روایت فرزند از نحوه ضربت خوردن پدر:
محمد بن حَنَفیّه،فرزند برومند علي - رَضِيَ اللهُ عَنهُما - داستان شهادت پدرش را این چنین بازگو می کند:
«آن شب که علی ضربت خورد،من در مسجد اعظم شهر کوفه در حال نماز بودم؛تعداد زیادی،نزدیک منبر به نماز ایستاده و در حال قیام و رکوع و سجده بودند و از عبادت شبانگاهی خسته نمی شدند تا اینکه علی برای نماز صبح از خانه اش خارج شد و در کوچه های کوفه بلند می گفت:«ای مردم! نماز! نماز! »
چشمم به برق شمشیری افتاد و این صدا به گوشم رسید که : «ای علی ! حکم از آنِ خداست؛نه از تو و یارانت»
آن گاه شمشیری دیدم؛یک بار دیگر نیز فرود آمدن شمشیر را دیدم.
در این حین صدای علی به گوشم رسید که می فرمود:«این مرد را بگیرید»
مردم از هر سو راه را بر ابن مُلجَم بستند تا اینکه او را گرفتند و نزد علی آوردند.من نیز همراه مردم به آنجا رفتم.
علی می فرمود:«[به حکمِ الله] انسان در قصاص انسان،کشته می شود؛لذا اگر مُردم،او را به قصاص من بکشید و اگر زنده ماندم،خودم درباره اش تصمیم خواهم گرفت».
تاریخ طبری،ترجمه ابوالقاسم پاینده،ج۶،ص۲۶۸۵
امام شافعی - رَحِمَهُ الله - می نویسد:امام باقر فرمود که:علي - رَضِيَ اللهُ عَنهُ - پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم،در حق او فرمود:
«به او غذا دهید و سیرابش کنید و در اسارتش نیکو رفتاری کنید،اگر زنده ماندم که صاحب خون،خودم هستم.اگر خواستم عفوش می کنم و اگر خواستم قصاصش می کنم و چنانچه از دنیا رفتم و اورا کشتید،اندامش را مثله نکنید».
الأم للشافعي،۴/۲۲۹