صلاح و سلوک
عبداللطیف بغدادی (۵۵۷–۶۲۹ هـ / ۱۱۶۲–۱۲۳۱ م) رحمهالله، یکی از برجستهترین چهرههای علمی و فرهنگی جهان اسلام در سدهٔ ششم و هفتم هجری، و یکی از کسانی که زندگی در دوران صلاحالدین ایوبی را تجربه کرد، روایت میکند:
«وقتی به قدس رسیدم، صلاحالدین در آنجا حضور داشت. پادشاهی را دیدم که دیدگان را از هیبت پر میکرد و دلها را از محبت لبریز. در عین بلندمرتبگی، نزدیک مینمود، سادهخو و دوستداشتنی بود. یارانش به او اقتدا میکردند و در نیکی پیشی میگرفتند، چنانکه خداوند متعال فرموده است:
﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا﴾ [سوره حِجر، آیه ۴۷].
در نخستین شبی که به مجلسش راه یافتم، دیدم محفلی است پرشور از دانشمندان که به بحث و گفتوگو سرگرماند، و او با دقت به سخنان آنان گوش میسپارد، مشارکت میکرد، و دربارهی چگونگی ساخت دیوارها و کندن خندقها سخن میگفت. هر بار سخنی نو و اندیشهای بدیع عرضه میداشت. بهویژه در ساخت دیوار و خندق اطراف بیتالمقدس بسیار جدی و کوشا بود، چنانکه خود شخصاً بر کار نظارت میکرد، حتی سنگها را بر دوش مینهاد و حمل میکرد. دیگران نیز از او پیروی میکردند، تا آنجا که قاضی فاضل و عماد نیز تا هنگام ظهر در کار مشارکت داشتند. آنگاه سفره پهن میشد، اندکی میآرمید و عصرگاه سوار میشد، سپس با نور مشعلها بازمیگشت.
روزی یکی از صنعتکاران به او گفت: این سنگهایی که از ته خندق بریده میشوند، سست و نرماند.
او پاسخ داد: چنین است سنگهایی که در کنار آب و در بستر نمناکاند؛ اما همین که آفتاب بر آنها بتابد، سخت و استوار میشوند.
صلاحالدین، کتاب «حماسه» را از حفظ داشت و میپنداشت که هر فقیهی نیز آن را حفظ است. پس چون شعری از آن میخواند و در ادامه آن درنگ میکرد، از دیگران میخواست که آن را ادامه دهند، ولی کسی نمیتوانست. چنین اتفاقی با قاضی فاضل نیز افتاد، چون آن را حفظ نداشت، برخاست و رفت، و تا آن را حفظ نکرد، بازنگشت.»
و اما نکتهای بسیار مهم، بهویژه برای عزیزانی که در مواجهه با خطاها و لغزشهای خواهران و برادران مسلمانشان، دچار یأس یا قضاوتهای قطعی میشوند:
راوی در ادامه میگوید:
وَكَانَ صَلاَح الدِّيْنِ شِحْنَة دِمَشْق، فَكَانَ يَشرَب الخَمْر، ثُمَّ تَابَ.
«صلاحالدین قبلاً شَحنهی دمشق بود (یعنی فرماندهٔ نظامی و مسئول انتظامات شهر). در آن دوره، شراب مینوشید، اما بعدها توبه کرد.»
منبع: سیر أعلام النبلاء، ج ۲۱، ص ۲۸۲.
این متن و جمله پایانی، ورای یک روایت تاریخی، حامل پیامی ژرف و ایمانیست: آنکه بعدها به این سلوک ایدهآل رسیده و به الگوی دیانت، جهاد و عدالت بدل شد، در گذشتهاش لغزش هم داشت. اما راه بازگشت را یافت. اینگونه است که رحمت الهی، درهای توبه را به روی بندگان گشوده است؛ و هیچ گناهکاری را نباید پیش از بستهشدن پروندهٔ عمر، از دایرهٔ امید و هدایت خارج پنداشت.