرزمین های اسلامی را به خود گرفتند،
محمد بن قاسم با اخلاق نیکو، با شجاعت و دلیری در عین کم سن و سالیش توانست تمامی هندو هارا مات و مبهوت و مجذوب خودش گرداند، و همگی از فرماندهی و دلاوری و مدیریت پسری ۱۷ ساله به تعجب وامانده بودند، و طبیعتا با دیدن شخصیتش تعداد کبیری از بزرگان و سران قبایل منطقه و مردم آنجا به سپاه ایشان پیوستند تا از زور و ظلم و جور پادشاه مستبد آنها رهاییشان بخشد، که جمعیتی حدود به ۴۰۰۰ نفر از هندو ها به ارتش مسلمانان پیوست،
محمد بن قاسم به سوی منطقه البیرون (حیدرآباد کنونی) حرکت کرد، و با مردمش از در صلح وارد شد و آنها نیز پذیرفتند ، و از آن به بعد تمامی شهرها را تقریبا بدون درگیری فتح نمود، محمد همچنان به فتوحاتش در آن سرزمین ادامه میداد، تا اینکه در سال ۹۶ هجری توانست کل بلاد سند (پاکستان) را به زیر پرچم اسلام در آورد، و اولین دولت اسلامی سند و پنجاب را تاسیس کند، واز قبایل مختلف زرتشتی و سایر دین های مختلف آنجا به استقابل ایشان به پاس آزادسازی آنها از دست ظلم هندو ها رفتند.
برخلاف حجاج بن یوسف، محمد بن قاسم با رعایت عدالت و با بکارگیری تفکر و تدبیر، و عدل و کرم، توانست دل مردم آنجا را نیز بدست آورد و آن سرزمین را به مرکزی جدید برای نشر و گسترش دین اسلام و محلی برای عبادت الله متعال به یکتایی تبدیل کرد.
هنگامیکه قدرت و محبوبیت محمد بن قاسم در حال گسترش بود، تصمیم به فتح سرزمین هند گرفت . در حال آماده سازی سپاهی برای رفتن به هند بود که دستور از خلیفه جدید سلیمان بن عبدالملک رسید که بجای رفتن به هند به عراق برگردد و این دسیسه ای بیش نبود، با اینکه می دانست که بدلیل مخالفت هایش در سیاست های نادرست حجاج آینده تاریکی در عراق انتظار اورا میکشد اما به سمت عراق حرکت کرد، بهنگام خروج از سند جمعیت کثیری را مشاهده کرد که همگی برای ممانعت او از سفر به عراق خارج شده بودند بلکه بتوانند اورا در سند نگهدارند، که هرگز چنین حاکم عادل و مقتدری نصیبشان نخواهد شد، محمد بن قاسم در میان اشک ریختن های مردمانی که از صمیم قلب به اخلاق و منش و حکومت داریش عشق میورزیدن سند را ترک کرد، حتی هندوها و برهمایی ها نیز بخاطر بازگشت محمد بن قاسم به عراق حالت عزا و ماتم را به خود گرفته بودند،
محمد بن قاسم به عراق رسید و والی عراق صالح بن عبدالرحمن اورا با غل و زنجیر بدلیل دشمنی با حجاج بن یوسف ثقفی به زندان واسط فرستاد، و او را با شدیدترین و رنج آورترین شکنجه های آزار و اذیت کردند تا اینکه در سال ۹۶ هجری در حالیکه تنها ۲۴ سال سن داشت زیر همین شکنجه ها وفات نمود.
درست در زمانی که مسلمانان مشغول به ثبت و ضبط اوقات دقیق خورشید و ماه گرفتگی بودند، اروپایی ها بهنگام کسوف و خسوف فریاد زنان خود را در پناهگاه های خود پنهان می کردند زیراکه می پنداشتند ماه و خورشید توسط غول بلعیده شده است.
شرح تصویر:
گنبد سیار یا رصدخانه کوه قاسیون یکی از اولین رصد خانه های تاریخ است که توسط مامون خلیفه عباسی در شمال دمشق و در سرزمین شام تاسیس شد، این بنا در سال ۲۱۴ هجری تاسیس شد که تا به امروز نیز باقی ست. اولین رصدخانه تنها دو سال قبل از رصدخانه کوه قاسیون در بغداد تاسیس شده بود.
عثمان طه ...
مشهورترین خطاط دنیا
کسی که خطش حداقل در خانه یک میلیارد و اندی مسلمان یافت می شود
وی أبو مروان عثمان بن عبده بن حسین بن طه الحلبی الکردی، مشهور به عثمان طه است که در شهر عفرین سوریه متولد شد
این خطاط کورد زبان با نوشتن مصحف مدینه مشهورشد
پدرش "شیخ عبده حسین طه" امام و خطیب مسجدی در حلب بود،
شیخ عثمان طه بیش از ۳۰ سال است که در شهر مدینه اقامت دارد و به زبان فارسی نیز تاحدودی تسلط دارد.
عثمان طاها مدرک لیسانس رشته «شریعت اسلامی» را دارد و در زمینه زبان عربی، نقاشی و هنرهای اسلامی نیز دورههایی را گذرانده و مطالعات زیادی نیز داشته است. او اجازه خطاطی را در سال ۱۹۷۳ میلادی از حامد الآمدی اهل کردستان ترکیه دریافت کرد. وی نزد خطاطان سرشناسی همچون محمدعلی مولوی و ابراهیم رفاعی در حلب و محمد بدوی دیرانی در دمشق شاگردی کرد. طاها نخستین بار در سال ۱۹۷۰ میلادی قرآنی را به خط خودش برای وزارت اوقاف و شئونات اسلامی سوریه نوشت. وی از سال ۱۹۸۸ میلادی که به عربستان سعودی مهاجرت کرد، در چاپخانه قرآن کریم ملک فهد، در مدینه مشغول به کار است. قرآن دست خط وی، به دلیل ویژگیهای زیادی که دارد، در حال حاضر پر تیراژترین قرآن موجود در جهان است.
«عثمان طه» در مورد علت تسلطش بر زبان فارسی میگوید: من به خط نستعلیق فارسی علاقه زیادی دارم و هنگام تمرین بر نوشتههای فارسی، لازم میشود که معنای کلمات را بفهمم و الاّ هیچ لذتی نمیبرم از همین رو فارسی را به تنهایی یادگرفتم. دیگر اینکه استاد «امیرخانی» از ایران، دوست بنده است و من از ایشان و بعضی از دوستان، ضربالمثلهای فارسی زیادی را یادگرفتهام.
از الله متعال مسئلت داریم در این فتنه و آشوب سرزمین شام مردم مسلمان و بی پناه عفرین و سایر مناطق را محفوظ بدارد.
شانه زنانه کم یاب و زیبا اندلسی در موزه لندن
این شانه با این زیبایی چشم نواز در ۷ قرن پیش و در مملکت پادشاهی غرناطه ( گرانادا ) به دست مسلمانان ساخته شده است. که امروزه در موزه ویکتوریا آلبرت در لندن پایتخت بریتانیا نگهداری می شود.
این شانه نشان می دهد که مسلمانان آن زمان تا چه اندازه به زنان و جایگاه آنان اهمیت میدادند و تا چه حد هنر و علم و صنعت را در اختیار آن ها قرار داده بودند.
رابرت سنت آلبانز یکی از فرماندهان نظامی صلیبیان در جنگ با مسلمانان بود، او فرمانده ای مشهور از شوالیه های معبد بود. در سال ۵۸۰ هجری رابرت سنت آلبانز عمیقا تحت تاثیر اخلاق مسلمانان و مروت آنها خصوصا شخص اول فرماندهی مسلمانان یعنی سلطان صلاح الدین ایوبی قرار گرفت، پس مسیحیت را ترک کرد، صلیبیان را تنها گذاشت و اسلام را پذیرفت ( منبع: کتاب “English participation in the crusades” نوشته “eatrice Nina Siedschlag” صفحه “۴۹” ).
بعد از پذیرش اسلام به پیش صلاح الدین ایوبی رحمه الله رفت، صلاح الدین ایوبی نیز یکی از نوادگان خودش را به عقد وی درآورد و او را بعنوان یکی از فرماندهان اسلام تعیین نمود ( منبع: کتاب “The experience of crusading” نوشته “Jonathan Simon ” صفحه “۱۹۵” )
بعد از گذشت دوسال از این ماجرا صلاح الدین ایوبی رحمه الله به جنگ فلسطین رفت تا اینکه توانست آنجا را از وجود صلیبی ها پاکسازی کند، رابرت سنت آلبانز در این جنگ سرنوشت ساز که به نبرد حطین مشهور شد حضور داشت و به شخصه شاهد آزادسازی بیت المقدس بود و او در همان سال ( ۵۸۲ هجری ) پس از آزاد سازی بیت المقدس چشم از جهان بست.
“نشان میدهد که اخلاق صلاح الدین ایوبی، و زندگی پیروزمندانه وی، در ذهن مسیحیان هم دوره اش تاثیرات اعجاب انگیز و سحر گونه داشته است، تا جاییکه یکی از دلاوران و شوالیه های مسیحی تحت تاثیر جذبه و اخلاقیات وی قرار میگیرد، دین و آیین خود را ترک می کند از قوم و قبیله خود هجرت می کند، به مسلمین ملحق می شود، و علیه آنان شمشیر می کشد، شکست دادن همکیشان سابق خود را جشن می گیرد، و او کسی نیست جز “رابرت سنت آلبانز” ….” ( منبع : کتاب “دعوت به سوی اسلام” نوشته “توماس آرنولد” صفحه “۷ و ۱۰۸” ).
پ ن:تصویر تزیینی است.
در سال های ۱۸۴۵ تا ۱۸۵۲ میلادی کشور ایرلند دچار قحطی عجیبی شد که به قحطی بزرگ ایرلند یا قحطی سیب زمینی مشهور شد، در این دوران بیش از ۱ میلیون نفر از گرسنگی و بیماری جان دادند و یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر نیز آواره کشور های همسایه همچون بریتانیا و کانادا و استرالیا شدند و جمعیت زیادی از این آوارگان نیز در راه دریا جان خود را از دست دادند.
در سده هیجدهم میلادی و با ورود گیاهان جدید از قاره آمریکا به اروپا، دو محصول کشاورزی یعنی ذرت و سیبزمینی در آن قاره موفقیت بزرگی را بهدست آوردند، بهگونهای که باعث رشد جمعیت و جلوگیری از گرسنگی در اروپا شدند. ذرت و سیبزمینی بهدست آمده از مقدار معینی زمین، چندین برابر غلات آن روز اروپا (گندم و جو) که برای تولید نان استفاده میشد کالری تولید میکرد. بهنظر میرسد دریانوردان اسپانیایی نخستین بار سیبزمینی را به ایرلند وارد کرده باشند. ایرلند نخستین سرزمین اروپایی بود که بهخوبی از سیبزمینی استفاده کرد. در قرن هیجدهم بسیاری از ایرلندیها برای غذای روزانه خود به سیبزمینی وابسته بودند. در سال ۱۸۰۰ میلادی (ابتدای قرن نوزدهم) سیبزمینی خوراک اصلی کارگران و کشاورزان سراسر اروپای شمالی و حتی انگلستان بود.
در سال ۱۸۴۵ میلادی بیشتر محصول سیبزمینی ایرلند سیاه و خراب شد. هیچکس نمیدانست که چرا چنین شده است. کشاورزان سیبزمینیهایی را که بهنظر میرسید سالم هستند برای سال بعد کاشتند. محصول سال ۱۸۴۶ بهطرز فاجعهباری از دست رفت. قیمت مواد غذایی افزایش یافت. خانوادههای تهیدست چیزی برای خوردن نداشتند و قادر به خرید دیگر خوراکیها نیز نبودند. گرسنگی افراد را در برابر بیماریها ناتوان ساخت. بر اثر گرسنگی و بیماریهای حاصل از آن حدود یک میلیون نفر جان باختند. قحطی در دهه ۱۸۵۰ فروکش کرد زیرا روستاهای ایرلند خالی از مردم شده بود. آفت سیبزمینی یک نوع قارچ بود. در سال ۱۸۸۲ کشف شد که سولفور مس میتواند این بیماری گیاهی را متوقف کند.
دولت بریتانیا تصمیم گرفت که مرزهای خود را بر روی ایرلندی ها ببندد تا هم مانع ورود مهاجران و آوارگان ایرلندی شود و هم از ورود بیماریه های مهلک به بریتانیا جلوگیری کرده باشد، اما علاوه بر این هرگونه کمک های بشردوستانه را نیز از آنها منع کرد و حتی با کشورهایی که به کمک آنها می شتافت مقابله میکرد، سلطان عثمانی، عبدالمجید اول دستور داد چندین کشتی حاوی دارو و مواد غذایی برای مردم ایرلند ارسال شود، این کشتی ها با ممانعت و حتی درگیری های بین دولت خلافت عثمانی و بریتانیا سرانجام وارد شهر دروگیدای ایرلند شد و جان هزارن نفر از مردم ایرلند را نجات بخشید
در نیمه سده نوزدهم ایرلند رسماً جزیی از بریتانیا بود و بهترین زمینهای کشاورزی آن، متعلق به مالکان ثروتمند پروتستان انگلیسیتبار بود. کشاورزان و کارگران مزارع معمولاً ایرلندیهای بومی و کاتولیک مذهب بودند. در این مزارع معمولاً جو و گندم کشت میشد و محصول آن هم بیشتر به انگلستان صادر میشد چون در آن جا بهقیمت خوبی بهفروش میرسید و خوراک کشاورزان و کارگران ایرلندی عمدتاً سیبزمینی بود. قحطی سیبزمینی آتش ملیگرایی را مجدداً شعلهور ساخت بطوریکه سرانجام به استقلال بخش بزرگی از خاک ایرلند انجامید.
باشگاه فوتبال دروگیدا ( دروگیدا یونایتد ) از زمان تاسیس تا به امروز به پاس تقدیر از کمک های بشر دوستانه دولت خلافت عثمانی نماد و پرچم باشگاه خود را از هلال و ستاره موجود در پرچم دولت خلافت عثمانی اخذ کرده است و همچنان با این شعار در مسابقات لیگ ایرلند شرکت می کند.
عین التمر شهری باستانی است در منطقه کربلا که به صحرای سماوه (میان کوفه و شام) مشرف بود. سه جوان در کلیسای این شهر ( به نام های:سیرین، یسار، نصیر ) مشغول به تحصیل و مطالعه انجیل بودند تا پس از فراغت از تحصیل از مبلغان مسیحی در عراق و کشورهای همسایه شوند.
در زمان خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه عین التمر به دست خالد بن ولید رضی الله عنه فتح شد، هنگامی که به کلیسا وارد شدند تنها این سه جوان را در آنجا یافتند، هر سه نفر از ترس به صحابه گفتند: که اهالی عین التمر آنها را در این کلیسا زندانی کرده بودند، خالد بن ولید آنها را به همراه خود به مدینه برد، و هرکدام را بعد از مسلمان شدن در اختیار یکی از علمای صحابه گذاشت ( سیرین غلام انس بن مالک شد )….
از این سه نفر فرزندانی متولد شدند که جهان اسلام را مدیون خود ساختند
▪️ سیرین پسری آورد به اسم محمد ( محمد بن سیرین ) همان تابعی گرانقدر، مفسر، محدث و فقیه توانای اسلام ( قطعا شما نیز آوازه ابن سیرین در تعبیر خواب را شنیده اید )
▪️از نصیر نیز موسی به جا ماند ( موسی بن نصیر ) همان سردار برجسته اسلام و فاتح پر آوازه اندلس ( بارسلون از فتوحات این سردار بزرگ جهان اسلام است )
▪️ یسار نیز فرزندانی مشهور بجای گذاشت و از پسرش اسحاق، محمد متولد شد، ( محمد بن اسحاق بن یسار ) که اولین کتاب سیره پیامبر صلی الله علیه وسلم متعلق به ایشان است. ( علی رغم جایگاه رفیع ایشان نزذ اهل علم، اما بدلیل وجود روایات بسیار ضعیف در کتاب های تاریخی ایشان، امام مالک رحمه الله همیشه بسیار به ایشان خورده می گرفت و با ایشان مخالفت می ورزید ).