| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گناه» ثبت شده است

عبداللطیف بغدادی (۵۵۷–۶۲۹ هـ / ۱۱۶۲–۱۲۳۱ م) رحمه‌الله، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های علمی و فرهنگی جهان اسلام در سدهٔ ششم و هفتم هجری، و یکی از کسانی که زندگی در دوران صلاح‌الدین ایوبی را تجربه کرد، روایت می‌کند:

«وقتی به قدس رسیدم، صلاح‌الدین در آنجا حضور داشت. پادشاهی را دیدم که دیدگان را از هیبت پر می‌کرد و دل‌ها را از محبت لبریز. در عین بلندمرتبگی، نزدیک می‌نمود، ساده‌خو و دوست‌داشتنی بود. یارانش به او اقتدا می‌کردند و در نیکی‌ پیشی می‌گرفتند، چنان‌که خداوند متعال فرموده است:
﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا﴾ [سوره حِجر، آیه ۴۷].

در نخستین شبی که به مجلسش راه یافتم، دیدم محفلی است پرشور از دانشمندان که به بحث و گفت‌وگو سرگرم‌اند، و او با دقت به سخنان آنان گوش می‌سپارد، مشارکت می‌کرد، و درباره‌ی چگونگی ساخت دیوارها و کندن خندق‌ها سخن می‌گفت. هر بار سخنی نو و اندیشه‌ای بدیع عرضه می‌داشت. به‌ویژه در ساخت دیوار و خندق اطراف بیت‌المقدس بسیار جدی و کوشا بود، چنان‌که خود شخصاً بر کار نظارت می‌کرد، حتی سنگ‌ها را بر دوش می‌نهاد و حمل می‌کرد. دیگران نیز از او پیروی می‌کردند، تا آنجا که قاضی فاضل و عماد نیز تا هنگام ظهر در کار مشارکت داشتند. آنگاه سفره پهن می‌شد، اندکی می‌آرمید و عصرگاه سوار می‌شد، سپس با نور مشعل‌ها بازمی‌گشت.

روزی یکی از صنعت‌کاران به او گفت: این سنگ‌هایی که از ته خندق بریده می‌شوند، سست و نرم‌اند.
او پاسخ داد: چنین است سنگ‌هایی که در کنار آب و در بستر نمناک‌اند؛ اما همین که آفتاب بر آن‌ها بتابد، سخت و استوار می‌شوند.

صلاح‌الدین، کتاب «حماسه» را از حفظ داشت و می‌پنداشت که هر فقیهی نیز آن را حفظ است. پس چون شعری از آن می‌خواند و در ادامه آن درنگ می‌کرد، از دیگران می‌خواست که آن را ادامه دهند، ولی کسی نمی‌توانست. چنین اتفاقی با قاضی فاضل نیز افتاد، چون آن را حفظ نداشت، برخاست و رفت، و تا آن را حفظ نکرد، بازنگشت.»

و اما نکته‌ای بسیار مهم، به‌ویژه برای عزیزانی که در مواجهه با خطاها و لغزش‌های خواهران ‌و برادران مسلمان‌شان، دچار یأس یا قضاوت‌های قطعی می‌شوند:

راوی در ادامه می‌گوید:

وَكَانَ صَلاَح الدِّيْنِ شِحْنَة دِمَشْق، فَكَانَ يَشرَب الخَمْر، ثُمَّ تَابَ.

«صلاح‌الدین قبلاً شَحنه‌ی دمشق بود (یعنی فرماندهٔ نظامی و مسئول انتظامات شهر). در آن دوره، شراب می‌نوشید، اما بعدها توبه کرد.»

منبع: سیر أعلام النبلاء، ج ۲۱، ص ۲۸۲.


این متن و جمله پایانی، ورای یک روایت تاریخی، حامل پیامی ژرف و ایمانی‌ست: آن‌که بعدها به این سلوک ایده‌آل رسیده و به الگوی دیانت، جهاد و عدالت بدل شد، در گذشته‌اش لغزش هم داشت. اما راه بازگشت را یافت. این‌گونه است که رحمت الهی، درهای توبه را به روی بندگان گشوده است؛ و هیچ گناه‌کاری را نباید پیش از بسته‌شدن پروندهٔ عمر، از دایرهٔ امید و هدایت خارج پنداشت.

  • حسین عمرزاده

بتقـوى الإلـه نجا من نجا
وفـاز وصـار إلـى ما رَجَا
ومـن يتـق اللـه يجعل لهُ
كمـا قـال مِن أمره مخرجا
ويرزقـه مـن حيث لا يحتسب
وإن ضـاق أمـر بـه فرَّجـا
وأيُّ الخلائق إلاَّ غــــــدا
إلـى اللـه مفتقراً أحوجا
فبـالله فاسـتغنِ عن خلقه
فلا نفـع مـن غيـره يرتجى
ووجِّــه بصـدق إلـى بـابه
فلـم يلفـه مرتـجٍ مرتجـا
إليـهِ التجـئ وارتـج
إنَّهُ هـو المرتجى وهو الملتجا
وكن إن توالت إليك الهمومُ
مَليّـاً بـذكراه مستبهجا
ونفسـك مـن شـؤمِها صـَفِّها
وكــن لدسائســها مُخرِجـا
ومن ذُلِّ عصيانهِا أخرجْ بهَا
إلـى عـز طاعـةِ ربِّ الحجا
إذا خلـت النفس من اثمها
تجلـى الضُّحى وتولى الدُّجى
ونفـس الفـتى مسـكن مظلم
ومـن يُحْيِـه بالتقى أسرجا
ومـن يَحْـظَ من رَبّه بالهُدى
نجـا والموفّـق من قد نجا

 

 

با تقوای الهی، هر که نجات یافت، رستگار شد و به آرزویش رسید.
هر که از خدا پروا کند، چنان‌که فرموده است، راهی برای رهایی‌اش می‌گشاید.
و از جایی که گمان نمی‌برد، روزی‌اش می‌دهد؛
و اگر در تنگنا باشد، گره از کارش باز می‌کند.

کدام آفریده‌ای است که روزی نیازمند و محتاج درگاه او نگردد؟
پس تنها به خدا دل ببند و از خلق بی‌نیاز باش،
که جز او هیچ‌کس سودی نمی‌رساند.

با صدق و اخلاص به درگاهش برو،
که هیچ امیدواری، ناامید از درگاهش بازنگشته است.
به او پناه ببر و امیدت را تنها به او بدار،
که اوست پناهگاه و امید راستین.

اگر غم‌ها بر تو هجوم آورد،
دل را با یاد او آرام کن و شادمان باش.
روحت را از تیرگی‌ها پاک کن،
و از وسوسه‌های پنهان، آن را برهان.

از خواری نافرمانی بیرون بیا
و به عزت بندگی پروردگارِ حکمت و بینش برس.
چون نفس از گناه پاک شود،
روشنی بر آن می‌تابد و تاریکی فرو می‌رود.

دل آدمی خانه‌ای تاریک است،
و آن‌که آن را با تقوا بیاراید، چراغ هدایت در آن روشن می‌سازد.
آن‌که از پروردگار خود هدایت یابد، نجات خواهد یافت،
و رستگار (و موفق حقیقی) آن کسی است که به توفیق الهی راه نجات را یافته باشد.



دریافت فایل
حجم: 927 کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

بِلال بن سَعد رَحِمَهُ الله :

"به کوچک بودن گناه ننگر بلکه

به این بنگر که چه کسی را نافرمانی می‌کنی؟".

 

لَا تَنْظُرُ إِلَى صِغَرِ الْخَطِيئَةِ وَلَكِنْ انْظُرْ مَنْ عَصَيْتَ.

 

منبع: سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۹۱/۵

  • حسین عمرزاده

امام سُفیانُ بنُ عُیَینَة رَحِمَهُ الله :

 

اگر سِتر ( و عیب پوشی) الله عَزَّ وَ جَل نبود ( که گناهان ما را از مردم می پوشاند ) ، هیچ کس با ما همنشین نمی شد.

عن محمود بن آدم قال: سمعت سفيان بن عيينة، يقول: لولا ستْر الله عزَّ وجلَّ ما جالسَنا أحدٌ.

 

شُعَب الإيمان للبيهقي (٦/٢٩٠) (٤٢٠٣).

  • حسین عمرزاده

امام عبداللّه بن مبارک رَحِمَهُ اللّه :

 

از بزرگترین مصیبت ها برای شخص این است که بداند کوتاهی و تقصیری (در برابر دستورات خداوند-گناهی) دارد، اما برایش اهمیت نداشته باشد و به خاطر آن (حتی) غمگین (هم) نشود .

مِنْ أَعْظَمِ الْمَصَائِبِ لِلرَّجُلِ أَنْ يَعْلَمَ مِنْ نَفْسِهِ تَقْصِيرًا، ثُمَّ لَا يُبَالِي، وَلَا يَحْزَنُ عَلَيْهِ.

[ شعب الإيمان ٨٥٩/١١ ]

  • حسین عمرزاده

امام نَووي رَحِمَهُ اللّٰه:

« وَمِن الألفاظِ المذمومةِ المستعملةِ في العادةِ قولهُ لِمَن يُخاصِمه : يا حِمار، يا تَيس، يا كَلب، ونحو ذلك فَهَذا قَبيحٌ لِوَجهَين:أحدُهما: أَنَّهُ كَذِب، وَالآخَر: أَنَّهُ إيذاء ».


«از جمله الفاظ ناپسندی که در میان مردم رایج است، آن است که کسی در هنگام مشاجره، دیگری را با الفاظی چون "ای الاغ!"، "ای بز!"، "ای سگ!" و امثال آن خطاب کند.

و این سخنان از دو جهت قبیح و ناپسند است:
نخست، از آن رو که دروغ است،
و دوم، از آن جهت که موجب آزار می‌شود.»

[الأذکار، امام نَوَوي، صفحه ۵۷۷]

  • حسین عمرزاده

یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .

و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود 

ولی نشد ...

بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛

حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!

آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :

"این لباس چِرک مرده شده!"

گفت :

"بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند !"

چرک مُرده شد ...

و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت !

بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !

حواست که نباشد لکه می شود ؛

وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک ...

 

به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد"

 

پ.ن:

پیامبر اسلام صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم:

«إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَخْطَأَ خَطِيئَةً نُكِتَتْ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ» سَوْدَاءُ، فَإِذَا هُوَ نَزَعَ وَاسْتَغْفَرَ وَتَابَ سُقِلَ قَلْبُهُ، وَإِنْ عَادَ زِيدَ فِيهَا، حَتَّى تَعْلُوَ قَلْبَهُ وَهُوَ الرَّانُ الَّذِي ذَكَرَ اللهُ: {كَلا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ}


بی‌گمان، هرگاه بنده‌ای دچار خطایی شود، نقطه‌ای سیاه در قلبش پدیدار می‌گردد. پس اگر از آن دست بکشد، آمرزش بخواهد و توبه کند، قلبش صیقل می‌یابد و پاک می‌شود. اما اگر به گناه بازگردد، آن سیاهی افزون می‌شود تا جایی که سراسر قلبش را فراگیرد. و این همان «ران» (زنگاری) است که الله بدان اشاره کرده است:
«هرگز چنین نیست (که آنها گمان می کنند) بلکه (بسب) آنچه کرده اند بر دلهایشان زنگار بسته است.» [المُطَفِّفین: ۱۴]

منبع:سنن تِرمِذي ۳۳۳۴

 

درست است که حتی اگر دل‌هایمان چرک‌مرده و زنگارگرفته شود، باز هم اگر توبه کنیم و از خداوند آمرزش بخواهیم، او بی‌نهایت مهربان است و می‌بخشد. اما عمر و فرصت استغفار، همیشه باقی نیست. هیچ‌کس نمی‌داند تا کی فرصت جبران دارد، و چه بسیار فرصت‌هایی که از دست می‌روند…
گمراهی‌های بزرگ همیشه با اشتباهات بزرگ شروع نمی‌شوند؛ خیلی وقت‌ها از بی‌توجهی به خطاهای کوچک می‌آیند. همین غفلت‌های ریز، کم‌کم دل را سخت می‌کنند، آن‌قدر که چه بسا دیگر میل به بازگشت نماند.
زنگار، یک‌شبه آهن را نمی‌پوشاند، و گناه هم ناگهان دل را سیاه نمی‌کند. آرام‌آرام اثر می‌گذارد، بی‌آنکه بفهمی. پس تا درهای رحمت باز است، باید به سراغش رفت… قبل از آنکه نه وقتی بماند، نه دلی که بتواند روشنی را بپذیرد.

  • حسین عمرزاده

مَکحول شامی- رَحِمَهُ الله - (م۱۱۲هـ)

 

«لطیف‌ترین و نازک‌ترین دل‌ها، دل کسانی است که کمترین گناهان را دارند.»

«أَرَقُّ النَّاسِ قُلُوبًا أَقَلُّهُمْ ذَنُوبًا»

حلیة الأولیاء لأبی نعیم الأصبهانی، ج ۵، ص ۱۸۰

  • حسین عمرزاده

یحیی بن مُعاذ رَحِمَهُ الله :

«لِلتَّائِبِ فَخْرٌ لَا يُعَادِلُهُ فَخْرٌ فِي جَمِيعِ أَفْخَارِهِ فَرِحَ اللَّهُ بِتَوْبَتِهِ»

برای توبه‌کننده، افتخاری است که هیچ افتخاری در میان افتخاراتش با آن برابری نمی‌کند، زیرا الله به توبه‌اش شادمان می‌شود.

[ حلیة الأولیاء: ١٠/٥٩ ]

  • حسین عمرزاده

چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند.

نتیجه: ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلا عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود، همه چیز پله پله انجام می شود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید.

  • حسین عمرزاده

عُروَة بن زبیر رحمه الله :


إذا رأيت الرجل يعمل الحسنة فاعلم أن لها عنده أخوات، وإذا رأيته يعمل السيئة فاعلم أن لها عنده أخوات، فان الحسنة تدل على أختها، وإن السيئة تدل على أختها.

«هرگاه کسی را دیدی که کار نیک انجام می‌دهد، بدان این کار نیک تنها نبوده بلکه کارهای نیک دیگری در کنار خود دارد، زیرا این عمل نیکو بر اعمال نیکوی دیگری دلالت می‌کند، همچنانکه اگر از کسی کاری زشت سر بزند بیانگر آن است که کارهای زشت دیگر نیز از او سر خواهد زد».

صِفَةُ الصَّفوَة: ۱/۳۴۹.

  • حسین عمرزاده

مُطَرِّفُ بنُ الشِّخِّیر رَحِمَهُ الله:

 

 

"وَجَدْتُ هَذَا الْإِنْسَانَ مُلْقًى بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ الشَّيْطَانِ فَإِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ خَيْرًا يَجْبِذْهُ إِلَيْهِ وَإِنْ لَا يَعْلَمْ فِيهِ خَيْرًا وَكَّلَهُ إِلَى نَفْسِهِ، وَمَنْ وَكَّلَهُ إِلَى نَفْسِهِ فَقَدْ هَلَكَ."


«می‌بینم که انسان میان الله و شیطان قرار گرفته است، اگر در قلب او خیری موجود باشد، به سوی الله گرایش پیدا می‌کند، و اگر چنین نباشد، الله او را به نفس و حال خودش رها می‌کند. و هر کسی را که به نفس خود رها کند هلاک می‌شود».

 


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۱۹۶، ش ١٣۵۱.

  • حسین عمرزاده

هرگاه ابومسلم خولانی رحمه الله بر خرابه‌ای عبور می‌کرد، بر آن می‌ایستاد و فریاد می‌زد و می‌گفت:

 

"يَا خِرْبَةُ أَيْنَ أَهْلُكِ ذَهَبُوا وَبَقِيَتْ أَعْمَالُهُمْ انْقَطَعَتْ الشَّهْوَةُ وَبَقِيَتْ الْخَطِيئَةُ ابْنَ آدَمَ تَرْكُ الْخَطِيئَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَة."

 

«ای ویرانه! ساکنان تو کجایند؟ رفتند و اعمال‌شان باقی ماند، شهوت‌پرستی برفت و گناه‌ها باقی ماند.

ای بنی آدم! ترک گناه بسیار از طلب توبه آسانتر است».

 


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۳۱۸، ش ۲۳۲۴.

  • حسین عمرزاده

ابومسلم خولانی رَحِمَهُ الله روش تربیت نفس را به یارانش توصیه می‌کند و می‌گوید:

 


"أرأيتم نفساً إذا أكرمتها وودعتها ونعمتها ذمتني غداً عند الله وإن أنا أهنتها وأنصبتها وأعملتها مدحتني عند الله غداً؟ قالوا: من تيك يا أبا مسلم؟ قال تيك والله نفسي."

«نظر شما در بارۀ آنکس چیست که اگر او را مورد تکریم قرار دهم و با نعمت‌های گوناگون از او پذیرایی کنم، فردا در پیشگاه الله مرا بدگویی کند، ولی اگر به او اهانت کرده و وادار به تحمل زحمت و مشقت نمایم، فردا در محضر حق تعالی مرا مدح و ستایش کند؟» گفتند: «آنکس کیست ای ابومسلم!؟» گفت: «به الله سوگند آن نفسِ من است».

 


صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۷۲.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که بر اثر نماز تهجد آنقدر خسته می‌گشت که مادرش دلش به حال وی می‌سوخت و می‌گفت: «فرزندم! چرا نمی‌خوابی و کمی استراحت نمی‌کنی؟» اما او در جواب می‌گفت: «ای مادر مهربانم! کسی که به هنگام فرارسیدن تاریکی‌های شب، از گناهان خود هراس داشته باشد، سزاوار خواب و استراحت نیست».

 

به سن بلوغ که رسید، مادرش دید که گریه و بی‌خوابی او افزونتر شده است، به او گفت: «پسرم! این همه بیتابی و بی‌خوابی که از تو می‌بینم، شاید در اثر قتل نفسی باشد که مرتکب شده‌ای و من خبر ندارم!». گفت: «آری مادر جان! من یکی را کشته‌ام». مادرش با تعجب گفت: «آن کس که کشته‌ای کیست تا برویم به او دیه بدهیم یا تقاضای بخشش کنیم؟ به الله سوگند اگر بدانند چقدر گریه و زاری و بی‌خوابی می‌کنی، به تو رحم خواهند کرد».

 

گفت: «مادر عزیز! آنکس که من کشته‌ام نفس خودم است».

 


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۷۶، ش ۱۹۹۷.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم رحمه‌الله‌، از شاگردان برجسته‌ی صحابی بزرگوار، عبدالله بن مسعود رضي‌الله‌عنه، و از پارساترین یاران او بود. چنان در ورع و زهد پیش رفته بود که ابن مسعود درباره‌اش می‌گفت:

 

يَا أَبَا يَزِيْدَ، لَوْ رَآكَ رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- لأَحَبَّكَ، وَمَا رَأَيْتُكَ إِلاَّ ذَكَرْتُ المُخْبِتِيْن.


«ای ابا یزید! اگر رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم تو را می‌دید، بی‌گمان دوستت می‌داشت. و هر بار که تو را می‌بینم، به یاد بندگان مخلص خدا می‌افتم» (۱).

 

این مرد بزرگ، در مراقبت از جوارح خود در برابر گناه چنان کوشا بود که روایت کرده‌اند: «هرگاه زنان وارد مسجد می‌شدند، او تا زمان خروجشان چشم نمی‌گشود» (۲).

 

ابراهیم تیمی نیز حکایتی در شأن او نقل می‌کند:
«یکی از دوستان ربیع به من گفت: بیست سال تمام با او همراه بودم، اما در این مدت حتی یک سخن از او نشنیدم که به عیب گرفته شود» (۳).

 

این چگونه تربیتی است که انسانی را چنین وارسته و استوار می‌سازد؛ تا آنجا که زبان خویش را در طول بیست سال مهار کند و حتی یک کلمه‌ی ناپسند بر زبان نیاورد؟! با این حال، ربیع هرگز خود را مبرا از لغزش نمی‌دانست. او می‌گفت:
«گناه حقیقی، همان گناهانی است که از چشم مردم پنهان می‌ماند، اما خشم خداوند را برمی‌انگیزد» (۴).

 

از او پرسیدند: «ای ابا یزید! چرا هیچ‌گاه کسی را سرزنش نمی‌کنی؟»
ربیع پاسخ داد: «زیرا هنوز از خود خشنود نشده‌ام که بتوانم از دیگران بدگویی کنم. مردم به خاطر گناهان دیگران از خدا می‌ترسند، اما از گناهان خویش بیم ندارند» (۵).


---

 منابع

 

۱. سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۲۵۸.
۲. طبقات ابن سعد، ج۶، ص۱۸۳–۱۸۴.
۳. همان، ج۶، ص۱۸۵.
۴. همان، ج۶، ص۱۸۶.
۵. همان، ج۶، ص۱۸۶.

  • حسین عمرزاده

یحیی بن معاذ جمعی از پیروان خود را چنین مورد خطاب قرار می‌دهد:


«یکی از مصادیق سعادت و خوشبختی انسان این است که دشمن دانا داشته باشد؛ ولی دشمن من نادان و جاهل است». پرسیدند: دشمن شما کیست؟ گفت: «نفس که حاضر است بهشت و تمام نعمت‌های آن را به یک لحظه شهوت بفروشد».

 


 

"... يقول: من سعادة المرء أن يكون خصمه فهماً وخصمي لا فهم له. قيل له: ومن خصمك؟ قال: نفسي تبيع الجنة بما فيها من النعيم المقيم بشهوة ساعة."

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۲۹۴.

  • حسین عمرزاده

ابوالهَیّاج اسدی گفته است: مردی را در حال طواف دیدم که دعا می‌کرد:

 

«اللَّهُمَّ قِني شُحَّ نَفْسي»
«پروردگارا، مرا از بخل و حرص نفسم محافظت بفرما».

 

و چیزی بر این دعا نمی‌افزود.

 

سبب را از او پرسیدم. گفت:

«اگر از بخل (و خودخواهی و حرصِ) نفس خویش در امان باشم، دزدی نمی‌کنم، زنا نمی‌کنم و کارهای ناروا انجام نمی‌دهم».

 

بعداً دریافتم که آن مرد عبدالرحمن بن عوف بود.

 

تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۳۰.

  • حسین عمرزاده

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ

و اما کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش بیمناک بوده, ونفس را از هوی (وهوس) باز داشته باشد

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَىٰ

پس قطعاً بهشت جایگاه اوست.

النازعات (٤٠-٤١) An-Naazi'aat

امام قرطبی در تفسیر این آیه فرموده است: «خوف(و ترس) از مقام پروردگار یعنی ترس از الله به هنگام ارتکاب گناه و ترک فوری آن. و نهی نفس از هوی: به معنی زجر و توبیخ آن بر ارتکاب محارم است».
  • حسین عمرزاده

از حسن بصری رحمه الله روایت شده است که شخصی به او گفت:

 فلانی غیبت تو را کرده است، پس (حسن بصری رحمه الله ) سبدی خرما برای او فرستاد و گفت ، به من خبر دانند که تو برای من حسنه و نیکی هایی فرستادی، (کسب کردی).

بنابراین می خواستم برای آن به تو  پاداش بدهم.


[تنبیه الغافلین - لأبی اللیث السمرقندی]

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest