داستانی زیبا و مستند،برگرفته از مطالب موجود در سایت های اینترنتی.
امام ابوزرعهی رازی از بزرگان اهل حدیث در قرن سوم هجری است و همانگونه که از نام ایشان پیداست اصالتا اهل ری میباشد.
تمکن
وی در حفظ حدیث به حدی بود که خود وی میگوید: “دویست هزار حدیث را چنان
از حفظ دارم که کسان دیگر سورهی قل هوالله احد را از حفظ دارند”. به همین
سبب وی به “سرور حفاظ” شهرت داشت. اسحاق بن راهویه محدث و فقیه بزرگ خراسان
میگوید: “حدیثی که ابوزرعهی رازی آن را نشاسد، اساسی ندارد”.
اما آنچه میخواهم آن را روایت کنم داستان تاثیر گذار وفات این امام بزرگ است که مطئمنا درسهای بسیاری را در خود دارد.
این داستان را گروهی از ائمه و حفاظ حدیث که در هنگام وفات این امام حضور داشتند نقل کردهاند.
“حافظ ابوجعفر محمد بن علی شوشتری” این واقعه را چنین نقل میکند:
در
هنگام وفات امام ابوزرعهی رازی در ماشهران به نزد او آمدیم در حالی که
ابوحاتم و محمد بن مسلم و منذر بن شاذان و گروهی دیگر از علما نیز آنجا
بودند.
اینجا بود که این علما
به یاد حدیث تلقین افتادند. (تلقین این است که در هنگام وفات شخص، کلمهی
لا إله إلا الله را به او بگوییم تا شخص در حال وفات آن را بگوید و این
کلمه آخرین سخن او در دنیا باشد).
حافظ
ابوجعفر شوشتری میگوید: آن علما از اینکه کلمهی شهادتین را به یاد او
بیاورند شرم کردند و هیبت امام ابوزرعه به آنان اجازهی چنین کاری را نداد
پس با خود چارهای اندیشیدند و گفتند: بیایید حدیث را بیان کنیم. (یعنی سند
حدیث را از اول آن بگوییم تا آنکه امام حدیث را کامل کند).
محمد بن مسلم بن وارة گفت: “ضحاک بن مخلد ما را حدیث گفت، از عبدالحمید بن جعفر از صالح بن ابی …” و از این بیشتر نگفت.
سپس ابوحاتم گفت: “ابوعاصم ما را حدیث گفت، از عبدالحمید بن جعفر از صالح…” و جلوتر نرفت.
دیگر محدثان نیز ساکت ماندند و چیزی نگفتند.
اینجا بود که امام ابوزرعهی رازی امام بزرگ اهل حدیث در زمانهی خویش در حالی که در حال وفات بود چشمانش را گشود و گفت:
“بندار
ما را حدیث گفت، و همچنین ابوعاصم، و همچنین عبدالحمید بن جعفر، از صالح
بن أبوغریب از کثیر بن مرة حضرمی از معاذ بن جبل که گفت: رسول الله ـ صلی
الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: هر که آخرین سخنش لا إله إلا الله باشد به
بهشت داخل میشود. (۱)
و جان به جان آفرین تسلیم کرد.” [پایان حکایت از زبان ابوجعفر شوشتری]
گفتهاند
لحظهی وفات خلاصهای است از همهی زندگی انسان، و انسان نمیتواند در این
لحظه جز حقیقت درون خود را نشان دهد، و چه زیباست داستان وفات این مرد
بزرگ که همهی زندگی خود را صرف رساندن پیام رسول الله ـ صلی الله علیه
وآله وسلم ـ به امت ایشان کرده بود و در پایان نیز با ذکر حدیثی از رسول
الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ با سند آن، و گفتن کلمهی “لا إله إلا
الله” جان به جان آفرین تسلیم کرد، گو اینکه این لحظه، خلاصهای بود از
زندگی این امام بزرگ.
این
قضیه را حاکم در معرفة علوم الحدیث (ص۷۶) _ و همچنین در مستدرک (۱/۵۰۰) و
ذهبی در سیر أعلام النبلاء (۱۳/۷۶) و سبکی در طبقات الشافعیة (۱/۶۴) _ و از
طریق او بیهقی در شعب الإیمان (۱۶/۲۵۰) ، و ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق
(۳۸/۳۶) و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد (۱۰/۳۳۵) ، و از طریق او مزی در
تهذیب الکمال ( ۱۹/۱۰۱) ، نقل کردهاند.
امام سْبکی در طبقات الشافعیة میگوید: “داستان تلقین ابوزرعهی رازی دارای اصل صحیح است”.
۱- ابوداوود این حدیث را روایت کرده است.