توصیفی ناب از پیامبرمان:
چيزی نگذشت كه شوهر آن زن (ابومعبد) با گوسفندانی لاغر و ضعيف كه از لاغری توان راه رفتن نداشتند، آمد؛ وقتی شيرها را ديد تعجب كرد و گفت: اين ها را از كجا آورده ای؟ گوسفندان، آنقدر لاغرند كه شير ندارند و در خانه هم شير نبوده است؟!
گفت: سوگند به خدا مردی با بركت به اينجا آمد كه چنين و چنان می گفت و حرف هايش اين و آن بود.
ابومعبد گفت: سوگند به خدا شايد همان مرد قريشی باشد كه دنبال او می گردند؛ ای ام معبد! او را برايم وصف كن. ام معبد با سخنانی فصيح و بليغ او را توصيف نمود كه گويا شنونده، پيامبر - صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم - را تماشا می كند!
ام معبد برای شوهرش چنين توصيف می کند:
زيبايی اش چشم گير بود، چهره ای درخشان و نورانی داشت.
مردی خوش اخلاق بود،
بدنش را بزرگی شکم يا سر نامتناسب نکرده و کوچکی سر نيز قيافه اش را معيوب نساخته بود؛
مردی زيبا و خوش رو بود.
چشمانی سياه، مژگانی بلند و صدايی صاف و گرم و گردنی کشيده داشت.
ابروانش، کمانی و کشيده بود و گيسوانش، سيه فام.
وقتی سکوت می کرد، سراپا وقار بود
و چون لب به سخن می گشود، هيبتش دو چندان می شد.
از دور زيباترين و پر شکوه ترين مردم به نظر می رسيد
و از نزديک شيرين گفتارتر از همگان بود.
گفتارش شيرين و دلچسب بود.
به اندازه سخن می گفت، نه زياد و نه کم.
سخنانش چون رشته های مرواريد بود؛
قامتی ميانه داشت؛ نه بلند و نه کوتاه.
همچون شاخه پر طراوتی بود که هرگاه در ميان دو شاخه ديگر قرار می گرفت، زيباتر و نيکو منظرتر بود.
همراهانی داشت که دورش حلقه زده بودند و هرگاه سخن می گفت، به سخنانش گوش می سپردند و چون دستور می داد، بی درنگ فرمانش را اجرا می کردند. همواره پيرامونش گرد می آمدند.
ترش رو نبود و کسی را تحقير نمی کرد.
ابومعبد گفت: سوگند به خدا، اين، همان مرد قريشی است كه درباره كارش چنين و چنان گفتند و من قبلاً تصميم گرفته بودم او را ملاقات كنم و قطعاً اين كار را خواهم نمود. اگر برايم امكان ملاقات وجود داشته باشد.
پ ن؛وصف این زن از پیامبر صلی الله علیه وسلم از دقیق ترین و زیباترین توصیف هاست چون پیامبر صلی الله علیه وسلم را نمی شناخت.
برعکس صحابه که از روی ادب و شرمِ بسیار نمی توانستند به مدت طولانی به پیامبر صلی للله علیه وسلم خیره شوند.
بعد ها ام معبد الخزاعیة و شوهرش رَضِيَ اللهُ عَنهُما به مدینه رفتند و اسلام آوردند.