بزرگش نخوانند اهل خِرَد آنکه را...
محبت صحابه در فرهنگ و ادب فارسی؛ بازخوانی یک حقیقت مغفول
فرهنگ ایرانی، از دیرباز، آمیخته با حکمت، دینباوری و اخلاق بوده است؛ فرهنگی که ایمان را در پوشش ادب عرضه کرده و با بزرگداشت شخصیتهای دینی، بر ارکان معنوی جامعه استواری بخشیده است. در دل این سنت کهن، محبت و ارادت نسبت به صحابهٔ گرانقدر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، نه برخاسته از تعصب، بلکه جلوهای از درک تاریخی، ایمان فرهنگی و عقلانیتِ اخلاقمحور ایرانیان است.
یکی از روشنترین شواهد بر این حقیقت، جایگاه رفیع یاران پیامبر اسلام در متون کلاسیک فارسی است. ادبیاتی که همواره در جستجوی حکمت، عدالت و نیکی بوده، چگونه میتوانسته از همراهان راستین پیامآور رحمت، چشم بپوشد؟
سعدی شیرازی، شاعر بلندآوازهٔ اخلاق و معرفت، در بوستان خویش با بیانی استوار، نهتنها پیامبر، بلکه یاران وفادار او را نیز میستاید؛ اشعاری که تنها نغمهٔ ادب نیستند، بلکه سندی گویایند بر باور تاریخی و فرهنگی ملت ایران:
چه نعت پسندیده گویم ترا؟
علیکالسلام ای نبیالورا
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد
و سپس، چهار تن از برجستهترین یاران رسول خدا را چنین توصیف میکند:
نخستین، ابوبکر، پیرِ مُرید
عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند، عثمان شبزندهدار
چهارم، علی شاه دلدلسوار
در این ابیات، سعدی نهفقط به نامها اشاره میکند، بلکه صفات ممتاز هر یک را نیز برجسته میسازد: ابوبکر، پیر طریقت و بزرگمشرب؛ عمر، قاطع و دشمنستیز؛ عثمان، شبزندهدار و اهل تأمل؛ و علی، دلیر و پیشوای میدان. این توصیفها، برگرفته از معرفتی است که سعدی با روح و جان، از تاریخ اسلام برگرفته؛ معرفتی که در کلام او، به زبانِ ادب و حکمت، جان گرفته است.
بر همین اساس، تلاش برای انکار یا بیارزش جلوه دادن این محبت عمیق، نوعی تغافل نسبت به حافظهٔ فرهنگی این ملت است. حافظهای که از فردوسی تا سنایی، از ناصرخسرو تا مولوی، با حرمت و ادب از صحابه یاد کرده و آنان را جزء جداییناپذیر از منظومهٔ معنویات این سرزمین دانستهاند.
و سعدی، با همان لحن صادق و نگاه حکیمانهاش هشدار میدهد:
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به خردی برد
این بیت، تنها توصیهای اخلاقی نیست، بلکه معیاری است برای ارزیابی سلامت فرهنگی و فکری یک جامعه. جامعهای که نتواند از بزرگان خود با حرمت یاد کند، در واقع از ریشههای خود بریده و در مسیر افول معنوی قرار گرفته است.
جمعبندی
محبت نسبت به صحابه، در فرهنگ ایرانی، صرفاً یک گرایش مذهبی نبوده، بلکه بخشی ژرف از نظام معنایی و ارزشی ماست؛ نظامی که بر بنیاد احترام، عقلانیت و اخلاق بنا شده است. بازخوانی این جایگاه، نه تکرار تاریخ، بلکه بازشناسی پیوند ناگسستنی دین و فرهنگ در بستر تجربهٔ ایرانی است؛ تجربهای که در آن، «ایمان» همواره با «فرهیختگی» همراه بوده است.
در روزگاری که گاه هیاهوی بیمحتوا، صدای خِرَد و وقار را میپوشاند، بازگشت به سخن متین و اندیشیدهٔ سعدی، نه صرفاً رجوعی ادبی، بلکه یادآور حقیقتی بنیادین است:
اینکه اخلاقمداری، ادب و نزاکت، بهخودیِخود، نشانهای روشن از سلامت عقیده و صداقت ایمان است؛ و در برابر آن، بیادبی و جریحهدار کردن احساسات مؤمنین، نه نشانهٔ آزادی، بلکه پردهای از تزلزل درونی و ناسازگاری ادعا و باور است.
سعدی، که نماد حکمت و متانت در سنت ماست، با زبانی سرشار از احترام، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم و یاران گرامیاش را چنین میستاید:
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد
این کلام، نه تنها شعر، که تجلی دیدگاهیست عمیق، که میان ایمان، ادب و فرهنگ پیوندی ناگسستنی برقرار میسازد. سخنی که در برابر موج بینزاکتیها، چون چراغی فروزان، راه را از بیراهه بازمیشناساند.
منابع:
سعدی، بوستان، در نیایش خداوند، بخش ۲، فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام
سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شمارهٔ ۴۱