امام سلمة بن دینار:
«اگر به دو چیز عمل نمائید به سعادت هردو جهان نایل خواهید شد». عرض کردند: «آن دو چیستند؟»، گفت: «تحمل آنچه الله دوست دارد هرچند نزد تو ناپسند باشد، و ترک آنچه نزد الله مکروه است هرچند به نزد تو محبوب باشد».
صفة الصفوة: ۲/۱۶۶
امام سلمة بن دینار:
«اگر به دو چیز عمل نمائید به سعادت هردو جهان نایل خواهید شد». عرض کردند: «آن دو چیستند؟»، گفت: «تحمل آنچه الله دوست دارد هرچند نزد تو ناپسند باشد، و ترک آنچه نزد الله مکروه است هرچند به نزد تو محبوب باشد».
صفة الصفوة: ۲/۱۶۶
مسروق بن اجدع هر جمعه بر قاطر خود سوار میشد و به نقطهای به نام «جیزه» میرفت که زباله را در آن میریختند و سوار بر قاطر در میان زباله توقف میکرد و میگفت: «دنیا همین است که زیر پای ما قرار دارد»(۱)
و همچنین از او نقل شده که می گفت:
«به حال آنکس غبطه میبرم که در اوج امنیت و آرامش در گور خود آرمیده و از شر دنیا خلاص یافته است»(۲).
۱ - الزهد: ۳۵۰.
۲- الزهد: ۳۵۰.
در شرح حال امام مسروق بن اجدع آمده است که «زیاد»، او را به عنوان «عامل» به نقطهای در عراق به نام سلسله فرستاد، چون از شهر خارج شد جمعی از قاریان اهل کوفه او را بدرقه کردند، جوانی اسب سوار در میان آنان بود، چون جمعیت بازگشتند، جوان در حالی که مسروق در میان یارانش بود نزدیک شد و گفت: ای مسروق! تو پیشوای قاریان کوفه و ناصح و مرشد آنان هستی، اگر سؤال شود که افضل اهل کوفه چه کسی است؟ همه در پاسخ میگویند: مسروق. و اگر گفته شود: بردبارترین و صبورترین اهل کوفه چه کسی است؟ میگویند: مسروق، و اگر بگویند آگاهترین فرد به فقه و شرعِ الله در میان شهر کوفه چه کسی است؟ در جواب خواهند گفت: مسروق. پس در حقیقت زینت تو، زینت اهل کوفه و عیب تو عیب آنان است. من شما را به الله قسم میدهم که به فکر فقر (یعنی زهد) و آرزوی دور و دراز باشی».
مسروق گفت: مرا برآنچه که برایم پیش آمده است یاری نمیدهی؟» گفت: «به الله سوگند من از این پُست و مقام تو راضی نیستم، پس چگونه تو را یاری دهم؟» سپس مرد جوان رفت و مسروق گفت: «هیچ موعظهای به اندازۀ موعظۀ این جوان در من اثر نکرده است».
الزهد: ۳۵۰
امام مسروق بن اجدع رحمه الله سجده را بسیار دوست داشت، زیرا بهترین حالتی که انسان در آن از همۀ حالات به الله نزدیکتر است سجده است.
نقل است که به سفر حج رفت، تا روزی که برگشت جز بر هئیت سجده نخوابید.
سیر أعلام النبلاء: ۴/۶۵
انس بن سیرین از همسر مسروق بن اجدع نقل میکند که گفته است:
«مسروق آنقدر نماز میخواند که هردو پای او ورم میکرد، و بسیاری اوقات من از حسرت مینشستم و دلم به حال او سوخته و برایش میگریستم».
سیر أعلام النبلاء: ۴/۶۵
امام زین العابدین رَضِیَ اللهُ عَنه در اثر ترسی که از الله داشت، هر وقت وضو میگرفت چهرهاش به زردی میگرایید، اهل بیتش عرض میکردند: «این چه حالتی است که در هنگام وضو برایت حادث میشود؟» در پاسخ گفت: «میدانید که میخواهم در پیشگاه چه کسی بایستم؟!».
صفة الصفوة: ۲/۹۳
مردی به امام زین العابدین رضی الله عنه دشنام داد. ولی امام خود را به بیخبری زد، گو این که چیزی را نشنیده است، آن مرد گفت: «منظورم تو است». امام گفت: «من از تو چشمپوشی میکنم». روزی از مسجد خارج شد، مردی او را دشنام داد، مردم اطراف آن مرد گرد آمدند تا نگذارند بیشتر جسارت کند، امام گفت: «رهایش کنید» سپس رو به آن مرد کرد و گفت: «عیبهایی را که الله بر من پوشانده است بسیار بیشتر از آن است که تو میگویی، آیا میخواهید از آنها نیز به تو خبر دهم؟» آن مرد از گفتۀ امام شرمنده شد و سر به زیر انداخت. امام پیراهن خود را به او داد و امر کرد هزار درهم نیز به وی بدهند، از آن به بعد هرگاه آن مرد امام را میدید میگفت: «حقیقتاً شما فرزند پیامبر صلی الله علیه وسلم هستید».
البدایة والنهایة: ۹/۱۰۷
هَرِمُ بنُ حَیّان رَحِمَهُ الله دوست و شاگرد صحابی جلیل القدر حُمَمَة رَضِیَ اللهُ عَنه:
«اگر به من گفته شود که تو اهل آتش هستی در این حالت نیز عمل صالح را ترک نخواهم کرد، مبادا در روز جزا نفسم به ملامت من برخیزد و بگوید چرا چنین و چنان کردی؟»(۱)
امام حسن بصری رحمه الله نقل میکند که هرم در یک روز تابستانی در یکی از غزوهها شهید شد. چون از دفن وی فارغ شدیم، ابری بر بالای آسمان قبرش قرار گرفت و آنقدر بر قبرش بارید که خاک قبرش کاملاً سیراب گشت، ولی خارج از محدودۀ قبرش بارانی فرود نیامد، سپس ابر بازگشت»(۲).
۱-صفة الصفوة:۳/۲۱۴
۲-الزهد: ۲۳۴
امام مطرف در مناجاتش این دعا را فراوان زمزمه میکرد:
«پروردگارا! به تو پناه میآورم از شر سلطان و از شر قلم او، و به تو پناه میآورم از گفتهای که خشنودی تو در آن است، اما من از گفتن آن، خشنودی غیر تو را بجویم و به تو پناه میبرم از اندیشۀ امری که مرا به نزد تو شرمنده کند، و به تو پناه میبرم از این که دیگران نسبت به آنچه که به من آموختهای سعادتمندتر باشند و آنها از علم و دانش من سعادت بیشتری کسب کنند، و به تو پناه میآورم از این که مایۀ عبرت دیگران گردم و به تو پناه میآورم از این که برای دفع زیان و ضرر به معصیت تو متوسل شوم».
الزهد: ۲۴۲
امام مطرف رحمه الله:
«همنشینی با انسان صالح به مراتب بهتر از تنهایی، و تنهایی بسی بهتر از دوست ناباب است».
الزهد: ۲۴۱
امام مُطَرِّف بن الشِّخِّیر رَحِمَهُ الله:
«اگر شب را در خواب و استراحت سپری کنم، اما با پشیمانی و توبه از خواب برخیزم، به نزد من بهتر از آن است که شب را با قیام و دعا و استغفار سپری نمایم و کار خود را بزرگ پندارم و دچار خود بزرگبینی شوم».
سیر أعلام النبلاء: ۴/۱۹۰
مطرف بن الشخیر رحمه الله:
«هرکس دوست دارد بداند نزد الله از چه منزلتی برخوردار است باید بنگرد که الله چه حقوق و تکالیفی را بر او واجب کرده است».
الزهد: ۲۴۲
مُطَرِّفُ بنُ الشِّخِّیر رَحِمَهُ الله:
«میبینم که انسان میان الله و شیطان قرار گرفته است، اگر در قلب او خیری موجود باشد، به سوی الله گرایش پیدا میکند، و اگر چنین نباشد، الله او را به نفس خود واگذار میکند و هرکسی را که به نفس خود واگذار کند هلاک میشود».
الزهد: ۲۴۲
نقل است که هرگاه ابومسلم خولانی رحمه الله بر خرابهای عبور میکرد، برآن میایستاد و فریاد میزد و میگفت:
«ای ویرانه! ساکنان تو کجایند؟ رفتند و اعمالشان باقی ماند، شهوتپرستی برفت و گناهها باقی ماند ای بنی آدم! ترک گناه بسیار از طلب توبه آسانتر است».
الزهد: ۳۹۳
ابومسلم خولانی رَحِمَهُ الله روش تربیت نفس را به یارانش توصیه میکند و میگوید:
«نظر شما در بارۀ آنکس چیست که اگر او را مورد تکریم قرار دهم و با نعمتهای گوناگون از او پذیرایی کنم، فردا در پیشگاه الله مرا بدگویی کند، ولی اگر به او اهانت کرده و وادار به تحمل زحمت و مشقت نمایم، فردا در محضر حق تعالی مرا مدح و ستایش کند؟» گفتند: «آنکس کیست ای ابومسلم!؟» گفت: «به الله سوگند آن نفس من است».
صفة الصفوة:۴/۲۱۲
مالک بن منذر که از پُست ولایت و فرمانداری برخوردار بود، محمد بن واسع را به نزد خود فرا خواند و به وی امر کرد بر منصب قضاوت بنشیند، ولی او نپذیرفت، سپس به وی امر کرد و گفت: یا منصب قضاوت را بپذیر، یا این که شما را سیصد تازیانه خواهم زد. گفت:
«شما میتوانید با من اینگونه رفتار کنید، ولی بدانید که ترجیح میدهم ذلیل دنیا باشم نه ذلیل آخرت».
سیر أعلام النبلاء: ۶/۱۲۲
نقل است که وقتی سپاه ترکان به سمت سپاه مسلمانان حرکت کرد و هنگامی که رزمندگان اسلام برای دفاع و نبرد آماده میشدند، قتیبه پیکی را به مسجد فرستاد تا ببیند چه کسی در آنجا مانده است، گفتند: تنها محمد بن واسع در مسجد مانده است که دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرده است، قتیبه گفت:
«این دستها را از سیهزار مجاهد اسب سوار بیشتر دوست دارم».
صفة الصفوة: ۳/۲۶
تابِعی بزرگوار، امام و پیشوای شهر مدینه، ابوحازم سَلَمَةُ بنُ دینار احادیثی را از ابن عمر رَضِیَ اللهُ عَنهُما روایت کرده، و اخلاق و زهد و شجاعتِ اظهار حق را از اصحابش آموخته است. و با علمای درباری با شدت برخورد میکرد. با این وجود درباریانِ سلطان خواهان نزدیک شدن به وی بودند، اما او به خاطر پاسداری از عزت دین، از آنان دوری میجست. اتخاذ چنین روشی از سوی ابن دینار برای برخی از علما خیلی گران تمام میشد، به همین جهت وی خود را در میان علما و مسلمانان شهر مدینه غریب و تنها احساس میکرد و میگفت: «زحمت و مشقت دین و دنیا افزونتر گشته است» گفتند: چطور؟» گفت: «برای دین،یار و یاوری نمیبینم، و (لیکن) برای دنیا به سوی هرچیزی قدم برداری، درخواهی یافت که فاجری در این راه از تو سبقت گرفته است»( ۱ ).
روش برخورد او با سلاطین و علما در آنچه که در پی خواهد آمد به خوبی نمایان میشود: یکی از امرا او را به نزد خود خواند، وقتی رفت، دید که امام زهری و امام افریقی و تنی چند از علمای دیگر در مجلس سلطان حضور دارند، گفت: «بهترین امَرا آنانند که علما را دوست داشته و با آنها دیدار میکنند. و بدترین علما کسانی اند که حب اُمَرا را داشته باشند»(۲)
یکی از یاران ابن دینار به نام عبدالرحمن بن زید بن اسلم به نزد او آمد و از ضعف ایمان خود که از آن رنج میبرد، شکایت کرد، تا شاید در محضر او که به علم و دیانت او باور زیاد داشت و مورد اعتمادش بود دوای شافی بیابد و گفت: «خصلتی در من هست که مرا دلتنگ کرده است»، گفت: «برادرزادهام! بگو چیست؟» گفت: «دنیا را دوست دارم»، گفت: «من نفس خود را به خاطر آن سرزنش نمیکنم، زیرا الله دنیا را نزد ما محبوب کرده است، بگذار بر غیر آن نفس خود را ملامت کنیم و نگذاریم حب دنیا ما را به سوی به دستآوردن چیزی تشویق کند که الله را خوش نیاید، یا این که ما را از چیزی منع کند که مورد رضای اوست، اگر چنین کردیم دوستداشتن دنیا به ما زیان نمیرساند»(۳)
قناعت این تابعی بزرگوار:هرچند اشتغال به امور مباح دنیایی حرام نیست، لکن سرگرمشدنِ زیاد به آن، فرصتهای زیادی را از دست ما خارج میکند که در روز قیامت باعث حسرت میشود. این امری است که مورد نظر ابوحازم بوده و بر همین نکته تأکید میکند و میگوید: «اندکی از دنیا، انسان را از بسیاری از امور آخرت غافل میکند»(۴)
توجه به اموری که مایه اصلاح هستند:امام ابوسلمه میگوید: به امری توجه داشته باش که مایۀ اصلاح تو شود و به آن عمل کن، هرچند همین امر برای کسانی دیگر مایۀ فساد باشد. ببین چه چیزی تو را به فساد میکشاند، آن را ترک کن، هرچند همین چیز برای دیگران وسیلۀ صلاح باشد»(۵)
احساس برخورداری از نعمت:در این زمینه سخن زیبایی دارد که:«سهم من از آنچه الله به من نداده یا از من گرفته است، بسیار بزرگتر از نعمتی میباشد که در دنیا به من داده است، زیرا میبینم آنچه را که از من گرفته به کسانی داده که مایۀ هلاکت ایشان شده است»(۶)
یاد مرگ:روزی ابوحازم از کنار قصابی عبور میکند، قصاب میگوید: «ای ابوحازم! از این گوشت خوب مقداری بردار» او در جواب میگوید: «درهمی با خود نیاوردهام» قصاب ادامه میدهد: «اشکال ندارد مدتی به تو مهلت میدهم»، باز در جواب میگوید: «من به نفس خود مهلت نمیدهم»(۷)
آخرین لحظات زندگی ایشان در دنیا:مطرِف، آخرین لحظات عمر امام سلمه بن دینار را چنین بازگو میکند: «در بستر مرگ بر ابوحازم داخل شدیم، گفتیم: چه احساسی نسبت به خودت داری؟ گفت: به رحمت و برکت خداوند متعال امیدوارم و به ذات اقدسش حسن ظن دارم. به خدا سوگند! کسی که هر صبح و شامی در فکر آبادساختن سرای آخرت بوده و قبل از رخت بستن به سوی آن، خود را مهیا کرده است، با آن کس که هر بامداد و غروبی به فکر آبادکردن دنیا بوده همسان نیست و چنین کسی به هنگام بازگشت به سوی منزل آخرت هیچ بهره و نصیبی ندارد»(۸)
۱-سیر أعلام النبلاء: ۶/۱۰۱
۲-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۷
۳-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۹
۴-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸
۵-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸
۶-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸
۷-صفة الصفوة: ۲/۱۶۵
۸-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۹.
نقل است که ربیع بن خُثَیم رحمه الله در پایان حیاتش فلج شده بود. برای حضور در نماز جماعت او را حمل میکردند، به او گفتند: «تو شرعاً رخصت داری که به نماز جماعت نروی، پاسخ داد:
«میدانم ولی ندای رستگار «حَىّ عَلَى الْفَلاَحِ» را میشنوم پس چطور نروم؟!».
الزهد: ۳۳۹
ربیع بن خُثَیم رَحِمَهُ الله در حالی که اشک بر گونه هایش جاری بوده گفته است:
«به محضر مردانی رسیده ایم که ما در برابر آنان دزدانی بیش نیستیم».
الزهد: ۳۳۷
پی نوشت:
صحابی(و به صورت جمع:صحابه و اصحاب):به مسلمانی گفته می شود که در حالیکه ایمان داشته است با پیامبر صلی الله علیه وسلم ملاقات کرده و با ایمان هم از دنیا رفته باشد.
تابِعی(جمع:تابعین):به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر صلی الله علیه وسلم را ندیده است اما با تعدادی از صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم ملاقات داشته است و البته با ایمان نیز از دنیا رفته باشد.
ربیع بن خُثَیم نیز جزو تابعین و از شاگردان صحابی جلیل القدر عبدالله بن مسعود رضی الله عنه بوده است.