بِلال بن سَعد رَحِمَهُ الله :
"به کوچک بودن گناه ننگر بلکه
به این بنگر که چه کسی را نافرمانی میکنی؟".
لَا تَنْظُرُ إِلَى صِغَرِ الْخَطِيئَةِ وَلَكِنْ انْظُرْ مَنْ عَصَيْتَ.
منبع: سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۹۱/۵
- ۰ نظر
- ۱۶ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۲۷
بِلال بن سَعد رَحِمَهُ الله :
"به کوچک بودن گناه ننگر بلکه
به این بنگر که چه کسی را نافرمانی میکنی؟".
لَا تَنْظُرُ إِلَى صِغَرِ الْخَطِيئَةِ وَلَكِنْ انْظُرْ مَنْ عَصَيْتَ.
منبع: سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۹۱/۵
امام سُفیانُ بنُ عُیَینَة رَحِمَهُ الله :
اگر سِتر ( و عیب پوشی) الله عَزَّ وَ جَل نبود ( که گناهان ما را از مردم می پوشاند ) ، هیچ کس با ما همنشین نمی شد.
عن محمود بن آدم قال: سمعت سفيان بن عيينة، يقول: لولا ستْر الله عزَّ وجلَّ ما جالسَنا أحدٌ.
شُعَب الإيمان للبيهقي (٦/٢٩٠) (٤٢٠٣).
امام عبداللّه بن مبارک رَحِمَهُ اللّه :
از بزرگترین مصیبت ها برای شخص این است که بداند کوتاهی و تقصیری (در برابر دستورات خداوند-گناهی) دارد، اما برایش اهمیت نداشته باشد و به خاطر آن (حتی) غمگین (هم) نشود .
مِنْ أَعْظَمِ الْمَصَائِبِ لِلرَّجُلِ أَنْ يَعْلَمَ مِنْ نَفْسِهِ تَقْصِيرًا، ثُمَّ لَا يُبَالِي، وَلَا يَحْزَنُ عَلَيْهِ. [ شعب الإيمان ٨٥٩/١١ ]
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .
و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود
ولی نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛
حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :
"این لباس چِرک مرده شده!"
گفت :
"بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند !"
چرک مُرده شد ...
و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت !
بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !
حواست که نباشد لکه می شود ؛
وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک ...
به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد"
و هر کس عمل ناشایستی مرتکب شود یا [با نافرمانی از دستور الله و رسولش] به خود ستم کند [و] سپس از الله آمرزش بخواهد، الله را آمرزندۀ مهربان خواهد یافت.[An-Nisaa : 110]
مَکحول شامی-رَحِمَهُ الله- (م۱۱۲هـ)
«نرمترین قلبهای مردم [متعلق به] کسانی است که گناهان کمتری انجام دادند.»
حلیة الأولیاء لأبی نعیم الأصبهانی، ج ۵، ص ۱۸۰.
یحیى بن معاذ رحمه الله:
برای شخص توبه کننده فخر و سربلندی ای ست که هیچ فخر و مباهات دیگری با آن برابری نمی کند
(و آن عبارت است از=) خوشحالی الله نسبت به توبه اش...
قال یحیى بن معاذ رحمه الله:
( للتائب فخرٌ لا یعادله فخرٌ ~ فرحُ الله بتوبتهِ)
[ حلیة الأولیاء: ١٠/٥٩ ]
خداوندا دلم آزاد گردان
به فضل خود تنم را شادگردان
خداوندا گنه بسیار دارم
ولیکن جمله را اقرار دارم
قلم درکش باین طومار عصیان
که غرقم اندرین دریای طوفان
عطار
نقل است که هرگاه ابومسلم خولانی رحمه الله بر خرابهای عبور میکرد، برآن میایستاد و فریاد میزد و میگفت:
«ای ویرانه! ساکنان تو کجایند؟ رفتند و اعمالشان باقی ماند، شهوتپرستی برفت و گناهها باقی ماند ای بنی آدم! ترک گناه بسیار از طلب توبه آسانتر است».
الزهد: ۳۹۳
ربیع بن خثیم شاگرد صحابی بزرگوار عبدالله بن مسعود و یکی از پرهیزگارترین یاران ابن مسعود به شمار میرود. ورع و زهد او به مرتبهای رسیده بود که ابن مسعود خطاب به او میگفت:
«ای ابا یزید! اگر رسول الله صلی الله علیه وسلم تو را میدید، دوستت میداشت و هرگاه من تو را میبینم به یاد بندگان مخلص الله میافتم»۱
«ربیع بن خثیم آن انسان شریفی بود که بر نگهداری جوراح خود از عصیان شدیداً حریص بود. هر وقت زنان داخل مسجد میشدند تا موقع خروج آنان چشمان خود را باز نمیکرد»۲
ابراهیم تیمی میگوید:«یکی از دوستان ربیع بن خثیم به من خبر داد و گفت: بیست سال تمام با ربیع رفیق و همنشین بودم و از وی کلمهای نشنیدم که عیب شمرده شود»۳
این چگونه تربیتی است که ربیع را چنان وارسته بارآورده به گونهای که توانسته است در این مدت طولانی اینگونه زبان خود را کنترل نماید؟! به نحوی که حتی کلمهای را بر زبان نیاورد که عیب محسوب شود؟! با این وجود او کسی نبود که عیبهای پنهان خود را نشناسد، بلکه میگفت: «گناه واقعی، گناهانی هستند که از چشم مردم پنهان مانده و باعث خشم الله میشوند»۴
به وی گفته شد: «ای ابا یزید! چرا شما ذم هیچکس نمیکنید؟» ربیع گفت: «زیرا از خودم راضی نیستم، تا این که بتوانم از دیگران بدگویی بکنم. مردم به خاطر گناه دیگران از الله میترسند، ولی در مقابل گناهان خود از الله بیم ندارند»۵.
۱-سیر أعلام النبلاء:۴/۲۵۸
۲-طبقات ابن سعد:۶/ ۱۸۳-۱۸۴
۳-طبقات: ۶/۱۸۵
۴-طبقات:۶/۱۸۶
۵-طبقات:۶/۱۸۶
یحیی بن معاذ جمعی از پیروان خود را چنین مورد خطاب قرار میدهد:
«یکی از مصادیق سعادت و خوشبختی انسان این است که دشمن دانا داشته باشد؛ ولی دشمن من نادان و جاهل است». پرسیدند: دشمن شما کیست؟ گفت: «نفس که حاضر است بهشت و تمام نعمتهای آن را به یک لحظه شهوت بفروشد».
صفة الصفوة:۴/۹۴
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ
و اما کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش بیمناک بوده, ونفس را از هوی (وهوس) باز داشته باشد
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَىٰ
پس قطعاً بهشت جایگاه اوست.
از حسن بصری رحمه الله روایت شده است که شخصی به او گفت:
فلانی غیبت تو را کرده است، پس (حسن بصری رحمه الله ) سبدی خرما برای او فرستاد و گفت ، به من خبر دانند که تو برای من حسنه و نیکی هایی فرستادی، (کسب کردی).
بنابراین می خواستم برای آن به تو پاداش بدهم.
[تنبیه الغافلین - لأبی اللیث السمرقندی]
وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ
و به نفس ملامتگر سوگند میخورم.
امام حسن بصری رحمه الله:
میخندیم و از عملکرد خود غافلیم. الله بر اعمال ما نظارت دارد، چنانچه بر مبنای رفتارمان با ما برخورد کند، هیچ چیزی را از ما نمیپذیرد. وای بر تو ای بنی آدم! مگر شما توان و نیروی جنگیدن با الله را دارید؟ من قومی را دیدهام که دنیا از منظر آنان از خاکستر زیر پایشان کم ارزشتر بود، و قومی دیگر نیز دیدهام که به جز قوت شب چیز دیگری را نداشتند، و با این وجود همۀ آن را مصرف نمیکردند، بلکه بعضی از آن را صدقه میدادند، در حالی خود گرسنهتر بودند.
سیر أعلام النبلاء ۵۸۵/۴