| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

امام ابن العربی مالکی رحمه‌الله می‌گوید:

 

 

"لقد دخلتُ نَيِّفًا على ألفِ قريةٍ من برِّيةٍ، فما رأيتُ أصونَ عيالًا، ولا أعفَّ نساءً من نساءِ نابلسَ التي رُمِي فيها الخليلُ -عليه السَّلامُ- بالنَّارِ، فإني أقمتُ فيها أشهُرًا، فما رأيتُ امرأةً في طريقٍ نهارًا إلَّا يومَ الجمُعةِ؛ فإنَّهنَّ يخرُجْنَ إليها حتى يمتلئَ المسجدُ منهنَّ، فإذا قُضِيت الصَّلاةُ، وانقلَبْنَ إلى منازِلهنَّ لم تقَعْ عيني على واحدةٍ منهنَّ إلى الجمُعةِ الأخرى. وسائرُ القرى تُرى نساؤها متبرِّجاتٍ بزينةٍ وعُطلةٍ، متفَرِّقاتٍ في كلِّ فِتنةٍ وعضلةٍ.
وقد رأيتُ بالمسجِدِ الأقصى عفائِفَ ما خرَجْنَ من معتَكَفِهنَّ حتى استُشهِدْنَ فيهـ."

 

 

«در سفرهایم، به بیش از هزار شهر از وارد شدم؛ اما هرگز خانواده‌هایی پاکدامن‌تر و زنانی عفیف‌تر از زنان نابلس ندیدم؛ همان سرزمینی که خلیلِ خدا، ابراهیم علیه‌السلام، در آن به آتش افکنده شد. چندین ماه در آن‌جا اقامت داشتم و در تمام این مدت، هیچ زنی را در راه‌ها در روز روشن ندیدم، جز در روز جمعه؛ زیرا زنان برای نماز جمعه بیرون می‌آمدند، تا آن‌جا که مسجد از حضور آنان پر می‌شد. و هنگامی که نماز به پایان می‌رسید و آنان به خانه‌هایشان بازمی‌گشتند، تا جمعه‌ی بعد حتی چشمم به یکی از آنان نمی‌افتاد.

در حالی که در دیگر شهرها، زنان با زینت و بی‌پروایی در انظار ظاهر می‌شوند و در هر آشوب و لغزشی، پراکنده و حاضرند.

 

و در مسجدالاقصی زنانی عفیف را دیدم که جز برای عبادت، از خلوتگاه‌های خود بیرون نیامدند، تا آن‌که همان‌جا به شهادت رسیدند.»

 

 

أحکام القرآن، ج ۳، ص ۵۶۹.

  • حسین عمرزاده

امام عبدالله بن عبدالرحمن دارِمی رحمه‌الله در سنن خود (شمارهٔ ۲۱۰) روایت می‌کند:


حَکَم بن مبارک به ما خبر داد، گفت: عمرو بن یحیی به ما خبر داد، گفت: از پدرم شنیدم که از پدرش نقل می‌کرد و می‌گفت:


«ما پیش از نماز صبح، کنار درِ خانهٔ عبدالله بن مسعود رضی‌الله‌عنه می‌نشستیم. هر وقت بیرون می‌آمد، همراه او تا مسجد می‌رفتیم. در همین هنگام، ابوموسی اشعری رضی‌الله‌عنه نزد ما آمد و گفت:
آیا ابوعبدالرحمن (عبدالله بن مسعود) بیرون آمده است؟
گفتیم: نه، هنوز.
پس با ما نشست تا او بیرون آمد. وقتی عبدالله بن مسعود بیرون آمد، همگی به سویش رفتیم. ابوموسی به او گفت:
ای اباعبدالرحمن! همین الآن در مسجد صحنه‌ای دیدم که آن را ناپسند دانستم، هرچند ـ خدا را شکر ـ جز خیر چیزی در آن ندیدم.
گفت: چه چیزی؟
گفت: اگر زنده بمانی، خودت خواهی دید. من در مسجد گروه‌هایی را دیدم که حلقه‌حلقه نشسته بودند و منتظر نماز بودند. در هر حلقه، مردی ایستاده بود و در دست‌هایشان سنگریزه‌هایی داشتند. او می‌گفت: صد بار «الله‌اکبر» بگویید؛ و آنان صد بار تکبیر می‌گفتند. سپس می‌گفت: صد بار «لا إله إلا الله» بگویید؛ و آنان صد بار تهلیل می‌گفتند. بعد می‌گفت: صد بار «سبحان‌الله» بگویید؛ و آنان صد بار تسبیح می‌گفتند.
عبدالله بن مسعود گفت: به آنان چه گفتی؟
گفت: چیزی نگفتم؛ منتظر نظر یا دستور تو ماندم.

عبدالله بن مسعود گفت:

«آیا بهتر نبود به آن‌ها دستور می‌دادی گناهانشان را بشمارند و به آن‌ها اطمینان می‌دادی که هیچ‌چیز از نیکی‌هایشان از بین نخواهد رفت؟»

سپس به راه افتاد و ما هم همراهش رفتیم تا به یکی از همان حلقه‌ها رسید. مقابلشان ایستاد و گفت:
«این چه کاری است که انجام می‌دهید؟»
گفتند: ای اباعبدالرحمن! این‌ها سنگریزه‌هایی است که با آن‌ها تکبیر و تهلیل و تسبیح را می‌شماریم.

گفت:

 

" فَعُدُّوا سَيِّئَاتِكُمْ ، فَأَنَا ضَامِنٌ أَنْ لَا يَضِيعَ مِنْ حَسَنَاتِكُمْ شَيْءٌ ، وَيْحَكُمْ يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، مَا أَسْرَعَ هَلَكَتَكُمْ هَؤُلَاءِ صَحَابَةُ نَبِيِّكُمْ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مُتَوَافِرُونَ ، وَهَذِهِ ثِيَابُهُ لَمْ تَبْلَ ، وَآنِيَتُهُ لَمْ تُكْسَرْ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّكُمْ لَعَلَى مِلَّةٍ هِيَ أَهْدَى مِنْ مِلَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أوْ مُفْتَتِحُو بَابِ ضَلَالَةٍ."

 

«پس گناهان خود را بشمارید؛ من ضمانت می‌کنم که هیچ‌کدام از حسنات شما ضایع نشود. وای بر شما، ای امت محمد! چه زود به هلاکت می‌افتید! صحابهٔ پیامبرتان صلی‌الله‌علیه‌وسلم هنوز فراوان‌اند؛ لباس‌های او هنوز کهنه نشده و ظرف‌هایش هنوز نشکسته است. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، یا شما بر آیینی هدایت‌یافته‌تر از آیین محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم هستید، یا دارید دری از گمراهی را می‌گشایید.»

گفتند: به خدا سوگند، ای اباعبدالرحمن! ما جز خیر قصدی نداشتیم.

گفت:

 

" وَكَمْ مِنْ مُرِيدٍ لِلْخَيْرِ لَنْ يُصِيبَهُ ، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَدَّثَنَا أَنَّ قَوْمًا يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ ، وَايْمُ اللَّهِ مَا أَدْرِي لَعَلَّ أَكْثَرَهُمْ مِنْكُمْ."

 

«چه بسیار کسانی که نیت خیر دارند، اما هرگز به آن نمی‌رسند. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم به ما خبر داد که گروهی قرآن می‌خوانند، اما قرآن از گلوهایشان فراتر نمی‌رود. به خدا سوگند، نمی‌دانم؛ شاید بیشترشان همین شما باشید.»


سپس از آنان روی گرداند. عمرو بن سلمه می‌گوید:

 

"رَأَيْنَا عَامَّةَ أُولَئِكَ الْحِلَقِ يُطَاعِنُونَا يَوْمَ النَّهْرَوَانِ مَعَ الْخَوَارِجِ " .

 

«ما بیشتر افراد آن حلقه‌ها را در روز نهروان دیدیم که در کنار خوارج با ما می‌جنگیدند.»

  • حسین عمرزاده

# خط ـ نوشته


 

پریروز با همسرم درد دل می‌کردم. کمی دلم گرفته بود.
آدمیزاده دیگه، گاهی ضعیف میشه، فراموشکار میشه...

ایشون ۲ بار  این آیه رو بهم تذکر داد: {وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاة.} (از صبر و نماز کمک بگیر).

 

و این آیه، از اون آیاته که علاوه بر آثار بعد از عمل کردن بهش، شنیدنش هم قوت قلبه.

  • حسین عمرزاده

از ابن‌عباس رضی‌الله‌عنهما نقل شده است که خبر درگذشتِ برادرش قُثَم را، در حالی که در سفر بود، به او رساندند. پس «إنا لله و إنا إلیه راجعون» گفت، سپس از مسیر کنار رفت، شتر خود را خواباند و دو رکعت نماز خواند و و در تشهّد آن دو رکعت اندکی طولانی‌تر ماند. بعد بلند شد و به سمت سواری‌اش برگشت، در حالی که می‌گفت:

 

{ وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ }

«و از شکیبایی و نماز یاری جویید، و نماز؛ جز بر فروتنان، دشوار و گران است.» [البقرة: ۴۵]

 

 

تفسیر ابن کثیر.

 

 

ظاهراً به این دلیل نشستن موقع تشهد را کمی طولانی کرد که دعا کند؛ چراکه یکی از مواضع دعا در نماز، بعد از تشهد و قبل از سلام دادن است.

  • حسین عمرزاده

سعد بن عُباده رضی‌الله‌عنه گفت:

 

"لو رأيتُ رجلًا مع امرأتي لضَربْتُه بالسَّيفِ غيرَ مُصْفِحٍ."

«اگر مردی را با همسرم ببینم، او را با لبه‌ی تيز شمشير خواهم زد.»


این سخن به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم رسید. پیامبر فرمودند:

 

"أَتَعْجَبُونَ مِن غَيْرَةِ سَعْدٍ، فَوَاللَّهِ لأَنَا أَغْيَرُ منه، وَاللَّهُ أَغْيَرُ مِنِّي، مِن أَجْلِ غَيْرَةِ اللهِ حَرَّمَ الفَوَاحِشَ، ما ظَهَرَ منها، وَما بَطَنَ."

«آیا از غيرت سعد تعجب مى‌كنيد؟ قسم به الله من از او با غيرت‌تر هستم و الله از من با غيرت‌تر مى‌باشد؛ و به خاطر غيرت الله است كه فواحش را حرام کرده است چه مواردی که آشكار انجام می‌شوند و چه مواردی که در نهان صورت می‌گیرد.»


 

متفق علیه.

  • حسین عمرزاده

عمر بن خطاب رضي الله عنه، سلیمان بن ابی حَثمه را در نماز جماعت صبح ندید. صبح، راهی بازار شد — خانه سلیمان بین بازار و مسجد پیامبر ﷺ قرار داشت — که در راه به شفاء، مادر سلیمان، برخورد.

 

پرسید: «امروز سلیمان را در نماز صبح ندیدم!»

 

او پاسخ داد: «تمام شب را به نماز ایستاده بود و خواب بر چشمانش غلبه کرد.»

 

عمر گفت:

 

"لأن أشهَدَ صَلاةَ الصُّبحِ في الجَماعةِ أحَبُّ إليَّ مِن أن أقومَ لَيلةً."

«برای من، حضور در نماز جماعت صبح، از شب‌زنده‌داریِ تمام شب نیز محبوب‌تر است.»

 

 

الموطأ، امام مالک، ج ۱، ص ۱۳۱.

  • حسین عمرزاده

هدهد در نقل اخبار بادقت بود:


{ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ } «و از [سرزمین] سبأ خبری موثق برایت آورده‌ام.»

 

او نگفت: شنیدم یا خواندم یا آنطور به من رسیده و…


همچنین موضع گیری سلیمان پیامبر علیه السلام نیز همانند بسیاری از ما "تایید بی چون و چرا" نبود!


بلکه فرمود:


{ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ } «خواهیم دید که آیا راست گفته‌ای یا دروغگویی.»

 

 

اطمینان از یک خبر پیش از تصدیق یا قبول آن، منهج انبیاست.

 

| منقول است.

  • حسین عمرزاده

ابن ابی‌اُوَیس می‌گوید: از دایی‌ام، مالک بن انس، شنیدم که می‌گفت:

 

 

"كانت أمي تُلبِسُني الثِّيابَ وتُعَمِّمُني وأنا صبيٌّ، وتوجِّهُني إلى ربيعةَ بنِ أبي عبدِ الرَّحمنِ، وتقولُ: يا بُنَيَّ، ائتِ مجلِسَ ربيعةَ فتعَلَّمْ من سَمتِه وأدَبِه قبل أن تتعَلَّمَ من حديثِه وفِقهِه."


«مادرم وقتی کودک بودم، مرا لباس می‌پوشاند و عمامه بر سرم می‌گذاشت، سپس مرا نزد ربیعة بن ابی عبدالرحمن می‌فرستاد و می‌گفت: پسرم، به مجلس ربیعه برو و پیش از آن‌که از حدیث و فقه او چیزی بیاموزی، از رفتار، منش و ادبش بیاموز.»

 

 

التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد، ابن عبد البر، ج ۲، ص ۳۹۵.

  • حسین عمرزاده

از ابوعثمان نَهْدی روایت شده است که:

 

 

"أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ، رَحِمَهُ اللَّهُ كَانَ يَقُومُ ثُلُثَ اللَّيْلِ، وَتَقُومُ امْرَأَتُهُ ثُلُثَ اللَّيْلِ، وَيَقُومُ ابْنُهُ ثُلُثَ اللَّيْلِ، إِذَا نَامَ هَذَا قَامَ هَذَا."

 

«ابوهریره رضی‌الله‌عنه، همسرش و پسرش، هر کدام یک‌سومِ شب را به عبادت می‌پرداختند؛ به‌گونه‌ای که هرگاه یکی می‌خوابید، دیگری برای عبادت برمی‌خاست.»

 

 

الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۱۴۵، ش ۹۸۸.

  • حسین عمرزاده

نیک‌فرجامی و عاقبت‌بخیری (حُسنُ الخاتمة)، از توفیق خداوند متعال برای بنده است؛
و این نیک‌فرجامی، ثمره‌ی تلاش آشکار و پنهان انسان در راه طاعت خداوند است.

اما بدفرجامی (سوءُ الخاتمة) از بی‌نصیب ماندن از توفیق الهی سرچشمه می‌گیرد،
و نتیجه‌ی سستی در فرمان‌برداری از خدا و غفلت از تسلیم کردن دل و اعضای بدن در برابر اوست.

 

سهل بن سعد رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که:


پیامبر خدا ﷺ با مشرکین در یکی از جنگ‌ها روبه‌رو شد و نبردی درگرفت.
پس از پایان جنگ، پیامبر به سوی سپاهش بازگشت و مشرکین نیز به اردوگاه خود رفتند.

در میان یاران رسول خدا، مردی بود به نام قُزمان؛
او هیچ‌یک از مشرکین را ـ نه آن‌که از میان جمع جدا شده بود و نه آن‌که تنها و دورافتاده بود ـ رها نمی‌کرد،
بلکه همه را دنبال می‌کرد و با شمشیرش می‌زد.

قزمان مردی نیرومند و دلیر بود؛
کسی در برابرش قرار نمی‌گرفت جز آن‌که او را می‌کشت.

مردم از شجاعت و دلاوری این مرد سخن می‌گفتند و می‌گفتند که:
 

"ما أَجْزَأَ مِنَّا اليومَ أَحَدٌ كما أَجْزَأَ فُلَانٌ."

«امروز هیچ‌کس به اندازه‌ی فلانی برای اسلام کارساز و مفید نبود!»

اما پیامبر ﷺ، توسط وحی از جانب خداوند عزوجل، فرمود:
 

"إنَّه مِن أَهْلِ النَّارِ."

«او از اهل آتش است!»

مردی از میان صحابه ـ که او أکثم بن أبی‌الجون خزاعی رضی‌الله‌عنه بود ـ گفت:
من مراقب او می‌مانم؛ همراهش می‌روم تا ببینم چرا او از اهل آتش است،
در حالی که ظاهر کارهایش خیر و پیروزی است و پیامبر او را از اهل دوزخ خوانده است.

 

او می‌گوید: دنبالش رفتم و زیر نظرش داشتم؛
هرگاه می‌ایستاد، من هم می‌ایستادم، و هرگاه تند می‌رفت، با او می‌رفتم.

تا آن‌که در جنگ زخمی سخت برداشت.
چون درد و خون‌ریزی بر او چیره شد و طاقت نیاورد، مرگ را بر خود شتابانید:
نوک شمشیرش را بر زمین نهاد و تیغه‌ی آن را میان دو سینه‌اش گذاشت، سپس بر آن خم شد و خود را بر شمشیر فشرد تا جان سپرد.

 

مرد همراه، نزد رسول خدا ﷺ آمد و گفت:
 

"أشْهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللَّهِ."

«گواهی می‌دهم که شما حقیقتاً پیامبر الله هستید.»

 

پیامبر فرمود:

 

"وما ذَاكَ."
«چه چیز تو را به گفتن این واداشت؟»

 

او ماجرا را بازگو کرد. مردم از شنیدن آن سخت شگفت‌زده شدند و گفتند:
«ما خود دیدیم که او چگونه می‌جنگید!»

آن مرد گفت:
«من گفتم: من حقیقتش را برایتان روشن می‌کنم. پس بیرون رفتم و ماجرا را دیدم و آنچه رخ داد، همین بود.»

 

در این‌جا پرسشی پیش می‌آید:


چگونه ممکن است پیامبر ﷺ با قاطعیت بگوید که او از اهل دوزخ است،
در حالی که تنها گناهش خودکشی بود، و مؤمن با ارتکاب گناه، کافر نمی‌شود؟

 

پاسخ آن است که پیامبر ﷺ به وحی الهی آگاه شده بود که او در حقیقت مؤمن نبوده،
بلکه منافق بوده است؛ یا این‌که در آینده مرتد می‌شد و خودکشی را حلال می‌شمرد.

 

سپس پیامبر ﷺ فرمود:

 

"إنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بعَمَلِ أهْلِ الجَنَّةِ، فِيما يَبْدُو لِلنَّاسِ، وإنَّه لَمِنْ أهْلِ النَّارِ، ويَعْمَلُ بعَمَلِ أهْلِ النَّارِ، فِيما يَبْدُو لِلنَّاسِ، وهو مِن أهْلِ الجَنَّةِ."

 

«بعضی از مردم، ظاهراً اعمال بهشتی انجام می‌دهند ولی در‌واقع، دوزخی هستند. و گروهی از مردم، ظاهراً رفتار دوزخی دارند ولی حقيقتاً اهل بهشت‌اند». [متفق عليه]

 

یعنی: آدمی گاه کارهایی انجام می‌دهد که به ظاهر، اعمال اهل بهشت است ـ چون طاعت‌ها و نیکی‌ها ـ،
اما در واقع چنین نیست؛ آن‌گونه اعمال، در حقیقت برای ریا یا انگیزه‌ای فاسد انجام می‌شود،
پس در باطن، او از اهل دوزخ است.
و گاه کسی کارهایی می‌کند که در ظاهر، شبیه اعمال اهل دوزخ است ـ مانند گناه یا کوتاهی در عبادت ـ،
ولی در حقیقت، نزد خدا از اهل بهشت است؛
چرا که خداوند او را در پایان عمر به توبه‌ی راستین و اعمال نیک توفیق می‌دهد.

 

نتیجه و پیام حدیث:

 

این حدیث و قصه، هشدار می‌دهد که هیچ‌کس نباید به ظاهر اعمال خود مغرور شود و بر آن تکیه کند؛
زیرا پایان کار، در دست خداوند است و ممکن است حال انسان دگرگون شود.

و نیز می‌آموزد که خداوند به ظاهرِ اعمال نمی‌نگرد، بلکه به نیت‌ها و درون دل‌ها می‌نگرد،
و بر همان اساس بندگانش را پاداش یا کیفر می‌دهد.

  • حسین عمرزاده

امام حسن بصری رحمه‌الله:

 

 

"كُنَّا نُحَدَّثُ أَنَّهُ مَنْ عَيَّرَ أَخَاهُ بِذَنْبٍ قَدْ تَابَ إِلَى اللَّهِ مِنْهُ ابْتَلَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ."

 

«به ما گفته می‌شد: هر کس برادرش را به گناهی ملامت کند که او از آن توبه کرده است، الله عزوجل همان گناه را وسیلهٔ آزمایش و ابتلای او قرار می‌دهد.»

 

 

الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۲۸، ش ۱۶۱۰.

  • حسین عمرزاده

امام احمد رحمه‌الله دوران کودکی خود را در پناه مادری دلسوز و مهربان سپری کرد؛ مادری که او را پرورش می‌داد، به سوی برتری سوق می‌داد و استعدادهایش را در آغوش حمایت خود نگه می‌داشت تا شکوفا شوند، رشد کنند و خاموش یا کم‌رنگ نگردند. نشانه‌های هوش و نبوغ از همان سال‌های کودکی در او آشکار بود؛ از همان زمان، قدرت حفظ و فراگیریِ علم در او بسیار گسترده و چشمگیر بود.


گاه می‌خواست خیلی زود از خانه بیرون برود، اما مادرش لباس‌هایش را می‌گرفت و می‌گفت: صبر کن تا مردم اذان بگویند، یا تا صبح شود. خانواده‌اش از همان کودکی برای او انتخاب کرده بودند که مردی دین‌دار باشد؛ ازاین‌رو او را به حفظ قرآن کریم سوق دادند، و او قرآن را حفظ کرد و در آن به تسلط کامل رسید.

 

 

مسائل الإمام أحمد وإسحاق بن راهويه، المبحث الثالث طلبه للعلم، ج ۱، ص ۵۷.

  • حسین عمرزاده

فضیل بن عیاض رحمه‌الله می‌گوید:

 

 

"الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ , فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ , وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ , وَلَا يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ صَاحِبُ سُنَّةٍ يُمَالِي صَاحِبَ بِدْعَةٍ إِلَّا مِنَ النِّفَاقِ."

«روح‌ها، مانند سربازان و لشکرهای گرد هم آمده هستند؛ آنچه از آن‌ها با یکدیگر آشنا می‌شود، با هم انس و الفت می‌گیرد، و آنچه ناآشناست، از یکدیگر جدا و دچار اختلاف می‌شود. و ممکن نیست که صاحبِ سنّت با صاحبِ بدعت همدل و همراه گردد، مگر از روی نفاق.»

 

 

ابن بطّه رحمه‌الله، در تعلیق بر سخن فضیل، می‌گوید:

 

 

"صَدَقَ الْفُضَيْلُ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ , فَإِنَّا نَرَى ذَلِكَ عِيَانًا."

«فضیل رحمه‌الله راست گفته است؛ زیرا ما این معنا را به‌روشنی و به‌چشم خود مشاهده می‌کنیم.»

 

 

الإبانة الكبرى، ابن بطة، ج ۲، ص ۴۵۶.

  • حسین عمرزاده

عطاء رحمه الله:

 

 

"إن الرجل ليتكلم في غضبه بكلمة يهدم بها عمل ستين سنة أو سبعين سنة."

«چه‌بسا انسان در هنگام خشم و عصبانیت، سخنی بر زبان آورد که عملِ شصت یا هفتاد ساله‌اش را تباه کند.»

 

 

فتح الباري، ابن رجب رحمه الله، ج ۱، ص ۲۰۰.

  • حسین عمرزاده

حافظ ذهبی ـ رحمه‌الله ـ یکی از عوامل استقامت و پایداریِ امام احمد بن حنبل ـ رحمه‌الله ـ را در دوران فتنهٔ خلقِ قرآن چنین بیان کرده است:


 

"الصَّدعُ بِالْحَقِّ عَظِيْمٌ، يَحْتَاجُ إِلَى قُوَّةٍ وَإِخْلاَصٍ، فَالمُخْلِصُ بِلاَ قُوَّةٍ يَعجِزُ عَنِ القِيَامِ بِهِ، وَالقَوِيُّ بِلاَ إِخلاَصٍ يُخْذَلُ، فَمَنْ قَامَ بِهِمَا كَامِلاً، فَهُوَ صِدِّيْقٌ، وَمَنْ ضَعُفَ، فَلاَ أَقَلَّ مِنَ التَّأَلُّمِ وَالإِنكَارِ بِالقَلْبِ، لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ إِيْمَانٌ - فَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ -."

 

«آشکارا و به حقّ صحبت کردن کار بزرگی‌ست که نیازمندِ دارا بودن "قدرت" و "اخلاص" است. انسان مخلص بدون "قدرت کافی" از انجام آن عاجز می ماند، و انسان نیرومند "بدون اخلاص" خوار و ذلیل می گردد. پس انسان صدّیق کسی است که با هر دوی آنها برای بیان حقیقت قیام کند. و هر کس ضعیف و ناتوان باشد، دست‌کم باید رنجِ درونی داشته باشد و در دل انکار کند؛ كه پس از این، دیگر ایمانی باقی نمی‌ماند. و لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِالله (هیچ نیرویی نیست مگر به یاریِ الله).»

 

 

سير أعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۲۳۴.

  • حسین عمرزاده

ابو‌الدَّرداء به همسرش ام‌الدرداء رضي‌الله‌عنهما گفت:

 

 

"إذَا غَضِبْتُ فرضيني وإذا غضبت رضيتك فإذا لم نكن هكذا ما أَسْرَعَ مَا نَفتَرِق."

 

«وقتی من عصبانی شدم، تو مرا آرام کن؛ و وقتی تو عصبانی شدی، من آرامت می‌کنم.
اگر چنین نباشیم، خیلی زود در میان ما جدایی می‌افتد.»

 

 

روضة العقلاء ونزهة الفضلاء، ابن حبان، ص ۷۲.

  • حسین عمرزاده

عبدالله‌بن‌عبّاس به سعیدبن‌جُبَیر رضی‌الله‌عنهما گفت:

 

"حَدِّثْ."

«حدیث نقل کن!»

 

سعید پرسید:

 

"أُحَدِّثُ وَأَنْتَ هَا هُنَا؟!"

«با اینکه شما اینجا حضور دارید، حدیث بگویم؟»


ابن عباس پاسخ داد:

 

"أَوَلَيْسَ مِنْ نِعْمَةِ اللهِ عَلَيْكَ أَنْ تُحِدِّثَ وَأَنَا شَاهِدٌ، فَإِنْ أَصَبْتَ فَذَاكَ، وَإِنْ أَخْطَأْتَ عَلَّمْتُكَ."

«آیا این از نعمت‌های خداوند بر تو نیست که در حضور من حدیث بازگو کنی؟
اگر درست گفتی که بسیار خوب، و اگر اشتباه کردی، تو را راهنمایی خواهم کرد.»

 

 

سير أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۳۵.

 

پی‌نوشت: این روایت، افزون بر بُعد آموزشی، بر نکته‌ای لطیف نیز تأکید دارد: رعایت ادب علمی در برابر کسی که از نظر علم یا تقوا برتر است. امتناع اولیهٔ سعید بن جبیر از روایت، نشان ادب شاگرد در حضور استادی بزرگ چون ابن‌عباس است؛ و پاسخ ابن‌عباس هم نمونه‌ای از تواضع عالم راستین که نه تنها از پرسش و گفت‌وگوی شاگرد نمی‌رنجد، بلکه آن را نعمتی الهی و فرصتی برای پرورش علمی او می‌شمارد.

  • حسین عمرزاده

حسن بصری رحمه‌الله شبی در حال دعا بود و پیوسته می‌گفت:

 

"اللهم اعف عمن ظلمنى."

خدایا، از کسی که به من ستم کرده بگذر.

 

آن‌قدر این دعا را تکرار کرد که مردی به او گفت:


ای ابا سعید! امشب آن‌قدر برای کسانی که به تو ظلم کرده‌اند دعا کردی که حتی با خودم گفتم کاش من هم جزو آن‌ها بودم!
چه چیزی باعث شده این‌طور برایشان دعا کنی؟

 

حسن بصری پاسخ داد:


به خاطر این فرمایش خداوند که می‌فرماید:

 

{ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ }

«اما هر کس گذشت کند و کار را به اصلاح [و آشتی] آورَد، پاداشش بر عهدۀ الله است.» [الشورى : ۴۰]

 

 

شرح ابن بطّال بر صحیح بخاری، ج ۶، ص ۵۷۵-۵۷۶.

  • حسین عمرزاده

پادشاهی درویشی را به زندان انداخت.
نیمه‌شب خواب دید که بی‌گناه است،
پس او را آزاد کرد.

 

پادشاه گفت: «حاجتی بخواه.»

 

درویش گفت: «وقتی خدایی دارم که نیمه‌شب تو را بیدار می‌کند تا مرا از بند رها کنی، نامردی نیست که از دیگری حاجت بخواهم؟»

  • حسین عمرزاده

ابوحاتم ـ رحمه‌الله ـ می‌گوید:

 

 

"العاقل لا يصادق المتلون ولا يؤاخي المتقلب ولا يظهر من الوداد إلا مثل مَا يضمر ولا يضمر إلا فوق مَا يظهر ولا يكون في النوائب عند القيام بها إلا ككونه قبل إحداثها والدخول فيها لأنه لا يحمد من الإخاء مَا لم يكن كذلك."

 

انسانِ عاقل نه با آدم‌های چندچهره دوستی می‌کند و نه با کسانی که حال و رفتارشان مدام عوض می‌شود و دمدمی‌مزاج هستند، ارتباط برادری برقرار می‌سازد. او در دوستی فقط همان‌قدر بروز می‌دهد که در دل دارد، و در دل نیز احساسی عمیق‌تر و برتر از آنچه آشکار می‌کند، نگه می‌دارد. (یعنی ظاهرِ دوستی باید صادقانه و مطابقِ حقیقتِ دل باشد، و دل باید از ظاهر، مهربان‌تر، سالم‌تر و پاک‌تر باشد.)

و در سختی‌ها نیز، هنگامی که زمانِ رویارویی با آن‌ها فرا می‌رسد، باید همان‌گونه باشد که پیش از وقوعِ آن گرفتاری‌ها بوده است؛ زیرا دوستی و برادری فقط وقتی ارزشمند و ستودنی است که چنین صداقت و یک‌رنگی در آن باشد.

 

 

روضة العقلاء ونزهة الفضلاء، ابن حبان، ص ۱۰۶.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest