برابری در اسلام:
برخی از پیام ابوبکر را مینگاریم، هنگامِ بیرون آمدن اُسامه از مدینه برای گرفتن شامات، به وی گفت:
«ای اُسامه تو وسپاهیانت نباید مردم را فریب بدهید، نباید نادرستی کنید، نباید بیدادگر و ستمگر باشید، کشته ها را گوش وبینی نبرید. پیرمردان و پیرزنان و کودکان را نکشید، درخت خرما را ریشه کن نکنید، نسوزانید، درخت باردار را قطع نکنید، گاو و گوسفند و شتر را جز برای خدا سر نبرید، در میان راه به مردمانی بر میخورید ، که از این جهان دست کشیده، گوشه گرفته اند و به پرستش خدا، روز میگذرانند، زنهار زنهار آنها را میازارید و بگذارید بگوشه نشینی خود باشند»
برابری در مقابل اجرای احکام، از اصول مسلّم صدر اسلام بود که با هر کسی از هر طبقه بطور مساوات رفتار میشد از آن جمله؛ داستان جبلة بن ابهم پادشاه غسان است، که بهترین برهان درباره مساوات اسلام میباشد.این پادشاه در زمان عُمَر مسلمان شد و با خدم و حشم خویش به مدینه آمد، اهل مدینه برای تماشای موکب(کاروان) جبله، از شهر بیرون آمدند، جبله تاج مرصعی(جواهرنشان) بر سر داشت و سوارانی گرد وی بودند که گردن اسبهایشان، طوق زرّین بود و دُم آنها را به هم بافته گره زده بودند.
جبله با این جاه و جلال برای ادای حج به مکّه رفت و در مواقع طواف،مردی از قبیله فرازی، ردای او را لگد کرد پادشاه از این رفتار رنجید،چنان به بینی فرازی مشت کوبید که بینی او در هم شکست، مرد فرازی نزد عُمَر شکوه آورد، عمر پادشاه را احضار کرده بدون اینکه حشمت و جلال او را در نظر بگیرد، از وی باز خواست نمود.جبله گفت، آری چون عمداً ردای مرا لگد کرده بینیاش را خرد کردم و اگر جایی جز کعبه بود او را میکشتم. عمر سری تکان داده گفت:«بسیار خوب خودت اقرار داری که بینی اش را شکستی، اکنون دو راه هست یا او را راضی میکنی و یا دستور میدهم بیاید و بینی ات را بشکند.»
جبله از این گفتار عُمَر پریشان گشته گفت:ای امیر مؤمنان چگونه چنین میشود. من پادشاه هستم و او مردی بازاری است.عُمَر پاسخ داد:«که تو و او در اسلام برابر هستید و اگر امتیازی میان تو و او باشد امتیاز پرهیزگاری و سلامت نفس است»
جبله که میدانست سخن عُمَر تغییر نمیپذیرد و مساوات اسلام قابل تخلّف نیست، از قسطنطنیه گریخت و به ممالک اسلامی بر نگشت.
[تاریخ تمدّن اسلام اثر جُرجی زیدان مسیحی ، صص 53_52 ترجمهٔ علی جواهر کلام مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۲.ش]