| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۹۲ مطلب با موضوع «تاریخ و تمدن اسلامی» ثبت شده است

{إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ۖ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَىٰ ۗ وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا ۗ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ} 

 

اگر او (= پیامبر صلی الله علیه وسلم) را یاری نکنید، به راستی که الله او را یاری کرد، آنگاه که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، نفر دوم از دو نفری که آن دو در غار بودند، به یار خود (ابوبکر رضی الله عنه =ثانی اثنین) می گفت: «اندوهگین مباش، یقیناً الله با ماست». پس الله آرامش خود را بر او فرو فرستاد، وبا لشکرهایی که شما آن را نمی دیدید، او را تأیید (وتقویت) نمود, وکلام (وگفتار شرک) کسانی که کافر شدند؛ پایین قرار داد، وکلام (وآیین) الله بالا (وپیروز) است، و الله پیروزمند حکیم است.

 

[التوبة: آیه ۴۰]

 

 

عطار نیشابوری،شاعر نامی ایران زمین با توجه به آیه ی فوق در خصوص ابوبکر صدیق،یار و صحابی گرانقدر پیامبر اسلام اینگونه می سراید؛

 

گر تو کردی “ثانی اثنینش” قبول

 

“ثانی اثنین” او بود بعد رسول

 

منبع:عطار/منطق‌الطیر -فی‌فضائل خلفا

  • حسین عمرزاده

هاوارد آر.ترنر Howard R. Turner درباره درخشش و تاثیر فرهنگ و تمدن اسلامی بر تمام جوامع و انسان ها می‌نویسد: 

"During the Golden Age of Islam (seventh through seventeenth centuries A.D.), Muslim philosophers and poets, artists and scientists, princes and laborers created a unique culture that has influenced societies on every continent."

«در دوران طلایی اسلام (از قرن هفتم تا هفدهم میلادی)، فیلسوفان و شاعران، هنرمندان و دانشمندان، شاهزادگان و کارگران مسلمان،فرهنگی منحصربه‌فرد ایجاد کردند که بر جوامع در هر قاره‌ای تأثیر گذاشته است.»

 Howard R. Turner (1997), Science in Medieval Islam, p. 263 (book cover, last page), University of Texas Press, ISBN 0-292-78149-0

  • حسین عمرزاده

رابرت روزول پالمر (Robert Roswell Palmer) مورخ آمریکایی می‌نویسد:

 

«... بناهای عظیم و کاخ‌های باشکوه بناگردید، کشتی‌ها در مدیترانه به حرکت درآمد، بازرگانان از طریق صحاری و اقیانوس هند به خرید و فروش کالاها مشغول شدند، علمای دین از فواصل هزاران فرسنگ با یکدیگر مکاتبه می‌کردند، خراج جمع‌آوری می‌شد، قوانین اجرا می‌گردید و ایالات در انتظام نگاه داشته می‌شد. علوم طبیعی را اعراب نه فقط از یونانی‌ها فراگرفتند، بلکه از آنها به مراتب جلوتر رفتند.

کتب علمی یونان به عربی ترجمه گردید، به‌طوری که امروزه فقط از روی ترجمه‌ی عربی پاره‌ای از متون می‌توانیم درک کنیم که نوشته‌های یونانی از چه قرار بوده است. علم و اطلاع جغرافی‌دانان عرب به دنیای آن روز آن‌قدر زیاد بود که نظیرش قبلاً دیده نشده بود. ریاضی‌دان‌های عرب جبر را تکمیل کردند و در این باب از واضعین یونانی آن، آن‌قدر چنان فراتر رفتند که می‌توان گفت تقریباً واضع آن به شمار می‌روند و به واسطه‌ی مراوده‌ی خود با هند، اعداد عربی را اختراع کردند که کمک فراوانی به تسهیل علم حساب نمود، زیرا فراگرفتن اعداد رومی و محاسبه با آن بی‌اندازه دشوار بود و حال آنکه به کمک اعداد عربی، به هر طفلی می‌توان ریاضی درس داد.»

 

تاریخ جهان نو، رابرت روزول پالمر، ترجمه: ابوالقاسم طاهری، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم، ۱۳۸۶، ج ۱، ص ۳۶.

  • حسین عمرزاده

از ام المومنین عائشه رضی الله عنها روایت شده که گفت: «مَا رَأَیْتُ أَحَدًا أَشْبَهَ سَمْتًا، وَدَلًّا، وَهَدْیًا بِرَسُولِ اللَّهِ فِی قِیَامِهَا، وَقُعُودِهَا مِنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ ...» هیچ کس را ندیدم که در ظاهر و وقار و رفتار و نشست و برخواستش شبیه‌تر از فاطمه به رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد. ابوداود (۵۲۱۷) ترمذی (۳۸۷۲) روایت کرده‌اند و سند آن حسن است.

ابو نعیم در «حلیة الأولیاء» (۲/۳۹) می‌گوید:

«وَمِنْ نَاسِكَاتِ الْأَصْفِيَاءِ وَصَفِيَّاتِ الْأَتْقِيَاءِ فَاطِمَةُ رَضِيَ اللهُ تَعَالَى عَنْهَا، السَّيِّدَةُ الْبَتُولُ الْبَضْعَةُ الشَّبِيهَةُ بِالرَّسُولِ أَلْوَطُ أَوْلَادِهِ بِقَلْبِهِ لُصُوقًا وَأَوَّلَهُمْ بَعْدَ وَفَاتِهِ بِهِ لُحُوقًا كَانَتْ عَنِ الدُّنْيَا وَمُتْعَتِهَا عَازِفَةً، وَبِغَوَامِضِ عُيُوبِ الدُّنْيَا وآفَاتِهَا عَارِفَةً.»

«از جمله عبادتکاران برگزیده و پاکان پرهیزکار: فاطمه رضی الله عنها می‌باشد، سیده بتول، پارهٔ تن و شبیه به رسول،‌ دلبند‌ترین فرزندانش، و اولین کسی که پس از وفات به وی پیوست، از دنیا و خوشی‌هایش گوشه گزیده بود و از عیب‌ها و آفت‌های پنهان دنیا با خبر بود».

امام ذهبی/ در «سیر أعلام النبلاء» (۲/۱۱۸-۱۱۹) می‌گوید:

«سَيِّدَةُ نِسَاءِ العَالَمِيْنَ فِي زَمَانِهَا، البَضْعَةُ النَّبَوِيَّةُ، وَالجِهَةُ المُصْطَفَوِيَّةُ، أُمُّ أَبِيْهَا، بِنْتُ سَيِّدِ الخَلْقِ رَسُوْلِ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- أَبِي القَاسِمِ مُحَمَّدِ بنِ عَبْدِ اللهِ بنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ بنِ هَاشِمِ بنِ عَبْدِ مَنَافٍ القُرَشِيَّةُ، الهَاشِمِيَّةُ، وَأُمُّ الحَسَنَيْنِ.»

«سرور زنان جهان در زمانهٔ خویش، پارهٔ تن پیامبر، ام ابیها، دختر سرور آفریدگان رسول الله صلی الله علیه وسلم ابو القاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قریشی هاشمی و مادر حسنین».

او همچنین می‌گوید:

«وَقَدْ كَانَ النَّبِيُّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- يُحِبُّهَا وَيُكْرِمُهَا وَيُسِرُّ إِلَيْهَا. وَمَنَاقِبُهَا غَزِيْرَةٌ. وَكَانَتْ صَابِرَةً، دَيِّنَةً، خَيِّرَةً، صَيِّنَةً، قَانِعَةً، شَاكِرَةً للهِ.»

«پیامبر صلی الله علیه وسلم او را دوست داشته و گرامی‌اش می‌داشت و رازش را با وی می‌گفت. فضایلش بسیار زیاد است. شکیبا و دیندار و خیرخواه و پاکدامن و قانع و سپاسگزار الله بود».

ابن کثیر/ در البدایة والنهایة (۹/۴۸۵-۴۸۶) می‌گوید:

«وَتُكَنَّى بِأُمِّ أَبِيهَا... وَكَانَتْ أَصْغَرَ بَنَاتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْمَشْهُورِ، وَلَمْ يَبْقَ بَعْدَهُ سِوَاهَا، فَلِهَذَا عَظُمَ أَجْرُهَا ; لِأَنَّهَا أُصِيبَتْ بِهِ، عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ.»

«کنیه‌اش ام ابیها است» و می‌گوید: «کوچک‌ترین دختران پیامبر صلی الله علیه وسلم بنا بر قول مشهور است، پس از وفات پیامبر کسی جز او باقی نمانده بود به همین دلیل پاداش او بسیار بزرگ گشت چرا که مصیبت از دست دادن رسول الله صلی الله علیه وسلم را مشاهده کرد».

  • حسین عمرزاده

 

امام بخاری در صحیح‌اش (۴۹۷۰) از ابن عباس روایت می‌کند که گفت:

«کَانَ عُمَرُ یُدْخِلُنِی مَعَ أَشْیَاخِ بَدْرٍ، فَکَأَنَّ بَعْضَهُمْ وَجَدَ فِی نَفْسِهِ، فَقَالَ: لِمَ تُدْخِلُ هَذَا مَعَنَا وَلَنَا أَبْنَاءٌ مِثْلُهُ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّهُ مَنْ قَدْ عَلِمْتُمْ، فَدَعَاهُ ذَاتَ یَوْمٍ، فَأَدْخَلَهُ مَعَهُمْ، فَمَا رُئِیتُ أَنَّهُ دَعَانِی یَوْمَئِذٍ إِلَّا لِیُرِیَهُمْ، قَالَ: مَا تَقُولُونَ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: أُمِرْنَا أَنْ نَحْمَدَ اللَّهَ وَنَسْتَغْفِرَهُ إِذَا نُصِرْنَا وَفُتِحَ عَلَیْنَا، وَسَکَتَ بَعْضُهُمْ فَلَمْ یَقُلْ شَیْئًا، فَقَالَ لِی: أَکَذَاکَ تَقُولُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ؟ فَقُلْتُ: لَا، قَالَ: فَمَا تَقُولُ، قُلْتُ: هُوَ أَجَلُ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ أَعْلَمَهُ لَهُ، قَالَ: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾ وَذَلِکَ عَلَامَةُ أَجَلِکَ، ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾، فَقَالَ عُمَرُ: مَا أَعْلَمُ مِنْهَا إِلَّا مَا تَقُولُ».

یعنی: عمر رضی الله عنه مرا همراه با بزرگان اهل بدر در مجلس شرکت می‌داد و گویی برخی از آنها به خاطر این کار ناخرسند بودند و گفتند: چرا او را با ما همراه می‌کنی در حالی که ما نیز پسرانی مانند او داریم؟ عمر گفت: او شخصی است که شما خودتان می‌دانید. پس روزی وی را فرا خوانده و همراه با آنان وارد مجلس نمود. ابن عباس می‌گوید: فهمیدم که من را فراخوانده تا به آنها نشان دهد. عمر گفت: دربارهٔ این سخن الله متعال: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾ «آنگاه که یارى الله و پیروزى [مکه] فرارسد» ؟ برخی از آنها گفتند: فرمان یافته‌ایم که چون پیروز شده و برایمان گشایش حاصل شد، الله را ستایش گفته و از او درخواست آمرزش کنیم. و برخی سکوت کرده و چیزی نگفتند. پس عمر رضی الله عنه به من گفت: آیا تو نیز همین را می‌گویی ای ابن عباس؟ گفتم: نه. گفت: پس چه می‌گویی؟ گفتم: الله رسول الله صلی الله علیه وسلم را از فرا رسیدن زمان وفاتش آگاه می‌سازد. فرموده: هنگامی که یاری الله و گشایش فرا می‌رسد، و این نشانهٔ وفات تو است «پس تسبیح گویانه ستایش پروردگارت را بگو و از او درخواست آمرزش کن براستی که او بسیار توبه پذیر است». عمر گفت: من نیز همان چیزی را در این باره می‌دانم که تو می‌گویی».

در طبقات ابن سعد (۲/۳۶۹) از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه روایت شده که گفت: «شخصی را تیزهوش‌تر و خردمند‌تر و عالم‌تر و بردبارتر از ابن عباس ندیده‌ام و می‌دیدم که عمر بن خطاب در مشکلات سخت او را فرا می‌خواند».

  • حسین عمرزاده

خلاصه باور اهل سنت در رابطه با عموی پیامبر

حمزه رَضِیَ اللهُ عَنه

ابن عبدالبَر در کتابش الاستیعاب (۱/۲۷۰حاشیه الإصابة) می‌‌گوید: «حمز‌ة بن عبدالمطلب پسر هاشم، عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم است، به او اسَدُ الله(شیرِ خدا) و اَسَدُ رَسولِه (شیر پیامبرش) گفته می‌شد، کنیه‌اش اباعماره و همچنین ابا یعلی بود».

امام ذهبی دربارهٔ او می‌گوید: «پیشوا و پهلوانی قهرمان، شیر خدا، ابوعماره و ابویعلی قریشی هاشمی مکی سپس مدنی، بدری، شهید، عموی رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و برادر شیری او». سیر أعلام النبلاء (۱/۱۷۲).

  • حسین عمرزاده

امام ابن حجر در «تقریب التهذیب، ص ۴۰۲» می‌گوید:

علي ابن أبي طالب ابن عبد المطلب ابن هاشم الهاشمي [حيدرة، أبو تراب، وأبو الحسنين] ابن عم رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وزوج ابنته من السابقين الأولين ورجح جمع أنه أول من أسلم [فهو سابق العرب] وهو أحد العشرة مات في رمضان سنة أربعين وهو يومئذ أفضل الأحياء من بني آدم بالأرض بإجماع أهل السنة وله ثلاث وستون [سنة] على الأرجح.

«علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم هاشمی، حیدر، ابوتراب، ابو الحسنین، ‌پسرعموی رسول الله صلی الله علیه وسلم (و) همسر دختر ایشان است، از پیشگامان نخستین بوده و گروهی ترجیح داده‌اند که وی اولین کسی است که مسلمان شده است، او پیشگام عرب‌ها است و یکی از ده نفری است که به بهشت مژده داده شده، در رمضان سال چهل هجری وفات یافت و در آن هنگام وی به اجماع اهل سنت بافضیلت‌ترین شخص زنده از بنی آدم بود، و بنا بر قول راجح شصت و سه سال داشت».

  • حسین عمرزاده

امام ذهبی در سیر أعلام النبلاء (۲/۷۹-۸۰) درباره عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌گوید:

كَانَ مِنْ أَطْوَلِ الرِّجَالِ، وَأَحْسَنِهِمْ صُوْرَةً، وَأَبْهَاهُم، وَأَجْهَرِهِمْ صَوْتاً، مَعَ الحِلْمِ الوَافِرِ، وَالسُّؤْدُدِ.

«او از بلند قامت‌ترین، خوش‌سیما ترین، باهیبت‌ترین مردان بود که صدایی بس رسا داشت و بسیار بردبار و والا مقام بود ...»

زبیر بن بَکّار می‌گوید:

كَانَ لِلعَبَّاسِ ثَوْبٌ لِعَارِي بَنِي هَاشِمٍ، وَجَفْنَةٌ لِجَائِعِهِمْ، وَمَنْظَرَةٌ لِجَاهِلِهِمْ. وَكَانَ يَمْنَعُ الجَارَ، وَيَبْذُلُ المَالَ، وَيُعْطِي فِي النَّوَائِبِ.

«عباس برهنگانِ بنی هاشم را می‌پوشاند و گرسنگانشان را غذا می‌داد و بی‌خردانشان را باز می‌داشت، از همسایه دفاع کرده و دارایی‌اش را می‌بخشید و در مشکلات یاری می‌کرد».

  • حسین عمرزاده

زمانی‌که امام شافعی در مصر بود، یکی از اهل کلام نزد وی آمده و در مورد مساله‌ای از مسائل کلام از او سوال پرسید.

امام شافعی به وی گفت: می‌دانی کجایی؟
آن مرد گفت: بله.
امام شافعی فرمود: این همان موضعی است که الله فرعون را در آن غرق نمود.آیا به تو خبر رسیده که رسول الله ـ صلی‌الله‌علیه‌وسلم ـ دستور داده باشد که درباره‌ی این‌گونه مسائل پرسش شود؟
گفت: نه.
فرمود: آیا صحابه در این‌باره سخنی گفته‌اند؟
گفت: نه.
فرمود: آیا می‌دانی چند ستاره در آسمان است؟
گفت: نه.
فرمود: آیا حتی یک ستاره‌اش را می‌شناسی؟ می‌دانی جنسش چیست؟ کی طلوع می‌کند؟ کی غروب می‌کند؟ از چه ساخته شده؟
گفت: نه.
فرمود: پس چیزی را که با چشم خود می‌بینی و بخشی از آفرینش است نمی‌شناسی، آن‌وقت می‌خواهی درباره‌ی دانش خالقش سخن بگویی؟!

پس از این امام شافعی در مورد مساله‌ای در باب وضو از او سوال کرد که دچار اشتباه شد. او به چهار طریق پاسخ داد که در هیچ‌یک از آنها پاسخ صحیح و درست نبود. سپس امام شافعی به وی گفت: چیزی را که روزی پنج بار به آن نیاز داری نمی‌دانی، آن‌گاه می‌خواهی خود را به دانستن علم خالق مشغول کنی؟

چون چیزی در این زمینه به دلت خطور کرد، به‌سوی الله بازگرد و اینکه می‌فرماید:

وَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ-إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ

«و خدای شما خداوند یگانه است که غیر از او معبودی نیست؛ بخشنده ی مهربان است. همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده که با آن زمین را پس از مردنش زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن پراکنده کرده و (در) تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمانها مسخرند؛ بی گمان نشانه هایی است برای مردمی که تعقل می کند و می اندیشند.» (آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ سوره البقرة).

و این‌گونه در مورد الله متعال بر مخلوقش استدلال کن و خود را درگیر دانستن چیزی که عقلت توان درکش را ندارد، مکن.

پس آن شخص به وسیله‌ی امام شافعی از علم کلام توبه کرد و به علم کتاب و سنت روی آورد.۱ و پس از توبه می‌گفت:

أَنَا خُلُقٌ مِنْ أَخْلاَقِ الشَّافِعِيِّ

«من خلق و خویی از اخلاق شافعی هستم».۲

و این‌گونه این شخص (یعنی امام مُزَنِي رَحِمَهُ الله) به یکی از علمای اسلام در فقه شافعی تبدیل شد.


منابع:

۱: سیر أعلام النبلاء (۱۰/۲۵، ۲۶، ۳۱، ۳۲).
۲:همان،۱۲/۴۹۴.

  • حسین عمرزاده

محبت صحابه در فرهنگ و ادب فارسی؛ بازخوانی یک حقیقت مغفول

فرهنگ ایرانی، از دیرباز، آمیخته با حکمت، دین‌باوری و اخلاق بوده است؛ فرهنگی که ایمان را در پوشش ادب عرضه کرده و با بزرگداشت شخصیت‌های دینی، بر ارکان معنوی جامعه استواری بخشیده است. در دل این سنت کهن، محبت و ارادت نسبت به صحابهٔ گران‌قدر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، نه برخاسته از تعصب، بلکه جلوه‌ای از درک تاریخی، ایمان فرهنگی و عقلانیتِ اخلاق‌محور ایرانیان است.

یکی از روشن‌ترین شواهد بر این حقیقت، جایگاه رفیع یاران پیامبر اسلام در متون کلاسیک فارسی است. ادبیاتی که همواره در جستجوی حکمت، عدالت و نیکی بوده، چگونه می‌توانسته از همراهان راستین پیام‌آور رحمت، چشم بپوشد؟

سعدی شیرازی، شاعر بلندآوازهٔ اخلاق و معرفت، در بوستان خویش با بیانی استوار، نه‌تنها پیامبر، بلکه یاران وفادار او را نیز می‌ستاید؛ اشعاری که تنها نغمهٔ ادب نیستند، بلکه سندی گویایند بر باور تاریخی و فرهنگی ملت ایران:

چه نعت پسندیده گویم ترا؟
علیک‌السلام ای نبی‌الورا
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد

و سپس، چهار تن از برجسته‌ترین یاران رسول خدا را چنین توصیف می‌کند:

نخستین، ابوبکر، پیرِ مُرید
عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند، عثمان شب‌زنده‌دار
چهارم، علی شاه دلدل‌سوار

در این ابیات، سعدی نه‌فقط به نام‌ها اشاره می‌کند، بلکه صفات ممتاز هر یک را نیز برجسته می‌سازد: ابوبکر، پیر طریقت و بزرگ‌مشرب؛ عمر، قاطع و دشمن‌ستیز؛ عثمان، شب‌زنده‌دار و اهل تأمل؛ و علی، دلیر و پیشوای میدان. این توصیف‌ها، برگرفته از معرفتی است که سعدی با روح و جان، از تاریخ اسلام برگرفته؛ معرفتی که در کلام او، به زبانِ ادب و حکمت، جان گرفته است.

بر همین اساس، تلاش برای انکار یا بی‌ارزش جلوه دادن این محبت عمیق، نوعی تغافل نسبت به حافظهٔ فرهنگی این ملت است. حافظه‌ای که از فردوسی تا سنایی، از ناصرخسرو تا مولوی، با حرمت و ادب از صحابه یاد کرده و آنان را جزء جدایی‌ناپذیر از منظومهٔ معنویات این سرزمین دانسته‌اند.

و سعدی، با همان لحن صادق و نگاه حکیمانه‌اش هشدار می‌دهد:

بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به خردی برد

این بیت، تنها توصیه‌ای اخلاقی نیست، بلکه معیاری است برای ارزیابی سلامت فرهنگی و فکری یک جامعه. جامعه‌ای که نتواند از بزرگان خود با حرمت یاد کند، در واقع از ریشه‌های خود بریده و در مسیر افول معنوی قرار گرفته است.

جمع‌بندی

محبت نسبت به صحابه، در فرهنگ ایرانی، صرفاً یک گرایش مذهبی نبوده، بلکه بخشی ژرف از نظام معنایی و ارزشی ماست؛ نظامی که بر بنیاد احترام، عقلانیت و اخلاق بنا شده است. بازخوانی این جایگاه، نه تکرار تاریخ، بلکه بازشناسی پیوند ناگسستنی دین و فرهنگ در بستر تجربهٔ ایرانی است؛ تجربه‌ای که در آن، «ایمان» همواره با «فرهیختگی» همراه بوده است.

در روزگاری که گاه هیاهوی بی‌محتوا، صدای خِرَد و وقار را می‌پوشاند، بازگشت به سخن متین و اندیشیدهٔ سعدی، نه صرفاً رجوعی ادبی، بلکه یادآور حقیقتی بنیادین است:

این‌که اخلاق‌مداری، ادب و نزاکت، به‌خودیِ‌خود، نشانه‌ای روشن از سلامت عقیده و صداقت ایمان است؛ و در برابر آن، بی‌ادبی و جریحه‌دار کردن احساسات مؤمنین، نه نشانهٔ آزادی، بلکه پرده‌ای از تزلزل درونی و ناسازگاری ادعا و باور است.

سعدی، که نماد حکمت و متانت در سنت ماست، با زبانی سرشار از احترام، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم و یاران گرامی‌اش را چنین می‌ستاید:

درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد

این کلام، نه تنها شعر، که تجلی دیدگاهی‌ست عمیق، که میان ایمان، ادب و فرهنگ پیوندی ناگسستنی برقرار می‌سازد. سخنی که در برابر موج بی‌نزاکتی‌ها، چون چراغی فروزان، راه را از بی‌راهه بازمی‌شناساند.

منابع:

سعدی، بوستان، در نیایش خداوند، بخش ۲، فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام

سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شمارهٔ ۴۱

  • حسین عمرزاده

مادر سفیان ثوری رَحِمَهُمَا الله به وی می‌گفت:


يا بني اطلب العلم وأنا أكفيك بمغزلي.
«پسرم! در پی فراگیری علم باش، و من با کارِ دوک‌ریسی‌ام (یعنی با ریسیدن نخ) مخارج تحصیل تو را تأمین می‌کنم.»


و همچنین می‌گفت:


يا بني إذا كتبت عشرة أحرف فانظر هل ترى نفسك زيادة في مشيك وحلمك ووقارك فإن لم يزدك فاعلم أنه لا يضرك ولا ينفعك.
«پسرم! هرگاه ده حرف را فراگرفتی به خودت بنگر که آیا در رفتار، بردباری و وقارِ تو پیشرفتی پدید آمده است یا نه؛ اگر چیزی بر تو نیفزوده، به خوبی این را بدان که فراگیری این‌چنین علمی هیچ‌گونه سودی در بر نخواهد داشت.»


صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۱۰.

پی‌نوشت:

در این روایت کوتاه اما ژرف، نکاتی گران‌بها و تربیتی نهفته است که فراتر از یک واقعهٔ تاریخی، بازتابی از روح تمدن اسلامی در عصر زرین آن به شمار می‌رود.

نخست آن‌که نقش مادران در شکوفایی علمی فرزندان جایگاهی بنیادین در فرهنگ اسلامی دارد. مادرِ سفیان، تنها مشوق فرزندش در طلب علم نیست، بلکه خود را متعهد به پشتیبانی مالی و معنوی از او می‌داند؛ نمونه‌ای روشن از باور راسخ مادران مسلمان به ارزش دانش و پرورش نسلی دانا و دیندار.

دیگر آن‌که، روایت دربردارندهٔ معیاری بنیادین برای تمییز علم حقیقی از علم بی‌اثر است. سفیان ثوری از زبان مادرش می‌آموزد که اگر دانش به بردباری، وقار و بهبود اخلاق نینجامد، نه‌تنها سودی ندارد، بلکه حتی زیانی هم بر آن مترتب نیست؛ زیرا در افق معنوی دین، «علمِ بی‌اثر»، بی‌ارزش است.

در این میان، زندگی و سیرهٔ سفیان ثوری رحمه‌الله خود بازتاب روشن همان تربیت ایمانی و بینش اخلاقی است که مادرش در جان او نهاده بود؛ تربیتی که علم را به زهد پیوند می‌دهد، و دانش را به وقار و پرهیز.

سفیان، با نام کامل سفیان بن سعید بن مسروق ثوری، از قبیلهٔ «ثَور بن عبد مَناة» و با کنیهٔ «ابو عبدالله»، در سال ۹۷ هجری در کوفه چشم به جهان گشود و در سال ۱۶۱ هجری در بصره، در حال اختفا، از دنیا رفت.
وی یکی از پرآوازه‌ترین راویان حدیث در جهان اسلام است، تا آن‌جا که لقب «امیرالمؤمنین در حدیث» به او اختصاص یافته است.

سفیان، در اوج شکوفایی علمی، دعوت خلفای عباسی به پذیرش منصب قضاوت را رد کرد و با کناره‌گیری از قدرت، زندگی‌ای زاهدانه را برگزید.
او حافظه‌ای شگفت داشت و خود می‌گفت:

«چیزی را که به‌خاطر سپرده‌ام، هرگز فراموش نکرده‌ام.»

از آثار او در حوزهٔ حدیث و فقه، کتاب‌های مشهوری چون الجامع الكبير، الجامع الصغير و رساله‌ای در علم فرائض (ارث‌شناسی اسلامی) برجای مانده است.

برای شناخت بیشتر شخصیت و اندیشهٔ او، می‌توان به منابعی نظیر کتاب الأعلام اثر زرکلی، و نیز مناقب‌نامه‌ای که ابن جوزی دربارهٔ او نگاشته، رجوع کرد.

  • حسین عمرزاده

عُروَةُ بنُ محمد رحمه الله که سال ها بر یمن حکومت کرده بود در حالی از یمن خارج شد که چیزی جز شمشیر، نیزه و قرآنش را به همراه نداشت.

نقل شده زمانیکه وارد یمن شد اینگونه گفت:

ای مردم یمن،این وسیله نقلیه من است. اگر(هنگام پایان ماموریت و)خروجم از یمن بیش از این همراه داشتم بدانید که من دزد هستم.

خرج عروة بن محمد من الیمن ، وقد ولیها سنین ، وما معه إلا سیفه ، ورمحه ، ومصحفه ، قال : وبلغنی أنه لما دخل ، قال : یا أهل الیمن ، هذه راحلتی ، فإن خرجت بأکثر منها ، فأنا سارق.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۲۰، ص ۳۴.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest