| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تابعین» ثبت شده است

ابومسلم خولانی رَحِمَهُ الله روش تربیت نفس را به یارانش توصیه می‌کند و می‌گوید:

 


"أرأيتم نفساً إذا أكرمتها وودعتها ونعمتها ذمتني غداً عند الله وإن أنا أهنتها وأنصبتها وأعملتها مدحتني عند الله غداً؟ قالوا: من تيك يا أبا مسلم؟ قال تيك والله نفسي."

«نظر شما در بارۀ آنکس چیست که اگر او را مورد تکریم قرار دهم و با نعمت‌های گوناگون از او پذیرایی کنم، فردا در پیشگاه الله مرا بدگویی کند، ولی اگر به او اهانت کرده و وادار به تحمل زحمت و مشقت نمایم، فردا در محضر حق تعالی مرا مدح و ستایش کند؟» گفتند: «آنکس کیست ای ابومسلم!؟» گفت: «به الله سوگند آن نفسِ من است».

 


صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۷۲.

  • حسین عمرزاده

مالک بن منذر، که بر منصب ولایت و فرمانداری تکیه داشت، محمد بن واسع را فراخواند و او را به نشستن بر مسند قضاوت فرمان داد. اما او نپذیرفت. دوباره فرمان داد و گفت: «یا منصب قضاوت را بپذیر، یا آن‌که تو را سیصد تازیانه بزنم.»
محمد بن واسع گفت: «می‌توانید چنین کنید، اما بدانید که من ترجیح می‌دهم در دنیا خوار باشم، نه در آخرت.»

 

روزی دیگر، یکی از امیران او را به حضور طلبید و خواست او را به کاری وادارد. محمد سر باز زد. امیر به او گفت: «تو مردی احمقی.»
محمد بن واسع پاسخ داد: «از کودکی همواره همین را به من می‌گویند.»

 

سیر أعلام النبلاء، ج ۶، ص ۱۲۲.

 

 

در نگاه نخست، چنین روایتی باورپذیر نمی‌نماید؛ زیرا بعید می‌دانیم کسی از مقامی بلند، همچون منصب قضاوت، و از منافع و امتیازات همراه با آن چشم بپوشد.
اما حقیقت در «تقوا»ست. تقوا انسان را به جایی می‌رساند که از پذیرش برخی مناصب و منافع دست می‌کشد؛ چراکه یا توانایی کافی برای ادای حق آن را در خود نمی‌بیند ـ برخلاف بسیاری که با بهره‌گیری از رانت، رشوه یا پارتی‌ به دنبال کسب مقام‌اند ـ و یا بیم آن دارد که حقی پایمال شود؛ چه از حقوق خداوند و چه از حقوق بندگان (حق‌الناس).

از همین روست که چنین انسان‌هایی حاضر می‌شوند پیامدهای این بی‌میلی نسبت به وعده‌های وسوسه‌انگیز، و چه‌بسا مورد نیازشان را، به جان بخرند؛ حتی اگر در برابر نگاه دیگران به «بی‌فکری نسبت به آینده» یا «حماقت» متهم شوند.

 


وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ  وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه

و هرکس که از الله بترسد، (الله) راه نجاتی برای او قرار می‌دهد. و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر الله توکل کند، پس همان او را کافی است. [الطلاق : از آیات ۲و۳]

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم، پس از آنکه نیمی از بدنش بر اثر بیماری از کار افتاده بود، هر بار با تکیه بر دو نفر، آرام‌آرام به مسجد محل برده می‌شد.
یاران عبدالله بن مسعود به او می‌گفتند: «ای ابا یزید! برای تو رخصت و اجازه هست که نمازت را در خانه بخوانی.»
ربیع پاسخ می‌داد: «بله، همان‌گونه است که می‌گویید؛ امّا من شنیده‌ام که مؤذّن ندا سر می‌دهد: حَیَّ عَلَى الفَلَاح؛ یعنی: بشتابید به سوی رستگاری.
پس هر کس این ندا را بشنود، باید آن را اجابت کند ـ حتی اگر شده با خزیدن بر زمین یا بر دست و زانو رفتن.»


 

الزهد لأحمد بن حنبل: ص ۲۷۵، ش ۱۹۹۵.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم ـ رَحِمَهُ‌الله ـ در حالی‌که اشک بر گونه‌هایش جاری بود، گفته است:

 

«أَدْرَكْنَا قَوْمًا كُنَّا فِي جُنُوبِهِمْ لُصُوصًا.»


«به محضر مردانی رسیده‌ایم که ما در برابر آنان دزدانی بیش نیستیم.»


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۷۳، ش ۱۹۷۶.


---

پی‌نوشت:


• صحابی (جمع: صحابه، اصحاب): به مسلمانی گفته می‌شود که در حالی‌که ایمان داشته، با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم ملاقات کرده و با ایمان نیز از دنیا رفته باشد.

• تابعی (جمع: تابعین): به مسلمانی اطلاق می‌شود که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم را ندیده، اما با تعدادی از صحابه و یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم ملاقات داشته و با ایمان نیز از دنیا رفته باشد.


ربیع بن خُثَیم نیز از جمله تابعین و از شاگردان صحابی جلیل‌القدر، عبدالله بن مسعود ـ رضي‌الله‌عنه ـ بوده است.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که بر اثر نماز تهجد آنقدر خسته می‌گشت که مادرش دلش به حال وی می‌سوخت و می‌گفت: «فرزندم! چرا نمی‌خوابی و کمی استراحت نمی‌کنی؟» اما او در جواب می‌گفت: «ای مادر مهربانم! کسی که به هنگام فرارسیدن تاریکی‌های شب، از گناهان خود هراس داشته باشد، سزاوار خواب و استراحت نیست».

 

به سن بلوغ که رسید، مادرش دید که گریه و بی‌خوابی او افزونتر شده است، به او گفت: «پسرم! این همه بیتابی و بی‌خوابی که از تو می‌بینم، شاید در اثر قتل نفسی باشد که مرتکب شده‌ای و من خبر ندارم!». گفت: «آری مادر جان! من یکی را کشته‌ام». مادرش با تعجب گفت: «آن کس که کشته‌ای کیست تا برویم به او دیه بدهیم یا تقاضای بخشش کنیم؟ به الله سوگند اگر بدانند چقدر گریه و زاری و بی‌خوابی می‌کنی، به تو رحم خواهند کرد».

 

گفت: «مادر عزیز! آنکس که من کشته‌ام نفس خودم است».

 


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۷۶، ش ۱۹۹۷.

  • حسین عمرزاده

در روزگاری که اسب یکی از ارزشمندترین سرمایه‌ها بود، اسب ربیع بن خُثَیم را دزدیدند. او در مجلسی نشسته بود که خبر را به او رساندند. اهل مجلس گفتند: «چرا بر علیه دزد دعا نمی‌کنی؟»


ربیع گفت: «نه، بلکه برای او دعای خیر می‌کنم:


اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ غَنِيًّا فَأَقْبِلْ بِقَلْبِهِ وَإِنْ كَانَ فَقِيرًا فَأَغْنِهِ.

خدایا! اگر توانگر است، دلش را به سوی خود متوجه گردان، و اگر نیازمند است، بی‌نیازش فرما.»

 

الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۶۸، ش ۱۹۳۶.

  • حسین عمرزاده

در سرگذشت ربیع بن خثیم آمده است که او در مسجد بود و مردی پشت سر او قرار داشت، چون به نماز برخاستند آن مرد گفت: مقداری جلوتر برو، اما ربیع در جلو خود فرجه‌ای برای رفتن نمی‌دید تا خواستِ او را اجابت کند، آن مرد خشمگین شد در حالی که ربیع را نمی‌شناخت، پس سیلی محکمی بر پشت گردن او زد، ربیع که چنین برخوردی از آن مرد دید، نگاهی به او کرد و گفت:

 

«رحمت الله بر تو باد، و دو مرتبه دعا را تکرار کرد، آن مرد که متوجه شد ربیع است، سر به گریبان خود فرو برد و گریستن آغاز کرد».

 

منبع: طبقات ابن سعد، ج ۶، ص ۲۲۳.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم رحمه‌الله‌، از شاگردان برجسته‌ی صحابی بزرگوار، عبدالله بن مسعود رضي‌الله‌عنه، و از پارساترین یاران او بود. چنان در ورع و زهد پیش رفته بود که ابن مسعود درباره‌اش می‌گفت:

 

يَا أَبَا يَزِيْدَ، لَوْ رَآكَ رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- لأَحَبَّكَ، وَمَا رَأَيْتُكَ إِلاَّ ذَكَرْتُ المُخْبِتِيْن.


«ای ابا یزید! اگر رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم تو را می‌دید، بی‌گمان دوستت می‌داشت. و هر بار که تو را می‌بینم، به یاد بندگان مخلص خدا می‌افتم» (۱).

 

این مرد بزرگ، در مراقبت از جوارح خود در برابر گناه چنان کوشا بود که روایت کرده‌اند: «هرگاه زنان وارد مسجد می‌شدند، او تا زمان خروجشان چشم نمی‌گشود» (۲).

 

ابراهیم تیمی نیز حکایتی در شأن او نقل می‌کند:
«یکی از دوستان ربیع به من گفت: بیست سال تمام با او همراه بودم، اما در این مدت حتی یک سخن از او نشنیدم که به عیب گرفته شود» (۳).

 

این چگونه تربیتی است که انسانی را چنین وارسته و استوار می‌سازد؛ تا آنجا که زبان خویش را در طول بیست سال مهار کند و حتی یک کلمه‌ی ناپسند بر زبان نیاورد؟! با این حال، ربیع هرگز خود را مبرا از لغزش نمی‌دانست. او می‌گفت:
«گناه حقیقی، همان گناهانی است که از چشم مردم پنهان می‌ماند، اما خشم خداوند را برمی‌انگیزد» (۴).

 

از او پرسیدند: «ای ابا یزید! چرا هیچ‌گاه کسی را سرزنش نمی‌کنی؟»
ربیع پاسخ داد: «زیرا هنوز از خود خشنود نشده‌ام که بتوانم از دیگران بدگویی کنم. مردم به خاطر گناهان دیگران از خدا می‌ترسند، اما از گناهان خویش بیم ندارند» (۵).


---

 منابع

 

۱. سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۲۵۸.
۲. طبقات ابن سعد، ج۶، ص۱۸۳–۱۸۴.
۳. همان، ج۶، ص۱۸۵.
۴. همان، ج۶، ص۱۸۶.
۵. همان، ج۶، ص۱۸۶.

  • حسین عمرزاده

ثابت بنانی که یکی از تابعین است، از یکی از پارسایان نقل می‌کند که گفته است:

 

من می‌دانم چه هنگامی پروردگارم دعای مرا استجابت می‌کند، همه از گفتۀ او تعجب کردند و گفتند: از کجا چنین می‌دانی؟

گفت: «آنگاه که دلم بلرزد و پوست بدنم درهم شود و اشک از چشمم جاری شود و دعا به من الهام گردد، آن وقت است که می‌دانم دعایم مستجاب شده است».


 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۵۴.

  • حسین عمرزاده

امام ابو سلیمان دارانی رحمه الله:

 


«برای رقت قلب با پارسایان همنشین شو، و برای منور کردن قلب بر حزن و اندوه دوام کن و با دوام بر تفکر در جستجوی حزن باش، و راه‌های تفکر را در خلوت و عزلت‌نشینی به دست بیاور، و با مخالفت با هوی و هوس از شیطان حذر کن، و با صدق و اخلاص در عمل، خود را برای ملاقات با ذات حق آراسته کن و برای برخورداری از عفو و گذشت الله، وقار و متانت خود را حفظ کن و الله را بر اعمال و رفتار خود شاهد و ناظر بدان و زیادی روزی را به شکرانه طلب کن و از نعمات و امکاناتی که از آن برخوردار هستی، نهایت استفاده را ببر، زیرا هر نعمتی پایان‌پذیر است».

 

 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۸۵.

  • حسین عمرزاده

عمر بن عبدالعزیز رحمه الله:

 

 

" مَا أَعْطَيْتُ أَحَدًا مَالًا إِلَّا وَأَنَا أَسْتَقِلُّهُ وَإِنِّي أَسْتَحْي مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِنْ سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لِأَخٍ مِنْ إِخْوَانِي وَأَبْخَلُ عَنْهُ بِالدُّنْيَا وَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ قِيلَ لِي: لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا بِيَدِكَ كُنْتَ أَبْخَل ".

 

«به هیچکس بخششی نداده‌ام مگر این که آن را کم دانسته‌ام، و من از الله متعال شرم می‌کنم که برای برادرم چیزی از او بخواهم، ولی خودم از بخشیدن همان چیز به او بخل ورزم، و در روز قیامت به من گفته شود؛ اگر تمام دنیا نیز در کف تو بود، بخل می‌کردی».

 

الإخوان لابن أبي الدنيا، ص ۲۰۳.

  • حسین عمرزاده

امام و پیشوای تابعی، ابراهیم تَیمی نفس را با استفاده از روش «تمثیل» که جدا از سایر روش‌ها است، به محاسبه می‌کشاند. او یک بار فرض را بر این می‌نهاد که از بهشت و نعمت‌های آن برخوردار است و بار دیگر تصور می‌کرد که به آتش جهنم و عذاب سخت آن دچار شده است، لذا می‌گوید: ابتدا تصور کردم که در بهشتم و از میوه‌ها و سرچشمه‌های گوارای آن می‌خورم و می‌نوشم و با حورعین آن سرگرم بزمم، سپس خود را چنان تصور می‌کنم که در دوزخم و از زَقّوم می‌خورم و از خونابه می‌نوشم، و دست و پایم با غل و زنجیر بسته شده است. به نفس می‌گویم: ای نفس! از من چه می‌خواهی؟ در جواب می‌گوید: می‌خواهم به دنیا بازگردم و عمل نیکو انجام دهم. می‌گویم حالا در جایی هستی که آرزوی آن می‌کردی. پس عمل نیکو انجام بده»۱

 

این نوع محاسبه، آن تابعی بزرگوار را واداشت تا بر عبادت خود بیفزاید و چون به سجده می‌رفت، آنقدر صمیمانه آن را طولانی می‌کرد که گنجشک‌ها به گمان این که تنۀ خشکیده درخت است برآن می‌نشستند و بر او نوک می‌زدند.۲

 

وی با این همه عبادت، دائماً در هراس بود و نفس خود را محاسبه می‌کرد که مبادا گفتارش مطابق رفتارش نباشد؛ تا جائی که می‌گفت: 

 


"مَا عَرَضْتُ قَوْلِي عَلَى عَمَلِي إِلاَّ خِفْتُ أَنْ أَكُوْنَ مُكَذِّباً." ٣


«هرگاه گفته‌هایم را با اعمالم مطابقت می‌دهم می‌ترسم رفتارم، گفتارم را تکذیب کند».

 

 

منابع:


۱-صفة الصفوة: ۲/۵۲.
۲-همان: ۲/۵١.
۳-سیر أعلام النبلاء: ۵/۶۱.

  • حسین عمرزاده

کنانة بن جبله سلمی در شرح حال تابعی بزرگوار بَکر بن عبدالله مُزَني نقل می‌کند:


«بکر بن عبدالله گفت:

 

هروقت یکی را بزرگوارتر از خودت دیدی، چنان فرض کن که او از ناحیۀ ایمان و عمل صالح از تو بهتر بوده و بدین خاطر است که بر تو سبقت گرفته است.

و هرگاه یکی را کوچکتر از خودت دیدی، چنان تصور کن که تو به وسیلۀ گناه و معاصی از وی سبقت گرفته‌ای و او بهتر از تو است.

و هرگاه برادرانت تو را گرامی می‌داشتند، فرض کن که این اکرام و احترام فضل الله است.

و اگر از ایشان قصوری نسبت به خودت دیدی، فرض کن که این جزای گناهیست که خودت مرتکب آن شده‌ای».

 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۴۶.

  • حسین عمرزاده

قتاده از تابعی بزرگوار امام مُطَرِّف بن شخیر نقل می‌کند که گفته است:

 


"إِنَّ هَذَا المَوْتَ قَدْ أَفْسَدَ عَلَى أَهْلِ النَّعِيْمِ نَعِيْمَهُم، فَاطْلُبُوا نَعِيْماً لاَ مَوْتَ فِيْهِ."

«مرگ لذات اهل نعمت را تباه کرده است، بیائید نعمتی را بطلبید که فنا ندارد».


 

سير أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۱۹۰-۱۹۱.

  • حسین عمرزاده

میمون بن مهران تابعی در توصیف یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم و مقایسۀ آنان با نسل زمان خویش می‌گوید:

 

 


"أدركت من لم يتكلم إلا بحق أو يسكت، وقد أدركت من لم يكن يتكلم بعد صلاة الفجر حتى تطلع الشمس إلا بما يصعد، وقد أدركت من لم يملأ عينيه من السماء فرقاً من ربه عز وجل، ولو أن بعض من أدركت نشر حتى يعاينكم ما عرف منكم شيئاً إلا قبلتكم."

 

به محضر کسانی رسیده‌ام که یا سکوت را برمی‌گزیدند، یا به جز حق کلمه‌ای بر زبان جاری نمی‌کردند، و به خدمت مردانی رسیده‌ام که بعد از ادای نماز صبح تا طلوع خورشید به جز ذکر الله چیزی نمی‌گفتند، و مردانی را یافته‌ام که از ترس پروردگار، به آسمان نگاه نمی‌کردند، و اگر برخی از آنان زنده شوند و اعمال شما را مشاهده کنند، به جز قبله هیچ چیزی از شما قبول نمی‌کنند.

 


صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۶۱.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest