من خیلی شرمنده ام:
سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۶ ب.ظ
پسر آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟
دختر هم حرفش را زد: همون طور که خودت میدونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره... باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان.
پسر آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت...
هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد.
پسر رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟
مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی که زمینگیر نشدم ازش مراقبت میکنم.
پسر اشک ریخت و به زنش نگاه کرد.
زن انگار با نگاهش به او میگفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن!خیلى شرمنده ام!