ابوسلیمان دارانی رحمه الله فرمود:
«به زُهد و تقوای هیچکسی شهادت مده! چرا که زهد در قلب است (و ما از آن بی اطلاعیم)».
قال أبو سلیمان رحمه الله: «لا تشهد لأحد بالزهد؛ فإن الزهد فی القلب».
«جامع العلوم والحکم» (ص : ۳۰۷).
ابوسلیمان دارانی رحمه الله فرمود:
«به زُهد و تقوای هیچکسی شهادت مده! چرا که زهد در قلب است (و ما از آن بی اطلاعیم)».
قال أبو سلیمان رحمه الله: «لا تشهد لأحد بالزهد؛ فإن الزهد فی القلب».
«جامع العلوم والحکم» (ص : ۳۰۷).
ابو سلیمان دارانی رحمه الله فرمود:
«علمای عراق درباره تعریف زُهد اختلاف کرده اند: بعضی گفته اند: زهد با ترک مردم (و دنیا) حاصل میشود، و بعضی گفته اند: زهد با ترک شهوات بدست میآید، و بعضی دیگر گفته اند: زهد در ترک سیر شدن از غذا است، و هرکدام از این معانی به هم نزدیکند، و بنظر من زهد یعنی ترک هرآنچیزی که تو را از الله عزوجل غافل میکند».
قال أبو سلیمان الدارانی رحمه الله: «اختلفوا علینا فی الزهد بالعراق؛ فمنهم من قال: الزهد فی ترک لقاء الناس، ومنهم من قال: فی ترک الشهوات ومنهم من قال: فی ترک الشبع، وکل منهم قریب بعضه من بعض، قال: وأنا أذهب إلى أن الزهد فی ترک ما یشغلک عن الله عز وجل».
«جامع العلوم والحکم» (ص : ۳۱۰).
ابراهیم بن ادهم رحمه الله فرمودند:
«زُهد سه نوع است: زهدی که فرض است، و زهدی که فضل است، و زهدی که مایه سلامت است؛ زهد فرض یعنی دوری از حرام، و زهد فضل یعنی بی رغبتی نسبت به حلال، و زهد سلامت یعنی پرهیز از شبهات».
قال إبراهیم بن أدهم رحمه الله: «الزهد ثلاثة أصناف: فزهد فرض، وزهد فضل، وزهد سلامة؛ فأما الزهد الفرض فالزهد فی الحرام، والزهد الفضل الزهد فی الحلال، والزهد السلامة الزهد فی الشبهات».
«جامع العلوم والحکم» (ص : ۳۱۰).
امام حسن بصری رحمه الله فرمودند:
«با اوامر الله مخالفت نکنید، چرا که مخالفت از امر وی موجب آبادانی دنیا است، ولی الله متعال (مخالفت با خود را) با ویران ساختن آن جبران میکند».
عن أبی قیس، عن الحسن، قال: «لا تخالفوا الله عن أمره فإن خلافاً عن أمره عمران دار قضى الله علیها بالخراب».
«الحلیة الأولیاء» أبی نعیم اصفهانی.
یحیی بن معاذ رحمه الله فرمود:
«کسی که ادعای محبت الله را داشته باشد اما حدودات او را رعایت نکند، در ادعایش صادق نیست».
قال یحیى بن معاذ رحمه الله: «لیس بصادق من ادعى محبة الله ولم یحفظ حدوده».
«جامع العلوم والحکم» (ص : ۸۶).
انس رضی الله عنه فرمود:
«اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم هرگاه همدیگر را ملاقات میکردند با هم مصافحه میکردند، و هرگاه از سفر باز میگشتند معانقه میکردند».
عن أنس رضی اللّه عنه قال: «کان أصحاب النّبیّ صلّى اللّه علیه وسلّم إذا تلاقوا تصافحوا، وإذا قدموا من سفر تعانقوا».
هیثمی (۸/ ۳۶) گفته: طبرانی در معجم الأوسط روایت کرده و رجال سند آن رجال صحیحی هستند.
مصافحه: دست دادن.
معانقه: در آغوش گرفتن، به گردن هم دست درآوردن.
ابن عباس رضی الله عنهما به مردی که به وی گفته بود: من زنم را صد مرتبه طلاق گفتم! نظر تو درباره من چیست؟
گفت: «سه طلاق از تو به درستی صادر گشته، اما نود و هفت بار بوسیله آن آیات الله را مسخره کرده ای».
قال ابن عبّاس رضی اللّه عنهما لرجل قال له: إنّی طلّقت امرأتی مائة تطلیقة، فما ذا ترى علیّ؟ قال: «طلّقت منک لثلاث، وسبع وتسعون اتّخذت بها آیات اللّه هزوا».
«الموطأ» (۵۵۰).
عبدالله بن عمر رضی الله عنه فرمود:
«از چیزی که وجود ندارد سؤال نکنید، چرا که من شنیدم عمر رضی الله عنه چنین کسی را لعن کرد».
قال ابن عمر رضی الله عنهما: «لا تسألوا عما لم یکن فإنی سمعت عمر رضی الله عنه لعن السائل عما لم یکن».
«جامع العلوم والحکم» (ص : ۱۰۱).
هیثم بن جمیل گوید:
«به مالک بن انس رحمه الله گفتم: ای ابا عبدالله اگر مردی به سنت آگاه باشد به وسیله آن با مردم مجادله میکند؟
فرمود: خیر، بلکه سنت را به مردم میرساند، اگر قبول کرد چه بهتر وگرنه ساکت شود».
قال الهیثم بن جمیل: «قلت لمالک رحمه الله یا أبا عبد الله الرجل یکون عالماً بالسنن یجادل عنها ؟ قال: لا، ولکن یخبر بالسنة فإن قبلت منه وإلا سکت».
«جامع العلوم والحکم» (ص : ۱۰۲).
یکی از علمای پیشین گفته است:
«پروردگارا! تعجب میکنم از آنکس که تو را میشناسد اما از غیر تو امید دارد! و تعجب میکنم از آنکس که تو را میشناسد اما از غیر تو یاری میطلبد!».
«یا رب، عجبت لمن یعرفک کیف یرجو غیرک! وعجبت لمن یعرفک کیف یستعین بغیرک!».
«جامع العلوم والحکم» (ص : ۲۰۶).
امام سفیان ثوری رحمه الله فرمود:
«کسی امر به معروف و نهی از منکر نکند مگر آنکه سه ویژگی را دارا باشد:
۱.به آنچه که امر و نهی میکند با نرم خویی رفتار کند،
۲.و به آنچه که امر و نهی میکند منصفانه برخورد کند
۳.و به آنچه که امر و نهی میکند علم داشته باشد».
قال سفیان الثّوریّ رحمه اللّه: «لا یأمر بالمعروف ولا ینهى عن المنکر إلّا من کان فیه خصال ثلاث: رفیق بما یأمر، رفیق بما ینهى، عدل بما یأمر، عدل بما ینهى، عالم بما یأمر، عالم بما ینهى».
«الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر للخلّال» (ص : ۴۶).
ابن تمیم رحمه الله فرمود:
«ترک و دور شدن و سلام نکردن از اهل بدعت چه کافر یا فاسق یا کسانی که آشکارا گناه میکنند، فرض کفایی است و بر دیگر مردم مکروه است، و هیچکس نباید بر فرد فاسقی که فسقش را آشکار میکند و بر مبتدعی که بدعتش را تبلیغ میکند سلام کند».
قال ابن تمیم: «هجران أهل البدع کافرهم وفاسقهم والمتظاهرین بالمعاصی، وترک السّلام علیهم فرض کفایة، ومکروه لسائر النّاس، ولا یسلّم أحد على فاسق معلن، ولا مبتدع معلن داعیة».«الآداب الشرعیة» (۲۳۷).
سلام بن ابی مطیع فقیه و دانشمند بصره می فرمود: «لأن ألقى الله بصحیفة الحجاج، أَحَبُّ إلی من أن ألقى الله بصحیفة عمرو بن عبید».
یعنی:«اگر مرا با نامه ی عمل حجاج به نزد پروردگار ببرند، بیشتر دوست دارم تا اینکه با نامه ی اعمال عمرو بن عبید».
«سیر اعلام النبلاء» (۷/۴۲۸).
پی نوشت:عمرو بن عبید مردی عابد و زاهد اما اهل بدعت بود و حجاج مردی فاجر و خونخوار و جنایتکار بود.
یحیی بن یمان گفت: شنیدم که سفیان ثوری میفرمود:
« (ارزش) حدیث بیشتر از طلا و نقره است ولی محسوس نیست، و فتنه و بلای حدیث (دروغ) بیشتر از بلای طلا و نقره است».
یحیى بن یمان، قال: سمعت سفیان الثوری، یقول: «الحدیث أکثر من الذهب والفضة ولیس یدرک، وفتنة الحدیث أشد من فتنة الذهب والفضة».
«حلیة الأولیاء» حافظ أبو نعیم اصفهانی
ربیع بن سلیمان گفته است : شنیدم که شافعی میفرمود:
«هرگاه حدیث صحیحی از رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت گشت، پس آن حدیث اولی تر است از اینکه به قول و رای دیگری عمل شود».
الربیع ابن سلیمان یقول: سمعت الشافعی یقول: «إذا صح الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم فهو أولى أن یؤخذ به من غیره».
منبع: «حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء» حافظ أبو نعیم اصفهانی.
عبدالله بن عباس رضی الله عنه فرمود:
«معاویه رضی الله عنه به من گفت: آیا تو بر راه و روش علی هستی؟ گفتم: خیر، من نه بر راه علی هستم و نه بر راه و سنت عثمان، بلکه من بر راه و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم».
عن ابن عباس رضی الله تعالى عنه، قال: «قال لی معاویة رضی الله تعالى عنه: أنت على ملة علی؟ قلت: ولا على ملة عثمان، أنا على ملة رسول الله صلى الله علیه وسلم».
حلیة الأولیاء؛ أبی نعیم اصفهانی.
امام شافعی رحمه الله فرمودند:
«هرکس قرآن بیاموزد ارزش و قدر وی بالا میرود، و هرکس فقه بیاموزد تواناییش زیاد میگردد، و هرکس حدیث بنویسد (و حفظ کند) حجت و برهانش قوی میشود، و هرکس علم حساب فراگیرد رای و نظرش محکم میشود، و هرکس ادبیات بیاموزد طبع و سرشت وی نرم و لطیف میشود، و هرکس نفس خود را محفوظ ندارد علمش سودی برایش ندارد».
قال الإمام الشّافعیّ رحمه اللّه تعالى: «من تعلّم القرآن عظمت قیمته، ومن تعلّم الفقه نبل مقداره، ومن کتب الحدیث قویت حجّته، ومن تعلّم الحساب جزل رأیه، ومن تعلّم اللّغة رقّ طبعه، ومن لم یصن نفسه، لم ینفعه علمه».«أدب الدنیا والدین للماوردی» (۲۸).
خلیل بن احمد رحمه الله فرمود:
«مردم چهار دسته هستند:
۱. مردی که میداند و میداند که میداند؛ او عالم است پس از از او بیاموزید
۲.و مردی که میداند ولی نمیداند که میداند؛ او انسان غافلی است پس آگاهش کنید
۳. و مردی که نمیداند و او میداند که نمیداند؛ او انسانی خواهان یادگیری است پس وی را بیاموزید
۴.و مردی که نمیداند و نمیداند که نمیداند؛ او انسان احمقی است پس از وی دوری کنید».
یروى عن الأحنف بن قیس أنّه قال: «قال الخلیل بن أحمد: النّاس أربعة: رجل یدری ویدری أنّه یدری، فذاک عالم فخذوا عنه، ورجل یدری وهو لا یدری أنّه یدری، فذاک ناس فذکّروه، ورجل لا یدری وهو یدری أنّه لا یدری فذاک طالب فعلّموه، ورجل لا یدری ولا یدری أنّه لا یدری فذاک أحمق فارفضوه»
«أخبار الحمقى» (۳۶).
عمر بن خطاب رَضِیَ اللهُ عَنهُ:
«تفقّهوا قبل أن تسودوا».
«علم را فرا گیرید قبل از این که سردار شوید».