| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶۱۵ مطلب توسط «حسین عمرزاده» ثبت شده است

تعداد تابعین بسیار زیادند و امکان محصور کردن آن‌ها به تعداد مشخصی وجود ندارد، و آن‌ها سه طبقه هستند: کبری و صغری و مابین آن دو.

طبقه‌‌ی کبری: کسانی هستند که بیشتر روایتشان از صحابی است، مثل: سعید بن مسیب، وعروه بن زبیر، وعلقمه بن قیس.

طبقه‌‌ی صغری: کسانی هستند که بیشتر روایتشان از تابعین بوده و جز تعداد کمی از صحابه را ملاقات نکرده‌اند، مثل: ابراهیم نخعی، وابی الزناد، ویحیى بن سعید.

طبقه‌‌ی وسط: کسانی که روایت‌های زیادی را هم از صحابی و هم از کبار تابعین نقل کرده‌اند، مانند: حسن بصری، ومحمد بن سیرین، و مجاهد، و عکرمه، و قتاده، و شعبی، و زهری، و عطاء، و عمر بن عبد العزیز، و سالم بن عبد الله بن عمر بن الخطاب.

۱– برخی از علما مثل ابن سعد تابعین را به چهار طبقه تقسیم کرده‌اند، و برخی دیگر مثل حاکم آن‌ها را به پانزده طبقه تقسیم کرده است که اولین طبقه آن‌هایی هستند که ده نفر از صحابه را ملاقات کرده باشند. (تیسیر مصطلح الحدیث، ص۱۷۹).

۲– از جمله کبار تابعین می‌توان به فقهای سبعه اشاره نمود که عبارتند از: سعید بن المسیب، قاسم بن محمد، عروه بن الزبیر، خارجه بن زید، ابوسلمه بن عبدالرحمن، عبیدالله بن عتبه و سلمان بن یسار.

افضل تابعین:

علما در تعین افضل تابعین اقوال گوناگونی دارند، و قول مشهور آنست که افضل آن‌ها سعید بن مسیب است. و ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی گفته:

الف: اهل مدینه می‌گویند: سعید ابن مسیب.

ب: اهل کوفه می‌گویند: اویس قرنی.

ج: و اهل بصره می‌گویند: حسن بصری افضل تابعین است.

و ابوبکر بن ابی داود گفته: سیده‌‌ی تابعیات «حفصه بنت سیرین» و «عمره بنت عبدالرحمن» هستند که مادر آن‌ها ام درداء صغری (که اسم او هجیمه یا جهیمه زن أبی درداء صحابی) است. (تیسیر مصطلح الحدیث؛ ص ۱۸۰).

  • حسین عمرزاده

اگه فهمیدی مسیرو اشتباه رفتى زود برگرد حتى اگه برگشتن ده ها سال هم طول بکشه باید برگردی؛
نگو راه برگشت طولانی و تاریکه؛
نترس از این که هیچی به دست نیاری ...

جزء از کل/استیو تولتز 

  • حسین عمرزاده

اگر چه عمر تو در انتظار می گذرد
دل فقیر من! این روزگار می گذرد
بهار فرصت خوبی است گل فشانی را
به میهمانی گل رو بهار می گذرد
چه مانده ای به تماشای تیرگی و غبار
همیشه هست غبار و سوار می گذرد
تمام چشمه دلان از کنار ما رفتند
اگر نه سنگدلی جویبار می گذرد
دلی که شوق رهایی در اوست ای دل من
بدون واهمه از صد حصار می گذرد

سلمان هراتی
  • حسین عمرزاده

هر انسانى باید بداند که براى چه چیزى مبارزه مى کند ، شاید آنچه که من برایش مى جنگم براى دیگرى بى ارزش باشد ، اما من مى دانم که چه میکنم ...


مردی به نام اُوِه-فردریک بکمن

  • حسین عمرزاده

شخصیت درونی من به گونه‌ای ست که اگر محکوم به مرگ هم بشوم، همچنان آرامش خود را حفظ خواهم کرد و حتی ممکن است شب قبل از اعدام شروع به آموختن زبان چینی کنم، تا در دام احساساتِ مبتذل و عوامانه ی خوشبینی و بدبینی نیفتم. شخصیت درونی من این دو احساس را باهم ادغام کرده و از آنها فراتر می‌رود: من یک انسان بدبین هستم بخاطر آگاهی‌ام، اما خوشبینم بخاطر اراده‌ام.

نامه های زندان/آنتونیو گرامشی

  • حسین عمرزاده

برای ماهی
با سه ثانیه حافظه
تُنگ و دریا یکی ست!
دست من و شما درد نکند
که دل ِ تنگ آدم ها را
با یک عمر حافظه
توی تُنگ می اندازیم
و برای ماهی ها دل می سوزانیم!

از کتاب: برف روی خط استوا
  • حسین عمرزاده
پاکی و صفای روح و عفت و پاکدامنی این فرمانده و زعیم کُرد و سپاهیانش باعث شده بود که هیچ کس یارای مقاومت در برابر آنها را نداشته باشد و هر لشکر و قلعه و شهری در برابرشان سر تسلیم فرود می آورد.
-----------------
منبع:کُردها و سرزمینشان/تألیف:سرهنگ شیخ عبدالوحید با مقدمه(ژنرال ایوب خان رئیس جمهور اسبق پاکستان)/مترجم:مهندس صلاح الدین. ع
انتشارات:نشر احسان ۱۳۷۸
  • حسین عمرزاده

گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مى‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند
خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند

هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مى‌نماید، گرگ هست

در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را مى‌درند
گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مى‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب



فریدون مشیری
  • حسین عمرزاده

یک دلیل ساده برای گرایش 
آدم ها به "بیشعوری" این است
که با بیشعوری زودتر میتوان 
به هدف و منظور رسید ...!

کتاب بیشعوری-خاویر کرمنت 
  • حسین عمرزاده

در این کشور،همه احساس می کنند که کلاه سرشان رفته است و بنابراین فکر می کنند که حق دارند سر دیگران کلاه بگذارند.

................................

روح پراگ-ایوان کلیما

  • حسین عمرزاده


دریافت
حجم: ۳۱.۱ کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده

بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام.

فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.

  • حسین عمرزاده

 سیر، یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بوئی
گفت، از عیب خویش بی‌خبری
زان ره از خلق، عیب میجوئی
گفتن از زشتروئی دگران
نشود باعث نکوروئی
تو گمان میکنی که شاخ گلی
بصف سرو و لاله میروئی
یا که همبوی مشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینوئی
خویشتن، بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کوئی
ره ما، گر کج است و ناهموار
تو خود، این ره چگونه میپوئی
در خود، آن به که نیکتر نگری
اول، آن به که عیب خود گوئی
ما زبونیم و شوخ جامه و پست
تو چرا شوخ تن نمیشوئی

"پروین اعتصامی"
  • حسین عمرزاده
زبید یامی کوفی رحمه الله موذن مسجدی بود؛به کودکان می گفت بیایید در نماز شرکت کنید و به شما گردو می دهم.
کودکان هم در نماز شرکت می کردند و بعد از نماز دور او جمع می شدند(تا گردو بگیرند).
عده ای از کارش ایراد گرفتند؛گفت:چه اشکالی دارد که برای شان پنج درهم گردو بخرم و در عوض به نماز عادت کنند؟

[سِیَر اَعلامُ النُّبَلاء]
  • حسین عمرزاده


دریافت
حجم: ۹۱.۴ کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر". 
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.
نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.
" عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". 
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. 
نوشته بود "عطر حس هایی را در آدم بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است".

فریبا وفی

  • حسین عمرزاده

دوست را به فراخی و تنگی آزمای.
به فراخیِ حرمت،
و به تنگیِ سود و زیان ...

"قابوس نامه"
  • حسین عمرزاده

مرد خسیسی، خَربُزِه ای خرید تا به خانه برای زنِ خود بِبرد. در راه به وَسوسه افتاد که قَدری از آن بخورد، ولی شَرم داشت که دستِ خالی به خانه رَود...
عاقبت فریب نَفس، بر وی چیره شد و با خود گفت: قاچی از خربزه را به رَسمِ خانزادِه ها می خورم و باقی را در راه می گذارم، تا عابِران گَمان کنند که خانی از اینجا گذشته است، و چنین کرد.
البته به این اندک، آتش آزِ او فرو ننشست و گفت، گوشتِ خربزه را نیز می خورم تا گویند، خان را چاکِرانی نیز در مُلازِمت بوده است و باقی خربزه را چاکران خورده اند... سپس آهنگِ خوردن پوستِ آن را کرد و گفت: این نیز می خورم تا گویند خان اسبی نیز داشته است... و در آخر تُخم خربزه و هر آن چیز که مانده بود را یِک جا بلعید و گفت: اکنون نَه خانی آمده و نَه خانی رفته است.

  • حسین عمرزاده
 

دریافت
عنوان: عهد جدید
حجم: ۱.۹۵ مگابایت
توضیحات: شمس الدین سرودی-بدون موسیقی
  • حسین عمرزاده

یک نفر تفنگ خالی را به سمت شخصی که با او دشمن بود نشانه رفته بود، اما در عین حال دستش می لرزید. این در حالی بود که آن شخص رو به رو هم از ترس به خود می لرزید. یکی به شخص تفنگدار گفت: «تو که تفنگ در دست داری چرا می ترسی؟» مرد تفنگ به دست به آرامی گفت: «آخر تفنگم خالی است.» آن شخص دوباره پرسید: «ولی او که نمی داند تفنگ تو خالی است.» گفت: «ولی من که می دانم.» از قدیم گفته اند از تفنگ پر یک نفر می ترسد، از تفنگ خالی دو نفر.


برگرفته از کتاب فرهنگ عامه

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest