| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶۳۹ مطلب توسط «حسین عمرزاده» ثبت شده است

  • { وَمَا یَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلَن یُکْفَرُوْهُ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ }


و هر کار نیکی انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد،و  الله  به (حال) پرهیزگاران آگاه است.


(سورة آل عمران - آیه شماره ۱۱۵)


الله متعال فرموده:علیم بالمتقین=یعنی به حال پرهیزگاران آگاه است،در حالیکه بدون شک الله متعال به حال همه آگاه است.

این(عبارت در این آیه)بشارت و مژده ای ست برای پرهیزگاران و اهل تقوا،به پاداشی بسیار بزرگ و دلیلی مبنی بر اینکه همانا هیچ کسی در نزد الله برتر نمی گردد مگر اهل پرهیزگاری و تقوا.

----------------------------

إنما قال: (عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ) مع أنه عالم بالکل؛ بشارة للمتقین بجزیل الثواب ودلالة على أنه لا یفوز عنده إلا أهل التقوى


الرازی، مفاتیح الغیب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۲:۱۰

  • { لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَیَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ }

(این اموال فَی) برای فقرای مهاجری است که از خانه و اموال‌شان بیرون رانده شدند،از الله فضل و خشنودی می‌طلبند،و الله و پیامبرش را یاری می‌کنند،آنها راستگویانند.


(سورة الحشر - آیه شماره ۸)


ابوبکر بن عیاش گفته است:

حقیقتا (برای) خلیفه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم بودنِ ابوبکر صدیق رضی الله عنه،در قرآن(نیز دلیل موجود)است.

چرا که الله متعال می فرماید:(این اموال فَی) برای فقرای مهاجری است که از خانه و اموال‌شان بیرون رانده شدند،از الله فضل و خشنودی می‌طلبند،و الله و پیامبرش را یاری می‌کنند،آنها راستگویانند.

بنابراین هرکسی را که الله،او را صادق(و راستگو)نامیده باشد،دروغ نمی گوید،و این در حالیست که بدون شک صحابه(که به نص صریح این آیه راستگو نامیده شده اند) او را(این چنین) صدا زده و گفته اند(که):ای خلیفه رسول الله.

-------------------------------------

قال أبو بکر بن عیاش: أبو بکر الصدیق هو خلیفة رسول الله فی القرآن؛ لأن الله تعالى یقول: (لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَیَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ) فمن سماه الله صادقًا، فلیس یکذب، وقد ناداه الصحابة: فقالوا: یا خلیفة رسول الله! 


 سیر أعلام النبلاء

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۱:۱۹

مردی نزد عبدالله بن مسعود آمد و گفت ای ابوعبدالرحمان با سخنانی جامع و نافع من را نصیحت کن.

عبدالله بن مسعود رضی الله عنه گفت:

الله را بندگی کن و شریکی برای او قرار مده.

قرآن هرگونه حرکت می کند به همراه آن حرکت کن.

هرکس حق را به تو پیشنهاد کرد هرچند دور باشد و دشمن از او بپذیر.و هرکس باطل را به تو پیشنهاد کرد هرچند دوست باشد و نزدیک آن را رد کن.


حلیه الاولیاء ۱۳۴/۱ ،تهذیب ۱۲۱/۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۰:۴۳

درخت جوانی نزد درخت پیری رفت و گفت: «خبر داری که چیزی آمده که ما را می‌بُرد و از پایمان می‌اندازد؟»

درخت پیر گفت: «برو ببین از ما هم چیزی همراه او هست؟»

درخت جوان رفت و دید سری از آهن و دسته‌ای از چوب دارد. پس نزد درخت پیر برگشت و گفت: «سرش آهن و تنه‌اش چوب است.»

درخت پیر آهی کشید و گفت : «از ماست که بر ماست.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۰۰:۳۷


دریافت
حجم: ۸۶.۷ کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۶ ، ۲۳:۵۳

از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که گفت: از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌فرمود: 

«در میان بنی‌اسرائیل سه نفر بودند، یکی از آنها مبتلا به بیماری بَرَص و دیگری کچل و سومی کور بود. الله خواست آنها را امتحان کند و مَلَکی به صورت انسان پیش آنان فرستاد؛ مَلَک، نزد اَبرَص آمد و گفت: چه چیزی را دوست داری؟ جواب داد: رنگ و پوست زیبا و رفع این عیب که مردم را از من منتفر می‌کند؛ مَلَک، دست بر بدن او مالید و برص رفع شد و رنگ و پوستی زیبا به او عطا گردید؛ سپس به او گفت: چه نوع مالی را دوست داری؟ گفت: شتر یا گاو (راوی در این مورد شک کرده است) و شتری ماده و بارور به او عطا شد و مَلَک گفت: الله در آن برای تو برکت اندازد.


بعد پیش کچل آمد گفت: چه چیزی را دوست داری؟ جواب داد: مویی زیبا و رفع این عیب که موجب نفرت مردم از من است؛ مَلَک، دست بر سر او مالید و مرض او رفع و مویی زیبا به او داده شد؛ سپس به او گفت: چه نوع مالی را دوست داری؟ گفت: گاو؛ ماده گاوی حامله به او عطا شد و مَلَک گفت: الله آن را برای تو مبارک گرداند.


و بالاخره نزد کور آمد و پرسید: چه چیزی را دوست داری؟ گفت: می‌خواهم الله بینایی را به من بازگرداند که مردم را ببینم؛ مَلَک دست بر چشم او مالید و الله بینایی را به او بازگردانید؛ سپس از او سؤال کرد: چه نوع مالی را دوست داری؟ گفت: گوسفند؛ میش بارداری به او عطا گردید. بعداً این میش دو تا شد و آنها نتیجه دادند و بعد از مدتی شخص دارای برص، مالک دره‌ای شتر و کچل، دارای گاو و کور، صاحب گله‌ای گوسفند شد.


چندی بعد، مَلَک در صورت و هیأت قبلی شخص ابرص، نزد او آمد و به او گفت: من مردی مسکین هستم که در سفر همه چیز را از دست داده‌ام و زندگی بر من تنگ شده است و امروز، جز به الله و کمک تو، امیدی ندارم و تقاضا می‌کنم به‌خاطر آن کسی که رنگ و پوست زیبا و این شتران را به تو عطا کرد، شتری به من بده تا به وسیله‌ی آن، سفرم را تمام کنم و به مقصد برسم؛ مرد جواب داد، حقوق و مخارج زیاد است؛ مَلَک گفت: مثل این که من تو را می‌شناسم، ایا تو همان ابرص فقیر نبودی که مردم تو را خوار می‌داشتند و از تو بیزار بودند؟ جواب داد: من این ثروت را از نیاکان بزرگ، پشت به پشت به ارث برده‌ام، مَلَک گفت: اگر دروغ می‌گویی، الله تو را به همان حال اول بازگرداند.


بعد در صورت و هیأت قبلی فرد کچل پیش او رفت و همان تقاضا را که از اولی کرده بود، از او نیز کرد، او هم مثل ابرص به مَلَک جواب داد و انکار نمود، مَلَک نیز گفت: اگر دروغ می‌گویی، الله تو را به حال اول بازگرداند.


بعد در شکل کور، نزد کور رفت و اظهار داشت که: مردی فقیر و رهگذری غریب هستم و در سفر، مخارجم تمام شده است و امروز، جز الله و کمک تو، امیدی ندارم و از تو توقع دارم به‌خاطر آن‌کس که چشم‌هایت را به تو بازگردانده است، گوسفندی به من بدهی که آن وسیله‌ی ادامه‌ی سفرم نمایم؛ آن مرد گفت: من کور بودم، الله، چشم سالم را به من عطا فرمود و بینایی را به من بازگردانید، هر چه می‌خواهی بردار و هر چه می‌خواهی باقی بگذار، به الله سوگند، امروز هر چه از این ثروت را در راه الله برداری، ناراحت نخواهم شد و آن را می‌دهم؛ مَلَک گفت: مال خود را نگه‌دار، الله، شما را امتحان کرد و اینک، از تو خشنود است و از دو دوستت ناراضی و بر آنها خشمناک است.

روایت متفق علیه


---------------------------------


عَنْ أبی هُریْرَةَ رضی الله عنه أَنَّهُ سمِع النَّبِیَّ صلى الله علیه وسلم یَقُولُ: «إِنَّ ثَلاَثَةً مِنْ بَنِی إِسْرائیلَ: أَبْرَصَ، وأَقْرَعَ، وأَعْمَى، أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَبْتَلیَهُمْ فَبَعث إِلَیْهِمْ مَلَکاً، فأَتَى الأَبْرَصَ فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ: لَوْنٌ حسنٌ، وَجِلْدٌ حَسَنٌ، ویُذْهَبُ عنِّی الَّذی قَدْ قَذَرنِی النَّاسُ، فَمَسَحهُ فذَهَب عنهُ قذرهُ وَأُعْطِیَ لَوْناً حَسناً. قَالَ: فَأَیُّ الْـمالِ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قال: الإِبلُ أَوْ قَالَ الْبَقَرُ شَک الرَّاوِی فأُعْطِیَ نَاقَةً عُشرَاءَ، فَقَالَ: بارَک اللَّهُ لَکَ فِیها.


فأَتَى الأَقْرعَ فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحب إِلَیْکَ؟ قال: شَعْرٌ حسنٌ، ویذْهبُ عنِّی هَذَا الَّذی قَذِرَنی النَّاسُ، فَمسحهُ عنْهُ. أُعْطِیَ شَعراً حسناً. قال فَأَیُّ الْمَالِ. أَحبُّ إِلَیْکَ؟ قال: الْبَقرُ، فأُعِطیَ بقرةً حامِلاً، وقَالَ: بَارَکَ اللَّهُ لَکَ فِیهَا.


فَأَتَى الأَعْمَى فَقَالَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قال: أَنْ یرُدَّ اللَّهُ إِلَیَّ بَصَری فَأُبْصِرَ النَّاسَ فَمَسَحَهُ فَرَدَّ اللَّهُ إِلَیْهِ بصَرَهُ. قال: فَأَیُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلیْکَ؟ قال: الْغنمُ فَأُعْطِیَ شَاةً والِداً فَأَنْتجَ هذَانِ وَولَّدَ هَذا، فکَانَ لِهَذَا وَادٍ مِنَ الإِبِلِ، ولَهَذَا وَادٍ مِنَ الْبَقَرِ، وَلَهَذَا وَادٍ مِنَ الْغَنَم.


ثُمَّ إِنَّهُ أتَى الأْبرص فی صورَتِهِ وَهَیْئتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْکینٌ قدِ انقَطعتْ بِیَ الْحِبَالُ فی سَفَرِی، فَلا بَلاغَ لِیَ الْیَوْمَ إِلاَّ باللَّهِ ثُمَّ بِکَ، أَسْأَلُکَ بِالَّذی أَعْطَاکَ اللَّوْنَ الْحَسَنَ، والْجِلْدَ الْحَسَنَ، والْمَالَ، بَعیِراً أَتبلَّغُ بِهِ فی سفَرِی، فقالَ: الحقُوقُ کَثِیرةٌ. فقال: کَأَنِّی أَعْرفُکُ أَلَمْ تَکُنْ أَبْرصَ یَقْذُرُکَ النَّاسُ، فَقیراً، فَأَعْطَاکَ اللَّهُ، فقالَ: إِنَّما وَرثْتُ هَذا المالَ کَابراً عَنْ کابِرٍ، فقالَ: إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فَصَیَّرکَ اللَّهُ إِلى مَا کُنْتَ.


وأَتَى الأَقْرَع فی صورتهِ وهیئَتِهِ، فَقَالَ لَهُ مِـثْلَ ما قَالَ لـهذَا، وَرَدَّ عَلَیْه مِثْلَ مَاردَّ هَذا، فَقَالَ: إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فَصَیّرَکَ اللهُ إِلىَ مَاکُنْتَ.


وأَتَى الأَعْمَى فی صُورتِهِ وهَیْئَتِهِ، فقالَ: رَجُلٌ مِسْکینٌ وابْنُ سَبِیلٍ انْقَطَعَتْ بِیَ الْحِبَالُ فی سَفَرِی، فَلا بَلاغَ لِیَ الیَوْمَ إِلاَّ بِاللَّهِ ثُمَّ بِکَ، أَسْأَلُکَ بالَّذی رَدَّ عَلَیْکَ بصرَکَ شَاةً أَتَبَلَّغُ بِهَا فی سَفَرِی؟ فقالَ: قَدْ کُنْتُ أَعْمَى فَرَدَّ اللَّهُ إِلَیَّ بَصری، فَخُذْ مَا شِئْتَ وَدعْ مَا شِئْتَ فَوَاللَّهِ ما أَجْهَدُکَ الْیَوْمَ بِشْیءٍ أَخَذْتَهُ للَّهِ ﻷ. فقالَ: أَمْسِکْ مالَکَ فَإِنَّمَا ابْتُلِیتُمْ فَقَدْ رضیَ اللَّهُ عنک، وَسَخَطَ عَلَى صَاحِبَیْک.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۶ ، ۱۸:۴۰


دریافت
عنوان: تلاوت خاشعانه - یاسر دوسری
حجم: ۱.۸۸ مگابایت
توضیحات: آیات ۱۵ تا ۲۶ سوره النمل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۶ ، ۱۷:۰۸


دشمن چون از همه حیلتی فرو مانَد سلسله دوستی بجنباند؛ پس آنگه به دوستی کارها کُنَد که هیچ دشمنی نتوانَد !

سعدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۶ ، ۰۰:۱۳

ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﻮﺗﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺟﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺟﯿﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻧﺖ ﺑﺰﻧﻢ ﯾﺎ ﺑﻪ ﻟﺒﺖ ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺳﺰﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ؟
ﻣﺎﺭ ﮔﻔﺖ : ﺳﺰﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ …
ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﮑﻨﻨﺪ،
ﺑﻪ ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ.
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺗﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺣﮑﻢ ﮐﻨﻢ،
برگشتند ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺑﻮﺗﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ،
ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻤﺪﺍﺩ ﺑﺮﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:
ﺑﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﺭﺳﻢ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﺩ.


کلیله و دمنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۲۰:۵۲

قاضی عیاض رحمه الله می‌گوید:پس از درگذشت محمد بن عمر بن لبابه هنگامی که مردم در تشییع جنازه‌ی او ازدحام کردند، پدرش عمر گفت: «ای کاش بر علمش جمع می‌شدند نه بر جنازه‌اش!»


ترتیب المدارک قاضی عیاض: ۴/ ۱۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۱:۱۳


دریافت
تلاوت خاشعانه آیات ۴۳ الی ۶۰ سوره الفرقان
حجم: ۱.۹۴ مگابایت
قاری:ادریس الابکر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۴:۵۳


یک گل کاکتوس قشنگ داشتم،اوایل بهش میرسیدم قشنگ بود و جوان،کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره خیلی قوی بود،صبور بود،اگر چند روز بهش نور و آب نمیرسید هیچ تغییری نمیکرد منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود بخاطر اینکه خیلی قوی بود.هر گلی که خراب میشد،میگفتم کاکتوس چقدرخوبه هیچیش نمیشه،اما باز هم بهش رسیدگی نمی کردم.تا اینکه یه روز رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده،ریشه اش از بین رفته و فقط ساقه هاش ظاهرشو حفظ کرده بود.قویترین گلم را از دست دادم چون فکر میکردم خیلی قویه و مقاوم...

حواسمون به کاکتوس های قشنگ و عزیز دور و برمون باشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۳:۴۸
  • { فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا }

پس هنگامی که(از آنجا)گذشتند، (موسی) به جوان (خدمتکار) خود گفت:غذایمان را بیاور،که سخت از این سفرمان خسته شده ایم.
سوره الکهف - آیه شماره ۶۲

در این فرموده الله متعال دلیلی ست بر جواز اطلاع رسانی از آنچه که انسان از درد و بیماری ها بدان دچار می گردد
و این مساله خللی در رضایت(به تقدیر)ایجاد نمی کند،و نه خللی در تسلیم شدن در برابر قضا(و به وقوع پیوستن تقدیر)
اما این (بلامانع بودن تا)زمانی خواهد بود که اظهار درد و ناراحتی،از روی دلخوری و خشم(نسبت به تقدیر و خواست الله)نباشد.
--------------------------------

فی قوله تعالى: (لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا) دلیل على جواز الإخبار بما یجده الإنسان من الألم والأمراض، وأن ذلک لا یقدح فی الرضا، ولا فی التسلیم للقضاء لکن إذا لم یصدر ذلک عن ضجر ولا سخط.

امام قرطبی، الجامع لأحکام القرآن





  • ( وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ ۖ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ )

و ساختن زره را بخاطر شما به او آموختیم، تا شما را از (آسیب) جنگ های تان محفوظ دارد، پس آیا شکر گزار هستید؟!.


سوره الأنبیاء آیه شماره ۸۰


این آیه اصل و قاعده ای ست در(جواز و مشروعیت)به کار گیری صنایع و اسباب(مادی)،و این گفته صاحبان عقل و خرد است نه گفته نادانان کم هوش که می گویند این مساله(یعنی مساله استفاده از اسباب مادی)فقط برای مردم ضعیف مشروع شده!
علت جواز به کار گیری اسباب،سنت الله متعال در رابطه با مخلوقاتش می باشد.
بنابراین هر شخصی که در این زمینه انتفاد وارد کند،در حقیقت در رابطه با کتاب(یعنی قرآن) و سنت(یعنی احادیث صحیح)انتقاد وارد نموده است.


-----------------------------------------


هذه الآیة أصل فی اتخاذ الصنائع والأسباب، وهو قول أهل العقول والألباب، لا قول الجهلة الأغبیاء، القائلین بأن ذلک إنما شرع للضعفاء! فالسبب سنة الله فی خلقه؛ فمن طعن فی ذلک، فقد طعن فی الکتاب والسنة.


امام القرطبی، الجامع لأحکام القرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۰

تصویر جالب از سر در هتل پنج ستاره "لرد بایرون" در ایتالیا که مزین به سخنی از عُمَر خیام،شاعر مشهور اهل سنت و جماعت ایرانی نیشابوری است:


"زندگی یک سفر است و مسافرت زیستن دوباره".



دریافت
حجم: ۷۷.۱ کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۶ ، ۲۱:۲۱

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت (نگشت)

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

-----------------------

حافظ - غزل شماره ۲۵۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۶ ، ۱۱:۳۴
 
عنوان: یا مَن عَصَیتَ اللهَ
حجم: ۲.۹۳ مگابایت
توضیحات: بدون موسیقی - به زبان عربی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۶ ، ۱۱:۰۶

  روزی سه ملا با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند،. یکی گفت: روایت است از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه. دومی گفت: همچنین روایت است که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند. سومی گفت: و نیز روایت است که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود. 

وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند. باز ذکر روایت شروع شد. یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند، دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند. سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند. فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده با آن ذکر یا قدوس بگویند.


عبید زاکانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۴:۳۰


دریافت عکس نوشته
حجم: ۱۰۲ کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۰۹:۵۴

متاسفانه عده زیادی از دعوتگران دینی رو شاهدشون هستیم که روحیه ی خیرخواهی و احساساتشون بر عملکرد عقل مندانه و منطقی غالب هستش.به این شکل که بدون توجه به تمام ابعاد لازم برای یک دعوت(مثل سنجیدن شخصیت،میزان دانش،اخلاق و...مخاطب) عمل می کنند و از این بی توجهی ها،آسیب های زیادی رو هم متحمل می شوند که مهمترین شون اتلاف وقت و حتی ایمان و باور شخص داعی هست.

لذا نه تنها اولویت همّ و غمّ یک داعی،باید کسب علم شرعی و تزکیه نفس باشد بلکه این مساله مهم را هم همیشه باید به خاطر داشت که هر میدان تبادل نظر و دعوتی،میدان کسب خیر نیست بلکه بسیاری اوقات اعراض و دوری از نادانان و کسانی که خود را به خواب زده اند و در صدد اتلاف وقت و ایمان خیرخواهان جامعه اسلامی هستند ضروری ست.

خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ

(ای پیامبر!) گذشت را پیشه کن, وبه نیکی فرمان ده, واز نادانان روی بگردان.

سوره الأعراف - آیه شماره ۱۹۹

..........................


تعدادی میمون در کوهستانی زندگی می کردند. یک شب هوا خیلی سرد شد. میمون ها به دنبال راهی می گشتند تا خود را گرم نگه دارند. ناگهان چشم شان به کرم شب تابی افتاد که در آن جا بود و روشنایی کرم را با آتش اشتباه گرفتند. مقداری چوب جمع کردند و بر روی کرم شب تاب ریختند و شروع به دمیدن در چوب ها کردند تا آتش بگیرد.
پرنده ای که از روی درخت شاهد ماجرا بود به میمون ها گفت: «خودتان را اذیت نکنید. این فقط یک کرم شب تاب است. آتشی در وجودش ندارد تا هیزم ها را شعله ور کند.» میمون ها به حرف پرنده توجهی نکردند و به کار خود ادامه دادند.
مرد رهگذری از آن جا می گذشت و نصیحت پرنده را شنید. به پرنده گفت: «نصیحت این ها فایده ای ندارد. نه می فهمند و نه قصدی برای فهمیدن حرف های تو دارند. بی جهت خود را به زحمت نینداز! نصیحت کردن میمون ها مانند کار کسی است که شمشیر خود را بر سنگی می کوبد تا تیزی اش را امتحان کند، در حالی که سنگ بر اثر آهن تیز نمی شکند. این تلاش تو مانند کسی است که شکرهایش را در آب پنهان می کند. نتیجه ای نخواهی گرفت.» پرنده نصیحت های مرد رهگذر را نادیده گرفت و از درخت پایین رفت تا از نزدیک با میمون ها صحبت کند. اما آن ها با عصبانیت پرنده را گرفته و کشتند.


برگرفته از کلیله و دمنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۶ ، ۱۸:۲۵

از ابوعبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب روایت شده است که گفت، از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌فرمود: «سه نفر از امت‌های گذشته، به همراه یکدیگر (در سفری)، می‌رفتند، تا این‌که شبانگاه، به غاری پناه بردند که شب را به روز آورند، چون داخل غار شدند، سنگی از کوه فرو غلتید و ورودی غار را بر آنها مسدود کرد، (و آنها) به همدیگر گفتند: از این سنگ نجات پیدا نمی‌کنیم، مگر این که الله را به کارهای شایسته و خالصانه‌ی خود بخوانیم (و به وسیله آن کارها توسل کنیم)»».


«(سپس) یکی از آنها گفت: پروردگارا! (می‌دانی که من)، پدر و مادر پیری داشتم که هرگز پیش از (سهم شام) آنان، برای خود و برای زن و فرزند (و خدمتکاران) شیر نمی‌دوشیدم؛ روزی برای آوردن هیزم، به صحرا رفته بودم و از آنها دور ماندم و وقتی پیش آنها بازگشتم که خوابیده بودند؛ شبانه، شیر را برای آنها دوشیدم، اما آنان هنوز خوابیده بودند و نپسندیدم که ایشان را بیدار کنم و یا خود و زن و فرزند (و خدمتکاران)م پیش از آنها شیر بنوشیم، ناچار، در حالی که ظرف شیر در دستم بود و کودکانم در برابرم از گرسنگی می‌نالیدند، منتظر ماندم ـ که آنان بیدار شوند (و قبل از ما شیر بخورند) ـ تا آن‌که سپیده دمید و آنان بیدار شدند و شیرشان را نوشیدند؛ خداوندا! اگر من، این عمل را خالصانه و فقط برای رضایت تو انجام داده‌ام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرما».


«پس (از این حرف) سنگ از جای خود تکان خورد؛ اما خروج از غار ممکن نبود؛ دیگری گفت: بارخدایا! (می‌دانی که من) دخترعمویی داشتم که عزیزترین کس نزد من بود ـ [و در روایتی دیگر آمده است که گفت: «او را برابر شدیدترین عشق مردان به زنان، دوست داشتم»] ـ او را خواستم و کام خود را از او طلبیدم، (ولی او) امتناع کرد، تا این که قحط سالی پیش آمد و زندگی بر او تنگ شد، پیش من آمد، یکصد و بیست دینار به او دادم مشروط بر این که او با من خلوت کند، چنین کرد و چون بر کامجویی از او قدرت یافتم ـ [و در روایتی دیگر آمده است که: «چون در میان دو پای او قرار گرفتم»] ـ به من گفت: از الله بترس و مُهرِ مرا جز از راه مشروع نشکن، فوراً از او (و پولی که به او بخشیده بودم) صرف‌نظر کردم، در حالی که او، نزد من، محبوب‌ترین خلق بود؛ پروردگارا! اگر من، این عمل را خالصانه و فقط برای رضایت تو انجام داده‌ام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرمام».


«پس (از این حرف) سنگ جنبید و گشایش (دهانه‌ی غار) بیشتر شد، ولی هنوز نمی‌توانستند از غار خارج شوند؛ سومی گفت: خداوندا! عده‌ای کارگر استخدام کرده بودم و مزد آنها را دادم، جز یک نفرشان که مزدش را جای گذاشت و رفت، من، مزد او را به جریان معامله انداختم تا این که مال زیادی شد؛ پس از مدتی، نزد من آمد و گفت: ای بنده‌ی الله! مزد مرا بپرداز، به او گفتم: آنچه از شتر و گاو و گوسفند و برده می‌بینی، همه از مزد تو به دست آمده است (و حق حلال توست)، آن مرد گفت: ای بنده‌ی الله! مسخره‌ام نکن! گفتم: خیر، تو را مسخره نمی‌کنم، و او تمام مال را تحویل گرفت و آن را حرکت داد و راند و چیزی باقی نگذاشت؛ خدایا! اگر من، این عمل را خالصانه و برای رضایت تو انجام داده‌ام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرما. ناگهان، سنگ از جای خود بجنبید و همه از غار بیرون آمدند و راه خود را ادامه دادند» 


نکته:توسل به وسیله اعمال و کارهای شایسته،از انواع توسل مشروع و جائز در نزد اهل سنت و جماعت می باشد.

------------------------------------------


عن أبی عَبْد الرَّحْمَن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخطَّابِ، ب قال: سَمِعْتُ رسول الله ص یَقُولُ: «انْطَلَقَ ثَلاَثَةُ نفر مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَتَّى آوَاهُمُ الْمبِیتُ إِلَى غَارٍ فَدَخَلُوهُ، فانْحَدَرَتْ صَخْرةٌ مِنَ الْجبلِ فَسَدَّتْ عَلَیْهِمْ الْغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ لا یُنْجِیکُمْ مِنْ الصَّخْرَةِ إِلاَّ أَنْ تَدْعُوا الله تعالى بصالح أَعْمَالکُمْ»».


قال رجلٌ مِنهُمْ: «اللَّهُمَّ کَانَ لِی أَبَوانِ شَیْخَانِ کَبِیرانِ، وکُنْتُ لاَ أَغبِقُ قبْلهَما أَهْلاً وَلا مالاً فنأَى بی طَلَبُ الشَّجرِ یَوْماً فَلمْ أُرِحْ عَلَیْهمَا حَتَّى نَامَا فَحَلبْت لَهُمَا غبُوقَهمَا فَوَجَدْتُهُمَا نَائِمیْنِ، فَکَرِهْت أَنْ أُوقظَهمَا وَأَنْ أَغْبِقَ قَبْلَهُمَا أَهْلاً أَوْ مَالاً، فَلَبِثْتُ وَالْقَدَحُ عَلَى یَدِى أَنْتَظِرُ اسْتِیقَاظَهُما حَتَّى بَرَقَ الْفَجْرُ وَالصِّبْیَةُ یَتَضاغَوْنَ عِنْدَ قَدَمى فَاسْتَیْقظَا فَشَربَا غَبُوقَهُمَا. اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ فَفَرِّجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَة، فانْفَرَجَتْ شَیْئاً لا یَسْتَطیعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهُ».


قال الآخر: «اللَّهُمَّ إِنَّهُ کَانتْ لِیَ ابْنَةُ عمٍّ کانتْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیَّ» وفی روایة: «کُنْتُ أُحِبُّهَا کَأَشد مَا یُحبُّ الرِّجَالُ النِّسَاءِ، فَأَرَدْتُهَا عَلَى نَفْسهَا فَامْتَنَعَتْ مِنِّی حَتَّى أَلَمَّتْ بِهَا سَنَةٌ مِنَ السِّنِینَ فَجَاءَتْنِی فَأَعْطَیْتُهِا عِشْرینَ وَمِائَةَ دِینَارٍ عَلَى أَنْ تُخَلِّىَ بَیْنِی وَبَیْنَ نَفْسِهَا ففَعَلَت، حَتَّى إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهَا» وفی روایة: «فَلَمَّا قَعَدْتُ بَیْنَ رِجْلیْهَا، قَالتْ: اتَّقِ الله ولا تَفُضَّ الْخاتَمَ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فانْصَرَفْتُ عَنْهَا وَهِىَ أَحَبُّ النَّاسِ إِلیَّ وَترکْتُ الذَّهَبَ الَّذی أَعْطَیتُهَا، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعْلتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ فافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ، فانفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ غَیْرَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَطِیعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهَا».


وقَالَ الثَّالِثُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی اسْتَأْجَرْتُ أُجرَاءَ وَأَعْطَیْتُهمْ أَجْرَهُمْ غَیْرَ رَجُلٍ وَاحِدٍ تَرَکَ الَّذی لَّه وذهب فثمَّرت أجره حتى کثرت منه الأموال فجائنی بعد حین فقال یا عبد الله أَدِّ إِلَیَّ أَجْرِی، فَقُلْتُ: کُلُّ مَا تَرَى منْ أَجْرِکَ: مِنَ الإِبِلِ وَالْبَقَرِ وَالْغَنَم وَالرَّقِیق فقال: یا عَبْدَ اللَّهِ لا تَسْتهْزئ بی، فَقُلْتُ: لاَ أَسْتَهْزئ بک، فَأَخَذَهُ کُلَّهُ فاسْتاقَهُ فَلَمْ یَتْرُکْ مِنْه شَیْئاً، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتغَاءَ وَجْهِکَ فافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ فخرَجُوا یَمْشُون.


متفق علیه است؛ [ صحیح بخاری(۳۴۶۵)،صحیح مسلم(۲۷۴۳)].

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۶ ، ۰۹:۵۳