حاکم مردمی مسلمانان:
امیرالمؤمنین وقتی به خارج شهر مدینه (نه برای تفریح) برای نظارت بر کارها میرفت، گاهی بر خری سوار میشد... و گاهی با پای پیاده تک و تنها میرفت و درحال برگشتن، وقتی احساس خستگی میکرد، به یکی از عابرین که بر خری سوار بود، میگفت: «برادر مرا با خودت سوار کن» و با آن مرد عابر سوار شده و به همین شکل وارد شهر مدینه میگردید و مردم با همان عنوان «امیرالمؤمنین» به او خوشامد میگفتند.
امیرالمؤمنین خوابگاه و آسایشگاه ویژهای نداشت و وقتی از منزل بیرون میآمد و بر اثر نظارت و کار زیاد، احساس خستگی میکرد، چه در شهر و چه در خارج شهر تازیانهاش را زیر سرش مینهاد و لحظاتی به خواب میرفت؛ همچنانکه سفیر قیصر روم در حومهی شهر و «هرمزان» سپهسالار اسیر ایرانی در گوشهی مسجد او را به این حالت دیدند و هردو از سادگی و بیآلایشی ظاهر او و از عظمت مقام او که چه رُعب و هراسی در قلب شاهنشاه ایران و امپراطور روم ایجاد کرده است، در تعجب و شگفتی فرو رفتند.
سیمای صادق فاروق اعظم، ص۵۹۱ |ماموستا عبدالله احمدیان رحمهالله
- ۹۷/۰۹/۰۱