امت واحد، شرافت مشترک: خوانشی اخلاقی از حکایت اقبال
تاریخ تنها سلسلهای از جنگها و کشورگشاییها نیست، بلکه عرصهای است که در آن شخصیتهای بزرگ میان اخلاق و منفعت یکی را برمیگزینند. یکی از موضوعات مهم در فتوحات اسلامی، نحوه رفتار مسلمانان با اسیران جنگی بود. برخلاف بسیاری از تمدنهای باستانی که اسیران را بیدرنگ میکشتند، اسلام اصول خاصی برای جنگ و صلح داشت: امان دادن، وفای به عهد و رعایت اخلاق، حتی در میدان نبرد.
اقبال لاهوری، شاعر و متفکر بزرگ، در یکی از سرودههای خود به بازآفرینی یک داستان خیالی با ریشههای تاریخی میپردازد. ماجرایی که او نقل میکند، اگرچه در متون تاریخی نیامده، اما حاوی پیامهایی عمیق درباره عدالت، پایبندی به پیمان و برتری اخلاق بر انتقام است. او این روایت را در قالب ابیاتی بیان میکند که نشاندهنده برخورد اسلام با مفهوم وفای به عهد، حتی در میدان جنگ، است:
شد اسیر مسلمی اندر نبرد
قائدی از قائدان یزد جرد
گبر باران دیده و عیار بود
حیله جو و پرفن و مکار بود
از مقام خود خبردارش نکرد
هم ز نام خود خبردارش نکرد
گفت میخواهم که جان بخشی مرا
چون مسلمانان امان بخشی مرا
کرد مسلم تیغ را اندر نیام
گفت خونریختن بر من حرام
چون درفش کاویانی چاک شد
آتش اولاد ساسان خاک شد
آشکارا شد که جابان است او
میر سربازان ایران است او
قتل او از میر عسکر خواستند
از فریب او سخن آراستند
بوعبید آن سید فوج حجاز
در وغا عزمش ز لشکر بینیاز
گفت ای یاران مسلمانیم ما
تار چنگیم و یک آهنگیم ما
نعرهی حیدر نوای بوذر است
گرچه از حلق بلال و قنبر است
هر یکی از ما امین ملت است
صلح و کینش، صلح و کین ملت است
ملت ار گردد اساس جان فرد
عهد ملت میشود پیمان فرد
گرچه جابان دشمن ما بوده است
مسلمی او را امان بخشوده است
خون او ای معشر خیرالانام
بر دم تیغ مسلمانان حرام
در این روایت، با صحنهای مواجه میشویم که هزاران بار در تاریخ جنگها رخ داده است: یک فرمانده دشمن به اسارت درآمده و درخواست امان میکند. جابان، فرمانده ایرانی، اسیر شده اما هویت خود را پنهان میکند. مسلم، فرمانده سپاه اسلام، بر اساس درخواست او، به او امان میدهد. بعدتر مشخص میشود که این اسیر، یکی از فرماندهان برجسته ساسانی است. برخی از مسلمانان، به دلیل فریبکاری جابان، خواستار قتل او میشوند، اما بوعبید، فرمانده سپاه، حکم نهایی را صادر میکند: «ما مسلمانان، به عهد خود وفاداریم، و کشتن اسیری که امان گرفته، حرام است.»
در همین نقطه، اقبال نگاهی ژرفتر به ماهیت امت اسلامی و نقش فرد در آن دارد. او با ابیاتی غنی از تمثیل و معنا، نشان میدهد که اخلاق، نه ویژگی فردی صرف، بلکه تعهدی جمعی است. آنجا که میگوید:
گفت ای یاران مسلمانیم ما
تار چنگیم و یک آهنگیم ما
نعرهی حیدر نوای بوذر است
گرچه از حلق بلال و قنبر است
اقبال در این ابیات، تصویری از امت واحدی میسازد که علیرغم تنوع قومیتها، طبقات اجتماعی و پیشینههای گوناگون، در یک صدا و یک هدف مشترک به هم پیوستهاند. امتی که از اصولی چون ایمان،تواضع و عدالت تغذیه میکند و نغمهی وحدت را از عمق وجود هر یک از اعضایش به صدا درمیآورد. انتخاب بلال، قنبر و ابوذر، همزمان انتخابهایی نمادین و آگاهانه است. بلال، با رنگ پوست و پیشینهی بردگیاش، نماد برابری انسانها و نفی نژادپرستی در نگاه اسلام است؛ قنبر، که در مقام خادم علی بهعنوان نمادی از شکستن مرزهای طبقاتی و بیاعتباری جایگاههای اجتماعی میایستد؛ و ابوذر، که بهخاطر زهد و بیاعتناییاش به دنیا و تجملات، نماد فضیلت و فداکاری است. اما نکتهی اساسی که اقبال با انتخاب این شخصیتها میخواهد بیان کند فراتر از فردیت هرکدام است. او میخواهد بگوید که صدای اسلام، صدای امت است؛ صدایی که از هر فرد مسلمان و از هر جایی که برخیزد، همان پیام واحد و حقیقت را فریاد میزند. در اینجا، اسلام نه مجموعهای از افراد با مرزبندیهای حاشیهای، بلکه جمعی است از دلهایی متحد، که همه بر مدار عقیده، تقوا، اخلاق و عدالت گرد آمدهاند؛ امتی که در آن، تفاوتهای نژادی، قومی و طبقاتی هیچگونه جایگاهی ندارند و در پیوندی اسلامی، معنای راستین یگانگی شکل میگیرد.
در ادامه، اقبال مسئولیت اخلاقی فرد در چارچوب امت را چنین ترسیم میکند:
هر یکی از ما امین ملت است
صلح و کینش، صلح و کین ملت است
ملت ار گردد اساس جان فرد
عهد ملت میشود پیمان فرد
در این نگاه، وفای به عهد، تصمیم شخصی یک فرمانده نیست، بلکه تعهدی است که شرافت کل امت اسلامی را نمایندگی میکند. اسلامِ اقبال، دین عدالت است، حتی در برابر دشمن؛ دینی که اخلاق را در سختترین شرایط، چون میدان نبرد، برترین سلاح میداند.
بررسی منابع تاریخی نشان میدهد که چنین روایتی مستند نیست. پس چرا اقبال این روایت را مطرح کرده است؟ او یک متفکر بود، نه یک مورخ. مانند شاعران بزرگی همچون سعدی، مولانا و فردوسی، از تاریخ بهعنوان بستری برای بیان مفاهیم عمیقتر استفاده میکرد. این شعر، بیش از آنکه بازگویی یک واقعهی تاریخی باشد، یک تمثیل اخلاقی و فلسفی است.
جابان در این ابیات تنها یک شخصیت تاریخی نیست، بلکه نمادی از تمام دشمنانی است که در لحظهای بحرانی، تسلیم اخلاق حریف میشوند. مسلم نمادی از وجدان انسانی است که فراتر از هویت قومی یا نژادی، به اخلاق پایبند میماند. بوعبید سخنگوی انصاف و معنویت در برابر خشم و انتقام است. اقبال در این شعر، سنتی دیرینه را دنبال میکند: بازآفرینی داستانهایی که مخاطب را به فکر وامیدارد، ترسیم تصویری از عدالت اسلامی و تأکید بر اصول اخلاقی که برای هر عصری کاربرد دارند.
امروزه، بسیاری از روایتهای تاریخی در خدمت ملیگرایی افراطی، نژادپرستی و توجیه خشونت قرار میگیرند. اما اقبال، با این بازآفرینی، نشان میدهد که تاریخ، تنها گذشته نیست، بلکه بستری برای تربیت اخلاقی آینده است. او بهجای آنکه بر پیروزی یا شکست متمرکز شود، بر رفتار انسانها در لحظهی آزمون تأکید دارد. جهان امروز همچنان با جنگ، تنشهای قومی و تضادهای مذهبی درگیر است. بسیاری از جنگها نه بر اساس اصول اخلاقی، بلکه بر پایهی انتقام، ترس و نفرت شکل میگیرند. در چنین دنیایی، اسلام همچنان راهی روشن پیش روی بشریت میگذارد؛ راهی که در آن عدالت، حتی در برابر دشمن، از میان نمیرود و اخلاق، حتی در سختترین میدانها، برترین سلاح است.
منابع:
اقبال لاهوری، رموز بیخودی، حکایت «بوعبید و جابان در معنیِ اخوّتِ اسلامیه».