سعدی در گلستان، حکایتی لطیف و پندآموز نقل میکند که در آن، مفهوم آزادگی را در قالب تمثیل سرو و دیگر درختان بیان میدارد:
«حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمرهای ندارد. درین چه حکمت است؟ گفت هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوشست و این است صفت آزادگان.»
این حکایت با پرسشی عمیق آغاز میشود که چرا در میان درختان نامدار، تنها سرو را آزاد خواندهاند، درحالیکه هیچ میوهای ندارد؟ پاسخ حکیم، رمزی از ثبات آزادگان را آشکار میسازد. او میگوید که درختان میوهدار، بسته به فصلهای سال، گاه سرسبز و بارورند و گاه خشک و بیثمر؛ اما سرو همیشه سبز و استوار باقی میماند. این همان ویژگی آزادمردان است که به نوسانات و دگرگونیهای دنیا وابسته نمیشوند.
آزادگان همچون سرو، در برابر تغییرات روزگار خم نمیشوند و همواره وقار و استواری خود را حفظ میکنند.
به آنچه مى گذرد دل منه که دجله بسى
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست بر آید چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد
سعدی هشدار میدهد که دل بستن به دنیا بیهوده است؛ همانگونه که رود دجله پس از هر خلیفهای همچنان جاری میماند، دنیا نیز بیتفاوت از صاحبان قدرت و ثروت، به مسیر خود ادامه خواهد داد. پس چرا انسان به این سراب زودگذر دل ببندد؟
او می گوید دو راه برای یک زندگی شرافتمندانه وجود دارد:
اگر میتوانی، همچون نخل، کریم باش و دست بخشش بگشای تا دیگران از تو بهرهمند شوند.
اما اگر چنین امکانی نداری، لااقل مانند سرو، آزاد و وارسته زندگی کن و در برابر سختیها خم نشو.
در هر دو حالت، رهایی از دلبستگیهای زودگذر و استواری در برابر ناملایمات، رمز آزادگی است.
منبع : گلستان سعدی
- ۰ نظر
- ۱۶ شهریور ۰۰ ، ۰۲:۵۴