| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶۳۹ مطلب توسط «حسین عمرزاده» ثبت شده است

پیرمرد زرگری به دکان همسایه زرگر رفت و گفت: ترازویت را به من بده تا این خرده‌های طلا را وزن کنم. همسایه‌اش که مرد دور اندیشی بود گفت: ببخشید من غربال ندارم. پیرمرد گفت: من ترازو می‌‌خواهم و تو می‌گویی غربال نداری، مگر کر هستی؟ همسایه گفت: من کر نیستم، ولی درک کردم که تو با این دست‌های لرزان خود چون خواهی خرده‌های زر را به ترازو بریزی و وزن کنی مقداری از آن به زمین خواهی ریخت، آن وقت برای جمع‌ آوری آنها جاروب خواهی خواست و بعد از آنکه زرها را با خاک جاروب کردی آن وقت غربال لازم داری تا خاک آنها را بگیری، من هم از همین اول گفتم که غربال ندارم.

هر که اول بنگرد پایان کار 

اندر آخر، او نگردد شرمسار 

"مولوی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۴۳

ایمان در قلب جای میگیرد و با عمل ثابت میشود..! علمِ عالمِ دینی با تکیه به الله و رسولش، که قرآن و سنت هست، حفظ، و با عمل به آنها فضلش ثابت میگردد.. 


امام ذهبی رحمه الله:


اِذَا ثبتَتْ إِمَامَةُ الرَّجُلِ وَفَضْلُهُ، لَمْ یَضُرَّهُ مَا قِیْلَ فِیْهِ


وقتی امامت و فضل عالمی ثابت شد،دیگر اشکالهایی که به او میگیرند ضرری به او نمیزند.


سیر أعلام النبلاء ج ۸ ص ۴۴۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۵۲


گویند به دوری بکن از یار صبوری

در مهر تفاوت نکند بعد مسافت

سعدی 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۱۹

بدی مکن که درین کشتزار زود زوال

به داس دهر همان بدروی که می‌کاری


"مولوی روم"
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۰۱

یکی از بزرگان عصر با غلام خود گفت که از مال خود پاره ای گوشت بستان و زیره بایی معطّر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام شاد شد زیره بایی بساخت و پیش آورد. خواجه اش آش بخورد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گفت بدان گوشت نخود آبی مزعفر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام فرمان برد و نخود آب ترتیب ترتیب کرد و پیش آورد. خواجه اش آش بخورد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گوشت مصمحل شده بود، گفت این گوشت بفروش و پاره ای روغن بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام گفت ای خواجه بگذار تا من همچنان غلام تو می باشم و اگر البته خیری در خاطر می گذرد نیت خدای را این گوشت پاره را آزاد کن.


عبید زاکانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۰۵:۵۹

گویند شخصی ده خر داشت . روزی بر یکی از آنها سوار شد و خران خویش را شمرد.چون آن را که سوار بود شماره نمی کرد,حساب درست در نمی آمد. پیاده شد و شمار کرد.حساب درست و تمام بود.چندین بار در سواری و پیادگی شمارش را تکرار کرد. عاقبت پیاده شد و گفت: سواری به گم شدن یک خر نمی ارزد .

دهخدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۰۹

امام اهل سنت احمد بن حنبل می‌فرماید: 


هیچ حدیثی را ننوشته‌ام مگر اینکه بدان عمل نموده‌ام، تا به آنجا رسیدم که پیغمبر صلی الله علیه وسلم حجامت (خون‌گیری) کرد و یک دینار بابت این عمل به اباطیبه داد، من هم وقتی عمل خون‌گیری انجام دادم یک دینار پول به خون‌گیر دادم»


[السیر: ۱۱/۲۱۳]

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۸

دقاق :


کسی که مرگ را زیاد یاد کند به سه نعمت و کرامت دست پیدا می کند: 


شتاب در توبه،قناعت قلبی و شور و نشاط در عبادت و نیایش و اگر کسی مرگ را یاد نکند به تأخیر انداختن توبه و عدم رضایت و تنبلی در عبادت دچار می شود


تذکرة امام قرطبی صفحه ۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۷

امام ذهبی رحمه‌الله : 


بالاترین مقامات از آنِ کسی است که شب را به گریه (و قیام و کُرنش برای الله) سپری کند و روز را به گشاده‌رویی در برابر خلق...


سیَر أعلام النبلاء (۱۴۱/۱۰)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۵

امام نووی رحمه الله:


احسان یعنی نیکی به کسی که در حق تو بدی کرده است، وگرنه خوبی کردن [صرفا] به کسی که در حق تو خوبی کرده تجارت است!


مرقاة المفاتیح

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۴۶

امام ﺷﺎﻓﻌﯽ ﺭحمه الله:


ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ الله ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﺨﻔﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﮔﻨﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﻮﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺪ.


( ﻓﺘﺢ ﺍﻟﺒﺎﺭﯼ  ۱۲ / ۱۲۴ ،۱۲۵ ‏) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۲۱

مردی از امام حسن بصری رحمه الله پرسید که:

 

ای ابوسعید آیا تو مؤمن هستی؟


امام بصری نیز پاسخ داد: ایمان دو نوع است…


اگر از ایمان به الله و ملائکه اش و کتابها و پیامبرانش و بهشت و جهنم و قیامت و حساب از من می پرسی ..

 در این صورت من مؤمن هستم.

اما اگر در مورد این کلام الله متعال از من می پرسی که:


“إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ  وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ”


مؤمنان تنها کسانی هستند که هرگاه نام الله برده شود دلهایشان هراسان می گردد و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده می شود بر ایمانشان می افزاید و بر پروردگار خود توکل می کنند».


به الله سوگند نمی دانم که آیا از آنان هستم یا خیر....


تفسیر قرطبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۱۳

شهری بود که مردمش, اصلاً فیل ندیده بودند, از هند فیلی آوردند و به خانه تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند.مردم در آن تاریکی نمی توانستند فیل را با چشم ببینند.ناچار بودند با دست آن را لمس کنند. کسی که دستش به خرطوم فیل رسید. گفت: فیل مانند یک لوله بزرگ است. دیگری که گوش فیل را با دست گرفت؛ گفت: فیل مثل بادبزن است. یکی بر پای فیل دست کشید و گفت: فیل مثل ستون است. و کسی دیگر پشت فیل را با دست لمس کرد و فکر کرد که فیل مانند تخت خواب است.

آنها وقتی نام فیل را میشنیدند هر کدام گمان میکردند که فیل همان است که تصور کرده اند. فهم و تصور آنها از فیل مختلف بود و سخنانشان نیز متفاوت بود. اگر در آن خانه شمعی می بود. اختلاف سخنان آنان از بین میرفت.


مثنوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۷

امام سفیان ثورى:

ثروت ، بیمارى این امت است ، و فرد عالم به شریعت ، همانند پزشک این امت می باشد ...

هرگاه فرد عالم خود در جستجوی این بیماری باشد ، دیگر عموم جامعه چه زمان از این بیماری شفا می یابند ؟



سیر أعلام النبلاء ۷/۲۴۳ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۳

امام القاسم بن محمد بن أبی بکر الصدیق:

 اگر انسان در طول حیاتش در جهالت به سر ببرد ...

 برای او بسیار بهتر است از اینکه در خصوص مساله ای که نسبت به حقیقت آن علم ندارد ، فتوا صادر کند ،


تاریخ أبی زرعة الدمشقی ۱۳۷۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۱

امام حسن بصری :

انسان مؤمن به انجام عبادات می پردازد ،ولی همیشه ترس از این دارد که الله متعال ، عبادات را از وی ( به سبب ریا و یا نقصان شروط ) قبول نکند ؛

 اما شخص فاجر ، در حالی به انجام گناه مشغول است ، که خود را نیز از عذاب پروردگار در امان می بیند .



تفسیر ابن کثیر -۳/۴۵۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۸

امام بخاری رحمه الله :


بهترین مردم کسی است که سنتی از سنت های پیامبر صلی الله علیه وسلم را زنده می کند، در حالیکه کمرنگ و مرده شده بود، پس ای یاران سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم، رحمتِ الله بر شما باد و صبر بگیرید، چون شما در اقلیت هستید.


الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع ۱۱۲/۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۴

امام مالک رحمه الله:

هرکس در دین بدعتی بیاورد و آن را نیکو بداند قطعا به گمان او محمد صلی الله علیه و سلم در ابلاغ رسالت خیانت کرده است. زیرا الله تعالی می فرماید: «من امروز دین را برایتان تکمیل کردم» هر چه در آن زمان از دین نبوده امروز هم از دین نیست.


الاعتصام شاطبى موافق مطبوع ۱/۴۹

-----------------------


«مَنِ ابْتَدَعَ فِی الإسلام بدعة یراها حسنة فقد زَعَمَ أنَّ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَانَ الرِّسَالَةَ، لأنَّ اللَّهَ یَقُولُ: {الْیَوْمَ أکملتُ لَکُمْ دِینَکُمْ} فَمَا لَمْ یَکُنْ یومئذٍ دِینًا، فلا یکون الیوم دیناً»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۳

داستان زنبیل فروش


نام اصلی زنبیل فروش میر سعید پسرمیر حسن از امرای دیاربکر (در کشور ترکیه ) بوده است.مــیــرسـعید جوانی بسیار زیبا و با کمال بوده و عاشق شکار , روزی از روزها وقتــی از شکار در منطقه زاخو بر می گردد . از کنار قبرستانی می گـذرد درهمان زمان مردم مشغول دفن یک نفر بودند که « میر» نزدیک می شود و ســوال می کند اوکیست ؟گفته می شود جوانی ۱۴ ساله فوت کرده وما اورا به خاک می سـپاریم. «میر» به فکر فرو می رود وچنین می گوید : آیا من نیز خواهم مرد ومرا نیز درچنین جای تنگ وتاریک دفن خـواهـنـد کرد ؟ 

"زنبیل فروش   کوری  «میره» "= زنبیل فروش پسر میر (حاکم)

"استچو بوو سه ر گوره کی کوره "= به سوی گور پسری رفت

" بیرا   مِــرِنی     هاته    بیره" = به یاد مرگ افتاد

میر متحول و منقلب به قصر بر می گردد.این حادثه چنان بر او اثـر مـــی گـــذارد که از قصر بیرون آمده خرقه درویشی می پوشد .دست از دنیا و قـصــر و مال و مــنــال دنیوی می کشد همراه با زن و بچه خویش در گوشه ای به یک زندگی درویــشانه تن می دهد کار او ذکر الله و دعا و نیایش می شود.

"فه قیرا ئیک  چیکر خــوه  خوشی  ئو   له زه تا   دونی کر ئه و دونیا هیلا ئو به ر ب ئاخره تی کر "و باز در بیت زنبیل فروش آمده است که :

" گــو  ده رکـــه وه  تو نه یی  پیش" = گفت بیرون بـــرو تو پیش نیا "

هــه ر  ل دونـــی  ببه   ده رویش "= دردنیا بصورت درویش در آ " 

نه هیله   قه ت  روژی   ئو نویژ "= مگذار هرگز نماز و روزه ازدستت رود "

ببه  فه قیره ک    خرقه پوش" = بشو یک درویش خرقه پوش

 زن میر اورا سرزنش می کند و می گــوید که : ای میر شما دست از امیری کـشیدی وبه فقیری روی آوردید ما چه تقصیری داریم ما زندگی می خواهیم برای امرارمعاش بایدکاری کرد

میر قبول می کند و آنها از دیاربکر هجرت و به ماردین می روند درماردیـن مـیر روزها ازنیزار نی می چیند و می آورد وبا کمک همسرش زنبیل ( سبد ) درسـت می کنند و سپس آنها را داخل شهر می گرداند ومی فروشد وبا پول آنها امرار معاش می کننـد و بدین سان میر سعید به زنبیل فروش مشهور می شود .

او شهر به شهر می رفت و می گفت :

" ل ری یا خــودی دا بـــووم عـه ودال "= در راه خدا شدم از ابدال ها 

"ســه لــکـا  دگه رینم  مال  ب مال" = سبد میبرم از خانه به خانه 

"دا بخو بــکـــه م  رزقـــه ک  حه لال"=تا برای خود رزق حلالی بدست آورم 

"پــــــی بــــژیـــنـــم ژن ئــــو مــندال "=وبا آن خرج زن وفرزندانم را تامین کنم

یک روز در هنگام فروش زنبیل ناگهان چشم یک میرزاده ( خاتون )  به او مـی افتد و از همان نگاه اول میرزاده چنان شیفته زنبیل فروش می شود که از خـود بیـخود شده و پس از به هوش آمدن به یکی از کنیزکان خویش دستور می دهد  تا به ســراغ زنـبیل فروش  رفته واو را به قصرخاتون بیاورند.زنبیل فروش را به قصر نزد خاتون مـی آورند. خاتون به او نظر دارد واو خیلی زود به نیت ناپاک خاتون پی می برد .ولــی او اکنون عابدی پارسا و خدا ترس شده وهرگز به سوی خطا وگناه نخواهدرفت,برای اینکه زنبیل فروش به گناه آلوده نشود به فکر راه چاره می افتد و از فـرصت استفاده مـی کند از خاتون می خواهد به او فرصت بدهد تا وضو بگیرد و به  پشت بام قـصــر رفـــتـه با خدای خود راز و نیاز نموده و سپس نزدخـاتون بر گردد.بدین سان زنبیل فرش به پشت بام قصر رفته و پس از راز نیاز به درگاه پروردگار وبرای دوری از گناه و تـله ای کـه خاتون برایش گذاشته ناچار می شود خود را از پـشت بام قصر به زمین بیندازد و فـرار کنـــد ولی خاتون دســت بردار نیست و به فکر دسیـسه ای دیگر می افتد .ایــن بار به نزد همسر زنبیل فروش رفته و او را اقناع می کند که لباسهای خود را با او عــوض کند تا زنبیل فروش را به اشتباه بیندازد.ولی این بار نیز موفق نمی شود . 

"خاتون دبی هه ی لاوکی  جووان"=خاتون می گوید ای پسر زیبا رو

"دلی من قه ت  ناچیت  سه لکان"=دل من اصلاً سبد نــمی خــواهد

"من ژ ته دویت که یف ئوسه یران"= من از تو لذت و کیف وخوشی میخواهم

زنبیل فروش می گوید:" هه ی  خاتونی  خوش حرمه تی"=ای خاتون با حرمت

"ئاگری خودی ب جانی ته که تی"=آتش خدا به جانت تو افتاده ست؟ 

"ما نه  قیامه ت  ل دوو مه تی"=مگر نه این است که قیامتی در راه است؟

"ئه ز له وناکه م وی سوهبه تی"=من از آن صحبت نمی کنم(از گناه)

زنبیل فــــروش وقـــتــی می بیند خاتون دست بردار نیست از آن شهر کوچ کرده وبــه دیــاربـــکر بر می گردد .پس از چند سالی که پـدرش از دنیا می رود به اصـــرارمـردم به جای پدرش برتخت نشسته و امیری می کـند.می گویند درروز پادشاهی می کرد و شبانه همان کار زنبیل فروشی را ادامه می داد واز این راه که رزقی حلال می دانست امرار معاش می کرد نه با پول امارت و پادشاهی . درمــناطق مختلف کوردسـتان داستان زنبیل فروش به روایت های مختلفی گفته شـــده که بیت ســورانی آن نیز در نوع خود بسیار زیبا و به نظم نگاشته شده است و داستان باکمی تغییر به نوعی دیگر روایت شده است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۴۷


دریافت عکس نوشته
حجم: ۱۰۴ کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۴۷