| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ» ثبت شده است

اگر ضعف اخلاقی در یک جامعه را مشکلی بزرگ و ناهنجاری بدانیم مطمئنا عدم وجود حرمت و امنیت اخلاقی در نظام خانوادگی یک جامعه،بحران و خطر محض است که در حقیقت به مرگ آینده و تمدن و پیشرفت آن اجتماع خواهد انجامید.

صرف نظر از دیدگاه شرعی،تصور کنید خانواده ای را که پدر یا پسر خانواده به دید جنسی به دختران یا خواهرانش نگاه می کند؟آیا می توان به آینده چنین خانواده ای خوش بین و امیدوار بود؟

حالا اگر مجوز همین مساله را یک سلسله حکومت یا آیین صادر کند وضعیت اخلاقی اجتماعی آن جامعه به چه صورت خواهد بود؟


بر اساس منابع مختلف خوَیدودَه یا ازدواج با محارم،از جمله مواردی بود که در ایران باستان/ایران پیش از اسلام،رواج داشت.موضوعی که به گفته پروفسور کریستن سن،ایران شناس شهیر دانمارکی،پارسیان (زردشتیان) امروزی از آن احساس شرم و شناعت می کنند و به همین دلیل سعی در انکار چنین مساله ای دارند.اما انکاری بی اساس و سبک سرانه!


کمبوجیه،دومین شاه دودمان هخامنشی و فرزند ارشد کوروش بود و از مشهورترین رفتارهای زشت این شاه دیوانه،آغاز و ترویج ازدواج با محارم است.


خانم پروفسور،مری بویس ( Mary Boyce )،استاد دانشگاه و پژوهشگر برجسته در رشته مطالعات زرتشتی به بیان این قضیه می پردازد و می نویسد:



«کمبوجیه گستردن شاهنشاهی پدر را پی گرفت...یونانیان (منبع اصلی ما برای تاریخ هخامنشی) نیکی های چندانی از وی یاد نکرده اند و تا آنجا که به کیش زردشتی مربوط است،مهم ترین ادعا دربارهٔ وی این که،نخستین کسی بود که عمل خْوَئِتْوَدَثَه،یعنی زناشویی با نزدیکان،را انجام داده است.

بر اساس متون پهلوی،این نوع زناشویی،شایان ستایش بسیار است و چه بهتر که میان اعضای خانواده،یعنی میان پدر و دختر،برادر و خواهر،و حتی مادر با پسر،انجام شود.

...بنابراین نخستین زناشویی این چنینی،که محقق شده،زناشویی پسر وی،یعنی کمبوجیه،با دو تن از خواهرانش است.

به گفته هرودوت (Herodotus III.31) وی دلباختهٔ یکی از خواهرانش شده بود و می خواست با او زناشویی کند،ولی چون نقشه اش بر خلاف عرف روزگار بود،پس قاضیان را فرا خواند و از آنان پرسید که آیا قانونی هست که اجازه دهد مردی با خواهر خود -که راضی باشد- زناشویی کند.آنان پاسخی به وی دادند که هم جانشان را ایمن می داشت و هم مطابق عدالت بود.

آنان گفتند که قانونی نیافته اند که زناشویی خواهر و برادر را جایز شمارد،ولی قانون دیگری یافته اند که اجازه می دهد شاه پارس ها،می تواند،هرچه دلش خواست،انجام دهد».

به همین سبب،کمبوجیه،نخست با این خواهر و سپس با خواهر دیگرش (آتسا) زناشویی کرد.

اگر جزئیات گزارش هرودوت قابل اعتماد باشد،نشان می دهد که تا پیش از روزگار کمبوجیه،خوئتودثه برای ایرانیان غربی ناشناخته بود.

با این همه شگفت خواهد بود که عملی برخواسته از بلهوسی یک پادشاه،وظیفه ای دینی و لازمه ایمان انگاشته شود.

وانگهی خانتوس لیدیایی که هم روزگار هرودوت بوده است نیز چنین اشاره می کند:

«مغان با مادران خویش همبستر می شوند.آنان ممکن است چنین رابطه ای هم با دختران و خواهران خود داشته باشند.»

وجود عمل زناشویی همخونی،آن هم به صورت گسترده،در میان جوامع باستانی اثبات شده است».


منبع:مری بویس،زردشتیان باورها و آداب دینی آنها،ترجمه:عسکر بهرامی،تهران،ققنوس،۱۳۸۱،ص ۸۱-۸۰




پی نوشت ها:


.پندار نیک؟کردار نیک؟!

.الله،خداوند یکتا را شکر،به خاطر نعمت اسلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۱ ، ۲۱:۵۵


پروفسور کریستین سن در کتاب معتبر خود "ایران در زمان ساسانیان" می نویسد:


«اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده، یکی از صفات بارز جامعه ایرانی به شمار میرفت، تا حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند و چنین وصلتی را خویذو گدس (در اوستا خوایت ودث) می خواندند.

این رسم از قدیم معمول بود حتی در عهد هخامنشیان. اگر چه معنی لفظ خوایت ودث در اوستای موجود مصرح نیست ولی در نسکهای مفقود مراد از آن بی شبهه مزاوجت با محارم بوده.

... بطریق ماربها هم عصر انوشیروان در کتاب حقوق سریانی که راجع به ازدواج است گوید: عدالت خاصه پرستندگان "اهورمزد" به نحوی جاری می شود ، که مرد مجاز است با مادر و خواهر و دختر خود مزاوجت کند.

... با وجود اسناد معتبری که در منابع زرتشتی و کتب بیگانگان معاصر عهد ساسانی دیده میشود،کوششی که بعضی از پارسیان جدید برای انکار این عمل،یعنی وصلت با اقارب می کنند، بی اساس و سبک سرانه است».


منبع:آرتور کریستن سن،ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی،تهران،دنیای کتاب،۱۳۶۸،ص ۴۳۵-۴۳۴-۴۳۳





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۱۵

عده ای که در پذیرش حق،عناد و سرکشی دارند دکتر زرین کوب را برای مقدمه و اصلاحاتی که در چاپ های بعدی «دو قرن سکوت» لحاظ داشتند و بعدها تالیف کتب و مقالاتی که در دفاع از اسلام و تاریخ اسلامی بود،به ویژه به خاطر نوشتن کتاب «کارنامه اسلام»،متهم به ترس و اجبار و یا چاپلوسی می کنند!

ناگفته نماند که این عده قبل از بیان این اتهامات،با آب و تاب به «دو قرن سکوت» استناد می کنند اما خب وقتی (علاوه بر منابع و دلایل معتبر مختلف) پای تجزیه و تحلیل متن کتاب و استدلال و استناد به دیگر کتب و آراء و نظریات دکتر به میان می آید به این اتهامات بی اساس متوسل می شوند.



لازم به ذکر است اصلاحات بعدی (در سال ۱۳۳۶) بر دو قرن سکوت یعنی ۶ سال پس از تالیف اولیه و نوشتن دو اثر بامداد اسلام (در سال ۱۳۴۶) و کارنامه اسلام (در سال ۱۳۴۸) هم سال ها پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بوده که با توجه به شرایط ناسیونالیستی و سیاسی حکومت وقت،آن اتهامات جز به یک سری سخنان واهی نمی مانند.


در این بخش به قسمتی از متن سخنرانی سرکار خانم دکتر قمر آریان،پژوهشگر و نویسنده،از نخستین زنان فارغ التحصیل رشته ادبیات و از نخستین استادان دانشگاه زن در ایران،همسر استاد زرین کوب که نزدیک ترین فرد به ایشان و یار و یاورشان در تالیف آثار بودند اشاره می شود که اهمیت "بیت الحکمه" ی تمدن اسلامی و ضرورت ترجمه "کارنامه اسلام" به زبان انگلیسی را یادآور می شوند که نشانگر علاقه ایشان به تاریخ و تمدن اسلام و اثر کارنامه اسلام است!


آیا ایشان هم متهم به ترس یا چاپلوسی می شوند؟!


خانم دکتر آریان در کنگره بزرگداشت دکتر زرین کوب در تالار مجتمع فرهنگی بروجرد می گویند:


«امروز دکتر زرین‏کوب نیست که شاهد اشتیاق و محبت شما عزیزان باشد.شما در حقیقت‏ این جشن و بزرگداشت را برای عظمت فرهنگ این سرزمین گرفته ‏اید. آنچه عبد الحسین زرین‏کوب به فرهنگ این سرزمین افزود برای هفتاد و چند سال عمر او که‏ وقتی مسافرت ها،دید و بازدید ها،رنجوری ها،و ساعات خواب و استراحت را از آن کم کنیم،چیز زیادی باقی نمی ‏ماند. او این دقایق باقی مانده را زاهدانه صرف آفرینش آثار خود کرد.

آثاری که هریک از آنها از حیث دقت و عمق در تمام عرصه و فرهنگ انسانی شاهکارهای کم‏ نظیری است.

ای کاش امنای این کشور در مقابل این همه بنیادهای گوناگون که بعد از انقلاب به وجود آمد، بنیادی هم نظیر«بیت الحکمه»قرون اولیه اسلام ایجاد می‏ کردند که کارش انحصارا در عرصه‏ معنویات بود و با کمک مترجمین لایقی که خوشبختانه در ایران امروز فراوان هستند،آثار ارزنده‏ نویسندگان معاصر را به یکی از زبانهای رایج دنیا ترجمه می ‏کردند تا جهانیان بدانند که ما فقط به‏ گذشتهء پر افتخار خود نمی ‏نازیم.

فی المثل اگر کتاب کم حجم«کارنامه اسلام»،که تاکنون بارها و بارها تجدید چاپ شده است، مثلا به انگلیسی ترجمه می‏ شد،خدمات اسلام را چه از نظر علمی،ادبی و هنری و چه از نظر انسانی و اجتماعی به مراتب بیشتر و بی ‏غرض تر از تمام آثار گرونه بوم و اشپولر و باقی‏ اسلام‏ پژوهان جهان به دنیا معرفی می‏ کرد.

من امروز می ‏فهمم که چرا در قرون اولیه اسلام،غزالی،ابو ریحان،ابو علی سینا و بسیاری از بزرگان علم و ادب ما آثار مهم خود را به زبان عربی می نوشتند.

زیرا در دنیای آن روز از کنار اقیانوس اطلس تا سواحل رود سند همه جا ملک اسلام بود و همه زبان عربی می دانستند.

این‏ کتاب ها مورد استفاده میلیون ها اهل علم قرار می گرفت و احیانا به زبانهای دیگر ترجمه می شد».


منبع:مجله بخارا - شماره ۳۸/صفحه ۳۰۸


پی نوشت:آریان و زرین‌کوب در سال ۱۳۳۲ با هم ازدواج کردند و تحصیلات خود را در مقطع دکتری نیز ادامه دادند. ( استاد زرین‌کوب نفر اول و خانم آریان نفر دوم در کنکور دکتری بود ).

و پس از فارغ‌التحصیلی، سال‌های سفرشان آغاز شد.خانم قمر آریان سال‌های بسیاری را همراه با همسرش در هند، چندین کشور اروپایی و عربی و لبنان گذراند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۴۷


وقتی توماس کارلایل Thomas Carlyle  فیلسوف ، ریاضیدان و تاریخ نگار اسکاتلندی هم شیفتهٔ حکومت اسلامی پیشوای عالی قدر مسلمانان،علی رَضِيَ اللهُ عَنهُ می شود:



“As for this young Ali, one cannot but like him. A noble minded creature, as he shows himself, now and always afterwards, full of affection, of fiery daring something chivalrous in him, brave as a lion, yet with a grace, truth and affection worthy of Christian knighthood. He died by assassination in the mosque at Kufa, death occasioned by his own generous fairness, confidence in the fairness of others.”


«...جوانمردی چون علی را چگونه می شود دوست نداشت؟ او فردی با ذهنی متعالی بود، همانطوری که نشان داده و وجودش مملو از محبت و عاطفه بوده است و سلحشوری بسیار شجاع به مانند شیر، در عین حال دارای رحم و ترحم ، حق و حقیقت و مهرورزی.

شهادت او بخاطر شدت عدالت او و ایثارش برای دیگران بوده است...».


منبع:

 On Heroes ، hero wordship، and the Heroic in History _ page 63



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۵۸

He was often seen mending his clothes or shoes, kindling the fire, sweeping the floor, milking the family goat in his yard or shopping for provisions in the market


«بارها او را می دیدند که پاپوش خود را می دوخت، یا لباس خود را وصله می زد، یا آتش روشن می کرد، یا خانه را جارو می کرد، یا بز خانگی را در حیاط می دوشید، و یا از بازار خوراکی می خرید».



ویلیام جیمز دورانت (به انگلیسی: William James Durant) (زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۷ نوامبر ۱۹۸۱)، فیلسوف، تاریخ نگار و نویسندهٔ آمریکایی بود.
مهم‌ترین اثر او تاریخ تمدن، مجموعه کتابی ۱۱(۱۳جلددرایران) جلدی است که با همکاری آریل دورانت، همسرش نوشته‌است. ویل دورانت در این کتاب توانسته‌است با استفاده از آثار مورخان دیگر (از هرودوت تا آرنولد توین‌بی)، که از ابتدای تاریخ مکتوب بشر تا کنون زیسته‌اند، مکتب نوینی از تاریخ‌نگاری را به وجود آورَد.
برخلاف دیگر تاریخ‌نگاران، که تنها تمرکزشان بر روی وقایع تاریخی و سیر تمدن بشری بود، وی در اثر خود به عوامل تمدن‌ساز در طول تاریخ نیز توجه می‌کند.
از جمله آثار شناخته‌شدهٔ وی در ایران می‌توان به دو اثر دیگر، یعنی تاریخ فلسفه و لذات فلسفه، برگردان دکتر عباس زریاب خویی اشاره کرد. (کتاب تاریخ تمدن او در ایران در ۱۱ جلد از سوی انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده‌است)

وی با اینکه می‌خواست کشیش شود اما در دانشگاه بیشتر علوم، از زیست‌شناسی گرفته تا تعلیم و تربیت را تجربه کرد. اما بالاخره بعد از خواندن کتاب اخلاقِ اسپینوزا به سراغ فلسفه رفت، آن رشته را تا دکترا ادامه داد و استاد دانشگاه شد و کتاب‌های فلسفی زیادی تألیف کرد.

هنری توماس در کتاب بزرگان فلسفه یک فصل را به او اختصاص داده و نوشته‌است: «بزرگ‌ترین کار او در فلسفه این بود که افکار پیچیدهٔ فلسفی را به زبان ساده بیان کرد. او فلسفه را، که دور از دسترس مردم عادی بود، به خانه‌های آن‌ها برد و آن را برای همه قابل فهم کرد.»

اما همهٔ این‌ها دورانت را راضی نکرد تا اینکه به قول خودش برای «ارضای حس کنجکاوی» سر از تاریخ درآورده و در زمان استادیِ دانشگاه کالیفرنیا کتاب تاریخ فلسفه اش را نوشت که فیلسوفان و منتقدان دانشگاه او و کتابش را تحسین کردند.



بعد از آن بود که دورانت تصمیم به نوشتن تاریخ تمدن جهان گرفت. همسرش آریل (که قبلاً یکی از شاگردانش بود) با همراهی کردنش در سفرها، به او در نوشتن این کتاب کمک کرد.

او برای نوشتن هر فصل از کتاب به گوشه‌ای از دنیا سفر می‌کرد؛ از مصر و ایران تا سیبری و ژاپن. مقصد او برای نوشتن جلد اول کتاب تاریخ تمدن با عنوان «مشرق‌زمین، گهوارهٔ تمدن» بود. بعد چاپ جلد اول، سفرهای دور دنیایش شروع شد که ۵۰ سال ادامه یافت. در نهایت، در ۱۹۷۵، نوشتن تمامی ۳۰ جلد کتابش و همچنین سفرهایش به اتمام رسیده‌است.

این نویسنده و مورخ آمریکایی که میلیون ها نفر در جهان آثار او را مطالعه می کنند و نام و نوشته هایش برای اهلش شناخته شده هستند اینگونه پیامبر اسلام،محمد صلی الله علیه وسلم را در برجسته ترین کتابش یعنی تاریخ تمدن معرفی می کند.
تعاریفی از یک شخص که در جهان امروز به کمال انسانیت و به اصطلاح جنتلمن بودن محض آن شخصیت تعبیر می شود.

او می نویسد:



«خانه هایی که بتوالی در آنها اقامت گرفت همگی از خشت بودند و بیش از دو متر و نیم بلندی نداشتند. سقف آنها از شاخۀ خرما بود و درب آنها پرده هایی از موی بز یا کرک شتر. بستر وی تشکی بود که بر زمین گسترده می شد. بارها او را می دیدند که پاپوش خود را می دوخت، یا لباس خود را وصله می زد، یا آتش روشن می کرد، یا خانه را جارو می کرد، یا بز خانگی را در حیاط می دوشید، و یا از بازار خوراکی می خرید.



با دست غذا می خورد و پس از غذا انگشتان خود را پاک می کرد. خوراک عمده وی خرما و نان جو بود، شیر و عسل همۀ تجملی بود که گاهی از آن بهره می گرفت. شراب را که بر دیگران حرام کرده بود هرگز ننوشید. با بزرگان خوش برخورد و با ضعیفان گشاده رو بود، و در مقابل گردن فرازان مغرور، بزرگ، و با مهابت. با یاران خود سخت گیر نبود، از بیماران عیادت می کرد، در تشییع هر جنازه ای که بر او می گذشت شرکت می جست. هرگز به ابهت قدرت تظاهر نمی کرد، دوست نداشت که نسبت بدو با تکریم خاص رفتار کنند. دعوت برده را برای غذا می پذیرفت. کاری که قوت و فرصت انجام آن را داشت به برده واگذار نمی کرد. با آنکه از غنیمت و منابع دیگر مال فراوان به دست او می رسید، برای خانواده خود بسیار کم خرج می کرد؛ آنچه براي خودش تخصیص می داد از کم هم کمتر بود؛ قسمت اعظم مالی را که به دست او می رسید صرف صدقات می کرد.

مثل همۀ مردم، به وضع ظاهر خود توجه خاص داشت. عطر می زد، سرمه می کشید، موی خود را رنگ می کرد، و انگشتری به دست داشت که نقش آن «محمد رسول الله» بود، و شاید آن را به منظور مهر کردن اسناد و نامه ها نگاه می داشت. صدای وی زنگ دار و شیرین و دلپذیر بود. بسیار حساس بود، تحمل بوهای ناخوش یا صدای زنگ یا صداهای بلند را نداشت «: در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو، نه با فریاد بلند، که منکر و زشت ترین صداها صوت الاغ است .  حساس و بی قرار بود، بسا می شد که غمین بود و ناگهان خوشحال و خوش گفتار می شد. مزاحی شیرین داشت، یک بار به ابوهریره که بسیار نزد وی آمد و شد می کرد فرمود «: ای ابو هریره، دیر به دیر بیا تا محبوب تر باشی ». جنگجویی سرسخت بود و با دشمن سهل انگاری نمی کرد. قاضی عادلی بود و می توانست خشن و خدعه گر باشد، اما کارهای رحیمانۀ وی فراوان بود. بسیاری از خرافات وحشیانه را از میان برد: از قبیل کور کردن چشم بعضی حیوانات براي جلوگیری از چشم بد، یا بستن شتر متوفا بر سر قبرش.

...

محمد از نیرو و سلامت کامل برخوردار بود، و این امر سبب توفیق او در مهرورزی ها و پیکارهای او شده بود.اما وقتی به پنجاه و نه سالگی رسید، این هر دو رو به ضعف گذاشت.

می پنداشت یهودیان خیبر یک سال پیش از آن گوشت زهرآلود به وی خورانیده اند. از آن پس دچار تب و نوبه های نامعلوم می شد؛ به گفتۀ عایشه، در دل شب از خانه بیرون می رفت، به زیارت قبور می شتافت، برای مردگان آمرزش می خواست و به صدای بلند برای آنها دعا می کرد و بدانان تبریک می گفت که مرده اند.وقتی به شصت و سه سالگی رسید، تب ها شدیدتر شد. شبی چنان شد که عایشه از سر درد شکایت کرد، او نیز سر درد داشت و به مزاح از عایشه پرسید آیا میل ندارد پیش از او بمیرد و به دست پیامبر خدا به خاک رود. عایشه مطابق معمول جواب داد که وقتی از خاک کردن وی باز گردد عروس دیگری به جایش خواهد آورد. از آن پس چهارده روز تب قطع می شد و باز می گرفت. سه روز پیش از مرگ، از بستر بیماری برخاست، به مسجد رفت و ابوبکر را دید که به جای او امامت مسلمانان می کند؛ پهلوی وی نشست تا نمازش را تمام کرد. روز 13 ربیع الاول سال یازدهم هجري (روز 7 ژوئیۀ سال 632 ،(در حالی که سرش به سینۀ عایشه بود، چشم از جهان فرو بست.



اگر بزرگی را به میزان اثر مرد بزرگ در مردمان بسنجیم، باید بگوییم محمد از بزرگترین بزرگان تاریخ است.

وی درصدد بود سطح معنویات و اخلاق قومی را که از گرمای هوا و خشکی صحرا به ظلمات توحش افتاده بودند اوج دهد، و در این زمینه توفیقی یافت که از همۀ مصلحان دیگر بیشتر بود. کمتر می توان کسی را جز او یافت که همۀ آرزوهای خود را تحقق بخشیده باشد.

وی مقصود خود را از راه دین انجام داد، زیرا به دین اعتقاد داشت، به علاوه، در آن روزگار نیروی دیگري در اعراب مؤثر نبود. از تصورات و ترسها و امیدهایشان کمک گرفت و در حدود فهمشان با آنها سخن گفت.

وقتی او دعوت خویش را آغاز کرد، اعراب قبایل بت پرستی بودند که به طور متفرق در صحرای خشک عربستان سکونت داشتند؛ ولی به هنگام مرگ او ملتی شده بودند.

وی خرافات و تعصبات را محدود کرد و به جای یهودیت، مسیحیت، آیین زردشتی، و دین قدیم عربستان دینی پدید آورد ساده و روشن و نیرومند، با معنویاتی که اساس شجاعت و مناعت قومی بود؛

وی طی یک نسل در یک صد معرکه پیروز شد؛ و در مدت یک قرن امپراطوری عظیمی به وجود آورد ـ اینک هم، در روزگار ما، نیروی معتبری است که بر یک نیمۀ جهان نفوذ دارد».


صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ صَحبِهِ وَ سَلَّم


منابع:


William James Durant,The Story of Civilization,Volume4,Page 172-173&174


•تاریخ تمدن، ویلیام جیمز دورانت، ترجمه جمعی نویسندگان با سر ویراستاری محمود مصاحب، انتشارات علمی فرهنگی، تهران 1385، چاپ دوازدهم، جلد چهارم، عصر ایمان، بخش اول، کتاب دوم

•نسخه الکترونیکی ص ۱۸۶۴ و ۱۸۶۵
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۱ ، ۱۶:۰۹

حداقل از طریق رسانه ها شنیده و دیده ایم که یک دیکتاتور پس از سقوط خود و پیروزی مردم،اگر موفق به فرار شده ثروت و گنجینه هنگفتی هم به همراه خود به غارت برده.

از آنجایی که دیکتاتورها شباهت های بسیاری با هم دارند شاید جالب باشد بدانید که در تاریخ ایران باستان هم از این نوع افراد و رفتارها داشته ایم.

البته لازم به یادآوری است بنا به نظر دکتر همایون کاتوزیان،تاریخ شناس و از اساتید دانشگاه آکسفورد انگلستان: در ایران باستان چیزی فراتر و متفاوت از دیکتاتوریسم و دسپوتیسم (غربی) و آن هم استبداد به معنای واقعی کلمه وجود داشت که شاه خود را ملزم و مقید به رعایت هیچ قانون و سلسله مراتبی نمی دانست.

در هر صورت یکی از این نمونه های تاریخی که مورد بحث ماست جریان تلاش یزدگرد سوم،آخرین پادشاه مستبد ساسانی برای به سرقت بردن ثروت و گنجینه ملی ایرانیان هنگام فرار است.


طبری،تاریخ نویس و دانشمند مسلمان ایرانی-آملی می نویسد:


«وقتی یزدگرد آنچه را در مرو نهان بود فراهم آورد،شتابان شد و می خواست آن را که قسمت مهمی از گنجینه های پارسیان بود از مرو ببرد و قصد داشت به خاقان ملحق شود.


پارسیان بدو گفتند:چه خواهی کرد؟

گفت:می خواهم به خاقان ملحق شوم و با وی باشم تا به چین روم.

گفتند:آرام باش که این برای ما زشت است که به مملکت قومی دیگر روی و سرزمین و قوم خویش را واگذاری،ما را سوی عربان بر که با آنها صلح کنیم که مردمی درست پیمان و دیندارند و بر مملکت ما تسلط دارند،دشمنی که در مملکتمان بر ما تسلط دارد بهتر از دشمنی است که در مملکت خویش بر ما تسلط یابد که دین ندارد و از درست پیمانی او خبر نداریم.


اما یزدگرد نپذیرفت و آنها نیز از او نپذیرفتند و گفتند:گنجینه ها را بگذار که سوی دیار خویش بریم تا کسانی که بر آن تسلط دارند از دیار ما سوی دیار بیگانه نبرند.


اما یزدگرد نپذیرفت.


گفتند:نمی گذاریم ببری.


آنگاه از او کناره گرفتند و او را با اطرافیانش واگذاشتند و با هم جنگیدند که یزدگرد مغلوب شد و گینجینه ها را گرفتند و به تصرف در آوردند و شاه را رها کردند.»


منبع:تاریخ طبری،ترجمه ابوالقاسم‌پاینده،جلد ۵،صفحه ۲۰۰۲


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۱ ، ۱۵:۵۱

جناب زرین کوب از بت های همیشه در صحنه اسلام ستیزان ایرانی محسوب می شوند.

ارتباطی که بر اساس نوشته ها و آثار دکتر،اصلا پذیرفتنی نیست.

به طور مثال دقت بفرمایید کتاب "کارنامه اسلام" خود را چگونه آغاز می کند و در همین ابتدا پی و پایه توهمات این باستان پرستان در مورد شخص خود و ادعاهای مغرضانه در ارتباط با اسلام را چه زیبا نابود می کند!



دکتر زرین کوب بلافاصله پس از مقدمه،در بخش اول و اولین صفحه از متن کتاب می نویسد:


«کارنامۀ اسلام یک فصل درخشان انسانی است.


نه فقط از جهت توفیقی که مسلمین در ایجاد یک فرهنگ تازه جهانی یافته اند،


بلکه نیز به سبب فتوحاتی که آنها را موفق کرد به ایجاد یک دنیای تازه،ورای شرق و غرب.


قلمرو اسلام که در واقع نه شرق بود نه غرب.


فتح اسلامی البته با جنگ حاصل شد


اما


نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود.


خاصه در جاهایی که مردم،از نظر اسلام،اهل کتاب بودند یا در ردیف آن-یهود،نصارا،مجوس،و صابئین.»



منبع:کارنامه اسلام،دکتر زرین کوب،شرکت سهامی انتشار،۱۳۴۸،شماره۱۰۰،بخش ۱،ص۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۱ ، ۱۱:۰۸
خانم دکتر زیگرید هونکه Sigrid Hunke نویسنده و شرق شناس آلمانی،در چند سطر ضمن بررسی و تحلیل آزادی بیان و اهداف حکومت اسلامی (در صدر اسلام و دوره تمدن اسلامی) گویا به صورت غیر مستقیم به چند شبهه مشهور و اساسی پاسخ می دهد.

ایشان می نویسند:

«در کتاب خدا-در قرآن مقدس آمده است "لا إکراهَ في الدّین".

اسلام به این فکر نیست که از ملل مغلوب،گرویدن به اسلام را جبراً خواهان باشد.

مسیحیان،صابئین،پارسها و کلیمیها که صد سال قبل در زمان حکومت پادشاهشان یوسف،مشمئز کننده ترین نمونه و وحشیانه ترین کینه توزی مذهبی را تحویل بشریت دادند،همه اینها باید بدون مزاحمت به اعمال مذهبی خود بپردازند.

اینان باید معابد و دیرها و کشیش ها و راهب ها و ملاها (رابینها) شانرا آزادانه تعیین و پیروی کنند.

این چیزیست که تا آن زمان به گوش شنیده نشده بود!

این چیزیست که تا آن زمان در تاریخ وجود نداشت!

چه کسی خواهان آن نبود که نفس راحتی بکشد پس از آنهمه زورگوئی های بیزانسی،پس از روش معمول اسپانیائی و آن جهود کشی ئی که تازه معمول شده بود؟

فرهنگ اسلام در اروپا


این فاتحان جدید،این حکام اسلامی و کشورگشاهای ممالک مختلف،اصلا به کارهای خصوصی مغلوبین شان کاری ندارند.

اسقف اورشلیم در قرن نهم میلادی،به اسقف قسطنطنیه می نویسد:

" اینها عادل اند و به ما ظلم نمی کنند و تعدی و جبری روا نمی دارند ".

آنان حقوق مدنی و آزادی مذهبی همه مغلوبین شان را محترم می شمردند و اینان فقط می بایست مالیات سرانه بپردازند و دستورات دولت را رعایت کنند.

چون آنان آمده بودند که حکومت کنند،نه اینکه کسی را به زور به مذهب خود در آورند یا چیزی نظیر آن!»

فرهنگ اسلام در اروپا

منبع:فرهنگ اسلام در اروپا،زیگرید هونکه،مرتضی رهبانی،ج ۲،ص ۲۴۵ و ۲۴۶
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۰۱ ، ۲۳:۵۶
در پست های گذشته مقدمه کارنامه اسلام تقدیم شد که نکات حائز اهمیت بسیاری در بر داشت.

در این پست که در توضیح و تکمیل کننده مطلب قبل است مقدمه چاپ دوازدهم انتشارات امیر کبیر-۱۳۸۶ تقدیم می شود؛به امید آنکه بهره وافی حاصل گردد.


دکتر زرین کوب در این چاپ می نویسد:

«هنگام انتشار اولین چاپ این کتاب به علت عجله یی که در آغاز یک مسافرت طولانی خارج در میان بود از دوست دانشمند عزیزم استاد احمد آرام درخواستم تا به جای من مقدمه یی بر این کتاب بنویسند.

مقدمۀ ایشان که خود از فواید علمی بسیار مشحون بود به نام دیباچه در سرآغاز کتاب انتشار یافت و خوانندگان بی شک از آن بهرۀ وافی برده اند.

متاسفانه در چاپ حاضر،از طبع مجدد آن دیباچه خودداری شد چرا که استاد در طی آن نسبت به نویسنده حسن ظنی بیش از حد به کار برده بودند و من نمی توانستم آن مایه لطف ایشان را در حق خویش تکرار کنم.تصرف در سخن ایشان و حذف آن موارد هم نه در حد من بود-و از این رو جز حذف آن دیباچه چاره یی نماند.در هر حال کسانی که آن مقدمۀ ایشان را خوانده اند قدر آن مایه صفا و خلوص را خواهند دانست و امید من آنست که خوانندگان این کتاب چنانکه استاد آرام نیز در آن مقدمه خاطر نشان کرده اند از نشر این کتاب شوق و هیجان تازه یی برای اخذ و توسعۀ دانش امروزی حاصل کنند و بیهوده در آنچه فقط به گذشته مربوط است در دام غرور و آفتهای آن گرفتار نشوند.

مقدمه کارنامه اسلام ۲-۱

طرز بیانی هم که من درین کتاب به کار برده ام شاید در نظر اول در نزد برخی از خوانندگان تا اندازه یی حماسه آمیز جلوه کند.اما این پندار درست نیست.

نویسنده فقط خواسته است با همان چشمی به فرهنگ گذشتۀ اسلام بنگرد که خود مسلمین گذشته بدان نگریسته اند.شیوۀ بیانی عاری از هیجان و خالی از همدردی که محققان اروپایی درین مسایل دارند به آنها هرگز امکان آن را نخواهد داد تا در ارزیابی آنچه مسلمانان به فرهنگ دنیا داده اند به درستی داوری کنند.کدام مورخ می تواند بدون همدلی واقعی،با آنچه موضوع تحقیق اوست ارتباط و تفاهم درست بیابد؟

بدون شک دنیای اسلام در تمدن و فرهنگ امروزی جهان-که شاید بیش از آنکه غربی باشد بورژوایی است-آن اندازه سهم و تاثیر واقعی داشته است که بر شمردن آن نیازی به حماسه سرایی نداشته باشد.»

عبدالحسین زرین کوب

مقدمه کارنامه اسلام۲-۲

منبع:کارنامه اسلام،مقدمه،دکتر زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،چاپ دوازدهم،۱۳۸۶
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۰۱ ، ۱۳:۴۲
از جمله مواردی که اسلام همیشه و با تاکید توصیه به رعایت کرده توجه به حقوق و جایگاه «زن» می باشد و در این خصوص آیات،احادیث،آثار و اسناد بسیاری موجود و قابل دسترسی است.

درست عکس چیزی که اسلام ستیزان باستان گرا،مزورانه و با کمال وقاحت و با وارونه جلوه دادن تاریخ و واقعیات،در حقیقت فقط ادعایش را دارند.

به این دلیل که «زن» در ایران باستان و به قول اندیشمندی در «ایران موبدی»،اساسا شخصیت حقوقی نداشت و فقط «شیء» پنداشته می شد.


پروفسور کریستین بارتُلُمه Christian Bartholomae زبان شناس و ایران شناس به نام آلمانی می نویسد :

«در امپراتوری ساسانی،بنا بر قوانین متداول از قدیم،زن شخصیت حقوقی نداشت.

یعنی زن شخص فرض نمی شد،بلکه شیء پنداشته می گردید.

به عبارت دیگر وی شخصی که صاحب حقی باشد بشمار نمی رفت،بلکه چیزی که می توانست از آنِ کسی،حق کسی شناخته شود،بشمار می رفت.

بطور خلاصه زن دارای حقوقی نبود.

وی از هر لحاظ در تحت سرپرستی و قیمومیت رئیس خانوار که «کتک ختای» (کد خدای) نامیده می شد،قرار داشت.این رئیس خانوار ممکن بود که پدر یا شوهر و یا در صورت مرگ آنها جانشین آنها باشد.

اختیارات این قیم یا رئیس خانوار،کمتر محدودیتی داشت.

تمام هدایائی که احیاناً به زن یا کودکان داده می شد،و یا آنچه که آنها بر اثر کار و غیر آن تحصیل می کردند،عیناً مانند درآمدهای اکتسابی بردگان،همه متعلق به این رئیس خانوار بود.»


منبع:زن در حقوق ساسانی،کریستین بارتلمه،ترجمه ناصرالدین صاحب‌الزمانی،صفحه۴۰
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۱ ، ۱۵:۲۷

به وسیله های عجیب و غریب بسیاری برای اسلام ستیزی متوسل می شوند و تحریک احساسات نژادی و ملی هم یکی از ابزارهای برجسته و پر کاربرد در این قضیه است.

خود به معنای واقعی به «غرب زدگی» دچار اند و به آن افتخار هم می کنند و از طرفی با تظاهر به دلسوزی ملی گرایانه،با تحریف معنا و مغالطه با بکارگیری اصطلاح موهوم و مغرضانه «عرب زدگی!» در حقیقت پروژه اسلام زدایی و تخریب فرهنگ و ادب و تاریخ قابل افتخار ایرانی را دنبال می کنند.



دکتر زرین کوب،در این خصوص می نویسد :


«عجب اینجاست که این غرب زدگی برای آنکه خود را در حد امکان توجیه کند حالا گهگاه متوسل به بهانهٔ موهوم «عرب زدگی» می شود و می کوشد تا با تشبث به بازیهای لفظی و به بهانهٔ وجود تمایلات عربی مآبی در قسمتی از ادب امروز ایران مقاومت جدی و خشن فرهنگ ملی ما را در مقابل آنچه «غرب زدگی» نام دارد بی ضرورت و خالی از فایده جلوه دهد.


این یک مغالطهٔ لجوجانه است که به فرهنگ و زبان ما لطمه خواهد زد.


...اما پاس رابطهٔ دیرینهٔ فارسی با لغات عربی را نیز به هیچ وجه عرب زدگی نمی توان خواند و آن را هرگز نمی توان با آنچه «غرب زدگی» خوانده می شود قیاس کرد.


عربی گرایی - نه عرب زدگی - اگر هم در فرهنگ ایرانی و مخصوصا در وسیلهٔ بیان آن هست گرایش به میراث فرهنگ گذشتهٔ خود ماست و ربطی به فرهنگ بیگانه ندارد،تا بدان سبب مستوجب سرزنش باشد.


در واقع اگر چیزی به نام فرهنگ عربی که خود آن تعبیر ناتمامی از فرهنگ اسکولاستیک اسلامی ماست،وجود داشته باشد آن فرهنگ بیش از هرچیز اسلامی است و غیر عربی.»



منبع:نه‌شرقی نه‌غربی انسانی،زرین کوب،آذر ۱۳۵۱،ص ۳۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۱ ، ۱۲:۳۶


آناستاس ماری کَرمِلّي کشیش،روزنامه نگار،تاریخ نگار و ادیب عراقی-لبنانی :


در مسجد جامع حیدرآباد بغداد، کتاب صحاح جوهری با خط یک زن موجود است که خطی زیبا دارد؛ نگارنده آن یعنی خانم مریم دختر عبدالقادر در اواخر قرن ششم هجری می‌گوید:


"امیدوارم کسانی که در کتاب، اشتباهی غیرعمدی می‌بینند مرا ببخشند چون در حالی که کتاب را با دست راستم می‌نوشتم گهواره پسرم را با دست چپم تکان می‌دادم".



كان في جامع الحيدر خانة صحاح الجوهري بخط امرأة وكان الخط جميلا. تقول كاتبته مريم بنت عبد القادر في أواخر القرن السادس للهجرة: أرجو من وجد فيه سهوا أن يغفر لي خطاي لأني كنت بينما اخط بيميني، كنت أهز مهد ولدي بشمالي وقد اغتيل هذا

منبع: مجلة لغة العرب العراقية از کَرمِلّي،ج ٦ ص ٧١٧-٧١٨ ، ۱۹۲۸ میلادی


پی نوشت :جریانات اسلام ستیز از جمله فمنیسم پشت شعارهای زیبای دفاع از حقوق زنان که در واقع عکس آن را دنبال می کنند معمولا سعی در ارائه تصویری متحجر،بسته و بیگانه با علم و دانش از زنان در جامعه اسلامی دارند.

ما بر اساس فاکتورها و اسناد سخن می گوییم.

تاریخ و موسسات علمی معتبر جهان گواهی می دهند بر اینکه در زمانی که زن در جامعه موبدی ایران باستان از حقوق اولیه انسانی خود محروم بود چه رسد به فعالیت در عرصه های علمی و یا زمانیکه که زنان در جامعه مسیحی از دست زدن به کتاب مقدس خودشان هم ممانعت می شدند درست در نقطه مقابل این ها،زنان مسلمان در علم و علم آموزی پیشگام بودند.



کتاب "الصحاح جوهری" از مهمترین کتب مربوط به زبان عربی است که در ۶ جلد منتشر شده است.

نمونه تاریخی غیر اسلامی بیابید که یک بانو ضمن رعایت وظیفه مادری ( درست همان چیزی که فمنیسم ظلم و ستم و کسر شأن زنان معرفی می کند ) این چنین با انگیزه از کتابی با این حجم و اهمیت نسخه برداری کرده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۱ ، ۱۹:۲۳


جلال آل احمد،نویسنده مشهور که با جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران شناخته می شود،آثار بسیاری در نقد جریان های سکولار و غرب زده و روشنفکری کور اواخر قاجار و دوره پهلوی نوشته است.

او در کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران"علل ایجاد جریانهای باستان گرایی،زرتشتی بازی و هخامنشی بازی در آن دوران را به این صورت شرح می دهد:


« و این جوری بود که برای پر کردن جای خالی،روشنفکران مجبور بودند بازی هایی هم در بیاورند تا سر جوانان را یک جوری گرم نگهدارند.این بازی ها را بشمرم:


۱_ نخستین آنها،زردشتی بازی بود.به دنبال آنچه در حاشیه [های پیش] گذشت در سیاست ضد مذهبی حکومت وقت و به دنبال بد آموزی های تاریخ نویسان غالی دورهٔ ناصری که اولین احساس حقارت کنندگان بودند در مقابل پیشرفت فرنگ،و ناچار اولین جستجوکنندگان علت عقب ماندگی ایران؛مثلا در این بدآموزی که اعراب تمدن ایران را پامال کردند یا مغول و دیگر اباطیل...در دورهٔ بیست ساله از نو سر و کلهٔ «فروهر» بر در و دیوارها پیدا می شود که یعنی خدای زرتشت را از گور در آورده ایم.و بعد سر و کلهٔ ارباب گیو و ارباب رستم و ارباب جمشید پیدا می شود با مدرسه هایشان و انجمن هایشان و تجدید بنای آتشکده ها در تهران و یزد.

آخر اسلام را باید کوبید.و چه جور؟این جور که از نو مرده های پوسیده و ریسیده را که سنت زردشتی باشد و کوروش و داریوش را از نو زنده کنیم و شمایل اورمزد را بر طاق ایوان ها بکوبیم و سرستون های تخت جمشید را هرجا که باشد احمقانه تقلید کنیم.

...به هر صورت در آن دورهٔ بیست ساله،از ادبیات گرفته تا معماری و از مدرسه گرفته تا دانشگاه،همه مشغول زردشتی بازی و هخامنشی بازی اند.

یادم است در همان ایام،کمپانی داروسازی «بایر» آلمان نقشهٔ ایران چاپ کرده بود به شکل زن جوانی بیمار و در بستر خوابیده - و لابد مام میهن! - و سر در آغوش شاه وقت گذاشته و کوروش و داریوش و اردشیر و دیگر اهل آن قبیله از طاق آسمان پایین آمده،کنار درگاه (یعنی بحر خزر) به عیادتش!و چه «فروهر»ی در بالا سایه افکن بر تمام مجلس عیادت و چه شمشیری به کمر هر یک از حضرات با چه قبضه ها و چه زرق و برق ها و منگوله ها؛این جوری بود که حتی آسپیرین بایر را هم با لعاب کوروش و داریوش و زردشت فرو می دادیم.



۲_ بازی دوم،فردوسی بازی بود.باز در همان دورهٔ کودکیمان بود که به چه خون دل ها از پدرها پول می گرفتیم و بلیت می خریدیم برای کمک به ساختمان مقبرهٔ آن بزرگوار که حتی دخترش غم آن را نخورده بود.

...و من اگر این داستان را فردوسی بازی می گویم هرگز به قصد هتاکی نیست و نه به قصد اسائهٔ ادب به ساحت شاعری چون فردوسی.فردوسی را من فارسی زبان برای ابد در شاهنامه حی و حاضر دارد و در دهان گرم نقال ها؛و این نه محتاج گور است و نه نیازمند کلیددار و زیارتنامه خوان و متولی...


۳_ بازی سوم کسروی بازی است.حالا که بهایی ها فرقه ای شده اند دربسته و از شور افتاده و سر به پیلهٔ خود فرو کرده و دیگر کاری از ایشان ساخته نیست،چرا یک فرقهٔ تازه درست نکنیم؟این است که از وجود یک مورخ دانشمند و محقق کنجکاو،یک پیغمبر دروغی می سازند،اباطیل باف و آیه نازل کن؛تا فوراً در شرب الیهود پس از شهریور ۲۰ در حضور قاضی دادگستری ترور بشود.و ما اکنون در حسرت بمانیم که تنها تاریخ نویس صالح زمانه،پیش از اینکه کارش را تمام کند،تمام شده است...یکی به این دلیل که از هر صد نفر توده ای ۷۰ تا ۸۰ نفرشان قبلا در کتابهای کسروی تمرین عناد با مذهب را کرده اند و دوم به این دلیل که در آن دوره با پر و بال دادن به کسروی و آزاد گذاشتن مجلهٔ «پیمان» مثلا می خواستند زمینه ای برای رفروم در مذهب بسازند که روحانیت قشری از آن سر باز می زد...به هر طریق با مجموع این بازی ها است که به عنوان جایگزین روشنفکری در آن دوره نگذاشتند سخنی از روشنفکری در میان باشد.

...این نهضت نمایی که هدف اصلی شان همگی این بود که بگویند حملهٔ اعراب (یعنی ظهور اسلام در ایران) نکبت بار بود و ما هرچه داریم از پیش از اسلام داریم...توجه تاریخی اگر هم دوا کنندهٔ دردی باشد از دردهای ملتی با وجدان خسته و خوابیده،ناچار سلسله مراتبی می خواهد.

برای خراب کردن کافی است که زیر پی را خالی کنی.اما برای ساختن ها اگر قرار باشد از نردبانی که تاریخ است،وارونه به عمق شعور دو هزار و چند صد ساله فرو برویم این نردبان را پلهٔ اولی بایست،بعد پلهٔ دومی،و همین جور...

و اگر پلهٔ اول سر جایش نباشد که با سر در آن گودال سقوط خواهی کرد و به جای اینکه در ته آن به شعور تاریخی برسی به زیارت حضرت عزرائیل خواهی رسید.

که ما اکنون در حضور «میلیتاریسم» به آن رسیده ایم. »


منبع:جلال آل احمد،در خدمت و خیانت روشنفکران،ج ۲، ص ۱۵۴ تا ۱۶۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۱ ، ۱۰:۴۸
همیشه می شنویم که می گویند اعراب ( مسلمانان ) هرجا که قدم گذاشته اند دست به خون ریزی و تجاوز و اهانت و اجبار در حق دگر اندیشان و دشمنی با علم و فرهنگ ها و سوزاندن کتاب و کتابخانه ها زده اند!
ادعاهایی که باتوجه به نظرات و نوشته های دانشمندان و اندیشمندان مطرح جهان نه تنها بی اساس،بلکه به قول خانم زیگرید هونکه در متنی که تقدیم می گردد،ساخته های بدون مهارت هستند.
قیل و قال هایی هستند که بنابر گفته مترجم کتاب،جناب مرتضی رهبانی در پاورقی،بیشتر نشات گرفته از دوران پهلوی و به گفته جلال آل احمد در کتاب : در خدمت و خیانت روشنفکران،جلد ۲ صفحه ۱۵۴ : به احساس حقارت و به دنبال مقصر گشتن و فرار از تقصیر تاریخ نویسان دوره ناصری بر می گردد.
خانم زیگرید هونکه Sigrid Hunke نویسنده،شرق شناس و دانشمند آلمانی در کتاب خورشید الله بر فراز مغرب زمین Allahs Sonne Überdem Abendland که به فارسی تحت عنوان فرهنگ اسلام در اروپا ترجمه شده است بعد از بیان وضعیت فجیع علمی جهان مسیحیت قبل از ورود فاتحان مسلمان و آن زمان که علوم پایه همچون ریاضی و شیمی را سحر و جادو می پنداشتند و کشیش ها و اسقف های مسیحی دستور مجازات دانشمندان و سوزاندن کتاب ها و کتابخانه های علمی را صادر می کردند،تحت تعبیر: "مصداقی از تفاهم و انسانیت  و عدالت اسلامی" ، به نمونه ای از نحوه برخورد مسلمانان با علم و اندیشه و چگونگی رفتار با غیر هم کیشان خود و رعایت و اعطای حق آزادی بیان به آنها در جامعه تحت حاکمیت خویش اشاره می کند که بسیار جای تامل دارد.


خانم هونکه می نویسد:

« در سال ۶۴۲ میلادی که اعراب اسلامی وارد اسکندریه شدند ، مدتها بود که دیگر کتابخانهٔ بزرگ رسمی در این شهر وجود نداشت.و تهمتی که به عَمرو بنُ العاص در پانصد سال بعد زدند ، که او کتابخانه های بزرگ اسکندریه را به آتش کشیده است ، واقعیت نداشته و بررسی های مکرر و دقیق نشان داده است که کاملا اتهامی ساختگی و آنهم یک ساختهٔ واقعا بدون مهارت می باشد.
ولی این اتهام که تاکنون با علاقهٔ زیاد و برای ایجاد وحشت در برابر اعراب و اسلام بکار می رود ، جریانش عیناً عکس اینست.


درست همان فاتح اسکندریه بود که در همان لشکرکشی فاتحانه اش ، مصداقی از تفاهم و انسانیت و عدالت اسلامی را پیش روی ما قرار می دهد و نشان می دهد ، فاتحان اسلامی ، در همه جا از تخریب و نابودی در شهرها جلوگیری می کنند.
اضافه بر این کاری می کند که برای آسیائی ها و مسیحیان کاملاً غیر عادی بنظر می رسید - اینکه او آزادی انجام تمام مراسم مذاهب مختلف را تعهد می کند . چنانچه در نمونه صلح نامه مسلمانان آمده است :

« این قرار داد شامل تابعین مسیحی و کشیش ها و راهب ها و راهبه ها می شود ، همچنین امنیت و محافظت آنان در هرکجا که باشند و محافظت محیط خارجی کلیسای آنان و خانه هایشان و زیارتگاههاشان ، همچنین آن مسیحیانی که به زیارت این اماکن می آیند ، اعم از آنان که از گرجستان یا حبشه می آیند ، آنها که دارای مرام های یعقوبی Jakobiten یا نصتریانی (نصرانی) Nastoriani و همهٔ آنها که پیغامبری عیسی را قبول دارند ، همهٔ اینها باید مورد تلطف قرار گیرند چونکه قبلا وسیله پیغمبر ( محمد صلی الله علیه وسلم ) مورد احترام بوده اند و با سندی که او با مهر خود مهمور کرده است ، در آن سند چنین دستور داده است که باید با آنان با ملاطفت باشیم و به آنان امان دهیم...»

و این یک قول پوچ نبود.»


منبع:فرهنگ اسلام در اروپا،زیگرید هونکه،ترجمه مرتضی رهبانی،نشر فرهنگ اسلامی،پاییز۶۲،جلد۲،صفحه۲۴۳و۲۴۴
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۱ ، ۱۹:۲۹

آیا تا به حال فکر کردید چرا دانشمندان ایرانی در عصر تمدن اسلامی به وجود آمدند و رشد کردند و مایه ی فخر و مباهات علمی ما ایرانیان در دوران شکوفایی تمدن اسلامی رقم خورد . نه در دوران باستانِ زرتشتی و...؟!!


چرا این طور است؟



پروفسور جمشید گرشاسب چوکسی استاد زرتشتی دانشگاه ایندیانای امریکا :


« در طول تاریخ سواد در میان جامعهٔ زرتشتی منحصر به روحانیان،دبیران و بعضی از بزرگان و بازرگانان بود ، در حالی که آموزش برای همهٔ مسلمانان آزاد بود. »


ستیز و سازش ، جمشیدکرشاسب چوکسی ، ترجمه نادر میرسعید ، ص ۱۲۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۰۱ ، ۰۳:۴۸
دکتر زرین کوب در " دو قرن سکوت " ، در چند خط چگونگی تحول و دگرگونی ملتی فرمانبردار و تحت سلطه به ملتی تاریخ ساز و پیشرو و نابودی استبداد و فساد ( ساسانی - زرتشتی ) هرچند که از قدرت نظامی آن چنانی هم برخوردار باشد را به زیبایی توصیف و بیان می کند.

او می نویسد :


« در آن روزها ، خود این اندیشه هم که روزی تخت و تاج و ملک و گاه خسروان دست فرسود عربان بی نام و نشان گردد و کسانی که به بندگی و فرمانبرداری ایرانیان به خود می بالیدند ، روزی تخت و دیهیم شاهان و ملک و گاه خسروان را چون بازیچه ای بی ارج و بها به کام و هوس زیر و بر کنند هرگز به خاطر کس نمی رسید.

اما درست در همین روزگاران ، که ضعف معنوی و روحانی ، نیروی ظاهری و جسمانی دولت ساسانی را از درون می خورد و می کاست ، نیرویی معنوی ، بزرگ و بالنده ، از درون ریگزارهای قفر و هولناک بیابان عرب پدید آمد و اندک اندک بالید و فزونی یافت تا سرانجام شکوه و قدرت کسانی که پنجه به پنجه روم می زدند و به زور بازو و پنجه آنان را می تافتند ، دستخوش تازیان گشت. »


منبع:دو قرن سکوت،دکتر زرین کوب،صفحه ۲۴
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۱ ، ۰۴:۴۶

مع ذلک در وصف اوستا نمی توان گفت کتابی دلپسند یا دلچسب است ... لکن این نکته را می توانم از طرف خود بگویم که هرچه بیشتر به مطالعه ی قرآن می پردازم و هرچه بیشتر برای درک روح قرآن کوشش می کنم، بیشتر متوجه قدر و منزلت آن می شوم اما بررسی اوستا ملالت آور و خستگی افزا و سیر کننده است مگر آن که به منظور زبان شناسی و علم الاساطیر و مقاصد تطبیقی دیگر باشد.


... به نظر نگارنده مشکل بتوان ترجمه ای از اوستا تهیه نمود که خواننده ای عادی با حس کنجکاوی متوسط و هوش متوسط بخواهد از آغاز تا انجام آن ترجمه را بخواند.


منبع:تاریخ ادبی ایران،ادوارد براون،ج ۱،ص ۱۵۵


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۰۱ ، ۰۵:۴۸

یکی از مواردی که در ایران باستان (ایران قبل از اسلام) به شدت وجود داشت به قول جناب مطهری، «انسان پرستی» به معنای واقعی کلمه بود که اسلام در بدو ورود خود با آن به مبارزه پرداخت و همین موضوع از جمله اسباب گرایش قلبی ملت ستمدیده ایرانی به این دین آسمانی شد.

این مبارزه هم بنا بر منابع تاریخی موثق،صرفا یک شعار یا ادعای تو خالی نبود بلکه یک اصل برگرفته شده از اساس نامه این دین بود که پیروانش را مامور به التزام عملی می نمود.

جناب «مرتضی مطهری» در  بخشی از سخنرانی خود با موضوع : خدمات متقابل اسلام و ایران ، به دو مورد تاریخی از سیرت عملی دو صحابی،شخصیت و پیشوای مطرح جهان اسلام،یعنی عُمَر بن خَطّاب و علی بن أبي طالب رَضِيَ اللهُ عَنهُما ، اشاره می کنند که خواندن و شنیدن این مطالب بسی قابل تامل و اندیشه است.

 

ایشان می گویند :

 

«به عمر بن الخطاب اطلاع دادند سَعد ابی وَقّاص،امیر تو که آمده است و ایران را فتح کرده است،در کوفه،این سعد بن ابی وقاص،یک کوشک ساخته است.یک قصر ساخته است.بعد هم درهای کاخ های سلاطین ساسانی را آورده است به در ساختمان خودش زده است!

مردم میگن چرا ایرانی این قدر شیفته اسلام شد؟آخه چطور شیفته اسلام نشود؟!

ایرانی ای که دربار خسروپرویز اون چنانی را دیده است که حتی انسان حیرت می کند از اون تشریفات،از اون تحکم،از اون استبداد!

بهش میگن آقا فلان کس را خواستیم بیاد به پیشگاه تو نیامد،تعلل ورزید،میگه مانعی ندارد.اگر او به تمام بدنش کراهت دارد بیاد پیش من،ما به بعضی از بدنش هم راضی هستیم.سرشو ببرید بیارید!

یزدگرد آخری که از مسلمون ها شکست خورد شما ببینید در وقتی که فرار می کرد،تشریفات زندگی او افسانه ایست،افسانه ایست.

عمر بن الخطاب بهش خبر میدن سعد بن ابی وقاص کاخی در کوفه ساخته است.ببینید این مرد آشنا با روح اسلام چه می کند؟!

محمد بن مسلمه که از سران صحابه پیغمبر است یک نامه به دست او می دهد می گوید : این نامه را می روی به دست سعد وقاص می دهی،ولی قبل از اونکه نامه را به دست سعد وقاص بدهی،بدون اینکه یک کلمه با احدی حرف بزنی افراد را جمع کن،هیزم را جمع کن،اون...اون کاخ را آتش بزن بعدم نامه من را بهش بده.

سعد ابی وقاص نشسته است،می بیند محمد بن مسلمه وارد شد ولی حرف نمی زند!میگه یک عده بیان هیزم جمع کنن،یک عده هیزم جمع کنن،هیزم ها را جمع می کند،در جلوی چشم سعد ابی وقاص اون ساختمان را آتش زد،بعد نامه را تحویلش داد.

دید عمر بهش نوشته است : که آقا،سعد ابی وقاص،دیگه باز تو میخوای اخلاق سلاطین ساسانی را میخوای از این به بعد پیروی بکنی؟باز در را به روی خودت ببندی،دیگه مردم به تو دسترسی نداشته باشند؟چشمه را از اون اولش باید گرفت.حق نداری در چنین کاخ ها بنشینی.باید زندگیت مساوی با زندگی همه مردم باشد.

ایرانی تعجب می کند وقتی که برخورد می کند با یک همچو حکومتی.

 

در مدائن،علی بن ابی طالب وارد می شود.وقتی که میاد به طرف کوفه،میاد به مدائن که می رسد،عده ای از دهقان های ایرانی،یعنی از ملّاکین و کشاورزهای ایرانی،میان به استقبال امیرالمؤمنین علی علیه السلام.بعد شروع می کنن در رکاب امیرالمؤمنین دویدن!

فرمود:چرا؟این کار چیست؟آقا این رسم ماست که از بزرگ خودمون اینطور احترام بکنیم.فرمود : نه،نه،قدغن است.در اسلام قدغن است.این کاری که شما می کنید،خودتونو ذلیل می کنید،خودتونو پست می کنید،در مقابل رییس خودتون،بدون این هم که بر عزت او چیزی افزوده باشد.منم یک بنده ای از بندگان خدا هستم.مثل شما.این کار را نمی خوام...نمی خوام.»

 

منبع:مرتضی مطهری،پنجم خرداد ماه ۱۳۴۷،خدمات متقابل اسلام و ایران،بخش اول،از دقیقه ۳۱:۵۱ تا ۳۵:۴۲.

 

 

دریافت فایل سخنرانی
حجم: 891 کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۱ ، ۲۳:۵۲

ویلیام جیمز دورانت،نویسنده و تاریخ نگار مشهور آمریکایی در کتاب « تاریخ تمدن » در مورد تاثیرات علمی و فرهنگی زیاد و البته بسیار مهم مسلمانان بر اروپای مسیحی می نویسد :


«اسلام در جهان مسیحی نفوذ گوناگون و بسیار داشت. اروپای مسیحی غذاها، شربتها، دارو، درمان، اسلحه، استفاده از نشانهای مخصوص خانوادگی، سلیقه، و انگیزهٔ هنری، ابزارها و فنون صنعت و تجارت، و قوانین و راههای دریایی را از اسلام فرا گرفت و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد. واژه هایی مانند :


orange, lemon, sugar, syrup, sherbet, julep, elixir, jar, azure, arabesque, mat-tress, sofa, muslin, satin, fustian, bazaar, caravan, check, tariff, traffic, douane, magazine, risk, sloop, barge, cable, admiral. »


توضیح مترجمین کتاب:

با کمی تحریف همان کلمات نارنج، لیمو، شکر، شیره، شربت، گلاب، اکسیر، جره، ازرق، عربانه، مطرح، صفه، موصلی، ساباطی، فسطاطی، بازار، کاروان [فارسی]، شهمات [فارسی ـ عربی]، تعرفه، ترفیق، دیوان، مخزن، سلوب (کرجی یک دکلۀ جنگی) برکه [فارسی]، حبل، و امیرالماء است.


The Story of civizilation,william james durant,volume4,page342

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۰۱ ، ۲۰:۲۲

ریشه جریانهای باستان گرایی و نژادپرستی درایران در اصل مخالفت با اسلام و قرآن است و تحقیر نژاد عرب یک دستاویز است برای تحقیر اسلام:


نویسنده "دو قرن سکوت" کسانی را که به دلیل حس نژادپرستی، اسلام را نپذیرفتند، سرزنش می کند:


«برخی‌ دیگر هم‌ از اوّل‌ با آیین‌ مسلمانی‌ به‌ مخالفت‌ و ستیزه‌ برخاستند، گویی‌ گرویدن‌ به‌ این‌ دینی‌ را که‌ عرب‌ آورده‌ بود اهانتی‌ و ناسزایی‌ در حق‌ خویش‌ تلقّی‌ می‌کردند … این‌ اندیشه‌ که‌ عرب‌ پست‌ترین‌ مردم‌ است‌ چنان‌ ذهن‌ آنان‌ را مشغول‌ کرده‌ بود که‌ هرگز مجال‌ آن‌ را نمی‌یافتند تا حقیقت‌ را در پرتو روشنی‌ منطق‌ و خرد ببینند. هر روزی‌ به‌ بهانه‌ای‌ و در جایی‌ قیام‌ و شورش‌ سخت‌ می‌کردند و می‌کوشیدند عرب‌ را با دینی‌ که‌ آورده‌ است‌ از ایران‌ برانند.»


دو قرن سکوت،دکتر زرین کوب، ص ۲۵۳ و ۲۵۴

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۰۱ ، ۱۳:۴۵