شکنجه ممنوع:
یحیی الغساني می گوید:
زمانی که عمر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله مرا والی موصل کرد، وارد شهر شدم و دیدم که یکی از شهرهای پر از دزدی و سرقت است!
پس به او نامه نوشتم و وضعیت مردم را شرح دادم و از او پرسیدم: آیا مردم را بر اساس ظن و گمان بازداشت کنم و آنها را به خاطر اتهاماتی که به آنها وارد است، تنبیه کنم یا باید طبق دلیل واضح و آشکار و همانطور که سنت ایجاب میکند عمل کنم؟
او در پاسخ نوشت که باید مردم را بر اساس مدرک روشن دستگیر کنی و مطابق با سنت عمل کنی. اگر حقیقت نتوانست آنها را اصلاح کند، الله آنها را اصلاح نکند.
یحیی می گوید: پس من همین کار را انجام دادم و پیش از آنکه از موصل خارج شوم، آنجا به یکی از اصلاحشدهترین شهرها تبدیل شد و سرقت و دزدی در آن به طرز چشمگیری کاهش یافت.۱
در روایت دیگری این چنین آمده که:
یکی از کارگزاران نامهای به عمر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله نوشت که :
«عده ای از کارگزاران بخشی از مال خداوند (بیت المال) را به ناحق تصاحب کردهاند و مقدار آن بسیار زیاد است.
من نمیتوانم آن را از آنان بازپس گیرم مگر اینکه مجازات یا سختیای بر آنان وارد شود. اگر امیرالمؤمنین اجازه دهد، ممکن است در این مورد اقدام کنم؟»
عمر به او نوشت:
«اما بعد، شگفتا! اینکه تو از من برای شکنجه انسانها اجازه میخواهی !
گویی من برای تو سپری در برابر عذاب الله هستم، و گویی رضایت من تو را از خشم الله نجات خواهد داد.
پس بنگر: هرکس که گواهی و مدرکی علیه او وجود دارد، طبق همان مدرک عمل کن. هرکس به گناهی اقرار کرد، او را بر اساس همان اقرار مجازات کن. اما اگر کسی منکر شد، او را به الله متعال سوگند بده و سپس او را رها کن.
به الله سوگند، اینکه آنان با گناهانشان الله را ملاقات کنند، برای من خوشایندتر است از اینکه من،با ریختن خون آنان الله را ملاقات کنم.»۲
پ.ن ها:
(۱) : تاریخ الخلفاء،جلال الدین سیوطي،ص ۱۷۸
(۲) :سیرة عبدالملك بن عمر بن عبدالعزيز،ابن رجب حنبلي،ص ۵۰۲