اما لذت و شکوهِ گفتنِ «آمین» در مسجد و نماز جمعه...
تصور کن همهی نمازها اینگونه باشد؛
صفوف یکدست، پاها بههم چسبیده، و «آمین»ی که همزمان از دل و زبان همه برمیخیزد...
- ۰ نظر
- ۰۲ آبان ۰۴ ، ۱۳:۵۱
اما لذت و شکوهِ گفتنِ «آمین» در مسجد و نماز جمعه...
تصور کن همهی نمازها اینگونه باشد؛
صفوف یکدست، پاها بههم چسبیده، و «آمین»ی که همزمان از دل و زبان همه برمیخیزد...
همیشه برای خودت یک حریم داشته باش و حریمت را ابتداءً خودت حفظ و رعایت کن.
و فقط تا اندازهای که خودت مشکلی نداری، بگذار دربارهات بدانند. اطلاعاتت را مدیریت کن!
دنیا، یک فضای صورتیِ فانتزی، لطیف و امن نیست. افرادی با رفتارهایی هرچند غیرقابلانتظار و عجیب، اما بسیار پرخطر و بیمار نیز در این دنیا وجود دارند.
و این نگاههای کوتهِ تکبُعدی، چه ضربهها که به ما نزده!
نگاه تکبُعدی به «عقیده محوری»؛
نگاه تکبُعدی به «جهاد»؛
نگاه تکبُعدی به «دعوت و تبلیغ»؛
نگاه تکبُعدی به «تزکیه»؛
نگاه تکبُعدی به «سیاست»
و...
یک خانه، با کنار هم قرار گرفتنِ تمام اجزایش تعریف میشود، نه صرفاً بر اساس یک دیوار یا ستون یا...
گاهی دعوتگر مسلمان، ناخودآگاه از فضای رسانهای و گفتمان مهندسی شدهی اسلامستیزان تأثیر میپذیرد و رنگ میگیرد.
به عنوان مثال، آنقدر عبارتهایی چون «حجاب اجباری» را از زبان رسانهها و افراد مختلف شنیده که خود نسبت به همین ترکیب، نوعی حساسیت یا پیشداوری پیدا کرده است؛ بیآنکه در معنای واقعی این عبارت یا اهداف نهفته در پسِ آن تأمل کند.
این همان مکانیزمی است که دشمنان دین، در بسیاری از مفاهیم مشابه نیز به کار میگیرند؛ نظیر واژهی «اسلامگرا» که در حقیقت حربهای زبانی برای حمله به خود «مسلمان» است.
اما مگر هر امر و نهی اجتماعی یا اخلاقی باید اختیاری باشد؟
اگر بنا باشد همهچیز را بر مدار اختیار محض بچرخانیم، دیگر قانونمداری و در مقابلش «هرجومرج» چه معنا خواهد داشت؟
از همین رو، ما نهتنها با تعبیر «حجاب اجباری» مشکلی نداریم، بلکه این تعبیر را از اساس نادرست نمیدانیم. چراکه پوشیدگی و حیا، از فطرت انسان سالم، شریف و اصیل برمیخیزد.
چه بسا روزی بشنویم که کسانی از «پاکدامنی اجباری» هم سخن بگویند!
حجاب، فریضهای الهی است بر دختر و زن مسلمان، که از روی ایمان و باور قلبی به اوامر پروردگارش آن را میپذیرد و عمل میکند. برخلاف آنچه اسلامستیزان میکوشند با واژهی «اجباری» در ذهنها القا کنند، مؤمن با افتخار و طیب نفس، آن را برمیگزیند و میپوشد، نه از سر کراهت بلکه از سر ایمان.
اما آن دسته از دعوتگران که از «آزادی بیحجابی» سخن میگویند، اغلب نه از سر شناخت و باور عمیق به آزادی دینی و مدارا، بلکه بیشتر برای اعلام موضع سیاسی یا همراهی با جریان غالب اجتماعی چنین میکنند.
باور آنان به «آزادی دینی» معمولاً ریشه در دو کاستی دارد:
۱. شناخت ناکافی از حدود و ضوابط آزادی دینی و مدارا در اسلام.
۲. ناآگاهی از مسئلهی تطبیق شریعت و چگونگی تحقق آن در جامعه.
نکتهی نخست، یعنی شناخت حدود آزادی، کلید فهم این گره فکری است. رفتار پیامبرمانﷺ و شاگردانش ــ صحابه رضیاللهعنهم، تابعین و تبعتابعین رحمهمالله، که دوران آنان را «خیرالقرون» نامیدهاند ــ میتواند بهترین راهنما باشد. آنان در برابر منکرات، از جمله بیحجابی و بدپوششی، همواره رفتاری حکیمانه، مؤدبانه و در عین حال قاطع داشتند.
اما نکتهی مهم دیگر این است که حتی در شناخت ما از پوشش زنان پیرو ادیان دیگر نیز رسانهها نقش تعیینکنندهای یافتهاند.
اگر به منابع مستند و ویدیوهای تاریخی (نه فیلمها و سریالهای نمایشیِ فیلمنامه نویسی و کارگردانی شده) مراجعه کنیم، خواهیم دید که حتی در جوامع غربی و غیرمسلمان نیز پوشش زنان در یک قرن گذشته، بهمراتب کاملتر و آبرومندانهتر از آن چیزی بوده که امروز با عنوان «حجاب اجباری» به سخره گرفته میشود.
کافی است به تصاویر زنان لندن در صد سال پیش نگاهی بیندازیم تا دریابیم آنچه امروز در خیابانها میبینیم، نه لباس بیرون، بلکه لباس اتاق خواب است؛ لباسی که هیچ دختر و زن اصیل و شریف، حتی در حضور پدر و برادر خود در خانه نیز به پوشیدن آن رضایت نمیدهد.
زیرا هدف از طراحی این لباسها، آشکارا تحریک، جلب توجه و برهنگی هرچه بیشتر است.
پس منطقی نیست که از یک سو، با شور و جدیت به «امر به معروف» بپردازیم ــ چنانکه حرکتهای بسیار مبارکی در این زمینه در جریان است، از مراسمهای ترویج حجاب گرفته تا فعالیتهای فرهنگی متعدد، که خداوند از همهی عاملانشان راضی باد ــ و از سوی دیگر، برای «منکر» مجوز و یا تبصرههایی ناآگاهانه صادر کنیم.
چگونه میتوان در یک زمان هم مردم را به پوشیدگی و عفاف تشویق کرد و هم گفت: «اگر گروهی در جامعه بیحجاب بودند، مانعی ندارد»؟
پزشک حاذق، تنها به تجویز دارو بسنده نمیکند؛ بلکه همزمان با درمان، عامل بیماری را نیز برمیچیند.
البته این سخن به هیچوجه به معنای آن نیست که در برابر بیحجابی باید با خشونت افسارگسیخته و رفتار غیرشرعی برخورد کرد.
اسلام خود شیوهی مواجهه با گناه و خلاف شرع را نیز آموخته است.
پس نگاه ما باید جامع باشد، نه تکبعدی؛ هم بر شفقت و اخلاق استوار، و هم بر قاطعیت در حفظ ارزشها.
بهگمان من، این رویکرد نهتنها در موضوع حجاب، بلکه در بسیاری از مسائل اجتماعی و فرهنگی دیگر نیز راهگشاست.
کافی است از خود بپرسیم: اگر پیامبرمان ﷺ یا صحابهی بزرگوار، چون عمر بن خطاب و علی مرتضی رضیاللهعنهما، در جامعهای با بیحجابی روبهرو میشدند، چگونه رفتار میکردند؟
بیتردید، آنان هرگز رفتار نابجا و ناشایست نشان نمیدادند؛ اما آیا میتوان تصور کرد که بیتفاوت میماندند و واکنشی نشان نمیدادند؟
در روزگاری که حتی مردمان غیرمسلمان، بسیاری از ارزشهای اخلاقی را محترم میشمردند و برهنگی و بیبندوباری را مایهی سقوط انسانیت میدانستند، قطعاً آنان نیز در برابر چنین پدیدهای ساکت نمینشستند.
در پایان، باید همواره هوشیار باشیم که در دام واژگان و تلههای روانی اسلامستیزان گرفتار نشویم.
مبادا با صدور مجوزهای ضمنی و در نتیجه عادیسازی برای برخی معاصی، ناخواسته گناهی بزرگتر از خودِ گناه انجام دهیم؛ یعنی گناهِ توجیه و تسهیلِ گناه.
بله، دعوتگریِ مؤمنانه، نیازمند عقیده و بصیرت و درایتی است که میان دلسوزی و سازش، مرزی روشن بکشد.
وفقنا الله لما یحب و یرضی
من به نرمافزارهای قرآنیای که دارم، خیلی وابستهام؛ اصلاً حسوحال دیگهای برام دارن. همین که موبایل یا سیستمی رو تهیه میکنم، اولین کارم نصب این نرمافزارهاست.
اما مصحف حسوحال خیلی متفاوتتری داره. برای همین، اگرچه معمولاً تلاوتم رو ـ بسته به شرایط ـ از طریق همون برنامهها انجام میدم، اما حتماً سعی میکنم به مصحفم هم سر بزنم. اصلاً حسوحال دیگهای داره گرفتن قرآن در دستانت؛ طوری که مراقب و محتاطی ادب و نزاکت رو در خصوصش رعایت کنی، و ورق زدن صفحاتش هم که...
یه خاطرهای هم در این بین تعریف کنم. در خراسان، عالمی مسن بود با ریش و محاسن کاملاً سفید؛ فکر میکنم تحصیلکردهی افغانستانِ عزیز بود. از مساجد شرق و خراسان که نگم براتون... حالا مساجد قدیمیِ روستاهای دورافتادهشون که اصلاً نمیشه وصفشون کرد! فکر کن مسجدی قدیمی ـ که بنا به گفتهی اهالی، حداقل دویستـسیصد سال قدمت داشت؛ یعنی دویستـسیصد سال عبادت و معنویت ـ ساخته از گِل و خشت، با دیوارهایی ضخیم و شگفتانگیز، و البته نماز صبح در اون مسجد، وقتی بخاری نفتی هم روشنه...
از بحث دور نشم. اون عالم مسن همیشه عادت داشت اغلب عصرها تو مسجد تلاوت کنه. قرآنهای چاپ شده با ابعاد نسبتاً بزرگ رو شاید دیده باشید؛ از روی یکی از همونا میخوند. وقتی فوت شد ـ خدا رحمتش کنه ـ از خودش یه چیز خیلی خاص به یادگار گذاشت.
اون قرآن و فرم صفحات و برگههاش، گویا بهت میگفت که هر روز ورق خورده و یه نفر با مداومت، تلاوتش میکرده و باهاش مأنوس بوده. اصلاً اهالی میدونستن اون قرآن مالِ کی (جناب مولوی) بوده و چه قصهی شیرینی با خودش داشته.
خصوصیت آدمیزاد اینه که به بعضی چیزها توی این دنیا وابستهست، و وقتی همراهش نباشه، انگار یه چیزی کم داره. حالا یکی به موبایلش وابستهست و یکی به مصحفش؛ که حتی بعد از مرگش هم برای دیگران درسی آموزنده و شیرین میشه.
دومین فنجان قهوهام رو گفتم دم کنم، و تا کهف رو تلاوت میکنم، بنوشمش.
دقیقاً بعد از اینکه تو فنجون ریختمش، تلاوتم رو آغاز کردم، و درست پس از اتمام تلاوت، آماده و قابل نوشیدن شده بود.
زمان تلاوت کهف، بهاندازهی خنک شدن یه نوشیدنی گرمه.
و متأسفانه، گاهی به چه راحتی خودمون رو با گمان اینکه قراره چه کار شاق و طاقتفرسا و زمانگیری انجام بدیم، از این اجر محروم میکنیم!
از ابن عمر روايت است که پيامبر - صلى الله عليه وآله وسلم - فرمود:
"من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة سطع له نور من تحت قدمه إلى عنان السماء يضئ له يوم القيامة وغفر له ما بين الجمعتين."
«هر کس در روز جمعه سوره کهف را بخواند، از زير قدمهايش تا به آسمان نور بلند میشود و روز قيامت او را روشنی دهد و گناهان اين جمعه تا جمعه ديگرش آمرزيده می شود». ابن مردويه با سندي که در آن اشکال نيست آن را روايت کرده است.
در یکی از گروههای اینترنتی که در زمینهی پاسخگویی به شبهات اسلامستیزان فعالیت میکند – و حقیقتاً برایشان احترام بسیاری قائلم و صمیمانه دعای توفیق روزافزونشان را دارم – گفتوگویی دربارهی موضوعی درگرفت که پیشتر خودم بهصورت مستند به آن پرداخته بودم. با خود گفتم چه بهتر که همان مطلب را، بهاصطلاح، فوروارد کنم.
اما فوروارد ممکن نبود، زیرا نوشتهام حاوی لینک کانال تلگرامی بود و محدودیت وجود داشت. ناچار متن را کپی کردم و نسخهای بدون لینک کانال فرستادم.
با این حال، برای دسترسی به مستندات بیشتر (تصاویر و...)، بدون درج آدرس کانال، دعوتی کردم تا در صورت تمایل، به کانال مراجعه کنند؛ اما آن دعوت حذف شد.
گویی چنین گمان میشود که هدف، کسب منافع مادی یا شهرتطلبی و امثال آن است.
در حالیکه، به دلیل ماهیت ایدئولوژیک و عقیدهمحورِ مجموعه و پرداختن به جریانهای فکری گوناگون، همواره در معرض آسیب هستیم — که البته مبارکمان باد.
سرتان را درد نیاورم؛ یاد حدود پانزده سال پیش افتادم، روزگاری که با وایبر و امثال آن سروکار داشتیم و اغلب دعوتگران در گروههای واتساپی فعالیت میکردند. متأسفانه همان زمان نیز این رفتارهای حاشیهای وجود داشت. مثلاً گاهی مدیران گروهها بهجای تمرکز بر محتوا و اصل سخن، حساس میشدند که چرا نویسنده در پایان مطلب نامش را نوشته! حتماً ریاکار است و اخلاص ندارد! و از این دست طرز فکرها و رفتارهای سطحی، کوچک و پوچ.
جالب اینجاست که اگر فلان کانال، اعضای فراوانی داشته باشد یا فلان شخص مشهور باشد، چنین رفتارهایی دیده نمیشود. حتی اگر از منابع بیگانه ـ که گاه هیچ تناسبی با مبانی عقیدتی ما ندارند ـ نقل کنی، مشکلی نیست! اما کافی است فقط نام یک مجموعهی فعال در بستری مانند تلگرام یا اینستاگرام برده شود، تا حساسیتها آغاز گردد!
برای خودم بارها پیش آمده که افرادی پیام دادهاند و پیشنهاد «تبادل» دادهاند؛ اما مشروط به اینکه حتماً ابتدا کانال آنها را معرفی کنم تا در مقابل، آنها هم دفترچه را معرفی کنند! گویی پای معامله و تجارت در میان است.
در حالیکه من شخصاً دوست دارم اگر شرایط فراهم بود، کانالهای مفید را معرفی کنم تا شاید در ثواب نشر مطالبشان نیز شریک باشم؛ اما در بسیاری مواقع، این کار ممکن نیست: گاه به علت فراهم نبودن موقعیت یا زمان، و گاه به سبب ملاحظات و محدودیتهای سخت قانونی.
با این همه، هر از گاهی سعی میکنم با فوروارد کردن برخی مطالب، خود را از این اجر بینصیب نگذارم.
حرف من این است که این رفتارها زیبنده نیست. پانزده سال پیش هم گذشت و امروز، همان رفتارها در نظر من و دیگرانِ آن روزگار، کودکانه، ناپخته و حقیر جلوه میکند. رفتارهای امروز نیز، دستکم در آینده، چنین خواهند بود.
تا زمانی که یک مجموعه در درجهی نخست، دچار نقص و انحراف عقیدتی نباشد و معرفی آن برای دیگران در استطاعت ما باشد، بهگمانم هیچگونه برخورد منفی در این زمینه شایسته نیست.
بزرگ و بزرگوار باشیم؛ هدف را قربانیِ حواشیِ پوچ نکنیم.
نکته: در منابع سیره و تاریخ صدر اسلام، بهویژه در گزارشهای مربوط به غزوات و سرايا، بارها اشاره شده که قبایل و حتی گروههای کوچک از مهاجرین و انصار، هر کدام پرچم ویژهی خود را داشتند با این وجود اعتراضی به ایشان نمیشد و همگی برای یک پرچم واحد — پرچم اسلام — جهاد میکردند.
به قول یکی از علما: ورد زبونشون شده آزادی آزادی آزادی؛ آزادیِ چه چیزی؟ جز اینه که منظورشون از آزادی، آزادیِ زِناست؟!
ابزاری هم که خودشون رو به آب و آتش میزنن تا ترویجش کنن — از بیحجابی گرفته تا مشروب و رقاصی و ... — همه برای تسهیل همینه. برای زِنا.
دقت هم اگر بکنید؛ بینشون آدم سالم هم نمیبینید. یا همجنسبازها هستن، یا زنان و مردانی که سوابق فحشا دارند و حتی در بین اطرافیان خودشون هم آبرو و جایگاهی ندارند. و چون مبتلا هستند، میخوان همه رو هم شبیه خودشون کنن.
تعارف نداریم؛ باید صریح باشیم. تویی که از پوشیدگی فرار میکنی و به سمت برهنگی خیز برداشتی، هدفت چیه؟ این پوشیدگی چه محدودیتی برات میاره؟ مطمئنا که تحصیل و پیشرفت علمی و هر بعدی از رشد فردیـاجتماعی نیست.
یا اونی که زور میزنه رقص و بدننمایی رو برای دختر و زنِ جامعه، یک «فرهنگ» و موضوعِ عادی جلوه بده، مگه غیر از چشمچرانی و فحشا و به گند کشیدنِ جامعه، هدفِ دیگهای داره؟
نذارید قُبح این کاراشون از بین بره. رسواشون کنید؛ اهداف کثیفشون رو تو صورتشون جار بزنید تا فکر نکنن پشت ژست و ادعای روشنفکری میتونن قایم بشن.
یکی از مهمترین دلایل من برای پرهیز از گناه اینه که نمیخوام شبیه آدمهای بیچارچوب و لاابالی باشم.
از زشتی و تعفّن رفتارهاشون بیزارم.
مثلاً وقتی بیرون میبینم کسی که چشمچرونی میکنه، چقدر وقیح و حقیر جلوه میکنه...
داشت از ادب و نزاکت پسرمون در مقایسه با بچههای خودش تعریف میکرد (الحمدلله، و هذا من فضل ربّنا).
اما همین خانم وقتی همسر محجبهی من رو دید، با تعجب گفت: «چقدر خودش رو میپوشونه!»
انتقادها ــ یا بهتر بگم گستاخیهای ــ دیگهش نسبت به نماز و باقی موضوعات دینی هم بماند.
خب سرکار خانم! فرزندی که شما از ادب و رفتار درستش تعریف میکنید، نتیجهی سبک زندگی همون مادره؛ از نوع پوشش گرفته تا ...
مشکل اینجاست که بعضیها خیال میکنن ارزشها خودشون به خودیِ خود و بدون تکیه به یک سبک زندگی خاص به وجود میان.
مگه میشه درختی که به آب و خاکش بیاهمیتی بشه، ثمرهای شایسته داشته باشه؟!
و الحمدلله، که ما مفتخریم به نعمت و منت اسلام؛ دینی کامل که هم آخرت ابدیمونو تضمین میکنه، هم زندگی موقت دنیویمونو توی همهی ابعاد، و از هر لحاظ، ارتقا میده.
در دوران تحصیل، مؤکداً از تحزّب و تیمگرایی، و همچنین از کسانی که بر این رفتار اصرار دارند، بپرهیزید.
صرفنظر از ماهیت احزاب و...، خودِ «حزبگرایی» خواستهی افراد مغرض برای به حاشیه کشاندن و در نهایت، از میدان بهدر کردن طلاب و در کل هر فرد مؤثر، مستعد و دارای پتانسیل است.
فریب اصطلاحات «مناظره» و «مباحثهی علمی» و امثال آن را هم نخورید. تجربه، بهطور شخصی به من نشان داده که بسیاری از این افراد که تزکیه و تدیّن خود را بهراستی رها کردهاند، ذرهبین به دست میگیرند تا از شیوهی انجام مستحبات و فرائض دیگران خرده بگیرند و «علاقه!»ی عجیبی هم به جدال دارند؛ در حقیقت، از آن اصطلاحات زیبا و شایسته، در راستای تخلیهی عقدهها و خشونتهای درونشان بهره میبرند.
مراقب باش مهرهی بازی این زمینها نشوی.
به درست برس، بر صرف و نحو و... تمرکز کن، هدف و اولویت و وظیفهات را فراموش نکن، و برای کسب اطلاعات و آگاهی بیشتر در هر موضوعی فقط کتاب بخوان. اما سعی کن به هیچ عنوان، تا زمانی که درس را بهدرستی به پایان نرساندهای، اظهار نظر نکنی؛ چراکه هم درصد خطا بالاست و هم ـ همانطور که گفتم ـ ممکن است به بیماری جدال مبتلا شوی یا به هر نحوی آسیب ببینی.
همیشه هم به یاد داشته باش برای آنکه بتوانی به دیگران نفعی برسانی، ابتدا باید خودت را از آفتها سالم نگهداری. و پیش از آنکه در آخرت از تو درباره مسئولیتات در قبال دیگران سؤال شود، پاسخگوی نحوه زندگی و اعمال خودت در دنیا خواهی بود.
وفقنا الله لما یحب و یرضی.
در کتابهای فقه که الحمدلله بصورت فارسی هم موجوده، بگرد و بخش اذکار و اوراد پس از نماز رو بخون.
بطور مثال، احادیثی که در اهمیت خوندن آیة الکرسی بعد از نمازهای فرض وارد شده:
"من قرأ آیة الكرسی دبر كل صلاة لم یمنعه من دخول الجنة إلا أن یموت."
«کسی که بعد از هر نمازی «آیة الکرسی» بخواند، همینکه مرد، داخل بهشت میشود.» [بروایت نسائی و طبرانی]
یا این حدیث شریف که:
"من قرأ آیة الكرسی فی دبر الصلاة المكتوبة كان فی ذمة الله إلى الصلاة الاخرى."
«هرکس بعد از نماز فرض «آیة الکرسی» بخواند، تا نماز بعدی در حفظ و پناه خداوند است.» [بروایت طبرانی با اسنادی «حسن»]
و تو تصور کن که با خوندن یک بار آیة الکرسی، از نمازی تا نماز بعدی، در پناه و تحت حفاظت و عنايت ویژه خداوند قرار میگیری. فکر کن، مثلاً از نماز صبح تا موقع نماز ظهر. مگر مدت کم یا بیاهمیتیه در طول روز؟
و باقی اذکار و اوراد که وقت چندانی هم نمیگیرند.
به این شکل و با خوندن علت و فضیلت هر کدوم، بیشتر حریص و علاقمند میشی به رعایت و مداومت بر اونها، و البته با احتساب و در نتیجه، درک حلاوت و لذت انجام شون. ان شاء الله
بارك الله فیك.
تلفن همراهتون رو ساده، و اون رو هم حتماً سعی کنید بدون دوربین باشه؛ سادهترین شکل ممکن.
خوب نیست؟ هم آنتندهی خوبی دارن، هم به نسبت گوشیهای هوشمند خیلی سبکتر هستن، هم نگهداری شارژ باتری بالایی دارند، و هم اینکه ذهنت رو مثل گوشیهای هوشمند شلوغ و آشفته نمیکنن؛ و هم خیلی (اگرچه نه ۱۰۰ درصد) خیالت بابت حریم خصوصیت راحتتره.
فکرشو بکن: این گوشیهای هوشمند، در جاسوسی هم هوشمند هستند. جدیداً طوری طراحی شدند که حتی نمیتونی باتریشو جدا کنی؛ دوربین پشت رو اگر به طریقی بپوشونی، دوربین جلو و سلفی طوری طراحی شده که امکان پوشوندنش نیست (یعنی همیشه در معرض تهدید هستی).
اینترنت هم که به تمام اطلاعاتت دسترسی میده؛ از مخاطبین که فقط یک شماره تلفن به همراه نام و نام خانوادگی و گاهی هم اشارهای به شغل یا… درش وجود داره (و به خودیِ خود اطلاعات ارزشمندیه)، گرفته تا گالری (یعنی تمام تصاویر و ویدیوهای شخصی و غیرشخصی)، دسترسی به میکروفون و… که عملاً نیازی به تعقیب و مراقبت از جانب کسی دیگه نیست و یا از تو جاسوسی کردن رو میسر میکنه، یا عامل تجسس شدن تو رو…
و تو دلت به این خوشه که (به طور مثال در دستگاههای آندرویدی)، فروشگاه گوگل پلی استور بهصورت خودکار نرمافزارهای مشکوک رو اجازه نصب نمیده، یا اینکه خیلی حرفهای هستی و بلدی از طریق نشستهای فعال، بدونی گوشیت هک شده یا…
دست بالای دست بسیاره؛ و اگه میتونی از این وسیله به اصطلاح هوشمند فاصله بگیری، میبینی که چقدر آسودهتری.
اگر هم نه (که دوست هم ندارم این «اگر» رو که جوری توجیه کردنه بکار ببرم)، سعی کن همیشه به چشم یه تهدید بهش نگاه کنی. هرجایی (به ویژه حریم خصوصیت، اتاق خواب، حمام و…) با خودت نبرش. اگه اصرار به استفاده کردن از سوشیال مدیا داری، نهایت تلاشتو بکن که از اینستاگرام و تیک تاک حتما دور باشی و حتیالامکان از برنامههای جایگزین بهتر، که بیشتر روی محتوای متنی متمرکزن، استفاده کنی.
مخلص کلام: خیلی مراقب باش، برادر من، خصوصاً شما خواهر بزرگوارم.
لزوماً هم به دید یک تهدید سیاسی به موضوعاتی که بالا گفتم نگاه نکن. حریم تو که ایمان، آرامش، آبرو و حرمتهای تو رو شامل میشه، خیلی خیلی مهمتره.
بعضی ریسکها نه سنگین، که مهلک هستن و غیرقابل جبران.
عدهای ــ بهویژه از میان افراد کمسواد یا ناآگاه ــ از تدیّن گریزان میشوند، تنها از بیم آنکه مبادا دیگران آنان را «مُلّا» یا امثال اینها بخوانند؛ گویی این واژهها را ناسزا و عیب به شمار میآورند.
اما عزیز من! اینکه حجابت را رعایت کنی و به پوشش خود حساس باشی، اینکه به نمازت پایبند بمانی و ارزشهای دینیات را پاس بداری، هیچکدام به معنای «مُلّا» یا ... بودن نیست. اینها نشانه مسلمانیِ توست؛ گویای زندگی پاک و شخصیت سالم و برتری که داری.
پس از دینداری خود شرم نکن؛ بلکه با جان و دل بدان عمل کن و از آن لذت ببر. به یاد داشته باش: همه مسلمان نیستند و اساساً بسیاری به زندگی چارچوبمند باور ندارند. بنابراین نه میتوان و نه باید انتظار داشت که همه یا هر کسی رفتار تو را تأیید کند یا بدان خشنود باشد.
قرآن که بخوانی درمییابی آدمهای نیک و درستکار، همواره در معرض ملامت و سرزنشِ سرزنشگران بودهاند. و آنان که استوار ماندند، ویژگی برجستهشان این بود که راه خویش را برگزیدند، هرچند خوشایند دیگران نبود یا آنان را نمیپسندیدند: «وَ لَوْ كَرِهَ…».
خانومم همیشه میگن که: «بچهها آینهی پدر و مادراشون هستند.»
یعنی با نگاه کردن به یک بچه، میتونی پدر و مادرشو مشاهده کنی.
و حقیقتاً هم اغلب اوقات، هر وقت حُسن یا سوءرفتاری رو در بچهای دیدم، دیر یا زود متوجه شدم که از والدینش آموخته؛ حتی طرز راه رفتن!
الگوهای خوبی برای فرزندانمون باشیم.
اونا نباید تاوان خطاهای ما رو پس بدن یا ادامهدهندهی اشتباهات ما باشند.
گاهی بعضی حرفها از بعضی آدمها، عمیقاً آزردهام میکنه.
نه فقط خود آن حرف، بلکه بیشتر از همه این فکر آزارم میده که:
«من چهکار کردم؟ چهجور رفتار کردم که این آدم فکر کرده میتونه چنین چیزی رو راحت بگه؟!»
این سوال، از خود حرف بیشتر اذیتم میکنه.
با خودم مرور میکنم، دنبال نشونهای از ضعف یا ناآگاهی یا سادهلوحی میگردم که شاید موجب سوءتفاهم شده.
با این حال، یکی از راههای تسلی دادن خودم اینه که بگم:
اگر چنین آدمهایی حرف نزنن و خود واقعیشون رو نشون ندن، چطور میشه اونها رو از انسانهای شریف، محترم و اهل حرمت تمییز داد؟
شاید همین بیرونریختن بیپروای درونشون، لطفی باشه برای شناختشون.
# خط ـ نوشته
سوار اتوبوس (درونشهری) بودم.
ایستگاه به ایستگاه توقف، مسافری سوار، مسافری پیاده...
در یکی از این ایستگاهها، بانویی سالخورده سوار شد.
چند لحظه بیشتر نگذشته بود که گویا فهمید ماشین رواشتباه سوار شده.
با احترام از راننده خواست که نگهداره تا پیاده بشه.
تا اینجای ماجرا طبیعیه. اما چیزی که عجیب و ناخوشایند بود، واکنش یکی از مسافرها بود.
نه راننده، که خودش مسئول اتوبوسه، بلکه یک مسافر که هیچ ربطی به موضوع نداشت، شروع کرد به غر زدن!
با لحنی تند و طلبکارانه سر اون زن بیچاره که:
«خب از اول میپرسیدی دیگه! چرا دقت نکردی؟!»
پیرزن، چندبار عذر خواست.
اما فایدهای نداشت؛ بعضیها نه فقط نمیشنون، که انگار میل دارن کسی رو خرد کنن.
زن پیاده شد و رفت. اما اون آقا، همچنان ادامه میداد.
درست مثل کسی که دلش میخواد هرطور شده، خودش رو محق نشون بده، حتی به قیمت رنجوندن دل یه انسان سالخورده.
راستش، اگر راننده چیزی میگفت، شاید هنوز قابل درک بود. چون دستکم درگیر نظم و مسیر بود.
ولی یه مسافر؟ واقعاً چرا باید کسی که هیچ نقشی توی ماجرا نداره، اینقدر اظهار نظر کنه؟
اگر خودش رو جای اون زن نمیذاره، نمیتونه برای یه لحظه، مادرش یا خواهری یا عزیزی رو تصور کنه که یه روز، یه جا، به خاطر یه اشتباه کوچیک، محتاج کمی ملاحظهست؟
گاهی سکوت، نهفقط احترامه، بلکه نشونهی بلوغ و فهمه.
بعضی حرفها، وقتی گفته نشن، آدم سنگینتر و شریفتر بهنظر میاد.
چون یه کلمهی نابجا، بیاونکه فایدهای داشته باشه، میتونه تلخی ایجاد کنه.
پیامبر صلیاللهعلیهوسلم چه زیبا فرمود:
مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ
«هركس به الله و روز قيامت ايمان دارد، پس باید سخن نیک بگويد يا ساكت شود.»
منبع روایت: متفق علیه
# خط ـ نوشته
به یاد داشته باشیم:
دشمنِ بیدین و خدانشناس، از زن ـ فاسد ـ در برابر مردان باایمان، بهعنوان سلاح بهره میگیرد.
اما برخلاف تصور رایج، این سلاح لزوماً در قالب ظاهری آرایششده و فسادانگیز ظاهر نمیشود؛ بلکه گاه، بسته به موقعیت و مخاطب، ممکن است در پوششی کاملاً دیندارانه، با حجابی کامل و زبانی آراسته به «قال الله» و «قال الرسول» و... ، ایفای نقش کند.
از همینرو، تنها راه مصونماندن از این فتنهها، تمسک به تقوا، پایبندی عملی به آموزههای اسلام و رعایت دقیق توصیههای پیشگیرانهی دینی است؛ چراکه بسیاری از فتنهها، حتی به ذهن نیز خطور نمیکنند، اما انسان را بهآسانی در کام خود فرو میبرند.
امام ابن حجر رحمهالله مینویسد:
"يُقَالُ إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ فَشَهْوَتُهُ أَشَدُّ لِأَنَّ الَّذِي لَا يَتَّقِي يَتَفَرَّجُ بِالنَّظَرِ وَنَحْوِهِ."
گفتهاند:
هر اندازه انسان نسبت به خداوند پارساتر و پرهیزکارتر باشد، نیروی شهوت در او قویتر و بیشتر خواهد بود؛
زیرا کسی که اهل تقوا نیست، بخشی از خواستههای نفسانی خود را از راه چشمچرانی و سرگرم شدن به لذتهای سطحی – چون نگاههای آلوده و مشابه آن – فرو مینشاند و تخلیه میکند.
(اما فرد باتقوا، نگاه را فرو میگیرد و دل را از آن سرگرمیهای ظاهری بازمیدارد؛
و درست از همین رو، شهوت در درونش فشردهتر و شعلهورتر باقی میماند.)
فتح الباری، جلد ۶، صفحه ۴۶۲
امام قرطبی رحمهالله نیز گفته است:
"وَيُقَالُ: إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ أَتْقَى فَشَهْوَتُهُ أَشَدُّ، لِأَنَّ الَّذِي لَا يَكُونُ تَقِيًّا فَإِنَّمَا يَتَفَرَّجُ بِالنَّظَرِ وَالْمَسِّ، أَلَا تَرَى مَا رُوِيَ فِي الخبر: (العينان تزنيان واليدان تَزْنِيَانِ). فَإِذَا كَانَ فِي النَّظَرِ وَالْمَسِّ نَوْعٌ مِنْ قَضَاءِ الشَّهْوَةِ قَلَّ الْجِمَاعُ، وَالْمُتَّقِي لَا يَنْظُرُ وَلَا يَمَسُّ فَتَكُونُ الشَّهْوَةُ مُجْتَمِعَةٌ فِي نَفْسِهِ فَيَكُونُ أَكْثَرَ جِمَاعًا. وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ الْوَرَّاقُ: كُلُّ شَهْوَةٍ تُقَسِّي الْقَلْبَ إِلَّا الْجِمَاعَ فَإِنَّهُ يُصَفِّي الْقَلْبَ، وَلِهَذَا كَانَ الْأَنْبِيَاءُ يَفْعَلُونَ ذَلِكَ."
و نیز چنین گفتهاند:
هر که تقوایش بیشتر باشد، میل جنسیاش نیز شدیدتر است؛
زیرا انسانی که از تقوا تهیست، خواهشهای خود را از راههایی چون نگاه شهوتآلود و تماس بدنی فرو مینشاند و به آرامش ظاهری میرسد.
آیا نشنیدهای آنچه در حدیث آمده است: «چشمها زنا میکنند، و دستها نیز زنا میکنند»؟
پس اگر نگاه و لمس، بخشی از شهوت را ارضا کند، میل به آمیزش کاهش مییابد.
اما آنکه اهل تقواست، نه چشم به حرام میگشاید و نه دست به لمس میبرد،
و همین پرهیز، آتشِ میل را در درون او انباشته میسازد؛
از این رو، آمیزش جنسی در او بیشتر، و نیاز درونیاش افزونتر است.
و نیز ابوبکر وَرّاق گفته است:
هر شهوتی دل را تیره و سخت میکند، مگر آمیزش، که دل را صیقل میدهد و پاک میگرداند؛
و از همین رو بود که پیامبران بدان روی میآوردند.
تفسیر قرطبی، جلد ۵، صفحه ۲۵۳
نکتهی پایانی:
یادآوری این نکته ضروریست که آنچه در بالا گفته شد، به هیچوجه به معنای نسبت دادن ضعف اراده یا ناتوانی به اهل تقوا نیست.
برعکس، تقوا یعنی داشتن نیروی اراده برای ایستادن در برابر خواهشهای نفس و پرهیز از نافرمانی خدا.
کسانی که اهل تقوا هستند، این تمایلات را انکار نمیکنند، بلکه با آگاهی و انتخابی درست، آنها را از راهی سالم، مشروع و حلال پاسخ میدهند.
از نکات قابل تأملی که میتوان از این سخنان برگرفت، دو نکته شایان توجهاند:
۱. افراد باتقوا نباید نسبت به اینگونه تمایلات طبیعی دچار اضطراب، احساس گناه یا درگیری ذهنی بیش از حد شوند.
این میلها بخشی از سرشت انساناند، و آنچه مهم است، شیوهی مواجهه و مدیریت آنهاست، نه صرف وجودشان.
۲. در عین حال، نباید هم به نفس خود اعتماد بیجا داشت یا خیال کرد که چون انسان باتقواست، دیگر از خطر لغزشها در امان است.
اینگونه تمایلات نیز مانند بسیاری از عرصههای زندگی، میتوانند آزمونی الهی باشند؛ فرصتی برای رشد، پاداش معنوی، و نزدیکتر شدن به خداوند.
در روزگار ما، پدیدهی گفتوگو و مناظره، که در اصل میتواند بستری برای تبیین حقیقت و ارتقای فهم جمعی باشد، گاه چنان از معنا و غایت اصیل خود تهی میشود که بیشتر به جدلهایی سطحی و بیثمر میماند. برخی افراد را میتوان دید که چنان شتابزده و بیقاعده به مجادله گرایش دارند که به محض آنکه بشنوند کسی، حتی در موضوعی فرعی و نه چندان حیاتی، اظهار نظری کرده است، بیدرنگ اعلامیهای منتشر میکنند و او را به «مناظره» فرا میخوانند! این رویکرد، در بسیاری موارد، نه از سر دغدغهی حقیقت، بلکه از انگیزههایی چون میل به دیدهشدن، شهرتطلبی یا گاه از روی خامی و ناپختگی فکری و اخلاقی نشأت میگیرد.
برای دقت بیشتر در فهم این پدیده، خوب است نگاهی به خود واژهی مناظره بیفکنیم. «مناظره» مصدر باب مفاعله از ریشهی «نظر» است و در اصل به معنای «نگریستن متقابل و سنجش اندیشهها با هدف رسیدن به حقیقت» آمده است. این واژه، برخلاف «جدال» که بیشتر بار منفی دارد، دلالت بر فرایندی عقلانی، متقابل و متین دارد که در آن دو طرف با نگاهی دقیق و استدلالی، به بررسی موضوعی میپردازند؛ نه برای غلبه بر دیگری، بلکه برای کشف حقیقت. با این حال، آنچه امروز گاه با نام مناظره عرضه میشود، در واقع چیزی جز جدلهای بیپایه نیست که بیشتر به هیاهوی رسانهای یا رقابتهای شخصی شباهت دارد.
حال آنکه اگر به سیرهی علمی و عملی پیشوایان دین بنگریم، درمییابیم که آنان، برخلاف این رویههای رایج و سطحی، بهشدت از جدلهای بیثمر پرهیز میکردند. پرهیز آنان نه از سر ضعف علمی، بلکه از آنرو بود که میدانستند مجادلهی بیضابطه، هم موجب اتلاف وقت است و هم به تضعیف اصول اخلاقی، معنوی و روشمند گفتوگو منجر میشود. در آثار این ائمه، مباحثه تنها در موارد معدود و پس از سنجش دقیق شرایط، نیتها، و تبعات آن پذیرفته شده است؛ و حتی در آن موارد نیز، مرز اخلاق و انصاف هرگز زیر پا گذاشته نمیشد.
مناظره، اگر با نیت کشف حقیقت، در فضایی عقلانی، اخلاقی و با رعایت آداب علمی انجام گیرد، میتواند بسیار پربرکت و سازنده باشد. اما هنگامی که به ابزاری برای خودنمایی، غلبهطلبی یا سرگرمی بدل شود، نهتنها ثمری ندارد، بلکه میتواند به انحطاط فرهنگی و افول اخلاقی بینجامد. از همین رو، بازگشت به سنت عقلانی و اخلاقیِ پیشوایان علم و دین، ضرورتی حیاتی برای سلامت فضای فکری جامعه است.