تقوا و عبادت گذشتگان نیک ما:
ربیع بن خُثَیم هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که بر اثر نماز تهجد آنقدر خسته میگشت که مادرش دلش به حال وی میسوخت و میگفت: «فرزندم! چرا نمیخوابی و کمی استراحت نمیکنی؟» اما او در جواب میگفت: «ای مادر مهربانم! کسی که به هنگام فرارسیدن تاریکیهای شب، از گناهان خود هراس داشته باشد، سزاوار خواب و استراحت نیست». به سن بلوغ که رسید، مادرش دید که گریه و بیخوابی او افزونتر شده است، به او گفت: «پسرم! این همه بیتابی و بیخوابی که از تو میبینم، شاید در اثر قتل نفسی باشد که مرتکب شدهای و من خبر ندارم!». گفت: «آری مادر جان! من یکی را کشتهام». مادرش با تعجب گفت: «آن کس که کشتهای کیست تا برویم به او دیه بدهیم یا تقاضای بخشش کنیم؟ به الله سوگند اگر بدانند چقدر گریه و زاری و بیخوابی میکنی، به تو رحم خواهند کرد». گفت: «مادر عزیز! آنکس که من کشتهام نفس خودم است».
الزهد: ۳۴۰