| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۵۵ مطلب با موضوع «دانش عمومی» ثبت شده است

 

کتاب دو قرن سکوت نوشته زرینکوب در ۱۳۳۰ چاپ شد و چون اشتباهات زیادی داشت، آقای زرینکوب پس از ۵ سال در مقدمه چاپ دوم "دو قرن سکوت" در سال ۱۳۳۶ ضمن انتقاد از خود بیان کرد که مطالب کتاب را از روی تعصب و خامی (جوانی/در سن ۲۹ سالگی) نوشته. ایشان برای جبران این اشتباه در ۱۳۴۸، کتاب کارنامه اسلام را نوشتند. اسلام ستیزان به دو قرن سکوت استناد می کنند اما از استناد به کارنامه اسلام هراس دارند. 

به دلیل اهمیت این مقدمه و نکته های در خور دقت و توجهی که دارد آن را با شما عزیزان به اشتراک می گذارم.

«مقدمه چاپ دوم»

«چنان دیدم که هیچکس کتابی نمی‌نویسد
الا که چون روز دیگر در آن بنگرد گوید:
اگر فلان سخن چنان بودی بهتر گشتی
و اگر فلان کلمه بر آن افزوده شدی نیک‌تر آمدی.
نقل از عماد کاتب.»

 

«در تجديد نظری كه در اين كتاب، برای چاپ تازه‌ای كردم، روا ندیدم که همان کتاب نخستین را، بی‌هیچ کاستی و فزونی چاپ کنم. کیست که بعد از چندسال کتابی را که نوشته است بنگرد و در آن جای اضافه و نقصان نبیند؟ تنها، نه همین امثال عماد کاتب به این وسواس خاطر دچار بوده‌اند، که بسیاری از مردم درباره کارهایی که کرده‌اند همین شیوه را دارند. اما محرک من، اگر فقط وسواس خاطری بود، شاید به همین اکتفا می‌کردم که بعضی لغت‌ها را جا‌به‌جا کنم و بعضی عبارت‌ها را پیش و پس ببرم. در تجدید نظری که در کتابی می‌کنند بسیار کسان بیش از این کاری نمی‌کنند، اما من ترتيب و شيوه كتاب اول را بر هم زدم و كاری ديگر پيش گرفتم. از آنچه سخن‌شناسان و خرده‌گيران، در باب چاپ سابق گفته بودند، هر چه را وارد ديدم به منت پذيرفتم و در آن نظر كردم. در جايی كه سخن از حقيقت‌جويی است چه ضرورت دارد كه من بيهوده از آنچه سابق به خطا پنداشته‌ام دفاع كنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم؟ از اين رو، در اين فرصتی كه برای تجديد نظر پيش آمد، قلم برداشتم و در كتاب خويش بر هر چه مشكوک و تاريک و نادرست بود، خط بطلان كشيدم. بسياری از اين موارد مشكوک و تاريک جاهایی بود كه من در آن روزگار گذشته، نمی‌دانم از خامی يا تعصب، نتوانسته‌ بودم به عيب و گناه و شكست ايران به درست اعتراف كنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبريز بود كه هر چه پاک و حق و مينوی بود از آن ايران می‌دانستم و هر چه را از آن ايران ــ ايران باستانی را می‌گويم ــ نبود زشت و پست و نادرست می‌شمردم.

در سالهايی كه پس از نشر آن كتاب بر من گذشت و در آن مدت، دمی از كار و انديشه در باب همين دوره از تاريخ ايران، غافل نبودم در اين رای ناروای من، چنانكه شايسته است، خللی افتاد. خطای اين گمان خطای تعصب‌آميز را جبران كنم. آخر عهد و پيمانی كه من با خواننده اين كتاب دارم آن نيست كه دانسته يا ندانسته، تاريخ گذشته را به زرق و دروغ و غرور و فريب بيالايم. عهد و پيمان من آن است كه حقيقت را بجويم و آن را از هر چه دروغ و غرور و فريب است جدا كنم. در اين صورت ممكن نبود كه بر آنچه در كتاب خويش نادرست و مشكوک می‌ديدم از خامی و ستيزه‌رويی خويش، خط بطلان نكشم و خواننده‌ای را كه شايد بر سخن من بيش از حد ضرورت اعتماد می‌ورزد با خويشتن به گمراهی بكشانم.

این حقیقت طلبی که من آن را شعار خویش می‌شمردم، وظیفه دیگری نیز بر عهده من داشت : می بایست آنچه را در این کتاب،مبهم و مجمل گذاشته بودم،به پاس حقیقت روشن کنم.

خواننده جوانی كه آن كتاب سابق مرا خوانده بود، در ذهن خويش پرسش‌هايی می‌داشت كه من در آنجا، بدانها جوابی نداده بودم. سبب سقوط و شكست ساسانيان چه بود؟ چه روی داد که صحرانوردان کم فرهنگ، سرنوشت تمدنی چنان عظیم و باشکوه را بر دست گرفتند؟ در این دو قرن، که تاریخ‌نویسان اخیر ما در باب آن سکوت کرده‌اند چه سبب داشت که زبان فارسی چون گمشده‌ای ناپیدا و بی‌نشان ماند؟ در آن مدت که شمشیرزنان ایران به هر بهانه‌ای بر تازیان می‌شوریدند و با عربان و مسلمانان جنگ و پیکار می‌کردند مغان و موبدان در برابر آیین مسلمانی چگونه بحث و جدل می‌کردند؟ این گونه سوال‌ها را که بر هر خاطری می‌گذشت لازم بود که در آن کتاب جواب بگویم. اما در چاپ نخستین پیرامون این مسائل نگشته بودم تا مگر به هنگام فرصت در مجلدی دیگر بدان سوال‌ها پاسخ بگویم ... و هنگامی که به تجدید نظر در آن کتاب پرداختم، تا آن را برای چاپ دوم آماده سازم، گمان کردم که این فرصت به دست آمده است ...

اما برای چه نام کتاب را که سرگذشت دو قرن از پرماجراترین ادوار تاریخ ایران است، «دو قرن سکوت» گذاشته‌ام و نه دو قرن آشوب و غوغا؟ این را یکی از منتقدان، پس از انتشار چاپ اول کتاب پرسیده بود. این منتقد عزیز، اگر کتاب مرا از سر تا آخر با دقت و حوصله کافی خوانده بود جواب خود را در طی کتاب می‌یافت. نه آخر در طی این دو قرن زبان ایرانی خاموشی گزیده بود و سخن خویش جز بر زبان شمشیر نمی‌گفت؟ با این‌ همه در چاپ تازه‌ای که از آن کتاب منتشر می‌شود شاید مناسب بود که نام تازه‌ای اختیار کنم. اما به‌نام تازه‌ای چه حاجت؟ این کتاب را وقتی نوزادی خرد بود بدان نام می‌شناختند چه زیان دارد که اکنون نیز، با این رشد و نمایی که یافته است به‌همان نام سابق بشناسند؟

باری؛ آنچه مرا بر آن داشت که درین چاپ تازه نیز، کتاب سابق را بی‌هیچ فزود و کاستی چاپ نکنم وظیفه حقیقت‌جویی بود. اما در این تجدید نظری که کردم، آیا وظیفه خویش را درست ادا نموده‌ام؟ نمی‌دانم و باز بر سخن خویش هستم که نویسنده تاریخ، هم از وقتی که موضوع کار خویش را انتخاب می‌کند از بی‌طرفی که لازمه حقیقت‌جویی است خارج شده است. لیکن این مایه عدول از حقیقت را خواننده می‌تواند بخشود. من نیز اگر بیش از این از حقیقت تجاوز نکرده باشم خرسندم. با این‌همه بسا که باز نتوانسته باشم از تعصب و خامی برکنار بمانم. در هر حال از اين بابت هيچ ادعايی ندارم: ادعا ندارم كه درين جست‌وجو به حقيقتی رسيده‌ام. ادعا ندارم كه وظيفه مورخی محقق را ادا كرده‌ام. اين متاعم كه تو می‌بينی و كمتر زينم.»

 

فروردین 1336
عبدالحسین زرین‌کوب
 
پی نوشت : این مقدمه،نکات حائز اهمیت بسیاری دارد که صرفا جهت اشاره و نمونه،بعضی موارد هایلایت شده اند.

جنایت سپاه ساسانی در بیت المقدس با کمک یهودیان!


باستانگرایان افراطی معمولاً در ارائه  تصویری زیبا و بی عیب و نقص از دوران پیش از اسلام در ایران، ید طولایی دارند. آنها همیشه اعراب مسلمان را به قتل و غارت و بی رحمی متهم می کنند، اما از جنایت ها و سنگدلی های برخی پادشاهان و سرداران ایرانی که البته از چشم مورخان دور نمانده، سخنی به میان نمی آورند.


یکی از این جنایت ها، کشتار مردم بیت المقدس، در خلال جنگ های خسرو پرویز با امپراتوری روم شرقی(بیزانس) است که به دست سردار ساسانی، شهربراز صورت گرفته است.


دکتر عبدالحسین زرینکوب نوشته است:


"سردار ایرانی شهربراز (= شهروراز) انطاکیه و دمشق را گرفت. (613 م) بعد با شور و هیجانی که گویی از نوعی فکر جهاد الهام می یافت، عازم اورشلیم شد. نزدیک بیست و شش هزار یهودی به سپاه وی پیوست و به کمک آنها شهر مقدس به دست ایرانیان تسخیر، غارت و تقریباً قتل عام شد. (ژوئن 614 م) 

کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس با خاک یکسان گشت و قطعه ایی از صلیب مقدس عیسی نیز که در صندوق خاصی نگهداری می شد، همچون غنیمتی فوق العاده گرانبها به تیسفون فرستاده شد."


 منبع: [تاریخ مردم ایران، ج ۱، ص ۵۱۳ عبدالحسین زرینکوب]

|چند‌خط‌تاریخ‌تمدن


اسلام طی پنج قرن(700 تا 1200م)، از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانی، وضع قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی، ادبیات، دانشوری، علم، طب، و فلسفه پیشاهنگ جهان بود.


منبع: [تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 4، ص 432]

|چندخط‌کتاب

فلیپ آدلر «Philip Adler»  در کتاب «تمدن‌های عالم» می‌گوید:


«دعوت محمد انسان را به کمال انسانیّت ارتقا می‌داد؛ به علاوه دستیابی به اصول اخلاقی و معنوی آن ساده بود. اسلام عمیقاً به نیازهای عامه‌ی مردم پاسخ می‌داد.»


تمدن‌های عالم، فیلیپ جی آدلر، ترجمه محمد حسین‌ آریا، (تهران: امیر کبیر، چاپ دوم، 1387)، ج1، ص 223.



مردان پیروز، افرادی شریف و با مروت بودند. درست در همان جا که در ۸۸ سال پیش فرنگیان از دریای خون گذشتند، حتی یک خانه به یغما نرفت و به یک جاندار آسیب نرسید. به امر صلاح الدین ایوبی، سربازان خیابان ها و دروازه را در نظر گرفتند و از هرگونه دست اندازی احتمالی به جان و مال مردم جلوگیری به عمل آوردند.



استیون رانسیمان

تاریخ جنگ های صلیبی/ ج۲ ص ۵۴۴



|دو خط کتاب


«به‌نظر می‌رسد جهان پُست‌مُدرن ما احتمالاً به جهانی دچار خلأ معنوی و ابتذال فرهنگی تغییر می‌یابد که در آن پراکسیس‌های اجتماعی به نحو پایان‌ناپذیری تکرار و هجو می‌شوند، جهانی چندباره با انسان‌هایی بیگانه‌شده بدون درکی از خود و تاریخ که به بی‌شمار شبکه‌های تلویزیونی وابسته‌اند».


نیچه و پُست‌مُدرنیسم، دیو رابینسون، ص۴٨


تعدادی از عروس‌های کم سن و سال که به دلیل مسلمان‌نبودن، شاید اسمشان را هم نشنیده باشید!

List of child brides 

(wikipedia)


«Elizabeth de badlesmere» (aged 3) was married to «Edmund Mortimer» (aged about 13/14, possibly younger) in 1316.


«الیزابت د بدلزمیر» در سن 3 سالگی، به تاریخ 1316میلادی با «ادموند مورتیمر» (حدود 14 یا 13 سالگی، احتمالاً جوانتر) ازدواج کرد.

Charles Cawley, Medieval Lands, Earls of March 1328- 1425 (Mortimer)


«Joan of France» (aged 4/5) was married to the future «John V, Duke of Brittany» (aged 6/7), in 1396.


«ژوآن فرانسه» در سن 4 یا 5 سالگی، به تاریخ 1396میلادی با جان پنجم (6 یا 7 ساله) ازدواج کرد.

Knecht, Robert (2004). The Valois:

Kings Of France 1328-1589 pp 6-7


«Isabella of Valios» (Aged 6) married «King Richard II of England» (Aged 29)

«ایزابلّا ولیوس» در سن 6 سالگی، با «ریچارد دوم»، پادشاه 29 سالهٔ انگلستان ازدواج کرد.

Hamilton, Jeffrey (2010). The Plantagenets: History of a Dynasty. Continuum. Page 205


ویل دورانت :

«در قرن پانزدهم دختری که در پانزده سالگی هنوز به شوهر نرفته بود ننگ خانواده به شمار می‌رفت.»

تاریخ تمدن، ناشر: فرانکلین، ج 5، ص 610


سوال :

آیا این ازدواج‌ها خارج از عرف و شرع کلیسا انجام می‌شد؟! تو می‌دانی، من نمی‌دانم!

«۱۰ نكته پرسود از کتاب دو قرن سکوت»



|منقول - با مقداری ویرایش


از جملۀ کتاب هایی که اسلام ستیزان به عنوان نقل مجالس در میان خود می گردانند و به آن افتخار می کنند، کتاب دو قرن سکوت جناب زرینکوب می باشد. البته زرینکوب و کتابش برای ما در مقام حجیت نیستند، اما از آنجایی که اسلام ستیزان آن را قبول داشته و چه بسا برای شبهه پراکنی از آن استفاده می کنند. در نتیجه تصمیم گرفتیم که ۱۰ اعتراف مهم از این کتاب را استخراج کنیم :


۱. پشت کردن مردم به حکومت و آیین زرتشت!


«در ولایاتی مانند ری و قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را می پذیرفتند، اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود، کس به دفاع از آن علاقه و رغبتی نداشت.» [۱]



۲. سقوطی که راه گریزی نداشت!


«باری آیین زرتشت، در پایان دورۀ ساسانی، بر اثر بدعت های دینی و درنتیجه فساد و انحطاط موبدان ضعیف گشته بود. نفوذ آیین عیسی و بودا نیز از دو جانب شرق و غرب، آن را در میان گرفته بود و هر روز ضعیف ترش میکرد! شاید اگر اسلام از راه جزیرة العرب نمی رسید، آیین زرتشت در برابر نفوذ این دو دین خود را یکسره باخته بود.» [۲]



۳. کمی از انوشیروان عادل بشنویم.


«با کشتار شگفت انگیز و بی شفقتی که خسرو انوشیروان از پیروان مزدک کرد، موبدان گمان بردند که آیین پسر بامداد یکسره از جهان بر افتاد، اما این گمان درست در نیامد و آیین مزدک حتی پس از سقوط ساسانیان باقی ماند.» [۳]



۴. سربازان وفادار یزدگرد!!


«در حقیقت وقتی سعد به مدائن در آمد، مدافعان، آن را فرو گذاشته و رفته بودند. ایوان را لشکریان یزدگرد خود در هنگام گریز غارت کرده بودند، اما فاتحان آنها را دنبال کردند و مال های غارتی را از آنها باز ستاندند.» [۴]




۵. بار سنگین مخارج بر دوش کشاورزان و پیشه وران!


«بدینگونه سپاهیان یاغی و روحانیون فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشه ای دیگر نداشتند. پیشه وران و کشاورزان نیز، که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمی بردند، بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود...» [۵]



۶. نقشه دستگیری پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم!!


«گفته اند که پرویز از خشم و نخوت، نامۀ پیامبر را پاره کرد و بباذان فرماندار یمن نوشت که این عرب گستاخ را بند برنهد و نزد او فرستد. خشم پرویز از این بود که این مرد تازی، با اینکه از بندگان اوست چگونه جسارت کرده است و باو پیغام و نامه ای چنین نوشته است.» [۶]



۷. پیامی تازه با محوری زیبا!


«پیام تازه ای که محمد خود را حامل آن می دانست، همۀ جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند، و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد. نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت، بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیون گشته بود، در آن روزگاران به چنین پیام دل نشینی نیاز داشتند و آن را مژدۀ رهایی و نجات تلقی میکردند.» [۷]



۸. حَكَمتَ عَدَلتَ أَمِنتَ فَنِمتَ رَسيخَ البال!


«در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش تا درجۀ خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به درگاه می رفتند پَنام در روی می کشیدند، چنانکه در آتشگاه ها رسم بود، عربان ساده دل وحشی طبع با خلیفۀ پیامبر خویش، که امیر آنان بود، در نهایت سادگی سلوک می کردند. خلیفه با آنان در مسجد می نشست و رأی میزد...» [۸]


۹. اسلام پذیری ایرانیان!


«بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و اشتیاق پذیرفتند. دین تازه ای که عربان آورده بودند، از آیین نیاکان خویش برتر می یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را برابر توحید محض و بی شایبۀ اسلام شرک و کفر می شناختند.» [۹]



۱۰. مسلمانان فاتح چگونه بودند؟


«این اعراب که جای خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانی را می گرفتند، مردم ساده و بی پیرایه ای بودند که جز جبروت خدا را نمی دیدند. خلیفۀ آنها که در مدینه می زیست از آن همه تجمل و تفنن که شاهان جهان را هست، هیچ نداشت و مثل همۀ مردم بود. آنها نیز که از جانب او در شهر ها و ولایت های تسخیر شده به حکومت می نشستند و جای مرزبانان و کنارنگان پادشاهان ساسانی بودند، زندگی سادۀ فقر آلود زاهدانه یا سپاهیانه داشتند.» [۱۰]



-----------------

پی نوشت ها:

[۱] دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۱

[۲] همان، ص ۲۶۶

[۳] همان، ص ۲۵۹

[۴] همان، ص ۶۰ و ۶۱

[۵] همان، ص ۴۹

[۶] همان، ص ۵۰

[۷] همان، ص ۵۰

[۸] همان، ص ۷۳

[۹] همان، ص ۲۵۴

[۱۰] همان، ص ۷۲

آیا می‌دانستید که اولین دانشگاه توسط یک بانوی مسلمان ساخته شد؟


این زن کیست؟


او موسس اولین دانشگاه جهان می‌باشد و اولین دانشگاه در طول تاریخ را ثبت کرده است!

بله درست است، اولین دانشگاه جهان به دست یک زن مسلمان تاسیس شده و این یک شاهکار است!


فاطمه فهری مشهور به ام‌البنینه، بانویی مسلمان متولد قرن سوم هجری بوده است. او به عنوان بنیان‌گذار اولین موسسه‌ی آکادمیک مدرن جهان که مدرک تحصیلات عالیه ارائه می‌داد، شناخته می‌شود. این موسسه امروزه به عنوان دانشگاه قَرویین در شهر فاس مراکش پابرجاست. 

فاطمه فهری فرزند محمد فهری بازرگان ثروتمند خانواده فهری بود. خانواده فهری در اوایل سده‌ی ۹ میلادی به همراه گروهی دیگر از شهر قیروان در تونس امروزی به مراکش امروزی مهاجرت کردند. او خواهری به نام مریم داشت. بعد از اینکه فاطمه و مریم ثروت پدر مرحومشان را به ارث بردند، فاطمه اولین موسسه‌ی آکادمیک که مدرک تحصیلات عالیه اعطا می‌کرد را بنیان نهاد که هنوز هم با عنوان دانشگاه قرویین در شهر فاس مراکش امروزی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

قدیمی‌ترین موسسه‌ی آموزشی موجود و مستمر در جهان دانشگاه قرویین است که توسط فاطمه فهری در سال 859 میلادی در فاس مراکش تاسیس شده است

"The oldest existing and continually operating educational institution in the world is the University of Karueein, founded by Fatima Al-Fahri in 859 AD in Fez, Morocco."



پی نوشت :

آیا دانشگاه القرویین که توسط فاطمه فهری تاسیس شد اولین دانشگاه جهان در تمام تاریخ است؟


در سایت رسمی موسسه "رکوردهای گینس" که دارای مجموعه‌ای از رکوردهای بین‌المللی است؛ ذکر شده که دانشگاه القروین در شهر فاس مغرب (مراکش)، قدیمی‌ترین و اولین دانشگاه جهان است.

http://www.guinnessworldrecords.com/world-records/oldest-university


در سایت اطلس ابسکوار که یک مجله آنلاین آمریکایی است نیز ذکر شده که دانشگاه القرویین قدیمی‌ترین دانشگاه جهان است.

https://www.atlasobscura.com/places/university-of-alkaraouine


در سایت معتبر و رسمی کالج استیت که دانشگاه‌های مختلف در جهان را مورد بررسی قرار می‌دهد ذکر شده که "دانشگاه القرویین" اولین دانشگاه جهان در تاریخ است. بعد از آن، "دانشگاه الازهر" دومین دانشگاه جهان در تاریخ است و بعد از آن "دانشگاه نظامیه" که توسط خواجه نظام المک تاسیس شد جزء قدیمی‌ترین و اولین دانشگاه‌های تاریخ هستند.

https://collegestats.org/2009/12/top-10-oldest-universities-in-the-world-ancient-colleges/

امام ابن حَزم اَندلسی قبل از گالیله و اروپائیان با توجه به آیات قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم به کروی بودن زمین پی برد.



امام ابن حزم رحمه الله متوفای (۴۵۶ هجری) :


«إن البراهین قد صحت بأن الأرض کرویة، والعامة تقول غیر ذلک، وجوابنا وبالله تعالی التوفیق: أن أحداً من أئمة المسلمین المستحقین لاسم الإمامة بالعلم رضی الله عنهم لم ینکروا تکویر الأرض ، ولا یحفظ لأحد منهم فی دفعه کلمة ، بل البراهین من القرآن والسنة قد جاءت بتکویرها ... ». 


«همانا دلایل و براهین بر این مطلب که زمین کروی شکل است صحه می گذارند، ولی عوام الناس خلاف این مطلب را می گویند، و به توفیق الله تعالی جواب ما به آنها اینست که:

 احدی از ائمه ی مسلمین رضی الله عنهم که مستحق اسم امامت در علم باشند کروی بودن زمین را انکار نکرده اند، و هیچ کلمه ای از آنها در رد (کروی بودن زمین) ثبت نشده است، بلکه دلایلی از قرآن و سنت در مورد کروی بودن آن وارد شده است..


منبع:"الفصل في الملل والأهواء والنحل" ج۲ص۷۸.

 "منقول-ویرایش شده"

هرودوت که معاصر هخامنشیان است در تاریخش در مورد شیوه تدفین مردگان در ایران باستان چنین می گوید: «اینها چیزهایی هستند که با اطمینان کامل می توانم درباره ایشان(=ایرانیان) بگویم چون می دانم. اما نکته ای در مورد آیین خاکسپاری مردگان است که من قادر به تایید یا تکذیب آن نیستم چون سرّی است و هیچکس چیزی نمی گوید. گویا کالبد مُرده تا توسط پرندگان(لاشه خوار) یا سگها دریده نشود، نباید دفن شود». سپس در توضیح این بند در همان کتاب تاریخ هرودوت چنین بیان شده است: «در دین زرتشتی آلوده کردن آب، خاک و آتش توسط جسد ممنوع است و از این رو مُغان(زرتشتی) اجساد را در معرض هجوم جانوران وحشی قرار می دادند، چنانکه هنوز، امروزه در هندوستان، پارسیانٍ شهر بمبئی در "برج های خاموشی" چنین می کنند، حال آنکه باقی ایرانیان اجساد خود را با لایه ای از موم می پوشاندند»(1)

هنگامیکه که اسکندر مقدونی به باختر(=باکتریا/بلخ امروزی که محل تولد زرتشت است) رسید، دید که روستاییان و شهریان پیکرهای بی جان را در گذرگاهها می اندازند و همانجا می ماند. ژوستن از مورخان زمان باستان، آشکارا می گوید که "پیکر مردگان" را معمولا در هوای باز می گذارند تا طعمه مرغان و سگان شود، آنگاه استخوانهای عاری از گوشت را به زیر خاک می کنند. استرابون می گوید که این سگان را سگان گور ساز می گفتند(2)

آیین به خاک سپردن، می تواند گواه دیگری بر دین پارتیان باشد. پیروان مزدیسنا(=زرتشتیان) پیکر مردگان را در هوای آزاد می گذاشتند و نسک خرده اوستا تجویز می کند که پس از عرضه کردن لاشه در هوای آزاد، استخوانها را در استودان یا استخوان دان گردآوری کنند. اینگونه خاک سپاری ها در مشرق ایران رواج داشته است(3)

 

دخمه گبرها یا قلعه گبرها،واقع در دامنه شمالی کوه ری،در محاذات حدودی که بقعه منسوب به بی بی شهربانو و کوه طبرک در دامنه آن قرار دارد.
در این محل زردشتیان اجساد مردگان خویش را به طیور شکاری و سگان گوشتخوار عرضه می کردند. تاریخ احداث این دخمه ظاهرا به زمان ساسانیان و شاید جلوتر می رسد
(4)

در کوه رحمت، استودانی مربوط به دوره ساسانی وجود دارد که در آن گوشتهای اجساد از استخوان جدا می شد. درگذشتگان(مردگان) زرتشتی را نمی توان سوزاند یا به آب انداخت یا دفن کرد، زیرا تماس جسد با آب، آتش و زمین که بعنوان عناصر مقدس در دین زرتشتی محسوب می شوند، را آلوده می کند. از همان ابتدا اجساد مردگان را درون گودالهایی بر بالاترین و دورترین جاها قرار می دادند و اجساد را در برابر پرندگان لاشخور و سگهای گوشتخوار رها می کردند، پس از اینکه گوشتها از استخوانها جدا شد، استخوانها را که زیر آفتاب خشک شده بود، جمع می کردند تا در پناهگاهایی به نام استودان که در جداره های کوه و دور از دسترس آب یا حیوان بود، بگذارند. قرار دادن اجساد در دخمه ها یا برجهای خاموش مربوط به دوره های بسیار جدیدتر است. در برج خاموش یزد نیز که مربوط به قرن هفدهم بود، زرتشتیان اجساد مردگان خود را در آن می گذاشتند که بوسیله لاشخورها خورده میشد و استخوانهای عاری از گوشت در چاه مرکزی برج خاموش ریخته می شد(5)

 

در اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان در نسک وندیداد، فرگرد اول، از خاک سپاری و دفن مردگان بعنوان یک گناه نا بخشودنی یاد شده است(6)

همچنین در فرگرد سوم از قول اهورمزدا بیان شده است که: دومین جاییکه زمین به تلخ ترین اندوه دچار می شود، جایی است که در آن مردارهای مردمان و سگان را به خاک سپارند. سپس در ادامه از قول اهورمزدا گفته شده: کسیکه هر چه بیشتر، مردارهای مردمان و سگان را از خاک بیرون بیاورد، نخستین کسی است که زمین را بیش از همه شاد می کند(7)

در فرگرد پنجم از وندیداد اوستا بیان شده که: پیکر مُرده باید چندان در دخمه بماند که باران بر آن و بر همه دخمه فرو بارد، بازمانده های چرکین را فرو شوید و پرندگان، مردار را بخورند(8)

این رسم قرار دادن اجساد زرتشتیان در برجهای خاموش، تا خوراک سگان و لاشخورها شوند، کمتر از صد سال است که در ایران بر طبق قانون، آنهم به دلایل بهداشتی منع شده است. منع اینکار توسط رضا شاه پهلوی انجام شد.

 

 

الحمدلله علی نعمة الاسلام

 

 

منابع:

(1) تاریخ هرودوت، ترجمه مرتضی ثاقب فر، کتاب یکم، بند140، ص 167 و 219

 

 

 

(2) پارتیان، مالکوم کالج، ترجمه مسعود رجب نیا، ص90

 

 

 

 

(3) پارتیان، مالکوم کالج، ترجمه مسعود رجب نیا، ص 96

 

 

 

(4) برخی آثار بازمانده از ری قدیم، دکتر حسین کریمیان، چاپ 1350، ص180

 

 

 

 

(5) ایران باستان، ماریان موله، ترجمه دکتر ژاله آموزگار،ص45، 57، 61 و62

 

 

 

 

 

 

(6) اوستا، وندیداد، ترجمه جلیل دوستخواه، فرگرد1، بند13، ص662

 

 

 

 

(7) اوستا، وندیداد، ترجمه جلیل دوستخواه، فرگرد3، بند8 و 12، ص 677 و 678 

 

 

 

 

(8) اوستا، وندیداد، ترجمه جلیل دوستخواه، فرگرد5، بند14، ص706

 

پی نوشت ها :

 

فیلم نایاب دخمه یزد به همراه اجسادش در سال ۱۳۴۸

 

این تکه فیلم از دخمه های صفاییه یزد از«مستند باد صبا» بریده شده است.این مستند را «آلبرت لاموریس» در سال ۱۹۶۹ م (۱۳۴۸ ه.ش) با فراخوان و به سفارش حکومت آن هنگام ساخته است.این مستند که امروز سندی تاریخی از بناها و نماهای سراسر ایران است در سال ۱۹۷۸ م (۱۳۵۶ ه.ش) نامزد بهترین فیلم مستند در «جشنواره اسکار» شد.

در سطح دخمه بیش از ده مرده دیده می شود و در استودان انبوهی از استخوان ها تل انبار شده است.چوبی هم در استودان دیده می شود.

دخمه یا برج خاموشان مکانیست که زرتشتیان،مردار آدمیان را که بنا بر عقاید آنها نجس است در آن می گذاردند تا گوشت مردار توسط درندگان و پرندگان خورده شود آنگاه باقی مانده استخوان ها را درون چاه میانه دخمه انبار می کردند.

استفاده از دخمه در تهران از اواسط دهه ۱۳۱۰،در کرمان از دهه ۱۳۲۰ و در یزد از دهه ۱۳۴۸ متوقف شد و از آن سال ها به بعد زرتشتیان ایران مردگان خود را در آرامگاه دفن می کنند.

 

 

دخمه مانکجی در یزد - ۱۳۴۸ ه.ش

 

بخش های دخمه :

 

۱.جاده دخمه

۲.درب سنگی یا آهنی دادگاه

۳.کتیبه دخمه

۴.حلقه مردگان مرد

۵.حلقه مردگان زن

۶.حلقه مردگان کودک

۷.استودان یا سراده

 

 

عکسی از بهمن جلالی که بصورت پنهانی داخل یکی از دخمه های یزد شده و این عکس شاهکار را گرفته.

نمونه ای از عکس های او از اجساد دخمه،که البته عکس از روی عکس است.

 

 «بهمن جلالی»از اساتید برجسته عکاسی خاطره عکاسی خود را از دخمه یزد اینگونه تعریف کرده است:

«می دانستم که زرتشتیان یزد جسد مردگانشان را دخمه می گذارند.در سفری به یزد،تصمیم گرفتم به دخمه بروم و ببینم چطور جایی است و اگر شد چند تا عکس بگیرم.

یک شب این برنامه را عملی کردم.مقداری طناب تهیه کردم و به هر زحمت و مکافاتی بود خودم را به داخل دخمه رساندم.اما آنقدر تاریک بود که ناچار شدم تا صبح بی حرکت در گوشه ای منتظر روشن شدن هوا بمانم.هوا که کم کم روشن شد جسدها را دیدم و تازه فهمیدم که دست به چه کاری زده ام.عکس هایم را گرفتم و پس از تاریک شدن هوا از دخمه بیرون آمدم.»

 

 

تصویری از دخمه زرتشتیان هند که در آن جسد شخص مرده ای را طعمه لاشخورها می سازند.


آزمایش زندان استنفورد یکی از معروف‌ترین و به نقلی خطرناک‌ترین آزمایش‌های روان‌شناسی است که تاکنون انجام شده‌است. در این آزمایش که به سرپرستی دکتر فیلیپ زیمباردو در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ انجام شد، چندین دانشجوی سالم از نظر روانی به صورت آزمایشی نقش‌های زندانی و زندان‌بان را پذیرفتند.


نتایج آزمایش حیرت‌آور بود، پس از گذشت چند روز اکثر زندان‌بانان رفتارهای شدید سادیسمی از خود نشان دادند. آزمایش به خاطر ترس از کنترل خارج شدن وضعیت بعد از ۶ روز متوقف شد.

زیمباردو و تیمش می‌خواستند ببینند که آیا از روی صفات شخصیتی و ذاتی زندانیان و زندان‌بانان، می‌توان علت بدرفتاری‌هایی را که در زندان‌های آمریکا می‌شود درک کرد.

زیمباردو و همکارانش به آن دسته از فرایندهای روان‌شناختی که در افرادی با نقش زندان‌بان و زندانی روی می‌دهد علاقه‌مند بودند. آن‌ها در زیرزمین دپارتمان روان‌شناسی یک زندان درست کردند و در یک روزنامهٔ محلی آگهی دادند به این مضمون که برای یک آزمایش روان‌شناسی، به تعدادی افراد واجدالشرایط نیاز دارند، و برای شرکت در آن، حقوق خواهند داد.

از بین ۷۵ نفر که به آگهی پاسخ دادند، ۲۴ نفر که از لحاظ سلامت فیزیکی و روانی در وضعیت بسیار نرمال و خوب قرار داشتند انتخاب شدند. خود زندان در زیرزمین دپارتمان روان‌شناسی بود. یک دانشجوی لیسانس و جزو دستیاران تحقیق، «رئیس زندان»، و زیمباردو، «سرناظر» یا سرپرست زندان بود. زیمباردو تعداد شرط و شروط خاص را به آزمودنی‌ها اعلام کرد و امیدوار بود که با آنها، بتواند سردرگمی، شخصیت‌زدایی، و فردیت‌زدایی را تشدید کند.

خصوصیات این افراد چنین بود: دانشجو، سفیدپوست، از طبقهٔ متوسط، بالغ (از لحاظ عقلی)، با ثبات (از لحاظ هیجانی)، نرمال، و باهوش، از سراسر آمریکا و کانادا. هیچ‌یک از آن‌ها سابقهٔ زندان نداشت، و ظاهراً، همهٔ آن‌ها به اصول و ارزش‌های اخلاقی مشابهی پایبند بودند. با شیر یا خط، ۱۲ نفر زندانبان و ۱۲ نفر دیگر، زندانی شدند. زیمباردو با ادارهٔ پلیس محلی صحبت کرده، و آن‌ها قبول کردند تا در این آزمایش با او همکاری کنند.

به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد آن را دارد که بتواند با تحولات اعصار مختلف زندگی بشر همگام گردد. 


من راجع به مذهب محمّد پیشگویی می‌کنم که این مذهب را اروپای فردا خواهد پذیرفت، همانطوری که این مذهب به نظر اروپایی‌های امروز قابل قبول گردیده است.



" پیشگویی جرج برنارد شاو- نویسنده و درام نویس بریتانیایی درباره‌ی اسلام "


--------------------------------------------------

 مذهب در آزمایش ها و رویدادهای زندگی بشر_ جان.ر.ایورت_ ترجمه مهدی قائنی  (ج۱ ، ص ۵۰)

تصویر : شورای نیقیه

نیوتون می گفت حق با آریوس (از پدران اولیه کلیسا بود، وی بر این نظر بود که عیسی دارای مقام الوهیت نبوده و در مقامی پایین‌تر از خداوند قرار دارد) است که گفته:

عیسی مسیح به یقین خدا نیست ... عیسی یکی از پیامبران بود که فرستاده شد تا بشریت را به حقیقت فراخواند ولی دینِ ناب او به دست آتاناسیوس (از پدران کلیسا که از الوهیت عیسی دفاع می‌کرد) و هوادارانش به تباهی کشانده شد.

خداشناسی از ابراهیم تا کنون-کرن آرمسترانگ

کنستانتین امپراطور مسیحی روم بود که دین رسمی روم را به مسیحیت تغییر داد وی دستور به قتل هر شخصی که معتقد به تفکرات آریوسی و یا حافظان و کاتبان سخنان او بودند را داد. 

آریوسی ها که به آنان موحدان مسیحی نیز گفته می شود، شاخه ای از مسیحیت بودند که به کشیش مشهور اسکندریه ( آریوس ) منسوب هستند، 

آریوس از پدران اولیه کلیسا محسوب می شود که اعتقاد به تثلیث نداشت، و الوهیت را فقط از آن خداوند می دانست، و ارتباط بین عیسی علیه السلام و خداوند را همچون ارتباط یک شخص عادی با خداوند می دانست.

تفکرات وی و استدلال هایش سبب شد که از همان روزهای ابتدا پیروان زیادی پیدا کند و به مذهب و فرقه ای منشعب از مسیحیت تبدیل شود.

با شروع مخالفت های سایر کشیشان با او، دستور داد که شورای نیقیه تشکیل شود تا نظرات وی را به مشورت بگذارند ( شوری نیقیه نخستین شوری کلیسا بود که در پاسخ به نظر آریوس تشکیل شد ) 

اما نظرات وی در شوری نیقیه رای نیاورد و تمامی تفکرات او کفر آمیز شناخته شد و شوری،اعتقادنامه نیقیه را تهیه کرد و هر اعتقاد مخالف آن را باطل دانستند .

اما با وجود هزاران نفر پیرو هرگز نتوانستند حکم اعدام وی را صادر کنند تا اینکه بصورت مخفیانه مسموم گشت و در مرگی عجیب و ناگهانی طحال و کبد و روده خود را بالا آورد و مُرد.

کلیسا این فرصت را غنیمت شمرد و مرگ وحشتناک وی را نتیجه تفکرات الحادی و کفر آمیز او خواند و دستور به پاکسازی مسیحیت از هرگونه تفکرات انحرافی داد که بر اثر آن هزاران نفر مسیحی آریوسی تخت شکنجه قرار گرفتند و همچون مسلمانان اندلس اثری از آنها باقی نماند.

آریوس متولد سال 250 میلادی بود.

برگرفته از کتاب: تاریخچه آریانیسم تالیف انتشارات دانشگاه آکسفورد

«اَلحَسَنُ وَ الحُسَینُ سَیدَا شَبَاب اَهل الجَنّة»

حسن و حسین سرداران جوانان بهشت اند

«مسند امام احمد،ترمذی،ابن ماجه،و نسائی از ابی سعید خدری رضی الله عنه»

آنچه که بر هر فرد دانا و منصف،مبرهن و واضح است وجود محبت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم در نزد اهل سنت و جماعت می باشد که البته همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز جزو تعریف «اهل بیت» محسوب می شوند و تنها افراد نادان و یا مغرض منکر این قضیه هستند.کثرت روایات و مطالب موجود در مدح و ستایش اهل بیت رضی الله عنهم اجمعین در کتب اهل سنت و جماعت،کثرت نامگذاری مفتخرانه فرزندان توسط اهل سنت و جماعت به نام های گرانقدر اهل بیت و دلائل بسیار دیگر،گواه این ادعای درست هستند که اهل سنت و جماعت با افتخار دوستدار خاندان بزرگوار پیامبرشان می باشند و هیچ چیز و هیچ کسی نمی تواند باعث خارج شدن این محبت ارزشمند از روح و قلب آنان گردد.

در ادامه سرودی بسیار دلنشین در وصف دو سردار جوانان اهل بهشت تقدیم می گردد که ان شاء الله از شنیدن آن لذت خواهید برد.

دریافت
حجم: 3.34 مگابایت

▪برهان نظم و تمثیل بسیار زیبای ساعت ساز

ویلیام پالی در تمثیل معروف خود از «تمثیل ساعت ساز» استفاده کرده است تا  قدرت و شفافیت وجود طراحی برای هستی را مشخص کند. پالی در کتاب خود با عنوان الهیات طبیعی چنین مینویسد که:


«هنگام عبور از یک دشت، با پایم به سنگی می‌زنم و در پاسخ به این سؤال که این سنگ از کجا آمده، ممکن است بگویم تا آنجا که می‌دانم همیشه همین جا بوده و شاید اثبات بی ربط بودن چنین جوابی خیلی ساده نباشد. ولی فرض کنید ساعتی را روی زمین پیدا کنم، در پاسخ به این سؤال که از کجا آمده، دیگر بعید است بگویم تا آن جا که می‌دانم همیشه همان جا بوده است.»


تمرکز پالی در اینجا بر این است که تفاوت واضحی بین ساعت و دیگر اشیا مانند سنگ هایی که پاهایمان با آنان برخورد میکند را مشخص کند. درواقع وی به دنبال برجسته کردن ظرافت ، پیچیدگی و سازمان یافتگی ساعت هاست که تمام این ویژگی ها گواه هدفدار بودن ساعت و همچنین وجود سازنده ای برای آن است چراکه ساعت ها از مهره ها ،چرخدنده ها و قطعات زیادی ساخته شده اند. در نظر وی در چنین موقعیتی میتوانیم با استفاده از ویژگی های موجود در آن نتیجه بگیریم ظرافت و پیچیدگی های موجود در آن حاکی از طراحی برای آن است. وی در ادامه چنین مینویسد:


«که این ساعت باید سازنده‌ای داشته باشد: زمانی، در جایی، سازنده یا سازندگانی وجود داشته‌اند که به منظوری خاص آن را ساخته‌اند. کسانی که از ساز و کار آن آگاه بودند و برای استفاده از آن نقشه‌ای در سر داشتند.»


تمام آن ویژگی هایی که باعث وجود طراحی برای ساعت میشوند، در طبیعت با وسعت و فراوانی بسیار بیشتری موجود است. چگونه میتوان انتظار داشت که تمام آنچه در هستی ساخته شده است، مانند چشم های ما برای دیدن، دندان های ما که برای جویدن مناسب هستند و بسیاری دیگر از موجودات زنده و یا بخش هایی از آنان، هیچ طراحی نداشته باشند؟


و الله متعال چه زیبا فرموده که:


إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ


ترجمه:


همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند و آبی که الله از آسمان نازل کرده که با آن زمین را پس از مردنش زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن پراکنده کرده و (در) تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمانها مسخرند؛ بی گمان نشانه هایی است برای مردمی که تعقل می کند و می اندیشند.


[البقرة : 164]

ویل دورانت (William James Durant)؛ مورخ، فیلسوف و مستشرق نامدار آمریکایی؛ در باب عظمت علمی مسلمانان مینویسد:


پزشکان مسلمان ۵۰۰ سال تمام [برخی منابع تا ۶۰۰ سال ذکر کرده اند] پرچمدار پزشکی جهان بودند. معماری اروپایی، تجدید رونق سفالکاری هنری در ایتالیا و فرانسه، آهنگری و شیشه گری و نیز طلاسازی ایتالیا و زره بافی و اسلحه سازی اسپانیا، همه را از صنعتگران مسلمان الهام گرفتند!


منبع: ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج۴؛ ص۳۲۲

___________________


پیشرفت علم شیمی، حاصل فعالیت علمی مسلمانان بود


جرجی زیدان (Jurji Zaydan) ، ادیب و نویسنده نامدار مسیحی، می نویسد:


مسلمانان نخستین مردمی بودند که موضوع تقطیر، ذوب، تبلور، میعان و تصعید را دانستند و کیمیای قدیم [دیدگاه غلط نسبت به علم شیمی] را به آن معنی که قدماء تصور میکردند، موهوم و بی‌اساس اعلام داشتند! [یعنی تفکرات باطل در حوزه علم شیمی را رد کردند] 


منبع: تاریخ تمدن اسلام؛ جرجی زیدان؛ ص۶۰۶


_______________________


مسلمانان پایه گذار علومی چون شیمی آزمایشی؛ فیزیک؛ جبر؛ علم حساب به مفهوم امروز؛ مثلثات فضایی؛ زمین شناسی و جامعه شناسی


زیگرید هونکه (Sigrid Hunke) ، می نویسد:


تمدن اسلامی که به وسیله اعراب شروع شد نه تنها یونان را از نابودی و فراموشی نجات داد؛ نظم بخشید و به اروپا داد؛ بلکه مسلمانان پایه گذار علومی چون شیمی آزمایشی؛ فیزیک؛ جبر؛ علم حساب به مفهوم امروز؛ مثلثات فضایی؛ زمین شناسی و جامعه شناسی بودند. تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات و اختراعات مهم در هر شاخه از علوم تجربی داشته است که بعدها اکثر آنها را نویسندگان اروپایی دزدانه به حساب خودشان گذاشتند و به مغرب زمین هدیه کردند بطور کلی این مسلمانان بودند که جای پا برای اروپا باز کرد تا منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آن گردد. 


منبع: فرهنگ اسلام در اروپا؛ زیگرید هونکه؛ ص ۳۱۱ و ۳۱۲

شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی،شاعر و نویسنده نامدار قرن هفتم هجری یکی از بزرگترین متفکران و شاعران و ادیبان ایران است که در تمام خطّه ایران زمین یکّه تاز میدانهای فصاحت و بلاغت و سخنوری می باشد.این شاعر بلند پایه،استاد مسلّم غزلِ سبک عراقی و نثر مسجّع یعنی نوشته آهنگدار و موزون است.و غزلیات،قصائد،قطعات و ترکیب بندهایش به روانی آب زلالند و دو اثر جاویدانش گلستان و بوستان قرن ها بر عقول و قلوب ایرانیان حکومت می کنند.

گلستان دارای نثری مسجّع آمیخته با شعر، و بوستان شعری است در قالب مثنوی در بحر متقارب  (هم وزن با شاهنامه فردوسی) که در زمینه‎های اجتماعی، اخلاقی، عرفانی، دینی و... سروده شده است.

سعدی در نظامیه بغداد از محضر جمال الدین عبدالرحمن ابوالفرج بن جوزی دوم (درگذشته به سال 636) مدّرس مدرسه مستنصریّه، و عارف معروف شیخ شهاب‎الدین ابوحفص عمر بن محمّد سهروردی صاحب «عوارف المعارف» (درگذشته به سال 632) تلمذ نمود . و از علم و دانش و عرفان هر دو نهایت استفاده کرده است.

اینک در باغ کلیات  سعدی که شامل دیوان اشعار، بوستان و گلستان است به گشت و گذار می‎پردازیم:

۱- ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدینش

در ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم خلفای راشدین را چنین نیکو می‌ستاید.

چه نعت پسندیده گویم ترا؟ /علیک السّلام ای نبیّ الورا

درود مَلَک بر روان تو باد/ / بر اصحاب و بر پیروان تو باد

نخستین ابوبکر پیر مُرید / عُمَر پنجه بر پیچ دیو مرید

خردمند، عثمان شب زنده دار / چهارم علی شاه دلدل سوار


 (بوستان- 209)

سعدی عارفی است که از قید و بند قشری گری گذشته و در سایۀ سلوک و مصاحبت با عارف آزاد مردی چون شهاب الدین سهروردی به کمالات معنوی رسیده است.

 

۲- عجز ابوبکر صدیق از معرفت الهی

سعدی، ادیب نکته پرور و قافیه پرداز دفتر معانی در «رساله در عقل و عشق» کمال معرفت صدّیقان را در شناخت کمال الهی ناتوان می‎داند:

«امیرالمؤمنین ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ نکو گفته است که «یا مَن عَجَزَ عَن مَعرِفَتِهِ کمالُ مَعرِفَةِ الصدّیقینَ»، معلوم شد که غایت معرفت هرکس مقام انقطاع اوست به وجد از ترقی» .

۳- ستایش سالار عادل، عمر

قطعات دلنشین بوستان به انسان درس آزادگی و فضیلت و شرف می‌دهند، و رنگ آمیزی صحنه‎ها چنان است که بهتر از آن نمیتوان سرود. این معمار کاخ رفیعِ اخلاق و کرامت انسانی سالار عادل عُمَر را اینگونه می‎ستاید:

 

گدائی شنیدم که در تنکجای / نهادش عُمَر پای بر پشتِ پای

ندانست درویش بیچاره کوست / که رنجیده، دشمن نداند ز دوست

بر آشفت بر وی که کوری مگر؟ / بدو گفت سالار عادل، عُمَر

نه کورم و لیکن خطا رفت کار / ندانستم از من گنه در گذار

چه مُنصف بزرگان دین بوده‎اند / که با زیر دستان چنین بوده‎اند

بنازند فردا تواضع کنان / نگون از تواضع سر گردِ نان

اگر می بترسی ز روز شمار / از آن کز تو ترسد خطا در گذار

مکن خیره بر زیر دستان ستم  /  که دستیست بالای دست تو هم

(بوستان – 338، 339)

۴- ستایش شاه مردان علی

شاه مردان، علی مرتضی نمونه و فصل الخطاب جوانمردی و کرم است. در حکایتی پند آموز، راه آزادگی و گرفتن دست افتاده چنین ترسیم می‎شود.

بزارید وقتی زنی پیش شوی / که دیگر مخر نان ز بقال کوی

به بازار گندم فروشان گرای / که این جو فروشیست گندم نمای

نه از مشتری کز دحام  مگس / بیک هفته رویش ندیدست کس

بدلداری آن مرد صاحب نیاز / بزن گفت کای روشنائی بساز

بـه امید مـا کلبـه اینجا گـرفت / نه مردی بود نفع از او واگرفت

ره  نیک  مـردان آزاده  گیر / چه استاده‌ای دست افتاده گیر

ببخشای کانان که مرد حقند / خریدار دکـان  بی  رونقند

جوانمرد اگر راست خواهی ولی‌ست / کـرم ، پیشـۀ  شـاه  مـردان  علی‌ست

(بوستان – 272)

۵- قصیده‎ای غرّا و بلیغ در مدح خلفا

در قصیده‎ای غرّا و بلیغ در ستایش خداوند و پیامبرصلی الله علیه و سلم  و یارانش چنان به سلاست و روانی دُر افشانی می‎کند که بلندای قصیده را با لطافت و نرمی حریر گونۀ غَزَل می‌آراید:

یارب به دست او که قمر زان دو نیم شد / تسبیح گفت در کف میمون او حصا

کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر / ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا

تریاق در دهان رسول آفریده حق / صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟

ای یار غار سید و صدیق نامور / مجموعهٔ فضائل و گنجینهٔ صفا

مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند / لیکن نه همچنانکه تو در کام اژدها

یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا

دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی / گر خواجهٔ رسل نبدی ختم انبیا

سالار خیل خانهٔ دین صاحب رسول / سردفتر خدای پرستان بی‌ریا

دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند / عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟

دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد / در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا

آن شرط مهربانی و تحقیق دوستیست / کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا

خاصان حق همیشه بلیت کشیده‌اند / هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند / جبار در مناقب او گفته هل اتی

زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او / در یکدگر شکست به بازوی لافتی

مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود / جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا

دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت / لشکر کش فتوت و سردار اتقیا

فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست / ماییم و دست و دامن معصوم مصطفی

پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان / وینان ستارگان بزرگند و مقتدا

 (قصائد فارسی – 882-883)

۶- تشبیه علاءالدین عطا ملک جوینی به مسیح و عمر بدعت شکن

در قصیده‎ای در ستایش علاء الدین عطا ملک جوینی، او را به مسیح و عُمَر بدعت شکن تشبیه می‌کند:

چنان رمند و دوند اهل بدعت از نظرش  / که از مسیحا دجّال و از عُمَر، شیطان

(قصائد فارسی – 932)

۷- علی زاهد شب و پیکارگر روز

علی زاهد شب و پیکارگر روز، در نهایت فروتنی و عظمت روحی، نظرِ مخالف عقیده خود را در مجلس می‎پذیرد:

کسی مشکلی برد پیش علی / مگر مشکلش را کند منجلی

امیر عدو بند مشکل گشای / جوابش بگفت از سر علم و رای

شنیدم که شخصی در آن انجمن / بگفتا چنین نیست یا باالحسن

نرنجید از او حیدر نامجوی / بگفت ارتو دانی از این به بگوی

بگفت آنچه دانست و بایسته گفت / به گل چشمهٔ خور نشاید نهفت

پسندید از او شاه مردان جواب / که من بر خطا بودم او بر صواب

به از من سخن گفت و دانا یکی است / که بالاتر از علم او علم نیست

 (بوستان -337، 338)

برگرفته شده از کتاب : خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی ، تألیف: فریدون سپهری

👤نظامی گنجوی


وین خانه هفت سقف کرده


بر چار خلیفه وقف کرده


صدیق به صدق پیشوا بود


فاروق ز فرق هم جدا بود


وان پیر حیائی خدا ترس


با شیر خدای بود همدرس


هر چار ز یک نورد بودند


ریحان یک آبخورد بودند


زین چار خلیفه ملک شدراست


خانه به چهار حد مهیاست


منبع؛ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون》نعت پیغمبر اکرم

https://ganjoor.net/nezami/5ganj/leyli-majnoon/sh2/


این شاعر پر آوازه که مطمئنا جزء  ناگسستنی و بسیار کلیدی زنجیره ی ادبیات و فرهنگ سرزمین مان می باشد در جایی دیگر این چنین زیبا می سراید؛


به ار گوهر جان نثارش کنم


ثنا خوانی چار یارش کنم


گهر خر چهارند و گوهر چهار


فروشنده را با فضولی چکار


به مهر علی گرچه محکم پیم


ز عشق عمر نیز خالی نیم


همیدون در این چشم روشن دماغ


ابوبکر شمعست و عثمان چراغ


بدان چار سلطان درویش نام


شده چار تکبیر دولت تمام


منبع؛ نظامی » خمسه » شرف نامه《در معراج پیغمبر اکرم

https://ganjoor.net/nezami/5ganj/sharafname/sh4/


جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد، متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی (زادهٔ ۵۳۵ هـ. ق در گنجه – درگذشتهٔ ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق) شاعر و داستان‌سرای ایرانی و پارسی‌گوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که به‌عنوان پیشوای داستان‌سرایی در ادب پارسی شناخته شده‌است.

نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر پارسی است، که نه‌تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر پارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانش‌های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گسترده‌ای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته می‌شود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است.


برگرفته شده از ویکی پدیا؛

https://fa.m.wikipedia.org/wiki/نظامی_گنجوی


پی نوشت ها؛

منظور از صدیق؛صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافة است.

منبع؛ دهخدا-لغتنامه

فاروق؛

فاروق . (اِخ ) لقب عمربن خطاب است (در عرف اهل سنت و جماعت ).

منبع؛ دهخدا-لغتنامه

مانی، مردی بود اصالتاً از میان قوم پارت، که پدرش به بابل مهاجرت نمود. وی هم زمان با حکومت ساسانیان، در بین‌النهرین می‌زیست و آغازگر یک جریان بزرگ اجتماعی بود که برای مدتی خاورمیانه و آسیای مرکزی را تحت تأثیر قرار داد.[۱] فارغ از درستی با نادرستی عقائد وی، اما سرنوشت او بس شگفت‌انگیز است. چه اینکه وی در همان مدت اندک، منافع موبدان زرتشتی را در گستره‌ای وسیع، به خطر انداخت و لذا به طرزی فجیع اعدام شد. سرنوشت مانی را در شاهنامه چنین می‌خوانیم :

زمانى برآشفت پس شهـریـار

بـرو تنـگ شـد گـردش روزگــار


بفرمود پـس تاش برداشـتـند

بخــوارى ز درگــاه بگذاشتـــند


چنین گفت کاین مرد صورت پرست

نگنجد هى در سراى نشســــت‏


چو آشـوب و آرام گیتـى بدوســـت

بباید کشیـدن ســراپاش پوسـت‏


همان خامَـــش آگــنده باید بـاه

بدان تا نجــوید کس این پایــگاه‏


بیاویختــــند از در شارستان

دگر پیش دیــوار بیـمارستان‏ [۲]

توضیح اینکه پادشاه ساسانی از دست او به خشم آمد، پس دستور داد تا او را از دربار بیرون بردند و به جرم آشوب‌گری، از سر تا پای، پوست از بدنش بَرکندند و آن را پر از کاه کرده؛ از دروازه‌ی شهر آویزان نمودند.[۳] حسن پیرنیا (مشیرالدوله) که خود از ارکان جریان باستان‌گرایی در عصر پهلوی اول بود، در مکتوبات خود چنین اقرار می‌کند: «بعد از فوت شاپور اول و هرمز اول، مانى به دعوت پیروانش به ایران برگشت (۳۷۳ میلادى) و پس از دو سال در سلطنت بهرام اول، روحانیون زرتشتى او را تعقیب و به فساد عقیده متهم نمودند و در نتیجه دولت او را گرفته در محبس انداخت و بعد زنده پوست او را کندند و سرش را بریده و پوستش را پر از کاه کرده در دو محل جندی‌شاپور از چوب بلندى آویختند.»[۴] ایشان در جایی دیگر سخن خود را تأیید کرده؛ می‌نویسند: «به حکم این شاه [یعنی بهرام اول]، مانى را گرفته زنده پوست او را کندند، بعد آن را به دو تیر نصب کرده در جندی‌شاپور براى تماشاى مردم عرضه داشتند».[۵] پس از کشته شدن مانی، بسیاری از یارانش نیز کشته شدند.


منابع؛

[۱]. مری بویس، زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها، ترجمه ع. بهرامی، انتشارات ققنوس، تهران ۱۳۹۱، ص ۱۴۱- ۱۴۳

[۲]. شاهنامه فردوسی ، بر اساس نسخه چاپ مسکو ، ناشر: مؤسسه نور ، تهران ، ص ۹۲۰ ، بیت ۳۳۳۳۸-۳۳۳۴۴

[۳]. میترا مهرآبادی ، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی ، انتشارات روزگار ، تهران ، ج ۲ ، ص ۸۸۷

اقبال یغمائی ، زگفتار دهقان (شاهنامه به نظم و نثر) ، انتشارات توس ، تهران ، ص ۵۳۰

[۴]. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ناشر: دنیاى کتاب‏، تهران‏، چاپ اول‏، ج‏۴، ص ۲۸۹۷

[۵]. حسن پیرنیا، همان، ج‏ ۴ ، ص ۲۷۴۱