| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات

۱۶۶۶ مطلب توسط «حسین عمرزاده» ثبت شده است

نصیحت شیخ عبدالقادر گیلانی رَحِمَهُ الله به فرزندش

در آخرین لحظات زندگی


به پسرشان عبدالوهاب گفتند:


علیک بتقویٰ اللّٰه و طاعته،و لاتخف أحداً و لاترجه و کل الحوائج کلها إلیٰ اللّٰه عزو جل واطلبها منه و لا تثق بأحد سوی اللّٰه عزو جل،لا تعتمد إلا علیه سبحانه. ‏التوحید التوحید التوحید،و جماع الکل التوحید.


ترجمه فارسی:

بر تو باد تقوای الهی و اطاعت از فرامین الله متعال 
هرگز از کسی نترس و به او امیدوار مباش جز الله متعال

و بدان که کلید تمامی حاجات ، تماما نزد الله عزو جل است، پس تنها حاجاتت را از او طلب کن
و جز بر الله عزو جل بر کسی دیگر اعتماد نکن .
‏توحید توحید توحید (تنها راه نجات است)
و بدان که تمام دین توحید است .


[فتح الربانی-صفحه ۲۸۳]

ابوحنیفه ـ رَحِمَهُ اللهُ تَعالی ـ حکایت خود را چنین زیبا و دلپذیر بیان می‌کند:

زنی مرا فریب داد، زنی مرا فقیه کرد و زنی مرا عبادتگزار بار آورد!

اوّلی: زمانی که من در راه از او سبقت گرفتم، به سویم اشاره کرد تا چیزی را که در راه افتاده بود، بردارم. فکر کردم آن زن لال است و این چیز مال اوست، هنگامی که آن را برداشته و خواستم به او بدهم، گفت: آن را نگاه دار تا به صاحبش برسانی.

اما دومی: از من نسبت به مسأله‌ای درباره‌ی عادت ماهیانه سؤال کرد، من نتوانستم جوابش را بدهم، به من سخنی گفت که به خاطر آن به فراگیری فقه رو آوردم.

اما سومی: روزی در راه می‌رفتم، که گفت: این همان شخصی است که با وضوی عشاء، نماز صبح را می‌خواند. پس چنین کردم تا این‌که معمولم همین شد.

الأشباه والنظائر، لابن نجیم: ۳۶۵

یحیی ابن معین رحمه الله تعالی:


 اشتباهی از کسی نمی دیدم مگر اینکه آن را می پوشاندم، و دوست داشتم کار وی را زینت ببخشم، و با کسی روبرو نمی شدم با چیزی که او را ناراحت می کرد،اما اشتباه او را تنهایی بین خودم و بین او بیان می نمودم،  و اگر آن را می پذیرفت ( خوب بود) و اگر نمی پذیرفت او را رها می کردم.


سیر أعلام النبلاء ١١/٨٣

ابن بطال مالکی رحمه الله:

ملاقاتِ مردم با تبسم و خوشرویی از اخلاق پیامبران است که تکبر را دور کرده و صمیمیت ایجاد می کند.


[شرح صحیح البخاری لابن بطال: ۱۹۳/۵]

منظور از تعدیل صحابه، یعنی آن‌ها بصورت عمدی مرتکب کذب و انحراف در روایات خود از پیامبر صلی الله علیه وسلم نمی‌شوند. چه کسانی از آن‌ها که در زمان فتنه و اختلاف حضور نداشتند و چه آن‌هایی که در این اختلافات بودند، زیرا حضور آن‌ها در آن مشاجرات بر اجتهاد آن‌ها حمل می‌شود. ابن عبدالبر/ می‌گوید: «اهل حق یعنی اهل سنت و جماعت اجماع کرده‌اند که همه اصحاب عادل و درستکارند». (الاستیعاب ۱/۸).


خطیب بغدادی می‌گوید:


اگر الله چیزی در مورد آن‌ها نمی‌گفت باز هم هجرت و جهاد و جانفدایی آن‌ها برای اسلام و بذل اموال در راه الله و جنگیدن با پدران و برادران و خیرخواهی در راه دین و قوّت ایمان و یقین، دلیلی قطعی برای عدالت آن‌هاست و باید در پرتو آن به پاکی و اینکه آن‌ها از همه پاکان و درستکارانی که بعد از آن‌ها تا ابد خواهند آمد افضل و بهتر است باید معتقد بود. 


(الکفایة فی علم الروایة ص ۹۶).


حافظ ابن حجر عسقلانی رَحِمَهُ الله: 


«اهل سنت همه بر این اتفاق دارند که همه‌‌ی اصحاب عادل و درستکارند، و در این مورد جز افرادی از اهل بدعت کسی مخالفت نکرده است».


(الاصابة ۱/۱۷).

روزی که سخنرانی می کرد، گفت:

«ای مردم گوش دهید و اطاعت نمایید» مردی برخاست و گفت: «امروز نه گوش می گیریم و نه اطاعت می کنیم ای پسر خطاب!».
عمر گفت: چرا؟

آن مرد گفت: تو در تقسیم اموال برای خود تبعیض قایل شده ای چنانکه به هریک از ماه یک دست لباس داده ای، اما خودت بیشتر برده ای! آیا این درست است؟

عمر گفت: عبدالله! بلند شو و جواب بده.
عبدالله بن عمر گفت: لباس پدرم کوتاه بود و من سهم خود را به او دادم تا آن را تکمیل کند.
آن مرد گفت: بفرما از این پس گوش می دهیم و اطاعت می کنیم.

الفاروق عمر: ۲/ ۱۹۴، در مناقب عمر آمده است که آن مرد سلمان فارسی بوده است ص ۱۴۶، فخری در الآداب السلطانیه، ص ۱۹

در طبقات ابن سعد آمده است که:

سعید بن جبیر در مورد علوم حضرت ابن عباس رضی الله عنهما فرمودند:

زمانی که من در محضر ابن عباس رضی الله عنهما بودم و از محضر ایشان کسب فیض و استفاده می‌کردم علم او را چنان وسیع و گسترده و با ارزش دیدم که تمام آن اوراقی که همراه من بودند پر می‌شدند اما بحث ایشان ادامه داشت و من مجبور می‌شدم تا ادامه مباحث را بر روی دامن خود بنویسم.

شیخ عبدالقادر گیلانی رَحِمَهُ الله:


وای بر تو، شرم نمی کنی از غیر الله درخواست می کنی حال آنکه او از هر کسی به تو نزدیکتر است،از مخلوقی درخواست می کنی که هیچ نیازی به او نداری؟……


فتح الربانی وفیض الرحمانی- طبعه المکتبه العصریه-:۱۲۹/المجلس الثامن والثلاثون

مسلم و ابن ابی شیبه از عایشه رضی الله عنها روایت کرده‌اند که: پیامبر صلی الله علیه وسلم در آخرین بیماری خود و در هنگام وفات فرمود:

«لَعَنَ اللهُ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى، اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ».

«الله یهودیان و مسیحیان را لعنت و نفرین کند که قبور پیامبران خود را سجده‌گاه قرار دادند»

 صحیح بخاری (۱۳۹۰) و صحیح مسلم (۵۲۹).

حضرت علی رضی الله عنه به کسانی که با ایشان ملاقات می‌کردند، آنان را به موارد زیر توصیه می‌فرمود:

  • در دنیا از گناهانت بترس.
  • بغیر از الله با کسی دیگر پیمان دوستی برقرار نکن.
  • نسبت به فراگیری چیزی که از آن آگاهی نداری احساس شرمندگی نکن.
  • اگر نسبت به چیزی که از آن آگاهی نداری از تو سوالی شد، به صراحت بگو نمی‌دانم.
  • صبر بعد از ایمان، همانند نسبت سر با بدن می‌باشد. زیرا هرگاه سر را از بدن جدا کنند، بدن بی‌ارزش و بی‌اثر خواهد ماند.

تاریخ الخلفاء از علامه سیوطی ص ۱۸۶٫

صاحب بدائع الصنائع می‌گوید: ابو یوسف از ابو حنیفه رحمه‌الله روایت کرده این عبارت را که می‌گوید:

«کان أبو حنیفه رضی الله عنه یقول: لا عذر لأحد من الخلق فی جهله معرفه خالقه لأن الواجب على جمیع الخلق معرفه الرب –سبحانه وتعالى- وتوحیده لما یرى من خلق السموات والأرض وخلق نفسه وسائر ما خلق الله –سبحانه وتعالى- فأما الفرائض فمن لم یعلمها ولم تبلغه فإن هذا لم تقم علیه حجه حکمیه بلفظه».

ترجمه: «ابو حنیفه رضی الله عنه می‌گفت: برای احدی از خلق عذری در جهلش به شناخت خالقش وجود ندارد، برای اینکه بر جمیع خلق، شناخت پروردگار و توحیدش سبحانه و تعالی، به خاطر آنچه از خلقت آسمان‌ها و زمین و خلقت نفس خودش و سایر آنچه که خداوند خلق کرده است، واجب است. و اما فرائض، پس کسی که فرائض را نداند و به او ابلاغ نشود، پس در این مورد، بر او حجت حکیمانه ای با زبان او بر او اقامه نشده است».

– بدائع الصنائع جـ۷ ص۱۳۲ –دار الکتب العلمیه.


دریافت
حجم: ۳۲.۶ کیلوبایت



دریافت
حجم: ۶۸.۶ کیلوبایت



دریافت
حجم: ۴۵.۱ کیلوبایت



دریافت
حجم: ۶۳.۷ کیلوبایت

امام نووی در تعلیق بر حدیث: «اذهب بنعلی هاتین فمن لقیت من وراء هذا الحائط یتشهد أن لا إله إلا الله مستیقناً بها قلبه فبشره بالجنه»؛ «(خطاب به ابوهریره) با این دو کفش من برو و هرکسی را بیرون این باغ دیدی و او به یگانگی معبود گواهی دهد و قلباً اطمینان داشته باشد، او را به بهشت بشارت بده»… می‌گوید: این حدیث دلالت آشکاری برای مذهب اهل حق دارد به اینکه اعتقاد توحید بدون نطق کردن نفع نمی‌رساند و نه نطق کردن بدون اعتقاد نفع می‌رساند، بلکه باید بین آن دو را جمع کند که توضیح آن در ابتدای باب آمد.

– صحیح مسلم بشرح النووی جـ۱ ص۲۳۷٫

رنجوری را گفتند دلت چه می‌خواهد؟

گفت آنکه دلم چیزی نخواهد...


گلستان سعدی

در دنیا هیچ چیز پایدار نیست و اگر انسان توقع بقای چیزی را داشته باشد،احمق است.
و اما اگر از آنچه که برای مدت کوتاهی دارد لذت نبرد، از آن هم احمق‌تر است ...


کتاب لبه‌ تیغ-سامرست موام

مهم نیست چقدر پیر باشم ,تا زمانى که نفس بکشم,همواره نکته جدیدى در باره ى خود کشف خواهم کرد.


از دو که حرف مى زنم از چه حرف مى زنم-هاروکى موراکامى

داشتن و نداشتن دیگران به من مربوط نیست. به هیچکس مربوط نیست آقا. بعضی ها دارند. خیلی ها ندارند. من ندارم، چکار کنم؟ همه به آدم می گویند اگر می خواهی داشته باشی باید زرنگ باشی. زرنگی که می دانید یعنی چه. خوب معلوم است که می دانید. توی مدرسه به من می گفتند: «شاگرد زرنگ». بعد معلوم شد که معلم هایم معنی خیلی از کلمات را نمی دانند. چکار دارند که بدانند. اصلا چه لزومی دارد که بدانند؟


تضادهای درونی

دکتر شریعتی در باب خلافت و نوع حکومت ابوبکر صدیق رضی الله عنه می گوید:

بهترین سندی که میزان آزادی سیاسی و دموکراسی واقعی را در آغاز حکومت اسلامی نشان می‌دهد خطبه‌ی خلیفه‌ی اول است، وی پس از انتخاب به پیشوایی سیاسی مسلمانان به عنوان یک زمامدار، در یک نطق سیاسی چنین با مردم سخن می‌گوید: «یا ایهاالناس قد ولیتکم ولست بخیرکم و لقد وددت ان واحدا منکم قد کفانی هذا الامر فلو وجدتم فی اعوجاجا فقوموه»؛ (مردم! من بر شما حکومت یافتم، اما از شما بهتر نیستم. دوست می‌داشتم که کسی از شما مرا در این کار جانشین می‌شد. پس اگر در من کجی یافتید، آن را راست کنید.) عربی گمنام از میان توده بر می‌خیزد و فریاد بر می‌آورد که: اگر در تو کجی یافتم با این شمشیر آن را راست خواهم کرد و خلیفه او را دعا می‌کند.


مجموعه آثار۲۶، صفحه ۳۰۴ و ۳۰۳

این توهینات شرمناک و کذبیات وقیح در تورات، کتاب پیدایش، فصل ۳۲ چنین آمده است:

 

۲۱ پس‌ ارمغان‌، پیش‌ از او عبور کرد و او آن‌ شب‌ را در خیمه‌گاه‌ بسر برد.
۲۲ و شبانگاه‌، خودش‌ برخاست‌ و دو زوجه‌ و دو کنیز و یازده‌ پسر خویش‌ را برداشته‌، ایشان‌ را از معبر یبوق‌ عبور داد.
۲۳ ایشان‌ را برداشت‌ و از آن‌ نهر عبور داد، و تمام‌ مایملک‌ خود را نیز عبور داد.
۲۴ و یعقوب‌ تنها ماند و مردی‌ با وی‌ تا طلوع‌ فجر کشتی‌ می‌گرفت‌.
۲۵ و چون‌ او دید که‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌یابد، کف‌ ران‌ یعقوب‌ را لمس‌ کرد، و کف‌ ران‌ یعقوب‌ در کشتی‌ گرفتن‌ با او فشرده‌ شد.
۲۶ پس‌ گفت‌: «مرا رها کن‌ زیرا که‌ فجر می‌شکافد.» گفت‌: «تا مرا برکت‌ ندهی‌، تو را رها نکنم‌.»
۲۷ به‌ وی‌ گفت‌: «نام‌ تو چیست‌؟» گفت‌: «یعقوب‌.»
۲۸ گفت‌: «از این‌ پس‌ نام‌ تو یعقوب‌ خوانده‌ نشود بلکه‌ اسرائیل‌، زیرا که‌ با خدا و با انسان‌ مجاهده‌ کردی‌ و نصرت‌ یافتی‌.»
۲۹ و یعقوب‌ از او سؤال‌ کرده‌، گفت‌: «مرا از نام‌ خود آگاه‌ ساز.» گفت‌: «چرا اسم‌ مرا می‌پرسی‌؟» و او را در آنجا برکت‌ داد.
۳۰ و یعقوب‌ آن‌ مکان‌ را «فِنیئیل‌» نامیده‌، (گفت‌:) «زیرا خدا را روبرو دیدم‌ و جانم‌ رستگار شد.»
۳۱ و چون‌ از «فِنوئیل‌» گذشت‌، آفتاب‌ بر وی‌ طلوع‌ کرد، و بر ران‌ خود می‌لنگید.
۳۲ از این‌ سبب‌ بنی‌اسرائیل‌ تا امروزعِرق‌النساء را که‌ در کف‌ ران‌ است‌، نمی‌خورند، زیرا کف‌ ران‌ یعقوب‌ را در عِرق‌النسا لمس‌ کرد.

توهین زشت و قبیح و افترای عظیم یهودیان به لوط علیه السلام، اینکه او با دو دختر خود زنا کرده است العیاذ بالله.
این افترای عظیم در تورات (عهد عتیق)، کتاب پیدایش، فصل ۱۹ چنین آمده است:


۲۹ و هنگامی‌ که‌ خدا شهرهای‌ وادی‌ را هلاک‌ کرد، خدا ابراهیم‌ را به‌ یاد آورد، و لوط‌ را از آن‌ انقلاب‌ بیرون‌ آورد، چون‌ آن‌ شهرهایی‌ را که‌ لوط‌ در آنها ساکن‌ بود، واژگون‌ ساخت‌.
۳۰ و لوط‌ از صوغر برآمد و با دو دختر خود در کوه‌ ساکن‌ شد زیرا ترسید که‌ در صوغر بماند. پس‌ با دو دختر خود در مَغاره‌ سُکْنی‌ گرفت‌.
۳۱ و دختر بزرگ‌ به‌ کوچک‌ گفت‌: «پدر ما پیر شده‌ و مردی‌ بر روی‌ زمین‌ نیست‌ که‌ برحسب‌ عادت‌ کل‌ جهان‌، به‌ ما در آید.
۳۲ بیا تا پدر خود را شراب‌ بنوشانیم‌، و با او همبستر شویم‌، تا نسلی‌ از پدر خود نگاه‌ داریم‌.»
۳۳ پس‌ در همان‌ شب‌، پدر خود را شراب‌ نوشانیدند، و دختر بزرگ‌ آمده‌ با پدر خویش‌ همخواب‌ شد، و او از خوابیدن‌ و برخاستن‌ وی‌ آگاه‌ نشد.
۳۴ و واقع‌ شد که‌ روز دیگر، بزرگ‌ به‌ کوچک‌ گفت‌: «اینک‌ دوش‌ با پدرم‌ همخواب‌ شدم‌، امشب‌ نیز او را شراب‌ بنوشانیم‌، و تو بیا و با وی‌ همخواب‌ شو، تا نسلی‌ از پدر خود نگاه‌ داریم‌.»
۳۵ آن‌ شب‌ نیز پدر خود را شراب‌ نوشانیدند، و دختر کوچک‌ همخواب‌ وی‌ شد، و او از خوابیدن‌ و برخاستن‌ وی‌ آگاه‌ نشد.
۳۶ پس‌ هر دو دختر لوط‌ از پدر خود حامله‌ شدند.
۳۷ و آن‌ بزرگ‌، پسری‌ زاییده‌، او را موآب‌ نام‌ نهاد، و او تا امروز پدر موآبیان‌ است‌.
۳۸ و کوچک‌ نیزپسری‌ بزاد، و او را بن‌عَمّی‌ نام‌ نهاد. وی‌ تا بحال‌ پدر بنی‌عمون‌ است‌.

Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest