| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۹۲ مطلب با موضوع «تاریخ و تمدن اسلامی» ثبت شده است

اوضاع سیاسی،اجتماعی جامعه مسلمین - قسمت سوم / جایگاه زن در اسلام:

دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام :
 
 
«زن نیز،بر خلاف مشهور،در قلمرو اسلامی وضعش اسارت آمیز به نظر نمی آمد.
در بین زنان مسلمان کسانی بودند که در امور اجتماعی و حتی کارهای راجع به حکومت نیز از خود لیاقت نشان دادند؛بعضی از آنها ملکه یا نایب السلطنه بودند.
نام امثال ترکان خاتون،آبش خاتون،شجرة الدرر،و امثال آنها در تواریخ محلی مسلمین هست.
بعضی از زنان در امور اجتماعی نیز قابلیت و لیاقت نشان می دادند.
سکینه دختر حسین بن علی مجالس ادبی و سیاسی داشت و اشعار گویندگان مختلف را می شنید و نقد می کرد.
...با اینهمه،علاقه به خانواده و امر تربیت زن را پایبند خانه می داشت اما این پایبندی اسارت و حقارت نبود.
در حقیقت زن مسلمان از جهت امنیت - امنیت اقتصادی - مخصوصا از زنان بسیاری از نواحی اروپا وضع بهتری داشت؛زیرا می توانست در مال خود تصرف و دخالت کند و شوهر یا طلبکارانش حق نداشتند در دارائی او مداخله کنند.
بعلاوه،تسهیلاتی که اسلام در امر ازدواج مقرر می داشت زن را،هم از ورطه فحشاء دور نگه می داشت هم از بی عفتی هائي که لازمه محدودیت های غیر طبیعی بود.
بدینگونه،چند همسری (Polygamy) مسلمین تا حدی یک مبارزه ضد فحشاء بود،و زن مسلمان نیز - مادام که از شوهر عدالت می دید - آن را به هیچ وجه یک نوع ظلم و خفت در حق خویش تلقی نمی کرد.
جامعه یی چنین که در آن نه زن مورد تعدی بود نه برده،و حتی اقلیت های دینی و مذهبی نیز از آسایش برخوردار بودند،برای نظم و عدالت خویش می بایست از یک قانون عالی بهره مند باشند - چنانکه بود.
این قانون عبارت بود از شریعت.»
 
منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص ۱۳۷ و ۱۳۸
 
  • حسین عمرزاده

اوضاع سیاسی،اجتماعی و اداری مسلمین - قسمت دوم / حقوق برده در اسلام:

دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام:

 

 

«نسبت به بردگان نیز معامله مسلمین همراه با تسامح بود و مسالمت.

وقتی از بردگی در اسلام صحبت می شود نباید ماجرای اسپارتاکوس یا داستان کلبه عمو تام را به خاطر آورد.

اگر اسلام برده داری را پذیرفت چنان انسانیتی را نسبت به بردگان توصیه کرد که در جامعه اسلامی برده تا حدی بمثابه عضو خانواده تلقی می شد.

پیغمبر،بموجب روایات،آن کس را که بنده خویش را بزند از بدترین مردم خوانده بود.

...در واقع تجارت برده در همان ایام،هم نزد یهود معمول بود و هم نزد نصارا.

...وضع یک برده در نزد مسلمین با وضع او در نزد یهود و نصارا طرف نسبت نبود.

نزد یهود مردی که با کنیز درم خریده خویش می آمیخت عملش زنا محسوب می شد و زن او حق داشت آن کنیز را بفروشد و از خانه خویش دور کند چنانکه نزد نصارا هم فرزندی که از یک کنیز برای مرد به دنیا می آمد،برده بود.گویی گناه زنای پدر را به گردن خویش داشت.در صورتیکه نزد مسلمین،نه فرزند آن وضع حقارت آمیز را داشت نه مادرش.مرد حق نداشت ام ولد را بفروشد و او بعد از مرگ خداوند خویش آزادی نیز می یافت.

در بین خلفا و سلاطین اسلامی بسیار بودند کسانی که مادرشان برده بود - ام ولد.

از بین ممالیک - بندگان درم خرید - بعضی ها در غزنه،هند،و مصر مکرر سلطنت های مهم بوجود آوردند و اینهمه نشان می دهد که در قلمرو اسلام برده به هیچ وجه عرضه سرنوشتی از نوع سرنوشت بردگان امریکای عهد لینکلن نمی شد.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص ۱۳۶ و ۱۳۷

 

  • حسین عمرزاده

اوضاع سیاسی،اجتماعی و اداری جامعه مسلمین - قسمت اول:

 

سعی می کنند به مردم القا کنند اسلام و حکومت اسلامی،خلا سیاسی اجتماعی (یا بنا بر ادعا:کمبود سواد و راهکار) دارد و نمی تواند حکومت کند و حتما حکومتش به خصوص در زمینه سیاست،اقتصاد،آزادی عقاید و آنچه تحت عنوان حقوق بشر مدعی آن هستند با شکست مواجه خواهد بود و به هر طریقی در قدم اول برای اسلام ستیزی،با اسلام سیاسی (که بخشی اساسی و موفق از شریعت و مجری اجرا و تطبیق آن است) مخالفت می کنند و می گویند بهتر آن است که اسلام فقط در مساجد و کنج خانه ها باشد!

در این بین،اسلام ستیزان ایرانیِ غرب زده که به نوعی در هنگام گفت و گو نام دکتر زرین کوب را همیشه بر زبان دارند،آمریکا و اروپا را به عنوان سرمشق و الگو معرفی می کنند.

می خواهیم با قلم دکتر زرین کوب در مورد وضعیت سیاسی و اجتماعی مردم در جامعه تحت مدیریت حکومت اسلامی بخوانیم و بدانیم.

 

او در کتاب کارنامه اسلام می نویسد:

 

 

 

«وسعت کم سابقه قلمرو اسلامی و تنوعی که از لحاظ اقلیم،نژاد،آداب،و رسوم گونه گون در جامعه وسیع مختلط اسلامی وجود داشت اداره چنین توده عظیم انسانی را دشوار می کرد و توفیق بزرگ مسلمین درین نکته بود که تمام این قلمرو پهناور را با یک قانون واحد اداره می کردند - شریعت اسلامی.

در واقع نزد مسلمین دین و قانون یک چیز بود - شریعت.

حتی سیاست و اداره نیز لا محاله از لحاظ نظری تابع شریعت بود.

...در طرز اداره حکومت اسلامی آنچه برای دنیا تازگی داشت انطباق آن بود با شریعت و وجود روح اخلاص و اخلاق بود در آن. بر خلاف جامعه عربی - جامعه جاهلیت - که مبتنی بر انساب و پیوندهای خویشاوندی بود،جامعه اسلامی بر اساس اخوت دینی قرار داشت.

...پیغمبر فضیلت را در تقوی اعلام کرده بود و این کسانی که به نام موالی خوانده می شدند غالبا در علم و تقوی نیز،مثل مراتب اداری،می توانستند فضیلت واقعی خود را در جامعه اسلامی احراز کنند.

...در جامعه اسلامی همیشه عامه مسلمین همان اصل اخوت اسلامی را اساس عمل می دانستند و امتیازات عناصر حاکمه و همچنین تعصبات شعوبی ضد آن را نیز به چشم یک تجاوز به قلمرو اخوت اسلامی می دیدند.

طبقه،به آن معنی که در روم قدیم و ایران ساسانی بود نزد مسلمین وجود نداشت.

حتی رفتار با اهل کتاب و یا بردگان نیز چنان با تساهل و مدارا توأم بود که ازین حیث جامعه اسلامی هنوز می تواند سرمشق خوبی برای آمریکا و آفریقای جنوبی باشد.

...در جامعه اسلامی استثمار طبقاتی آن شکل غیر انسانی را که در جامعه فئودال اروپا داشت نمی شناخت.

...اهل مذاهب اربعه - حنفی ها،شافعی ها،مالکی ها،و حنبلی ها - اگر در فروع مسائل با یکدیگر بعضی اختلافات داشتند غالبا با ذمی ها رفتارشان با تساهل و تسامح نسبی بی سابقه یی همراه بود.

حتی از زمان دوره اموی بقسمی از وجود این ذمی ها - خاصه نصارا - در امور اداری با تسامح و گشاده نظری استفاده می شد که از هیچ حیث برای آنها در قلمرو اسلام جای نگرانی نمی ماند.

در قلمرو اسلام وجود اقلیت های یهودی و مسیحی - به عنوان اهل کتاب - قابل تحمل بود اما مسیحیت قرون وسطی،در اندلس و سیسیل صقلیه نمی توانست اقلیت مسلمان را در داخل قلمرو خویش تحمل کند و بعد از سقوط قدرت مسلمین در اندلس و سیسیل،زندگی در قلمرو مسیحیت برای مسلمین تحمل پذیر نمی توانست باشد.

اگر اسلام در هرجا:در فرانسه،در سیسیل،در اسپانیا با شکست نظامی روبرو گشت و تدریجا آن سرزمینها را ترک کرد و در داخل قلمروخویش انزوا جست سببش عدم تسامح مسیحیت بود در تحمل اقلیت های دینی در قلمرو خویش.

از این روست که معامله مسلمین با این اقلیت ها از هر حیث قابل تحسین بود و در خور اعجاب.

این اقلیت ها در جامعه اسلامی تا حد امکان در حمایت قانون بودند - در حمایت شریعت.

در اجرای مراسم دینی خویش تا آنجا که معارض حیات اسلام نباشد غالبا آزادی کافی داشتند.

اگر جزیه یی از آنها دریافت می شد در ازاء معافیتی بود که از جنگ داشتند و در ازاء حمایت و امنیتی که اسلام،به آنها عرضه می کرد.

بعلاوه،این جزیه سالیانه از یک تا چهار دینار بیش نبود و ان را هم از کسانی اخذ می کردند که توانایی حمل سلاح داشتند.

از راهبان،زنان،و نا بالغان جزیه نمی گرفتند و پیران،کوران،عاجزان،فقیران،و بردگان از آن معاف بودند.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص۱۳۶-۱۳۵و۱۳۴

 

  • حسین عمرزاده

رسیدگی به شکایات رعیت از دست کارکنان در عهد عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ:

 

عمربن خَطّاب، شخصاً به شکایات رعیت از دست والیان رسیدگی می‌کرد و به‌ پیگیری و استیضاح آن‌ها می‌پرداخت. ودر این راستا از صاحب نظران، افراد شورا و اطرافیان خود نظرخواهی می‌کرد. و در پایان به سزای کسی که مستحق سزا بود چه از والیان و چه از رعیت می‌‌پرداخت.

و اینک نمونه‌ای از شکایات علیه والیان و عملکرد عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ در آن:

۱- شکایت مردم کوفه از سعد بن ابی وقاص
احتیاط در امور مسلمانان مقتضی بود که‌ فتنه‌ را از نطفه‌ خاموش گردانند و قبل از اینکه‌ منجر به‌ آشوب و تفرقه‌ و چه‌ بسا جنگ و درگیری شود، آن‌را خشک گردانند، حال اگر شخص مورد اتهام بری از تهمت است چه‌ بهتر،و عزل هیچ آسیبی بدو نمی‌رساند...

گروهی از مردم کوفه به رهبری زعامه جراح بن سنان اسدی شکایتی علیه والی خود، سعد بن ابی وقاص، ترتیب دادند و هماهنگ با تجمع مجوسیان در نهاوند به قصد حمله بر مسلمانان، شکایت خود را مطرح کردند و از اشتغال به‌ مشکلات پدید آمده‌ برای مسلمانان سرباز زدند، این در حالی است که‌ سعد مردی عادل، مهربان، قوی، سخت‌گیر با اهل باطل و آشوب‌گر و دل‌نرم با اهل حق و عبادت‌گر بود، با این حال این دسته‌، توان تحمل حکم حق را نداشتند و در پی تحقق بخشیدن به‌ آرزوهایشان تلاش می‌کردند، از این‌رو زمانی ‌را برای شکایت خود انتخاب کردند که‌ بیشتر مستدعی گوش به‌ فرمان بودن امیر بود، با توجه‌ به‌ اینکه‌ مسلمانان به‌ جنگی سرنوشت ساز روی آورده‌ بودند و نیاز مبرمی به‌ اتحاد و همبستگی داشتند که‌ به‌ صورت دسته‌جمعی در برابر دشمن قدم علم کنند، و همچنین می‌دانستند که‌ عمر اهمیت ویژه‌ای برای اتحاد مسلمان بخصوص در چنین ظروفی قایل می‌باشد، بنابر این بسیار امیدوار بودند که‌ به‌ آرزویشان دست یابند و موفقیت را کسب کنند، لذا امیرالمؤمنین در راستای شکایت آنان به‌ تحقیق پرداخت، هرچند که‌ می‌دانست آن‌ها مردمانی اهل هوی و خواهشات نفسانی هستند، از این‌رو صریح و روشن به آنان خاطرنشان ساخت که بدخواه و پیرو خواهشات خویش هستند و دلیل آن‌را اعتراض و شورش آنان در چنین شرایط بحرانی دانست که مسلمانان بیش از هر وقت نیاز به وحدت و یکپارچگی دارند و افزود که البته این شرایط مانع از آن نمی‌شود که من به شکایت شما رسیدگی نکنم. آن‌گاه محمد بن مسلمه را فوراً برای تحقیق در این‌باره و رسیدگی به شکایت آنان اعزام نمود. محمد بن مسلمه در حالی که مردم برای رویارویی با مجوسیان آماده می‌شدند وارد شهر کوفه شد و دست سعد را گرفت و در مساجد شهر دور زد و در مورد او نظرخواهی کرد.

آری! اصحاب پيامبر صَلّی اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم این گونه به بررسی قضایای اختلافی می‌پرداختند. آن‌ها به صورت علنی و با حضور راعی و رعیت به شکایتها رسیدگی می‌کردند. چنان که محمد بن مسلمه در مسجد و در حضور همگان به طرح شکایات پرداخت و از عموم مردم در مورد سعد پرسید: آن‌ها در پاسخ گفتند: ما از او جز خیر و خوبی چیزی ندیده‌ایم و دوست نداریم کسی دیگر به جای او تعیین شود. مگر هنگامی که نزد جراح بن سنان و یارانش رفتند که‌ در حق سعد سکوت کردند و نه‌ بدیهای وی را توضیح دادند و نه‌ دلیلی علیه‌ وی ارائه‌ نمودند و به‌ عمدی از تعریف وی سرباز زدند، تا اینکه‌ به‌ طرف طایفه‌ی بنی عبس رفتند، محمد بن مسلمه خطاب به مردم، گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم که هر چه در مورد او می‌دانید بگویید. مردی به نام اسامه بن قتاده برخاست و گفت: اکنون که ما را سوگند دادی، چاره‌ای جز این نیست که واقعیت را بگویم. آن‌گاه گفت: او در تقسیم اموال مساوات را رعایت نمی‌کند ودر حق رعیت، انصاف روا نمی‌دارد و خود شخصاً در جنگها شرکت نمی‌کند. سعد که شاهد جریان بود گفت: پروردگارا! اگر او به ناحق چنین تهمتهایی را به من نسبت می‌دهد، پس روشنایی چشمانش را بگیر و او را عیالمند و مستمند بگردان و در معرض فتنه‌ها قرارش ده. دیری نگذشت که آن مرد نابینا شد و دارای ده دختر گردید و به دنبال زنان فاحشه می‌رفت و همین که به چنگ قانون گرفتار می‌شد، می‌گفت: این در اثر دعای آن مرد مبارک است.
همچنین سعد در حق گروهی که علیه او شکایت ترتیب داده بودند، این گونه دست به دعا شد: بار الها! اگر آن‌ها به ناحق و به خاطر غرور و تکبر دست به این کار زده‌اند، پس به مصیبت سختی گرفتار‌شان کن. و چنین هم شد و جراح در ترور نافرجام حسن بن علی با شمشیر قطعه قطعه گردید و همدست دیگر او به نام قبیصه نیز با سرنوشت مشابهی روبرو شد و اربد در زیر ضربات دسته‌ی شمشیر جان سپرد و بدین صورت خداوند دعای صحابی بزرگوار، سعد بن ابی وقاص، را که به حق از اولیای خدا بود، و از طرف این گروه مورد ستم قرار گرفته بود پذیرفت. پذیرفته شدن دعای سعد و امثال او بیانگر عنایت ویژه‌ی پروردگار نسبت به اولیای خود و پرهیزکاران است. این سلاح مخفی انسان‌های با خدا است که باطل پرستان از آن شدیداً بیمناک و با تمام سلاحهای پیشرفته خود از مقابله با آن عاجز هستند. و نابود شدن افرادی که سعد علیه آنان دست به دعا شد خود شاهد بر این است که شکایت آن‌ها از روی بغض و عناد و غرض ورزی بوده است.
سعد در دفاع از خود گفت: من نخستین کسی هستم که در اسلام خون مشرکی را به زمین ریخته است و رسول خدا به هیچ کسی جز من نگفت: پدر و مادرم فدایت باد ـ اشاره به روز احد است که رسول خدا به سعد گفت: پدر و مادرم فدایت باد! تیر را شلیک کن ـ و افزود که من جزو پنج نفر اولی هستم که به رسول خدا ایمان آوردند. با این همه بنو اسد در مورد من معتقدند که نماز را خوب بلد نیستم و بیشتر مشغول شکار هستم؟! آن‌گاه محمد بن مسلمه او را همراه با کسانی که علیه او شکایت داشتند، به محضر خلیفه برد و در آن‌جا عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ به سعد گفت: وای برتو! مگر چگونه نماز می‌خوانی؟ سعد در پاسخ گفت: دو رکعت نخست را طولانی و دو رکعت آخر را کوتاه می‌خوانم. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: از تو چنین انتظار می‌رفت. آن‌گاه پس از این که برائت سعد ثابت گردید، عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: اگر احتیاط نمی‌کردم، سزای آنان معلوم بود و از سعد پرسید: چه کسی را به جای خود نشانده‌ای؟ سعد گفت: عبدالله بن عتبان را. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ عبدالله را والی رسمی کوفه قرار داد و سعد را برکنار کرد.
آری برائت سعد از تهمتی که‌ بدو نسبت دادند ظاهر و نمایان شد، اما احتیاط در امور مسلمانان مقتضی بود که‌ فتنه‌ را از نطفه‌ خاموش گردانند و قبل از اینکه‌ منجر به‌ آشوب و تفرقه‌ و چه‌ بسا جنگ و درگیری شود، آن‌را خشک گردانند، حال اگر شخص مورد اتهام بری از تهمت است چه‌ بهتر و عزل چه‌ آسیبی بدو نمی‌رساند، زيرا آنان کسانی بودند که‌ رغبتی به ولایت نداشتند و برایشان کافی بود که برائت او از همه‌ی اتهاماتی که به وی نسبت داده بود، ثابت گردید. اصولاً آن‌ها پستها و مسئولیتها را بار سنگینی تلقی می‌کردند که زیانش خیلی بیشتر از سودش بود. البته خدمت به اسلام و مسلمانان برای انسان‌های خداترس و خواهان رضامندی خدا، فرصتی گرانبها و عملی است شایسته. اما اگر همین عمل شایسته، به بهای فتنه و فساد باشد، بهتر همان که از ابتدا از آن صرف نظر کرد و دوری جست. آن طور که در این جریان مشاهده گردید و عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ نیز در برکناری سعد، همین نکته را در نظر داشت. چنانکه سعد بعد از آن در دارالخلافه جزو مشاورین خلیفه قرار گرفت و پس از این که عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ در محراب مجروح شد، نام سعد را در لیست شش نفری که قرار بود یکی از آنان به عنوان خلیفه تعیین شود، نوشت و به خلیفه‌ی بعدی توصیه کرد که از وجود سعد استفاده نماید و توضیح داد که من از او بدی‌ای سـراغ نداشـتم که او را از کـار برکنار کـردم، بلکه ترسیدم که به او ضرری برسانند.

۲ـ شکایات مصریان علیه عَمرو بن عاص
- «متی استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتم احرارا؟»
(شما از کی مردم را برده‌ی خود قرار داده‌اید در حالی که مادرانشان آن‌ها را آزاد به دنیا آورده اند؟!)...

عمربن خطاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ به‌ طور قطعی عملکرد عَمرو بن عاص (والی مصر) را زیر نظر داشت.
معمولاً عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ در همه‌ی شئون ولایت دخالت می‌کرد. چنان که وقتی عمرو بن عاص برای خود منبری تهیه کرد و از فراز آن با مردم سخن می‌گفت: عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ در نامه‌ای به وی چنین نوشت: شنیده‌ام که منبری ساخته‌ای و بر گردن مسلمانان نشسته با آن‌ها سخن می‌گویی. مگر نمی‌توانی که در جمع آنان بایستی؟ با رسیدن نامه‌ی من، منبرت را بشکن و اگر نه من می‌دانم و تو.
بنابراین عمرو همواره مواظب بود تا از او عملی سر نزند که باعث ناراحتی خلیفه گردد. چرا که او به میزان علاقه‌ی خلیفه در مورد اقامه‌ی عدل و اجرای حدود الهی واقف بود. بنابراین سعی می‌کرد تا از جانب او فقط اخبار مسرت بخشی به خلیفه برسد. چنان که باری اتفاق افتاد که عبدالرحمان بن عمرو مردی دیگر شراب نوشیدند و نمی‌دانستند که از نوع مست کننده است. سپس به عمرو مراجعه کردند و گفتند: ما شراب نوشیده‌ایم. و خواهان اجرای مجازات شرعی شدند. عمرو به آن‌ها بد و بیراه گفت و آنان را طرد نمود. عبدالرحمان گفت: اگر بر ما حد جاری نکنی به پدرم اطلاع خواهم داد. عمرو دانست که اگر عمربن خطاب مطلع شود، سخت خشم خواهد گرفت و او را از کار برکنار خواهد کرد. بنابراین آن‌ها را به منزل خود فرا خواند و پس از تراشیدن موهای سرشان، مجازات شرعی را بر آن‌ها اجرا نمود. در حالی که معمولاً کسانی که شراب می‌نوشیدند، در ملأ عام مجازات می‌شدند. وقتی این خبر به گوش عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ رسید، طی نامه‌ای اعتراض شدید خود را نسبت به این قضیه برای عمرو نوشت و گفت: عبدالرحمان همچون دیگران یکی از افراد رعیت تو است و شاید چنین اندیشیده‌ای که او فرزند امیر المؤمنین است و باید رعایت او را کرد. مگر نمی‌دانی که من در اجرای حدود الهی پروای هیچ کسی را ندارم.
گفتنی است که علیه عمرو شکایات زیادی چه از جانب مسلمانان مصر و چه از جانب قبطی‌ها می‌رسید و عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ نیز متعاقباً عمرو رَضِيَ اللهُ عَنهُ را احضار می‌نمود و در مورد شکایات بررسی می‌کرد و گاهی او را سرزنش می‌نمود. چنان که یک بار فرزند والی مصر، یکی از ساکنان مصر را به ناحق تازیانه‌ای زده بود. آن مرد به مدینه آمد و نزد عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ شکایت آورد. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ ، عمرو و فرزندش را احضار نمود و خطاب به آن‌ها مقوله‌ی مشهورش را گفت:
«متی استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتم احرارا؟»
(شما از کی مردم را برده‌ی خود قرار داده‌اید در حالی که مادرانشان آن‌ها را آزاد به دنیا آورده اند).
آن‌گاه تازیانه را به دست آن مرد داد تا از فرزند والی مصر، انتقام بگیرد و گفت: به خدا! اگر حقی بر پدرش داشتی و می‌خواستی از او انتقام بگیری کسی مانع تو نمی‌شد.
چنان که باری یکی از نظامیان آن ناحیه به عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ شکایت برد که عمرو او را متهم به نفاق نموده است. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ طی نامه‌ای به عمرو نوشت که اگر مدعی دعوای خود را با دلیل ثابت کرد، در ملأ عام باید به او امکان دهی تا تو را تازیانه بزند. به هر حال مرد توانست با ارائه شاهد ثابت کند که عمرو او را متهم به نفاق کرده و قرار شد که والی مصر تنبیه شود. مرد تازیانه به دست گرفت و بالای سر عمرو ایستاد. هر چه مردم وساطت کردند و خواستند با پرداخت پول او را از این کار بازدارند، کار به جایی نبردند. تا این که مرد کاملاً بر عمرو مسلط شد گفت: آیا کسی هست که مرا از زدن تو مانع شود؟ عمرو گفت: خیر. مرد گفت: پس من تو را بخشیده‌ام.

۳ـ شکایات مردم بصره علیه ابوموسی اشعری

به ابوموسی نوشت: به خدا سوگند! اگر گذرم بر آن‌جا بیفتد چهره‌ات را سیاه خواهم کرد و در میان مردم می‌گردانمت...

جریر بن عبدالله بجلی می‌گوید: مردی دارای صدای رسا و بازوان قوی در جنگی با ابوموسی شرکت کرده بود. هنگامی که غنایم را تقسیم کردند، ابوموسی بخشی از سهميه‌ی او را داد. مرد از پذیرفتن آن امتناع ورزید و خواهان سهمیه‌ی کامل خود شد. ابوموسی او را بیست ضربه تازیانه زد و موهای سرش را تراشید. مرد موهای تراشیده‌ی خود را برداشت و بلافاصله نزد عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ رفت. راوی می‌گوید: من بیش از دیگران با عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ نزدیک بودم. مرد موهای خود را پیش روی عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گذاشت و گفت: آتشی در پیش رو داریم. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: راست می‌گوید: آتشی در پیش رو داریم. آن‌گاه تمام ماجرا را برای عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ تعریف کرد. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ فوراً نامه‌ای تحت این عنوان به ابوموسی نوشت: سلام خدا برتو باد! فلانی مدعی است که او را در ملأ عام زده‌ای؟ اگر واقعاً راست می‌گوید: پس تو نیز در ملأ عام بنشین تا او از تو انتقام بگیرد. مرد خود را برای گرفتن انتقام از والی بصره آماده کرد. هر چه مردم وساطت کردند، فایده‌ای نداشت تا این که ابوموسی در جایگاه قرار گرفت و آماده‌ی پس دادن انتقام شد. آن‌گاه مرد رو به آسمان نگاه کرد و گفت: بار الها! من او را بخشیدم.
همچنین عبدالله بن عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ می‌گوید: ما همراه عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ در مسیری می‌رفتیم، ناگهان متوجه مردی شدیم که دوان دوان می‌آمد. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: او به دیدن ما می‌آید. وقتی نزدیک شد و با عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ ملاقات کرد، سخت گریست و عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ نیز با او گریه کرد. آن‌گاه گفت: من شراب نوشیدم و مستحق اجرای حد شرعی شدم. ابوموسی مرا تازیانه زد و چهره‌ام را سیاه کرد و در کوچه پس کوچه‌های شهر گردانیده شدم و به این هم بسنده نکرد، بلکه مردم را از هم نشینی با من منع کرده است تا جایی که من تصمیم به قتل او گرفتم و یا این که از دار الاسلام فرار کرده و به دار الکفر بپیوندم و یا این که مرا به شهری بفرست که کسی مرا نشناسد. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ با شنیدن سخنان آن مرد به شدت گریست و گفت: به خدا سوگند! به هیچ قیمتی دوست ندارم که شما به دار الکفر بپیوندی. و به ابوموسی اشعری نوشت: فلانی مدعی است که تو با او چنین و چنان رفتار نموده‌ای؟ من از تو می‌خواهم که بعد از رسیدن نامه‌ام بدستت مردم را وادار کن تا با او هم نشینی کنند و اگر توبه کرد، شهادتش را نیز بپذیرید. آن‌گاه عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ آن مرد را لباس پوشانید و به وی دویست درهم داد.
و در روایتی آمده است که عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ به ابوموسی نوشت: به خدا سوگند! اگر گذرم بر آن‌جا بیفتد چهره‌ات را سیاه خواهم کرد و در میان مردم می‌گردانمت، پس اگر می‌خواهی اطمینان حاصل کنی که‌ آیا چنین کاری را انجام میدهم، لازم است این کار را دوباره‌ تکرار کنی، اکنون مردم را وادار کن تا با او هم نشینی کنند و اگر توبه کرد، شهادتش را نیز بپذیرید. آن‌گاه عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ آن مرد را لباس پوشانید و به وی دویست درهم داد.
این جریان بیانگر آن است که عمرفاروق بیش از حد مواظب رفتار امیران خود بود که مبادا بر کسی ستمی ‌روا دارند.

۴ـ شکایات اهل حمص علیه سعید بن عامر

حاکم در جمع مردم بازخواست می شود!

خالد بن معدان می‌گوید: عمربن خطاب، سعید بن عامر جمحی را بر ما ساکنان حمص گمارده بود. و هنگامی که ایشان به حمص آمد، از مردم آن سامان در مورد سعید سؤال کرد. آن‌ها از وی شکایت کردند ـ گفتنی است که حمص به خاطر شکایت مردم از دست والیان معروف به کوفه‌ی دوم بود ـ آن‌ها گفتند: او هر روز صبح تا دیر وقت از خانه‌اش بیرون نمی‌شود. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: خطای بزرگی مرتکب شده است. دیگر چه؟ گفتند: شبها به ما پاسخ نمی‌دهد. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: این هم خطای بزرگی است. دیگر چه؟ گفتند: هر ماه یک روز اصلاً به سوی ما بیرون نمی‌شود. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: خطای بزرگی است. دیگر چه؟ گفتند: هر از چند گاهی بیهوش می‌افتد و دوباره به هوش می‌آید. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ سعید را در جمع مردم طلبید و گفت: بار الها! رأی من در مورد او اشتباه نباشد. آن‌گاه در حضور وی از مردم پرسید: چه شکایتی از او دارید؟ گفتند: هر روز صبح تا دیر وقت به سوی ما بیرون نمی‌شود. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ رو به سعید کرد و گفت: تو چه می‌گویی؟ گفت: به خدا سوگند! من نمی‌خواستم رازم فاش شود، ولی اکنون چاره‌ای نیست. من کسی را ندارم که به کارهای منزل برسد. بنابراین صبح ها آرد خمیر می‌کنم و نان می‌پزم، سپس وضو می‌گیرم و نزد آنان می‌روم. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ دوباره پرسید: غیر از این چه شکایتی دارید؟ گفتند: شبها پاسخ ما را نمی‌دهد. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ از سعید پرسید: در این‌باره چه می‌گویی؟ سعید گفت: من روزها را برای آن‌ها و شبها را برای خدا اختصاص داده‌ام. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: آیا شکایت دیگری دارید؟ گفتند: او در هر ماه یک روز غایب است. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ از سعید علت غایب شدن وی را جویا شد. سعید گفت: به خدا سوگند که من لباسی جز همین یک قواره ندارم. بنابراین هر ماه یک دفعه آن‌را می‌شویم و منتظر می‌مانم تا خشک شود و استحمام می‌کنم و آن‌را می‌پوشم. سپس عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ از مردم پرسید: آیا شکایت دیگری دارید؟ گفتند: او هر از چند گاهی بیهوش می‌افتد. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ از سعید، در این مورد توضیح خواست. سعید گفت: من روزی که قریش خبیب را در حالی که گوشت بدنش را قطعه قطعه کرده بودند, به دار آویختند، شاهد ماجرا بودم و به خاطر این که نتوانستم به او کمکی بکنم هرگاه‌ به یاد آن صحنه می‌افتم، وجدانم آزارم می‌دهد. گرچه در آن روز خودم نیز مشرک بودم، ولی فکر می‌کنم به خاطر ترک یاری رساندن به وی هرگز بخشوده نمی‌شوم و این خاطره‌ی تلخ باعث ضعف و بیهوشی من می‌شود. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ پس از شنیدن سخنان سعید گفت: خدا را شکر رأی من در مورد او اشتباه نبود و به وی هزار دینار داد که صـرف امور شخصی بکند ولی سعید آن هزار درهم را در میان مستمندان تقسیم نمود.

۵ـ برکناری کسی که فردی از افراد رعیت را به تمسخر گرفته بود
اگر احترام سنت نبود، ریش تو را می‌تراشیدم...

قیس بن حازم می‌گوید: عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ مردی از انصار را در کاری از کارهای مسلمین استخدام کرد. گذر این مرد به خانه‌ی رییس اهل حیره (عَمرو بن حیان بن بقیله‌) افتاد. او برای مهمان خود غذایی تدارک دید. مهمان ضمن استهزا و تمسخر شدید به میزبان خود دست به محاسن او نیز برد. مرد سوار بر مرکب، خود را نزد عمر رساند و گفت: ای امیرالمؤمنین! من در خدمت حکومت قیصر و کسری بوده‌ام ولی کسی تا این حد به من بی احترامی نکرده است. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: مگر اتفاقی افتاده است؟ مرد گفت: بلی! فلان کارگزار تو نزد ما آمد و با ما چنین رفتار نمود. عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ کسی را نزد کارگزار خود فرستاد و او را فراخواند و سرزنش کرد و گفت: برای تو بدون این که طلب بکنی، غذا و آشامیدنی تهیه می‌کنند و تو آنان را به تمسخر می‌گیری و دست به محاسن‌شان می‌بری؟ به خدا سوگند اگر احترام سنت نبود، ریش تو را می‌تراشیدم، ولی برو و از امروز به بعد برای همیشه از کار برکنار هستی.

منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي
  • حسین عمرزاده

«زیگرید هونکه - Sigrid Hunke » آلمانی اشاره می‌کند که سبک جنگیدن (مبارزان مسلمان) در نبردها تکان‌دهنده و گیج‌کننده بود (برای جنگجویان صلیبی) که با تجهیزات و قابلیت‌های ساده جنگی می‌جنگید و با درگیری‌های فردی و گروه‌های سازمان‌یافته پیشرفته ی مسلمین روبرو بودند!

 

او درباره رزمندگان و جنگجویان مسلمان می گوید: 

 

«آنها از راه دور با اسب های تندرو آماده جنگ بودند،تیراندازان ماهری سوار بر اسب بودند. تیرهای خود را در فاصله ۸۰ متری به سوی دشمن نشانه می رفتند...»!

 

و ادامه می دهد: تیرهای آنان سیل نابودکننده ای بود و تاکتیک سریع مهاجم [مسلمان] که می دود و سپس سنگر میگیرد و سپس ناگهان حمله را تکرار می کند، باعث سردرگمی و گیج شدن صلیبیون می شد. تا جایی که سپاهیان صلیبی را  فلج و زمین گیر می کردند و گاهی متوسل به فرار می شدند!»

 

یکی از جنگجویان صلیبی صحنه ای را تعریف می کند که وقتی مسلمانان قبل از شروع جنگ با تیر به آنها حمله کردند او را به وحشت انداخت.

 

میگوید : " ابرهای تیر کمانداران مسلمان مانند دسته های ملخ بود! 

 

آنقدر غلیظ که نه باران و نه تگرگ باعث تاریکی بیشتر نمی شد، تیرها بدن بسیاری از ما را فرو می برد و هنگامی که مهاجمان رده اول [مسلمان] آستین های خود را خالی کردند به دنبال آنها گروه دوم می آمد ..

 

 اسکادران دوم...!

 

 و تیرهای خود را با شدت غیرقابل تصوری شروع به شلیک میکردند، این روش نبرد برای رزمندگان ما کاملاً بیگانه بود.»

⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀

منبع :کتاب الابل علی بلاط قیصر، زیگرید هونکه، ص ۱۹۴-۱۹۳-۱۹۲

 

  • حسین عمرزاده

گوستاو لو بون فیلسوف،مورخ،جامعه شناس و پزشک فرانسوی در مورد فرهنگ اخلاقی والای پیروان اسلام و تاثیرات آن بر جامعه بربر مسیحی اروپا می نویسد:

 

"اینکه اخلاق اشراف و امرای نصاری در آن عصر چه بوده و مسلمین در مقابل دارای چه صفاتی بودند ما آن را کاملا نشان داده و ثابت نمودیم که اسلاف ما به وسیله‌ی معاشرت و مراودت با مسلمین، اطوار بربریت خود را به تدریج ترک گفته و در خصوص اخلاق بهادرانه و وظایف اخلاقی مانند شفقت و عاطفه به زن و پیر و بچه و پایبندی به قسم و عهد و امثال آن تماما از چیزهایی است که از پیروان اسلام آموختند.

ما در بیان جنگ صلیب ثابت نمودیم که نصارای اروپا در صفات مزبور، فرسنگ ها از مسلمین عقب بودند. "

 

منبع:تمدن اسلام و عرب،گوستاو لوبون،ترجمه:فخر داعی گیلانی،ص۷۶۲

 

  • حسین عمرزاده

|چند‌خط‌تاریخ‌تمدن

 

 

ویلیام جیمز دورانت (به انگلیسی: William James Durant) (زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۷ نوامبر ۱۹۸۱)، فیلسوف، تاریخ نگار و نویسندهٔ آمریکایی در کتاب مطرح خود "تاریخ تمدن - The Story of Civilization" به بیان نقش حیاتی اسلام و مسلمانان در ایجاد و تعالی تمدن علمی بشر می پردازد و با قلم توانمند خود تصویری مستند برای مخاطب به نمایش می گذارد که برای بسیاری از ماها که کم و بیش دچار بیماری غرب زدگی و حس کمبود فرهنگی تاریخی هستیم به رویا و خواب و خیال می ماند.

 

او در جلد چهارم این کتاب که "The Age Of Faith - عصر ایمان" نام دارد،در مورد این تاریخ باشکوه می نویسد:

 

 

 

«علمای اسلام در قرون وسطی اقوام را به دو طبقه تقسیم می کردند،اقوامی که علم داشتند و اقوامی که علم نداشتند.
...
به دورانی که از آن سخن می گوییم مسلمانان همچنان در زمینهٔ علوم تفوق بی رقیب داشتند.

 

 

در رشتهٔ ریاضیات در مراکش و آذربایجان پیشرفت های جالبی رخ داد؛در اینجا یک بار دیگر شاهد طیف وسیع تمدن اسلام هستیم.

 

حسن مراکشی به سال ۶۲۷ ه‍ ق (۱۲۲۹ م) جدول هایی فراهم کرد که جیب زاویه را در هر درجه معین می کرد،و نیز جدول هایی آماده ساخت که جیب تمام،جیب قوس،و جیب اجزای قوس را نشان می داد.

 

یک نسل بعد،خواجه نصیر الدین طوسی نخستین رساله را تالیف کرد که ضمن آن علم مثلثات یک علم مستقل،و نه یکی از فروع علم نجوم،شمرده شده بود؛این کتاب،که «شکل القطاع» نام داشت،تا دو قرن بعد که رگیو مونتانوس کتاب «مثلثات» خود را نوشت در این زمینه بی رقیب بود.محتملا حساب مثلثاتی که به نیمهٔ دوم قرن سیزدهم در چین به وجود آمد مایهٔ عربی داشته است.

 

 

معروف ترین کتاب آن دوران در علم فیزیک کتاب «میزان الحکمه» بود که در سال ۵۱۶ ه‍ ق (۱۱۲۲ م) توسط یک غلام یونانی نژاد از مردم آسیای صغیر،به نام خازنی،تألیف شده بود.این کتاب تاریخچه ای از علم فیزیک به دست می دهد،قوانین اهرم را فرموله می کند،جداولی از وزن مخصوص بسیاری از مایعات و جامدات تنظیم می نماید،و فرضیهٔ جاذبه را،به عنوان یک نیروی عمومی که همه چیز را به سوی مرکز زمین می کشاند،مطرح می سازد.

 

 

مسلمانان دستگاه چرخ چاهی موسوم به «شادوف» را،که به نزد یونانیان و رومیان معروف بود،تکمیل کردند.صلیبیان این دستگاه ها را که از نهر العاصی (اورونتس) آب می کشید،دیدند و به آلمان بردند.

کار کیمیاگران بالا گرفته بود،چنانکه،به گفتهٔ عبداللطیف بغدادی،کیمیاگران «سیصد طریقه برای فریب دادن مردم» می دانستند.گویند یکی از کیمیاگران پول گزافی از نورالدین گرفته بود که در کار تحقیقات علمی خرج کند،و متواری شده بود.آنگاه یکی از ظرفا فهرستی از نام ابلهان فراهم آورده و نام نورالدین را بالای آن نوشته و گفته بود که اگر کیمیاگر باز گردد،نام او را به جای نورالدین خواهد نوشت.ظاهرا این شخص ظریف آزاری از سلطان ندیده است.

 

 

به سال ۴۷۴ هـ ق (۱۰۸۱ م) ابراهیم [ابن سعید] سهدی، یکی از علمای والنسیا، قدیمترین کره آسمانی را که در تاریخ از آن نام هست آماده کرد. این کره، که از برنج ساخته شده بود،۲۰۹ میلیمتر قطر داشت و بر سطح آن ۰۱۵`۱ ستاره ضمن ۴۷ صورت فلکی ثبت شده بود؛ ستارگان به ترتیب قدر نجومی نمودار بودند. خیرالدای اشبیلیه (۱۱۹۰ م ) هم مناره و هم رصدگاه بود، و جابر ابن افلح رصدهای خود را، که در کتاب «اصلاح المجسطی» انتشار داد (۶۳۸ هـ ق، ۱۲۴۰ م ) ، در آنجا فراهم کرده بود. در تألیفات ابواسحاق بطروجی قرطبی (آلپتراگیوس)، نظیر همین طغیان بر ضد نجوم بطلمیوسی شده بود؛ وی با نقد ویران کننده خویش بر فرضیۀ افلاک و دوایر متحدالمرکز فلکی،که بطلمیوس تشریح مسیرها و حرکتهای ستارگان را در آن جسته بود، راه را برای کوپرنیک هموار کرد.

 

 

این عصر، ادریسی و یاقوت حموی، دو دانشمند جغرافی دان را به وجود آورد که شهرتشان در همۀ قرون وسطی جهانگیر بود. ابوعبداالله محمد ادریسی (۴۹۳ ـ ۵۶۰ هـ ق، ۱۰۹۹ ـ ۱۱۶۵ م ) در سبته زاد، در قرطبه علم آموخت، و در پالرمو به تقاضای روژهٔ دوم، پادشاه سیسیل «کتاب الرجاری» را نوشت که ضمن آن زمین را از لحاظ آب و هوا به هفت اقلیم، هر اقلیم را به ده قسمت تقسیم کرده، و هر یک از هفتاد قسمت را با نقشۀ توضیحی مفصلی ترسیم کرده بود؛ نقشه های وی سرآمد نقشه کشی قرون وسطی و در کمال ،صحت، و گستردگی حیطه بی نظیر بودند.
ادریسی چون غالب علمای اسلام، در کروی بودن زمین تردید نداشت و آن را حقیقتی مسلم می دانست. ابوعبداالله یاقوت حموی (۵۷۵ ـ ۶۲۷ هـ ق، ۱۱۷۹ ـ ۱۲۲۹ م ) در افتخار پرچمداری علم جغرافیا در قرون وسطی با ادریسی شریک بود. یاقوت یونانی زاده ای از آسیاي صغیر بود که در جنگ اسیر شد و به عنوان برده در بازار به فروش رفت؛ولی تاجر بغدادی ای که او را خریده بود وی را بخوبی تعلیم داد و بعد آزادش کرد. یاقوت سفر بسیار کرد، نخست به عنوان یک تاجر، و بعدها به عنوان جغرافی دانی که مجذوب شهرها و اقوام، پوشاك، و روشهای مختلف زندگیشان شده بود.

 چقدر خوشدل شد که ده کتابخانۀ عمومی در مرو یافت که یکی از آنها ۱۲,۰۰۰ جلد کتاب داشت؛

رئیس کتابخانه به رعایت حال او اجازه داد که در یک نوبت تا دویست کتاب به منزل خود ببرد.

کسانی که این مایۀ حیاتی مردان بزرگ، یعنی کتاب، را دوست دارند حدس می زنند که یاقوت وقتی به این گنجینۀ عظیم معنوی دسترسی پیدا کرد چقدر خوشحال شد.

پس از آن به خیوه و بلخ رفت و در آنجا نزدیک بود مغولان ضمن پیشروی ویران کنندهٔ خود اسیرش کنند؛ ولی او بدون لباس فرار کرد، اما نوشته های خود را همراه برد و از ایران گذشت و به موصل رسید؛ در عین حال که با نان بخور و نمیر کار پاکنویسی روزگار می گذراند، کتاب معروف «معجم البلدان» را به پایان رسانید (۶۲۶ هـ ق، ۱۲۲۸ م) .

 

 

این یک دایرة المعارف مفصل جغرافیایی است که تقریباً همۀ معلومات جغرافیایی قرون وسطی را ضمن آن فراهم آورده و چیزی از مسائل نجوم، طبیعیات، باستان شناسی، جغرافیای انسانی، و تاریخ را فروگذار نکرده است؛ به علاوه، از اهمیت و فاصلۀ شهرها از همدیگر، و زندگی معاریف شهر و اعمالشان سخن آورده است.

کمتر کسی مانند این دانشمند بزرگ کرهٔ زمین را دوست می داشته است.

 

 

علم گیاه شناسی، که بعد از تئوفراستوس به دست فراموشی سپرده شده بود، به وسیلۀ مسلمانان این عصر زندگی از سر گرفت. ادریسی کتابی دربارهٔ گیاهان نوشته و ۳۶۰ نوع گیاه را وصف کرده بود. توجه او همه منحصر به مسائل طبی نبود، بلکه بیشتر از لحاظ علمی و گیاه شناسی بحث کرده بود. ابوالعباس اشبیلیه ای (۶۱۳ هـ ق، ۱۲۱۶ م ) به خاطر مطالعاتش دربارهٔ گیاهان مختلفی که مابین اقیانوس اطلس و دریای سرخ می رویید، به «نباتی» شهرت یافت.

ابن البیطار (۵۸۶ ـ ۶۴۶ هـ ق، ۱۱۹۰ ـ ۱۲۴۸ م ) ، با تبحری فوق العاده، همۀ معلومات گیاه شناسی اسلامی را در کتابی مفصل و پر مایه فراهم آورد که تا قرن شانزدهم در این زمینه مرجع و معتبر بود و او را به مقام بزرگترین گیاه شناس و داروساز قرون وسطی رساند.

 

 

از جملۀ مهمترین مؤلفات در علم زراعت کتاب «الفلاحه»، اثر ابن عوام اشبیلیه ای بود که ضمن آن از انواع خاک و کود سخن آورده، طریقۀ کشت ۵۸۵ نوع گیاه، ۵۰ نوع درخت میوه، روشهای پیوندزنی، و علایم بیماری گیاهان و راه علاج آن را شرح داده بود. کتاب وی کاملترین تحقیقات همۀ قرون وسطی در رشتۀ کشاورزی به شمار بود .

 

 

در این دوران نیز ، چون دوران ماقبلش، بزرگترین طبیبان آسیا و افریقا و اروپا از میان مسلمین برخاستند.

 

 

مهمترین عرصۀ تخصص این طبیبان بیماری های چشم بود، شاید از آن رو که این گونه امراض در دیار خاور نزدیک فراوان بود و در آنجا، مثل جاهای دیگر، مردم پول های گزاف برای علاج ـ و خیلی کم برای پیشگیری ـ خرج می کردند. چشم پزشکان آب آوردگی چشم یا آب مروارید را عمل می کردند.

 

 

خلیفه ابن ابوالمحاسن طبیب چنان به مهارت خود اعتماد داشت که آب آوردگی چشم مرد یک چشمی را عمل کرد.

ابن البیطار در کتاب الجامع لمفردات الادویة والاغذیه تاریخ طب گیاهی را نوشت و در آن هزار و چهارصد نوع گیاه و غذا و دارو ذکر کرد که سیصد نوع آن قبلا ناشناخته بودند؛ ترکیبات شیمیایی و قدرت شفابخشی آنها را معین کرد؛ و ملاحظات دقیقی دربارهٔ کیفیت استعمال آنها به قلم آورد. ولی معروف ترین طبیب مسلمان این دوران علی الاطلاق ابومروان بن زهر اشبیلیه ای (۴۸۴ ـ ۵۵۷ هـ ق، ۱۰۹۱ ـ ۱۱۶۲م) بود که در جهان طب اروپایی به نام اونزوئار معروف است.

ابن زهر نسل سوم از شش نسل طبیبان معروف بود، که همه از یک خانواده بودند، و هر یک پرچمدار طب دوران خود به شمار می رفت. وی کتاب التیسیر [ فی المداواة و التدبیر ] را به تقاضای دوست خود ابن رشد، که بزرگترین فیلسوف آن دوران بود و ابن زهر را بزرگترین طبیب جهان پس از جالینوس می شمرد، تألیف کرد.هنر وی در توصیف بالینی بود. وی آنالیزهای کلاسیکی از تومورها، التهاب غشای داخلی قلب، سل روده، و فلج حنجره به قلم آورده است. ترجمۀ عبری و لاتینی کتاب تیسیر در طب اروپایی نفوذ فوق العاده ای کرد.

 

 

اسلام در ایجاد بیمارستان های خوب و تهیۀ لوازم آن نیز پیشاهنگ جهان بود.
بیمارستانی که نورالدین محمود به سال ۵۵۶ هـ ق (۱۱۶۰ م) در دمشق ایجاد کرده بود سه قرن تمام بیماران را بدون دستمزد علاج می کرد و داروی رایگان نیز می داد. به گفتۀ تاریخ نویسان، اجاق این بیمارستان ۲۶۷ سال پیاپی مشتعل بود و خاموش نشد.

ابن جبیر، که به سال ۵۸۰ هـ ق (۱۱۸۴ م) به بغداد رفته بود؛ از دیدار بیمارستان بزرگ عضدی شهر،که چون قصرهای سلطنتی بر ساحل دجله سر برافراشته بود و بیماران را غذا و داروی رایگان می داد، تعجب کرد.

در قاهره نیز سلطان قلاؤون به سال ۶۸۴ هـ ق (۱۲۸۵ م) بیمارستان منصوری را پی افکند که علی الاطلاق بزرگترین بیمارستان قرون وسطی بود.
در داخل فضای وسیع محصور و چهارگوشی چهار بنا سر برآورده بود، و در میان آنها محوطه ای قرار داشت که با ایوان ها احاطه شده بود و حوض ها و جوی ها آب و هوای آن را خنک می کردند.

برای بیماری های مختلف و بیماران در حال نقاهت بخش های جداگانه داشت، همچنین دارای چند آزمایشگاه، یک داروخانۀ عمومی، کلینیک هایی برای بیماران سرپایی، چند آشپزخانه و حمام، یک کتابخانه، یک نمازخانه، و یک سالن سخنرانی داشت؛بویژه، مناظر دل انگیزی برای قسمت بیماران روانی به بیمارستان پیوسته بود. بیماران از زن و مرد، غنی و فقیر، آزاد و برده در آنجا بی دستمزد علاج می شدند.

به بیماران بهبود یافته هنگام خروج از بیمارستان مبلغی می دادند تا برای تحصیل قوت خود بلافاصله محتاج کار نباشند.

بیمارانی که به بیخوابی مبتلا می شدند به موسیقی ملایم و قصه گویان حرفه ای گوش می دادند، و احیاناً کتاب های تاریخی برای مطالعه دریافت می داشتند.
در همۀ شهرهای بزرگ اسلامی برای مراقبت دیوانگان تیمارستان هایی موجود بود».

 

William James Durant,The Story of Civilization,Volume4,Page328,329,330&331

تصاویر صفحات منابع:

 

  • حسین عمرزاده

دکتر عبدالحسین زرین کوب از کرامات فرماندهان صحابه،در جریان فتوحات می نویسد:

 

«در عراق و سواد،خالد چند بار با دسته هایی از مرزداران ایران تلاقی کرد و زد و خورد.

...در هر حال کار عمده ای که خالد در عراق انجام داد فتح حیره بود،آن هم به صلح؛خالد پیش از آنکه به دروازه حیره رسد،پسر مرزبان حیره را که به دفع او رفته بود مغلوب کرده بود و کشته.مرزبان حیره هم نامش آزادبه از پیش او گریخته بود.

مردم حیره شهر را بستند و در قلعه های خویش آماده مقاومت شدند.خالد شهر را محاصره کرد و کار بر اهل شهر سخت شد.در زد و خوردها که روی می داد،عده ای از اهل حیره کشته شدند و مردم به ستوه آمدند.

بزرگان قوم که به قلعه های خویش پناه جسته بودند و عامه را به جنگ می فرستادند،مورد نفرت و خشم عامه شدند که هر روز در اطراف قلعه ها جمع می شدند و از ضرورت صلح و تسلیم دم می زدند.آخر قلعگیان دست از مقاومت کشیدند و حاضر به مصالحه شدند.

به موجب یک روایت،پیری فرتوت اما چالاک و زبان آور از نصرانیانِ حیره به مذاکره آمد و در این باب با خالد گفتگو کرد.راویان گویند که این پیر پاره ای کاغد در دست داشت،چیزی در آن پیچیده،خالد از وی پرسید که آن چیست؟گفت زهر است،با خویشتن دارم تا اگر صلح به سزا انجام نیابد،این زهر بخورم و میرم و با بی حرمتی نزد قوم خود باز نگردم؛خالد آن زهر را از او بستد و بر کف دست خویش ریخت و به نام خدای بخورد که او را هیچ زیان نکرد*.

پیر حیره خیره گشت و چون نزد قوم بازگشت،گفت این مرد گویی آدمی نیست،کاغذی زهر کشنده خورد که اندکی از آن هر کس دیگر را هلاک می کند.

جزئیات مذاکرات این پیر که عبدالمسیح یا عمرو بن عبدالمسیح نام داشت،با خالد،اهل روایات ضبط کرده اند،...و گفته اند زهر خوردن خالد در وی و اهل حیره تاثیری تمام کرد،چنان که قوم از مسلمانان بشکوهیدند و صلح به مراد خالد آمد.»

 

منبع:بامداد اسلام،عبدالحسین زرین کوب،نسخه الکترونیکی،ج۱،ص ۶۶-۶۵

 

*در توضیح این چنین اتفاقات معدودی که در تاریخ و در ارتباط با شخصیت های ممتاز مسلمان ثبت شده است باید متذکر شد تحقق این کرامات در اثر اعتماد محکم صاحبان آنها به پروردگار یکتا و همچنین اخلاص و برای الله متعال بودن آن کارها و نه در جهت کسب شهرت و هوی و هوس بوده است.

خداوند بی همتا خود وعده بر معیت و نصرت دوستانش داده است و پس از خواندن و درک این نوع قضایا آنچه را که صاحب نظران و نویسندگان مطرح،از فتوحات تحت عنوان معجزه الهی و آسمانی تعبیر کرده اند را می شود بهتر فهمید.

 

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ

 

همانا الله با کسانی است که تقوا پیشه کردند ، و کسانی که نیکو کارانند .{النَّحل ۱۲۸}

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ

 

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر (دینِ) الله را یاری کنید, (الله) شما را یاری می کند وگامهایتان را (ثابت و) استوار می دارد.{محمد ۷}

  • حسین عمرزاده

در طول تاریخ و تا به حال،قدس شریف،۲ بار توسط مسلمانان فتح شده است!

 
نخست:به دست پدر خانم و یار گرانقدر پیامبر اسلام صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم و دومین خلیفه مسلمانان،عُمَر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ در سال ۱۶ هجری قمری...
 
و برای بار دوم:توسط سلطان صلاح الدین ایوبی،فرمانده مجاهد جوانمرد و نام آشنای کورد مسلمان در طی جنگ های موسوم به صلیبی.
 
صرف نظر از دلایل و چگونگی آغاز جنگ های صلیبی،آنچه حائز اهمیت است اقرار نویسندگان مشهور و صاحب نظران در طول تاریخ،به درست کاری و جوانمردی مجاهدین مسلمان و انتقال علم و دانش و تمدن اسلامی به سبب این جنگ به غرب مسیحی و در نقطه مقابل،نا جوانمردی و اصطلاحا نامردی و توحش جنگجویان و شوالیه های صلیبی و کشیش های کلیسا است.
 
فردریش ویلهلم نی چه،فیلسوف خدا ناباور سرشناس آلمانی،به آن تمدن شکوهمند و خصوصیات مثبت طرف مسلمان و منفی جبهه صلیبی اشاره می کند و می نویسد:
 
 
«اگر رهبران جنبش مسیحی را کلاً فاقد هوش تصور کنیم خود را فریب داده ایم - آه،آنها - این پدران کلیسا ! بسی حیله گر بودند ، حیله گر تا به حد تقدس.آنچه را فاقدند چیزی به جز هوش است.

...بین خودمان بماند ، آنها حتی مرد نیستند.اگر اسلام ، مسیحیت را خوار می شمارد ، در این کار هزاران بار حق با اوست : وجود اسلام مستلزم وجود مردان است.

مسیحیت میوه ی فرهنگ جهان کهن را از ما به یغما برد ، و بعدها میوه ی فرهنگ اسلامی را نیز از دست ما ربود. جهان شگفت‌انگیز مسلمانان اسپانیا که از بنیاد با ما قرابت بیشتری داشت، با ذوق و ادراک‌های ما صریح‌تر از یونان و روم سخن می‌گفت، لگدکوب شد. چرا؟ زیرا این فرهنگ شریف بود و خاستگاه خود را به غریزه‌های مردانه مدیون بود، زیرا در آن گنجینه نادر و عالی زندگی مسلمانان اسپانیا، به زندگی «آری» می‌گفت... بعدها جنگجویان صلیبی بر ضد چیزی جنگیدند که بهتر بود در برابرش به خاک می‌افتادند - فرهنگی که در مقایسه با آن حتی قرن نوزدهم ما باید خود را بس ناتوان و« دیر آمده » تصور کند - بی گمان جنگجویان صلیبی خواستار تاراج بودند ؛ و شرق غنی بود.»
 
منبع:کتاب دجال، فريدريش ويلهلم نيچه،ترجمه:عبدالعلي دست‌غيب،انتشارات آگاه،صفحات ۱۳۱ و ۱۳۲
 
 
 
 
در خصوص این جنگ و لحظه ی فتح بیت المقدس توسط سپاه صلاح الدین،سکانسی دیدنی از فیلم : قلمرو بهشت تقدیم می شود که به تعبیری به منزله ی تصویری کوتاه اما پر معنا از دل متون تاریخ است.
 
 
  • حسین عمرزاده

ویلیام جیمز دورانت (به انگلیسی: William James Durant) (زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۷ نوامبر ۱۹۸۱)، فیلسوف، تاریخ نگار و نویسندهٔ آمریکایی در کتاب ارزشمند خود "تاریخ تمدن - The Story of Civilization" در بخش The Age Of Faith - عصر ایمان،تحت عنوان "اوضاع کشورهای اسلامی" معلومات و مشاهداتش از کیفیت ایمان و نحوه نمازگزاری مسلمانان را با خوانندگان به اشتراک می گذارد و می نویسد:

«پس از مال و زن،علاقه به رستگاری اخروی در آرزوهای انسانی مقامی معتبر دارد.وقتی که معده از غذا انباشته شد و غریزهٔ جنسی سیری گرفت،انسان فرصت کافی به دست می آورد که به سوی خدا توجه کند.با وجود تعدد زوجات،مسلمین وقت کافی برای اندیشیدن به پروردگار خویش داشتند و مبادی اخلاقی و شریعت و حکومتشان را بر اساس دین استوار می کردند.

اسلام از همهٔ دین ها روشنتر و ساده تر است.بر اساس اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله است،و در مرحلهٔ دوم ایمان به قرآن و مندرجات آن.

...

حدیثی هست که جبرائیل از پیامبر پرسید: «حقیقت اسلام چیست؟» و او جواب داد: «اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله،نماز کردن،زکات دادن،روزهٔ رمضان،و حج خانۀ خداست برای کسی که مستطیع باشد » . بنابراین نماز و زکات و روزه و حج «چهار عمل واجب» است که بر هر مسلمانی مقرر است و با شهادت الوهیت و نبوت «ارکان پنجگانۀ اسلام» به شمار می روند.

پیش از نماز وضو باید گرفت و چون در روز پنج نماز باید گزارد، نظافت، بحق از لوازم ایمان است.

...

پیامبر مسلمانان را از اهمال در کار وضو بر حذر می داشت و می فرمود که خدا نماز بی وضو را نمی پذیرد.تأکید می کرد که پیش از نماز دندان ها را تمیز کنند، ولی مسواك را از واجبات وضو قرار نداد. واجبات وضو، شستن صورت و دست و پاست ( مائده، 6). جُنُب باید غسل کند. زنی که از حیض پاك شده یا بار نهاده باشد باید پیش از نماز غسل کند.

در جامعه های اسلامی سپیده دم و ظهر و عصر و  غروب آفتاب و هنگام خواب مؤذن بر گلدسته بالا می رود و به وسیلۀ اذان مسلمانان را به نماز می خواند. اذان چنین است :

الله اکبر الله اکبر. الله اکبر الله اکبر. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمداً رسول الله. اشهد ان محمداً رسول الله . حي علی الصلوة. حي علی الصلوة. حي علی الفلاح. حي علی الفلاح. الله اکبر الله اکبر. لا اله الا الله .

براستی چه نیرومند و شریف است این دعوت که مردم را پیش از طلوع آفتاب به بیداری دعوت می کند؛ چه خوب است انسان به هنگام نیمروز از کار بازایستد، و چه بزرگ و باشکوه است که خاطر انسان در سکوت شب به جانب خداوند جل جلاله توجه کند.

چه خوشاهنگ است صدای مؤذنان در گوش مسلمان و غیرمسلمان که این جانهای محبوس در پیکر خاکی را از فراز هزاران مسجد دعوت می کند که به سوی بخشندهٔ زندگی و عقل توجه کنند و به جان با او پیوند گیرند.

در این پنج وقت، هر مسلمانی در هر گوشۀ دنیا باید از کار خود، هر چه هست، دست بردارد، تطهیر کند، رو به جانب کعبه بایستد، و رسوم و تشریفات نماز را به همان صورت که مسلمانان دیگر در اوقات مختلف روز عمل می کنند به انجام برساند .

هر که وقت دارد و بخواهد، برای نماز به مسجد می رود؛ معمولا همیشه مسجد برای نمازگزاران گشوده است و هر مسلمان سنی یا بدعتگذاری برای وضو و نماز یا استراحت به آنجا می رود.

در زیر سقف مسجد مدرسان به شاگردان خود تعلیم می دادند، قاضیان دعاوی را حل و فصل می کردند، و فرمان یا سیاست خلیفه اعلام می شد. مردم در آنجا جمع می شدند تا دربارهٔ مسائل مورد علاقۀ خود سخن گویند، اخبار تازه بشنوند،و احیاناً دربارهٔ کارهای بازرگانی و مالی گفتگو کنند؛ زیرا مسجد، چون کنیسۀ یهود، مرکز کارهای روزانه و خانۀ عام جماعت بود.

روز جمعه، نیم ساعت پیش از نیمروز، مؤذن به پا می ایستد و، از پس صلوات پیامبر و خاندان و اصحاب وی، مسلمانان را به نماز می خواند. 

به روز جمعه بهتر است نمازگزاران پیش از حضور در مسجد غسل کنند، لباس پاکیزه بپوشند، و عطر بزنند. اگر غسل نکرده باشند، باید در مسجد وضو بگیرند.رسم چنین است که وقتی مردان به مسجد می روند، زنان در خانه بمانند تا حضورشان ولو در حجاب، بعضی مردان را از توجه کامل به خدا باز ندارد.

نمازگزاران کفش خود را دم در بیرون می آورند و پابرهنه یا با جوراب وارد می شوند و، چون وقت نماز می رسد، پهلوی هم، به یک یا چند صف، رو به محراب که به سوی قبله است می ایستند.

امام جماعت به پا می خیزد و ضمن خطبۀ کوتاهی مردم را وعظ می کند. 

آنگاه نماز به پا می شود و امام جماعت آیاتی از قرآن می خواند؛نمازگزاران دیگر نیز به دنبال او می خوانند، یا فقط به خواندن سورهٔ فاتحه اکتفا می کنند، و نماز را با رسوم معین از رکوع و سجود و تشهد و سلام به سر می برند.

در نماز مسلمانان سرود، تشریفات، آیین های مقدس، و نیمکت مخصوص نیست.چون به نزد مسلمانان دین و دولت یکی است، مخارج کارهای دینی از اموال عمومی پرداخت می شود.

امام مانند کشیش مسیحی موظف نیست، یک مرد معمولی است که معاش خود را از کاری دنیایی به دست می آورد؛ برای مدتی از طرف متولی مسجد به امامت مسجد تعیین می شود و دستمزد مختصری می گیرد .دین اسلام رسوم کاهنی و کشیشی ندارد. بعد از نماز مسلمانان آزادند و می توانند دنبال کار خود بروند. همین قدر کافی است که ساعتی به خدای خود توجه کرده اند و جانشان از کارهای اقتصادی و اختلافات اجتماعی اوج گرفته و،بدون آنکه توجه کنند، به وسیلۀ شرکت در مراسم نماز جماعت، دلهایشان به یکدیگر الفت یافته است.»

منبع:

William James Durant,The Story of Civilization,Volume4,Page 210-211-212-213-214

تصاویر منابع:

  • حسین عمرزاده

 

سید روح الله موسوی خمینی،رهبری و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران،شناخته شده به امام خمینی،در مورد ارتش صدر اسلام (اهل بیت و صحابه) و پیروزی شگفت انگیز این ارتش در مقابل دو ابر قدرت آن زمان،یعنی ایران (ساسانی) و روم،می گوید:

 

 

«ارتش اسلام در صدر اسلام، با آنكه ارتشى ضعيف بود به حسب ساز و برگ، شايد هر چند نفر يك شمشير داشتند، هر چند نفر يك اسب داشتند لكن چون قوّت ايمان داشتند، در ظرف كمتر از نيم قرن بر تمام قدرتهايى كه در آن وقت بود غلبه كردند؛ تمام قدرتها را خاضع كردند.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۶،ص ۵۳۱

 

. ملت صدر اسلام،خالص ایمان بود و ایمان بود که غلبه می کرد:

 

«من از خداى تبارك و تعالى میخواهم كه ماها را بيدار كند و ما را به صورت صدر اول اسلام درآورد و ملتهاى ما را مثل ملت صدر اول اسلام كند كه خالصْ ايمان بود و خالصْ قدرت ايمانى بود و قدرت اسلامى بود؛ كه غلبه كردند يك جمعيت چند هزار نفرى بر يك امپراتورى كه بيشتر از تمام جمعيت اين مسلمينى كه می خواستند جنگ بروند [بود]. دو مقابلِ اين جمعيت پيشقدمهايشان بودند، و در عقبْ ... زايدِ بر اين داشتند! اين پيشقدمهايشان دو مقابلِ تمام جمعيت اسلام بود و مع ذلك اينها بر آنها غلبه كردند! و اين نبود جز اينكه ايمان بود كه غلبه پيدا می كرد.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۶،ص ۵۰۴

 

. صدر اسلام را مطالعه کنید...

. آن كسى كه در رأس بود، در زندگى از همه افراد پايين تر بود:

 

«صدر اسلام را مطالعه كنيد ببينيد چه جور بوده وضع آنهايى كه ممالك را فتح كردند، آنهايى‏ كه دنيا را گرفتند، آنهايى كه قدرتشان را بر عالَم نشان دادند، زندگیشان چه جور بود؟ وقتى حرير فرش كرده بودند در يكى از دار السلطنه‏ ها؛ اين جوان هاى اسلام آمدند آنجا گفتند: «اگرچه حرام نفرموده است فرش حرير را لكن چون لباس حرير را- اينطور نقل می کنند- حرام فرموده، ما روى فرش حرير هم نمی نشینیم». با سر شمشير در حضور سلطان كنار گذاشتند اينها را و روى زمين نشستند. اينها آدم بودند، اينها قوى بودند. آن كسى كه در رأس بود، در زندگى از همه افراد پايين تر بود.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۶، ص ۳۳۰-۳۲۹

 

. در جایی دیگر می گوید:

 

« در صدر اسلام، اصحاب رسول اكرم و ارتش رسول اكرم پاسدار اسلام و قرآن بود.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۷،ص ۸۴

 

. چه وقت می شود :

 

« چه وقت می شود كه مسلمانها توجه بكنند به تعليمات اسلام؟ توجه بكنند به اينكه صدر اسلام چه جور بود؟ چه وقت توجه می کنند به اينكه وضع رسول اكرم، وضع ائمه ما و وضع خلفا، كه چه جور بودند آنها؟ چه جور زندگى می کردند و چه جور پيشبرد كردند ...؟ يك مشت جمعيتى كه هيچ چيز نداشتند چطور دو امپراتورى را اينطور از بين بردند ..» 

 

منبع:صحیفه امام،ج ۷،ص ۳۹۴

 

. در مورد نحوه تعامل آنها با مردم می گوید:

 

« [در صدر اسلام] ارتشِ اسلام مردم از آنها خوفى نداشتند. مردم با هم رفيق و برادر بودند ... از آن طرف قدرت اينطور بود كه ايران را، آن امپراتورى بزرگ ايران را، شكست دادند، آن امپراتورى بزرگ روم را هم شكست دادند. در عين حالى كه وضع يك وضع سادهای بود، بين خودشان به دستور قرآن رحمت بود، و بر ديگران شدت ..»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۸،ص ۱۲۷

 

. همه اش عدالت بود:

 

« ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همان جور حكومتهايى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همه اش عدالت بود و زايد بر آن، آن مسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد...»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۸،ص ۴۱۶

 

. در مورد علت جنگ های صدر اسلام هم می گوید:

 

«جنگهايى كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است، و مقصد كشورگشايى هم نبود. مقصد اين بوده است كه يك نظامى عادلانه كه در آن نظام عادلانه، احكام خدا جارى بشود باشد.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۹،ص ۱۱۰

 

. و این ها غلبه کردند چون قوی بودند و ایمان داشتند :

 

«این‌ها غلبه کردند بر این دو امپراتورى بزرگ که امپراتورى روم بود و ایران و بزرگ‌ترین امپراتوری‌هاى آن وقت این‌ها بودند. این یک مشتى عرب از باب اینکه قوى بودند و ایمان داشتند و از ملت بودند و این طور نبود که بخواهند براى استفاده یک کارى بکنند، این‌ها می‏خواستند خدمت بکنند.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۹،ص ۲۱۶

 

پی نوشت: هدف از این پست،صرفا جنبه علمی داشته و به هیچ وجه به منظور موضع گیری سیاسی نیست.

  • حسین عمرزاده

عده ای که در پذیرش حق،عناد و سرکشی دارند دکتر زرین کوب را برای مقدمه و اصلاحاتی که در چاپ های بعدی «دو قرن سکوت» لحاظ داشتند و بعدها تالیف کتب و مقالاتی که در دفاع از اسلام و تاریخ اسلامی بود،به ویژه به خاطر نوشتن کتاب «کارنامه اسلام»،متهم به ترس و اجبار و یا چاپلوسی می کنند!

ناگفته نماند که این عده قبل از بیان این اتهامات،با آب و تاب به «دو قرن سکوت» استناد می کنند اما خب وقتی (علاوه بر منابع و دلایل معتبر مختلف) پای تجزیه و تحلیل متن کتاب و استدلال و استناد به دیگر کتب و آراء و نظریات دکتر به میان می آید به این اتهامات بی اساس متوسل می شوند.

 

 

لازم به ذکر است اصلاحات بعدی (در سال ۱۳۳۶) بر دو قرن سکوت یعنی ۶ سال پس از تالیف اولیه و نوشتن دو اثر بامداد اسلام (در سال ۱۳۴۶) و کارنامه اسلام (در سال ۱۳۴۸) هم سال ها پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بوده که با توجه به شرایط ناسیونالیستی و سیاسی حکومت وقت،آن اتهامات جز به یک سری سخنان واهی نمی مانند.

 

در این بخش به قسمتی از متن سخنرانی سرکار خانم دکتر قمر آریان،پژوهشگر و نویسنده،از نخستین زنان فارغ التحصیل رشته ادبیات و از نخستین استادان دانشگاه زن در ایران،همسر استاد زرین کوب که نزدیک ترین فرد به ایشان و یار و یاورشان در تالیف آثار بودند اشاره می شود که اهمیت "بیت الحکمه" ی تمدن اسلامی و ضرورت ترجمه "کارنامه اسلام" به زبان انگلیسی را یادآور می شوند که نشانگر علاقه ایشان به تاریخ و تمدن اسلام و اثر کارنامه اسلام است!

 

آیا ایشان هم متهم به ترس یا چاپلوسی می شوند؟!

 

خانم دکتر آریان در کنگره بزرگداشت دکتر زرین کوب در تالار مجتمع فرهنگی بروجرد می گویند:

 

«امروز دکتر زرین‏کوب نیست که شاهد اشتیاق و محبت شما عزیزان باشد.شما در حقیقت‏ این جشن و بزرگداشت را برای عظمت فرهنگ این سرزمین گرفته ‏اید. آنچه عبد الحسین زرین‏کوب به فرهنگ این سرزمین افزود برای هفتاد و چند سال عمر او که‏ وقتی مسافرت ها،دید و بازدید ها،رنجوری ها،و ساعات خواب و استراحت را از آن کم کنیم،چیز زیادی باقی نمی ‏ماند. او این دقایق باقی مانده را زاهدانه صرف آفرینش آثار خود کرد.

آثاری که هریک از آنها از حیث دقت و عمق در تمام عرصه و فرهنگ انسانی شاهکارهای کم‏ نظیری است.

ای کاش امنای این کشور در مقابل این همه بنیادهای گوناگون که بعد از انقلاب به وجود آمد، بنیادی هم نظیر«بیت الحکمه»قرون اولیه اسلام ایجاد می‏ کردند که کارش انحصارا در عرصه‏ معنویات بود و با کمک مترجمین لایقی که خوشبختانه در ایران امروز فراوان هستند،آثار ارزنده‏ نویسندگان معاصر را به یکی از زبانهای رایج دنیا ترجمه می ‏کردند تا جهانیان بدانند که ما فقط به‏ گذشتهء پر افتخار خود نمی ‏نازیم.

فی المثل اگر کتاب کم حجم«کارنامه اسلام»،که تاکنون بارها و بارها تجدید چاپ شده است، مثلا به انگلیسی ترجمه می‏ شد،خدمات اسلام را چه از نظر علمی،ادبی و هنری و چه از نظر انسانی و اجتماعی به مراتب بیشتر و بی ‏غرض تر از تمام آثار گرونه بوم و اشپولر و باقی‏ اسلام‏ پژوهان جهان به دنیا معرفی می‏ کرد.

من امروز می ‏فهمم که چرا در قرون اولیه اسلام،غزالی،ابو ریحان،ابو علی سینا و بسیاری از بزرگان علم و ادب ما آثار مهم خود را به زبان عربی می نوشتند.

زیرا در دنیای آن روز از کنار اقیانوس اطلس تا سواحل رود سند همه جا ملک اسلام بود و همه زبان عربی می دانستند.

این‏ کتاب ها مورد استفاده میلیون ها اهل علم قرار می گرفت و احیانا به زبانهای دیگر ترجمه می شد».

 

منبع:مجله بخارا - شماره ۳۸/صفحه ۳۰۸

 

پی نوشت:آریان و زرین‌کوب در سال ۱۳۳۲ با هم ازدواج کردند و تحصیلات خود را در مقطع دکتری نیز ادامه دادند. ( استاد زرین‌کوب نفر اول و خانم آریان نفر دوم در کنکور دکتری بود ).

و پس از فارغ‌التحصیلی، سال‌های سفرشان آغاز شد.خانم قمر آریان سال‌های بسیاری را همراه با همسرش در هند، چندین کشور اروپایی و عربی و لبنان گذراند.

  • حسین عمرزاده

 

وقتی توماس کارلایل Thomas Carlyle  فیلسوف ، ریاضیدان و تاریخ نگار اسکاتلندی هم شیفتهٔ حکومت اسلامی پیشوای عالی قدر مسلمانان،علی رَضِيَ اللهُ عَنهُ می شود:

 

 

“As for this young Ali, one cannot but like him. A noble minded creature, as he shows himself, now and always afterwards, full of affection, of fiery daring something chivalrous in him, brave as a lion, yet with a grace, truth and affection worthy of Christian knighthood. He died by assassination in the mosque at Kufa, death occasioned by his own generous fairness, confidence in the fairness of others.”

 

«...جوانمردی چون علی را چگونه می شود دوست نداشت؟ او فردی با ذهنی متعالی بود، همانطوری که نشان داده و وجودش مملو از محبت و عاطفه بوده است و سلحشوری بسیار شجاع به مانند شیر، در عین حال دارای رحم و ترحم ، حق و حقیقت و مهرورزی.

شهادت او بخاطر شدت عدالت او و ایثارش برای دیگران بوده است...».

 

منبع:

 On Heroes ، hero wordship، and the Heroic in History _ page 63

 

 

  • حسین عمرزاده

He was often seen mending his clothes or shoes, kindling the fire, sweeping the floor, milking the family goat in his yard or shopping for provisions in the market.

 

«بارها او را می دیدند که پاپوش خود را می دوخت، یا لباس خود را وصله می زد، یا آتش روشن می کرد، یا خانه را جارو می کرد، یا بز خانگی را در حیاط می دوشید، و یا از بازار خوراکی می خرید».

 

 

ویلیام جیمز دورانت (به انگلیسی: William James Durant) (زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۷ نوامبر ۱۹۸۱)، فیلسوف، تاریخ نگار و نویسندهٔ آمریکایی بود.
مهم‌ترین اثر او تاریخ تمدن، مجموعه کتابی ۱۱(۱۳جلددرایران) جلدی است که با همکاری آریل دورانت، همسرش نوشته‌است. ویل دورانت در این کتاب توانسته‌است با استفاده از آثار مورخان دیگر (از هرودوت تا آرنولد توین‌بی)، که از ابتدای تاریخ مکتوب بشر تا کنون زیسته‌اند، مکتب نوینی از تاریخ‌نگاری را به وجود آورَد.
برخلاف دیگر تاریخ‌نگاران، که تنها تمرکزشان بر روی وقایع تاریخی و سیر تمدن بشری بود، وی در اثر خود به عوامل تمدن‌ساز در طول تاریخ نیز توجه می‌کند.
از جمله آثار شناخته‌شدهٔ وی در ایران می‌توان به دو اثر دیگر، یعنی تاریخ فلسفه و لذات فلسفه، برگردان دکتر عباس زریاب خویی اشاره کرد. (کتاب تاریخ تمدن او در ایران در ۱۱ جلد از سوی انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده‌است)

وی با اینکه می‌خواست کشیش شود اما در دانشگاه بیشتر علوم، از زیست‌شناسی گرفته تا تعلیم و تربیت را تجربه کرد. اما بالاخره بعد از خواندن کتاب اخلاقِ اسپینوزا به سراغ فلسفه رفت، آن رشته را تا دکترا ادامه داد و استاد دانشگاه شد و کتاب‌های فلسفی زیادی تألیف کرد.

هنری توماس در کتاب بزرگان فلسفه یک فصل را به او اختصاص داده و نوشته‌است: «بزرگ‌ترین کار او در فلسفه این بود که افکار پیچیدهٔ فلسفی را به زبان ساده بیان کرد. او فلسفه را، که دور از دسترس مردم عادی بود، به خانه‌های آن‌ها برد و آن را برای همه قابل فهم کرد.»

اما همهٔ این‌ها دورانت را راضی نکرد تا اینکه به قول خودش برای «ارضای حس کنجکاوی» سر از تاریخ درآورده و در زمان استادیِ دانشگاه کالیفرنیا کتاب تاریخ فلسفه اش را نوشت که فیلسوفان و منتقدان دانشگاه او و کتابش را تحسین کردند.

 

 

بعد از آن بود که دورانت تصمیم به نوشتن تاریخ تمدن جهان گرفت. همسرش آریل (که قبلاً یکی از شاگردانش بود) با همراهی کردنش در سفرها، به او در نوشتن این کتاب کمک کرد.

او برای نوشتن هر فصل از کتاب به گوشه‌ای از دنیا سفر می‌کرد؛ از مصر و ایران تا سیبری و ژاپن. مقصد او برای نوشتن جلد اول کتاب تاریخ تمدن با عنوان «مشرق‌زمین، گهوارهٔ تمدن» بود. بعد چاپ جلد اول، سفرهای دور دنیایش شروع شد که ۵۰ سال ادامه یافت. در نهایت، در ۱۹۷۵، نوشتن تمامی ۳۰ جلد کتابش و همچنین سفرهایش به اتمام رسیده‌است.

این نویسنده و مورخ آمریکایی که میلیون ها نفر در جهان آثار او را مطالعه می کنند و نام و نوشته هایش برای اهلش شناخته شده هستند اینگونه پیامبر اسلام،محمد صلی الله علیه وسلم را در برجسته ترین کتابش یعنی تاریخ تمدن معرفی می کند.
تعاریفی از یک شخص که در جهان امروز به کمال انسانیت و به اصطلاح جنتلمن بودن محض آن شخصیت تعبیر می شود.

او می نویسد:

 

 

«خانه هایی که بتوالی در آنها اقامت گرفت همگی از خشت بودند و بیش از دو متر و نیم بلندی نداشتند. سقف آنها از شاخۀ خرما بود و درب آنها پرده هایی از موی بز یا کرک شتر. بستر وی تشکی بود که بر زمین گسترده می شد. بارها او را می دیدند که پاپوش خود را می دوخت، یا لباس خود را وصله می زد، یا آتش روشن می کرد، یا خانه را جارو می کرد، یا بز خانگی را در حیاط می دوشید، و یا از بازار خوراکی می خرید.

 

 

با دست غذا می خورد و پس از غذا انگشتان خود را پاک می کرد. خوراک عمده وی خرما و نان جو بود، شیر و عسل همۀ تجملی بود که گاهی از آن بهره می گرفت. شراب را که بر دیگران حرام کرده بود هرگز ننوشید. با بزرگان خوش برخورد و با ضعیفان گشاده رو بود، و در مقابل گردن فرازان مغرور، بزرگ، و با مهابت. با یاران خود سخت گیر نبود، از بیماران عیادت می کرد، در تشییع هر جنازه ای که بر او می گذشت شرکت می جست. هرگز به ابهت قدرت تظاهر نمی کرد، دوست نداشت که نسبت بدو با تکریم خاص رفتار کنند. دعوت برده را برای غذا می پذیرفت. کاری که قوت و فرصت انجام آن را داشت به برده واگذار نمی کرد. با آنکه از غنیمت و منابع دیگر مال فراوان به دست او می رسید، برای خانواده خود بسیار کم خرج می کرد؛ آنچه براي خودش تخصیص می داد از کم هم کمتر بود؛ قسمت اعظم مالی را که به دست او می رسید صرف صدقات می کرد.

مثل همۀ مردم، به وضع ظاهر خود توجه خاص داشت. عطر می زد، سرمه می کشید، موی خود را رنگ می کرد، و انگشتری به دست داشت که نقش آن «محمد رسول الله» بود، و شاید آن را به منظور مهر کردن اسناد و نامه ها نگاه می داشت. صدای وی زنگ دار و شیرین و دلپذیر بود. بسیار حساس بود، تحمل بوهای ناخوش یا صدای زنگ یا صداهای بلند را نداشت «: در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو، نه با فریاد بلند، که منکر و زشت ترین صداها صوت الاغ است .  حساس و بی قرار بود، بسا می شد که غمین بود و ناگهان خوشحال و خوش گفتار می شد. مزاحی شیرین داشت، یک بار به ابوهریره که بسیار نزد وی آمد و شد می کرد فرمود «: ای ابو هریره، دیر به دیر بیا تا محبوب تر باشی ». جنگجویی سرسخت بود و با دشمن سهل انگاری نمی کرد. قاضی عادلی بود و می توانست خشن و خدعه گر باشد، اما کارهای رحیمانۀ وی فراوان بود. بسیاری از خرافات وحشیانه را از میان برد: از قبیل کور کردن چشم بعضی حیوانات براي جلوگیری از چشم بد، یا بستن شتر متوفا بر سر قبرش.

...

محمد از نیرو و سلامت کامل برخوردار بود، و این امر سبب توفیق او در مهرورزی ها و پیکارهای او شده بود.اما وقتی به پنجاه و نه سالگی رسید، این هر دو رو به ضعف گذاشت.

می پنداشت یهودیان خیبر یک سال پیش از آن گوشت زهرآلود به وی خورانیده اند. از آن پس دچار تب و نوبه های نامعلوم می شد؛ به گفتۀ عایشه، در دل شب از خانه بیرون می رفت، به زیارت قبور می شتافت، برای مردگان آمرزش می خواست و به صدای بلند برای آنها دعا می کرد و بدانان تبریک می گفت که مرده اند.وقتی به شصت و سه سالگی رسید، تب ها شدیدتر شد. شبی چنان شد که عایشه از سر درد شکایت کرد، او نیز سر درد داشت و به مزاح از عایشه پرسید آیا میل ندارد پیش از او بمیرد و به دست پیامبر خدا به خاک رود. عایشه مطابق معمول جواب داد که وقتی از خاک کردن وی باز گردد عروس دیگری به جایش خواهد آورد. از آن پس چهارده روز تب قطع می شد و باز می گرفت. سه روز پیش از مرگ، از بستر بیماری برخاست، به مسجد رفت و ابوبکر را دید که به جای او امامت مسلمانان می کند؛ پهلوی وی نشست تا نمازش را تمام کرد. روز 13 ربیع الاول سال یازدهم هجري (روز 7 ژوئیۀ سال 632 ،(در حالی که سرش به سینۀ عایشه بود، چشم از جهان فرو بست.

 

 

اگر بزرگی را به میزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجیم، باید بگوییم محمد از بزرگترین بزرگان تاریخ است.

وی درصدد بود سطح معنویات و اخلاق قومی را که از گرمای هوا و خشکی صحرا به ظلمات توحش افتاده بودند اوج دهد، و در این زمینه توفیقی یافت که از همۀ مصلحان دیگر بیشتر بود. کمتر می توان کسی را جز او یافت که همۀ آرزوهای خود را تحقق بخشیده باشد.

وی مقصود خود را از راه دین انجام داد، زیرا به دین اعتقاد داشت، به علاوه، در آن روزگار نیروی دیگري در اعراب مؤثر نبود. از تصورات و ترسها و امیدهایشان کمک گرفت و در حدود فهمشان با آنها سخن گفت.

وقتی او دعوت خویش را آغاز کرد، اعراب قبایل بت پرستی بودند که به طور متفرق در صحرای خشک عربستان سکونت داشتند؛ ولی به هنگام مرگ او ملتی شده بودند.

وی خرافات و تعصبات را محدود کرد و به جای یهودیت، مسیحیت، آیین زردشتی، و دین قدیم عربستان دینی پدید آورد ساده و روشن و نیرومند، با معنویاتی که اساس شجاعت و مناعت قومی بود؛

وی طی یک نسل در یک صد معرکه پیروز شد؛ و در مدت یک قرن امپراطوری عظیمی به وجود آورد ـ اینک هم، در روزگار ما، نیروی معتبری است که بر یک نیمۀ جهان نفوذ دارد».

 

صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ صَحبِهِ وَ سَلَّم

 

منابع:

 

William James Durant, The Story of Civilization, Volume 4, pp. 172-174.

•تاریخ تمدن، ویلیام جیمز دورانت، ترجمه جمعی نویسندگان با سر ویراستاری محمود مصاحب، انتشارات علمی فرهنگی، تهران 1385، چاپ دوازدهم، جلد چهارم، عصر ایمان، بخش اول، کتاب دوم
 
•نسخه الکترونیکی ص ۱۸۶۴ و ۱۸۶۵
  • حسین عمرزاده
دکتر زرین کوب:
 
یهود بی شک در قلمرو اسلام راحت تر و مرفه تر بودند تا در قلمرو نصارا.
بعلاوه،نصارای شرق نیز-نسطوریان،یعقوبیان و جزآنها-در قلمرو اسلام بیشتر از روم آسایش داشتند.
 
منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیرکبیر،۱۳۸۶،بخش اول،صفحه۱۲
 
روزی پیشوای مان علی مرتضی رَضِيَ اللهُ عَنهُ زره اش را گم می کند تا اینکه آن را در دست مردی یهودی می بیند.
به او می گوید:زره مال من است که من نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام.
مرد یهودی نمی پذیرد و می گوید:زره در دست من است و در نتیجه من مالکش هستم.
نزد قاضی رفتند.
قاضی گفت:بگو ای امیر المؤمنین.
علي رَضِيَ اللهُ عَنه گفت:بله،این زرهی که در دست یهودی است زره من است که نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام!
قاضی گفت:ای یهودی،شما چه می گویی؟
ادعای قبلی اش را تکرار کرد و گفت:زره در دست من است و بنابراین مالکش هم من هستم.
قاضی از علی پرسید:ای امیر المؤمنین،آیا شاهدی هم داری؟
گفت:بله،قنبر و حسن شهادت می دهند که زره،زره من است.
قاضی گفت:شهادت پسر برای پدر پذیرفته نمی شود.
علی گفت:شهادت مردی بهشتی پذیرفته نمی شود؟!من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود:حسن و حسین دو سردار جوانان بهشت اند.
مرد یهودی وقتی این عدالت و بی تعارفی در قضاوت را دید گفت:
امیر المؤمنین - امیر و فرمانده مومنین - مرا نزد قاضی خود آورده،و قاضی اش نیز بر علیه خود او قضاوت کرده!
من شهادت می دهم که این همان (آیین و منش) حق است و شهادت می دهم به اینکه هیچ معبودی جز الله لایق پرستش نیست و محمد فرستاده الله است و این زره نیز،زره خود توست.
 
منبع:سيوطي،تاريخ الخلفاء،١٤٢
  • حسین عمرزاده

خانم دکتر زیگرید هونکه Sigrid Hunke نویسنده و شرق شناس آلمانی،در چند سطر ضمن بررسی و تحلیل آزادی بیان و اهداف حکومت اسلامی (در صدر اسلام و دوره تمدن اسلامی) گویا به صورت غیر مستقیم به چند شبهه مشهور و اساسی پاسخ می دهد.

 
ایشان می نویسند:
 
«در کتاب خدا-در قرآن مقدس آمده است "لا إکراهَ في الدّین".
 
اسلام به این فکر نیست که از ملل مغلوب،گرویدن به اسلام را جبراً خواهان باشد.
 
مسیحیان،صابئین،پارسها و کلیمیها که صد سال قبل در زمان حکومت پادشاهشان یوسف،مشمئز کننده ترین نمونه و وحشیانه ترین کینه توزی مذهبی را تحویل بشریت دادند،همه اینها باید بدون مزاحمت به اعمال مذهبی خود بپردازند.
 
اینان باید معابد و دیرها و کشیش ها و راهب ها و ملاها (رابینها) شانرا آزادانه تعیین و پیروی کنند.
 
این چیزیست که تا آن زمان به گوش شنیده نشده بود!
 
این چیزیست که تا آن زمان در تاریخ وجود نداشت!
 
چه کسی خواهان آن نبود که نفس راحتی بکشد پس از آنهمه زورگوئی های بیزانسی،پس از روش معمول اسپانیائی و آن جهود کشی ئی که تازه معمول شده بود؟
 
فرهنگ اسلام در اروپا
 
 
این فاتحان جدید،این حکام اسلامی و کشورگشاهای ممالک مختلف،اصلا به کارهای خصوصی مغلوبین شان کاری ندارند.
 
اسقف اورشلیم در قرن نهم میلادی،به اسقف قسطنطنیه می نویسد:
 
" اینها عادل اند و به ما ظلم نمی کنند و تعدی و جبری روا نمی دارند ".
 
آنان حقوق مدنی و آزادی مذهبی همه مغلوبین شان را محترم می شمردند و اینان فقط می بایست مالیات سرانه بپردازند و دستورات دولت را رعایت کنند.
 
چون آنان آمده بودند که حکومت کنند،نه اینکه کسی را به زور به مذهب خود در آورند یا چیزی نظیر آن!»
 
فرهنگ اسلام در اروپا
 
منبع:فرهنگ اسلام در اروپا،زیگرید هونکه،مرتضی رهبانی،ج ۲،ص ۲۴۵ و ۲۴۶
  • حسین عمرزاده

در پست های گذشته مقدمه کارنامه اسلام تقدیم شد که نکات حائز اهمیت بسیاری در بر داشت.

 
در این پست که در توضیح و تکمیل کننده مطلب قبل است مقدمه چاپ دوازدهم انتشارات امیر کبیر-۱۳۸۶ تقدیم می شود؛به امید آنکه بهره وافی حاصل گردد.
 
 
دکتر زرین کوب در این چاپ می نویسد:
 
«هنگام انتشار اولین چاپ این کتاب به علت عجله یی که در آغاز یک مسافرت طولانی خارج در میان بود از دوست دانشمند عزیزم استاد احمد آرام درخواستم تا به جای من مقدمه یی بر این کتاب بنویسند.
 
مقدمۀ ایشان که خود از فواید علمی بسیار مشحون بود به نام دیباچه در سرآغاز کتاب انتشار یافت و خوانندگان بی شک از آن بهرۀ وافی برده اند.
 
متاسفانه در چاپ حاضر،از طبع مجدد آن دیباچه خودداری شد چرا که استاد در طی آن نسبت به نویسنده حسن ظنی بیش از حد به کار برده بودند و من نمی توانستم آن مایه لطف ایشان را در حق خویش تکرار کنم.تصرف در سخن ایشان و حذف آن موارد هم نه در حد من بود-و از این رو جز حذف آن دیباچه چاره یی نماند.در هر حال کسانی که آن مقدمۀ ایشان را خوانده اند قدر آن مایه صفا و خلوص را خواهند دانست و امید من آنست که خوانندگان این کتاب چنانکه استاد آرام نیز در آن مقدمه خاطر نشان کرده اند از نشر این کتاب شوق و هیجان تازه یی برای اخذ و توسعۀ دانش امروزی حاصل کنند و بیهوده در آنچه فقط به گذشته مربوط است در دام غرور و آفتهای آن گرفتار نشوند.
 
مقدمه کارنامه اسلام ۲-۱
 
 
طرز بیانی هم که من درین کتاب به کار برده ام شاید در نظر اول در نزد برخی از خوانندگان تا اندازه یی حماسه آمیز جلوه کند.اما این پندار درست نیست.
 
نویسنده فقط خواسته است با همان چشمی به فرهنگ گذشتۀ اسلام بنگرد که خود مسلمین گذشته بدان نگریسته اند.شیوۀ بیانی عاری از هیجان و خالی از همدردی که محققان اروپایی درین مسایل دارند به آنها هرگز امکان آن را نخواهد داد تا در ارزیابی آنچه مسلمانان به فرهنگ دنیا داده اند به درستی داوری کنند.کدام مورخ می تواند بدون همدلی واقعی،با آنچه موضوع تحقیق اوست ارتباط و تفاهم درست بیابد؟
 
بدون شک دنیای اسلام در تمدن و فرهنگ امروزی جهان-که شاید بیش از آنکه غربی باشد بورژوایی است-آن اندازه سهم و تاثیر واقعی داشته است که بر شمردن آن نیازی به حماسه سرایی نداشته باشد.»
 
عبدالحسین زرین کوب
 
مقدمه کارنامه اسلام۲-۲
 
 
منبع:کارنامه اسلام،مقدمه،دکتر زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،چاپ دوازدهم،۱۳۸۶
  • حسین عمرزاده

به وسیله های عجیب و غریب بسیاری برای اسلام ستیزی متوسل می شوند و تحریک احساسات نژادی و ملی هم یکی از ابزارهای برجسته و پر کاربرد در این قضیه است.

خود به معنای واقعی به «غرب زدگی» دچار اند و به آن افتخار هم می کنند و از طرفی با تظاهر به دلسوزی ملی گرایانه،با تحریف معنا و مغالطه با بکارگیری اصطلاح موهوم و مغرضانه «عرب زدگی!» در حقیقت پروژه اسلام زدایی و تخریب فرهنگ و ادب و تاریخ قابل افتخار ایرانی را دنبال می کنند.

 

 

دکتر زرین کوب،در این خصوص می نویسد :

 

«عجب اینجاست که این غرب زدگی برای آنکه خود را در حد امکان توجیه کند حالا گهگاه متوسل به بهانهٔ موهوم «عرب زدگی» می شود و می کوشد تا با تشبث به بازیهای لفظی و به بهانهٔ وجود تمایلات عربی مآبی در قسمتی از ادب امروز ایران مقاومت جدی و خشن فرهنگ ملی ما را در مقابل آنچه «غرب زدگی» نام دارد بی ضرورت و خالی از فایده جلوه دهد.

 

این یک مغالطهٔ لجوجانه است که به فرهنگ و زبان ما لطمه خواهد زد.

 

...اما پاس رابطهٔ دیرینهٔ فارسی با لغات عربی را نیز به هیچ وجه عرب زدگی نمی توان خواند و آن را هرگز نمی توان با آنچه «غرب زدگی» خوانده می شود قیاس کرد.

 

عربی گرایی - نه عرب زدگی - اگر هم در فرهنگ ایرانی و مخصوصا در وسیلهٔ بیان آن هست گرایش به میراث فرهنگ گذشتهٔ خود ماست و ربطی به فرهنگ بیگانه ندارد،تا بدان سبب مستوجب سرزنش باشد.

 

در واقع اگر چیزی به نام فرهنگ عربی که خود آن تعبیر ناتمامی از فرهنگ اسکولاستیک اسلامی ماست،وجود داشته باشد آن فرهنگ بیش از هرچیز اسلامی است و غیر عربی.»

 

منبع:نه‌شرقی نه‌غربی انسانی،زرین کوب،آذر ۱۳۵۱،ص ۳۳

  • حسین عمرزاده

 

 

آناستاس ماری کَرمِلّي کشیش،روزنامه نگار،تاریخ نگار و ادیب عراقی-لبنانی :

 

در مسجد جامع حیدرآباد بغداد، کتاب صحاح جوهری با خط یک زن موجود است که خطی زیبا دارد؛ نگارنده آن یعنی خانم مریم دختر عبدالقادر در اواخر قرن ششم هجری می‌گوید:

 

"امیدوارم کسانی که در کتاب، اشتباهی غیرعمدی می‌بینند مرا ببخشند چون در حالی که کتاب را با دست راستم می‌نوشتم گهواره پسرم را با دست چپم تکان می‌دادم".

 

 

كان في جامع الحيدر خانة صحاح الجوهري بخط امرأة وكان الخط جميلا. تقول كاتبته مريم بنت عبد القادر في أواخر القرن السادس للهجرة: أرجو من وجد فيه سهوا أن يغفر لي خطاي لأني كنت بينما اخط بيميني، كنت أهز مهد ولدي بشمالي وقد اغتيل هذا

منبع: مجلة لغة العرب العراقية از کَرمِلّي،ج ٦ ص ٧١٧-٧١٨ ، ۱۹۲۸ میلادی

 

پی نوشت :جریانات اسلام ستیز از جمله فمنیسم پشت شعارهای زیبای دفاع از حقوق زنان که در واقع عکس آن را دنبال می کنند معمولا سعی در ارائه تصویری متحجر،بسته و بیگانه با علم و دانش از زنان در جامعه اسلامی دارند.

ما بر اساس واقعیت ها و اسناد سخن می گوییم.

تاریخ و موسسات علمی معتبر جهان گواهی می دهند بر اینکه در زمانی که زن در جامعه موبدی ایران باستان از حقوق اولیه انسانی خود محروم بود چه رسد به فعالیت در عرصه های علمی و یا زمانیکه که زنان در جامعه مسیحی از دست زدن به کتاب مقدس خودشان هم ممانعت می شدند درست در نقطه مقابل این ها،زنان مسلمان در علم و علم آموزی پیشگام بودند.

 

 

کتاب "الصحاح جوهری" از مهمترین کتب مربوط به زبان عربی است که در ۶ جلد منتشر شده است.

نمونه تاریخی غیر اسلامی بیابید که یک بانو ضمن رعایت وظیفه مادری ( درست همان چیزی که فمنیسم ظلم و ستم و کسر شأن زنان معرفی می کند ) این چنین با انگیزه از کتابی با این حجم و اهمیت نسخه برداری کرده باشد.

  • حسین عمرزاده

همیشه می شنویم که می گویند اعراب ( مسلمانان ) هرجا که قدم گذاشته اند دست به خون ریزی و تجاوز و اهانت و اجبار در حق دگر اندیشان و دشمنی با علم و فرهنگ ها و سوزاندن کتاب و کتابخانه ها زده اند!

ادعاهایی که باتوجه به نظرات و نوشته های دانشمندان و اندیشمندان مطرح جهان نه تنها بی اساس،بلکه به قول خانم زیگرید هونکه در متنی که تقدیم می گردد،ساخته های بدون مهارت هستند.
قیل و قال هایی هستند که بنابر گفته مترجم کتاب،جناب مرتضی رهبانی در پاورقی،بیشتر نشات گرفته از دوران پهلوی و به گفته جلال آل احمد در کتاب : در خدمت و خیانت روشنفکران،جلد ۲ صفحه ۱۵۴ : به احساس حقارت و به دنبال مقصر گشتن و فرار از تقصیر تاریخ نویسان دوره ناصری بر می گردد.
 
خانم زیگرید هونکه Sigrid Hunke نویسنده،شرق شناس و دانشمند آلمانی در کتاب خورشید الله بر فراز مغرب زمین Allahs Sonne Überdem Abendland که به فارسی تحت عنوان فرهنگ اسلام در اروپا ترجمه شده است بعد از بیان وضعیت فجیع علمی جهان مسیحیت قبل از ورود فاتحان مسلمان و آن زمان که علوم پایه همچون ریاضی و شیمی را سحر و جادو می پنداشتند و کشیش ها و اسقف های مسیحی دستور مجازات دانشمندان و سوزاندن کتاب ها و کتابخانه های علمی را صادر می کردند،تحت تعبیر: "مصداقی از تفاهم و انسانیت  و عدالت اسلامی" ، به نمونه ای از نحوه برخورد مسلمانان با علم و اندیشه و چگونگی رفتار با غیر هم کیشان خود و رعایت و اعطای حق آزادی بیان به آنها در جامعه تحت حاکمیت خویش اشاره می کند که بسیار جای تامل دارد.
 
 
خانم هونکه می نویسد:
 
« در سال ۶۴۲ میلادی که اعراب اسلامی وارد اسکندریه شدند ، مدتها بود که دیگر کتابخانهٔ بزرگ رسمی در این شهر وجود نداشت.و تهمتی که به عَمرو بنُ العاص در پانصد سال بعد زدند ، که او کتابخانه های بزرگ اسکندریه را به آتش کشیده است ، واقعیت نداشته و بررسی های مکرر و دقیق نشان داده است که کاملا اتهامی ساختگی و آنهم یک ساختهٔ واقعا بدون مهارت می باشد.
ولی این اتهام که تاکنون با علاقهٔ زیاد و برای ایجاد وحشت در برابر اعراب و اسلام بکار می رود ، جریانش عیناً عکس اینست.
 
درست همان فاتح اسکندریه بود که در همان لشکرکشی فاتحانه اش ، مصداقی از تفاهم و انسانیت و عدالت اسلامی را پیش روی ما قرار می دهد و نشان می دهد ، فاتحان اسلامی ، در همه جا از تخریب و نابودی در شهرها جلوگیری می کنند.
اضافه بر این کاری می کند که برای آسیائی ها و مسیحیان کاملاً غیر عادی بنظر می رسید - اینکه او آزادی انجام تمام مراسم مذاهب مختلف را تعهد می کند . چنانچه در نمونه صلح نامه مسلمانان آمده است :
 
« این قرار داد شامل تابعین مسیحی و کشیش ها و راهب ها و راهبه ها می شود ، همچنین امنیت و محافظت آنان در هرکجا که باشند و محافظت محیط خارجی کلیسای آنان و خانه هایشان و زیارتگاههاشان ، همچنین آن مسیحیانی که به زیارت این اماکن می آیند ، اعم از آنان که از گرجستان یا حبشه می آیند ، آنها که دارای مرام های یعقوبی Jakobiten یا نصتریانی (نصرانی) Nastoriani و همهٔ آنها که پیغامبری عیسی را قبول دارند ، همهٔ اینها باید مورد تلطف قرار گیرند چونکه قبلا وسیله پیغمبر ( محمد صلی الله علیه وسلم ) مورد احترام بوده اند و با سندی که او با مهر خود مهمور کرده است ، در آن سند چنین دستور داده است که باید با آنان با ملاطفت باشیم و به آنان امان دهیم...»
و این یک قول پوچ نبود.»
 
منبع:فرهنگ اسلام در اروپا،زیگرید هونکه،ترجمه مرتضی رهبانی،نشر فرهنگ اسلامی،پاییز۶۲،جلد۲،صفحه۲۴۳و۲۴۴
  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest