| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تربیت نفس» ثبت شده است

سلمة بن دینار رحمه الله:


شيئان إذا عملت بهما أصبتَ بهما خير الدنيا والآخرة لا أطوّل عليك.

«دو چیز هست که اگر به آن دو عمل کنی، به خیر دنیا و آخرت دست خواهی یافت و بیش از این طول نمی‌دهم.»

گفته شد: «آن دو چیز کدام‌اند، ای ابوحازم؟»

گفت:

تحمّل ما تكره إذا احبّه الله وتترك ما تحبّ إذا كرهه الله.

«تحمّل چیزی که دوست نداری، آنگاه که خدا آن را دوست دارد، و ترک چیزی که دوست داری، آنگاه که خدا آن را نمی‌پسندد.»


صفة الصفوة: جلد ۱، صفحه ۳۹۱.

  • حسین عمرزاده

امام ابن حزم رحمه الله:

«در جستجوی هدف و مقصدی برآمدم که نزد تمام مردم پسندیده باشد، متوجه شدم که آن مقصد فقط یکی است، آن هم عبارت از زدودن نگرانی و اضطراب درونی است. وقتی با دقت نگریستم متوجه شدم که مردم در در پیداکردن راه چاره و مداوای آن یکسان نیستند و انسان‌ها با وجود اختلاف خواست‌ها و مطالبات‌شان و متفاوت‌بودن تصمیمات‌شان، همگی یک هدف را دنبال می‌کنند و آن زدودن پریشانی و نگرانی درونی است. اما بعضی برای رسیدن به هدف فوق به بیراهه رفته و برخی نیز تقریباً به راه راست رفته‌اند، و بالآخره بعضی دیگر به راه درست رسیده و آن را در پیش گرفته و ادامه داده‌اند، دستۀ سوم بسیار کم هستند و به ندرت موفق به پیمودن این راه می‌شوند»

امام ابن حزم پس از جستجوی راه‌های برطرف‌کردن اضطراب و نگرانی به ارائه راه حلی پرداخته که خود بدان رسیده و می‌گوید:

«راهی را جستجو کردم که انسان را در برطرف‌کردن اضطراب روحی و روانی یاری دهد. سپس به این نتیجه رسیدم که کوشش برای جهان آخرت و توجه به سوی خداوند عزّ وجل یگانه راهی است که اضطراب درونی را زدوده و آن را محو و نابود می‌کند».

منبع: الأخلاق والسير في مداواة النفوس، صص ۱۴-۱۵

  • حسین عمرزاده

امام مسروق بن اجدَع رحمه الله  سجده را بسیار دوست داشت، زیرا بهترین حالتی که انسان در آن از همۀ حالات به الله نزدیکتر است سجده است.

«نقل است که به سفر حج رفت، تا روزی که برگشت جز بر هیئت سجده نخوابید.»

سیر أعلام النبلاء: جلد ۴، صفحه ۶۵.

  • حسین عمرزاده

انس بن سیرین از همسر مسروق بن اجدع نقل می‌کند که گفته است:

 


كَانَ مَسْرُوْقٌ يُصَلِّي حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهُ، فُرُبَّمَا جَلَسْتُ أَبْكِي مِمَّا أَرَاهُ يَصْنَعُ بِنَفْسِهِ.

«مسروق آنقدر نماز می‌خواند که هردو پای او ورم می‌کرد، و بسیاری اوقات من از حسرت می‌نشستم و دلم به حال او سوخته و برایش می‌گریستم».

 

سیر أعلام النبلاء: ۴/۶۵.

  • حسین عمرزاده

امام زین العابدین رَضِیَ اللهُ عَنه در اثر ترسی که از الله داشت، هر وقت وضو می‌گرفت چهره‌اش به زردی می‌گرایید، اهل بیتش عرض می‌کردند: «این چه حالتی است که در هنگام وضو برایت حادث می‌شود؟» در پاسخ گفت:


تدرون بين يدي من أريد أن أقوم؟
«می‌دانید که می‌خواهم در پیشگاه چه کسی بایستم؟!».

 

صفة الصفوة: ۱/۳۵۴.

  • حسین عمرزاده

امام مطرف رحمه الله:

 

 


"جَلِيسُ الصَّالِحِ خَيْرٌ مِنَ الْوَحْدَةِ، وَالْوَحْدَةُ خَيْرٌ مِنْ جَلِيسِ السُّوء."

«همنشینی با انسان صالح به مراتب بهتر از تنهایی، و تنهایی بسی بهتر از همنشینی با دوست ناباب است».

 

 

الزهد لأحمد بن حنبل: ص ۱۹۶، ش ۱۳۴۸.

  • حسین عمرزاده

امام مُطَرِّف بن الشِّخِّیر رَحِمَهُ الله:

 

 

لأَنْ أَبِيْتَ نَائِماً وَأُصْبِحَ نَادِماً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَبِيْتَ قَائِماً وَأُصْبِحَ مُعْجَباً.

«اگر شب را در خواب و استراحت سپری کنم، اما با پشیمانی و توبه از خواب برخیزم، به نزد من بهتر از آن است که شب را با قیام و دعا و استغفار سپری نمایم و کار خود را بزرگ پندارم و دچار خود بزرگ‌بینی شوم».

 

 

سیر أعلام النبلاء: ۴/۱۹۰.

  • حسین عمرزاده

مُطَرِّفُ بنُ الشِّخِّیر رَحِمَهُ الله:

 

 

"وَجَدْتُ هَذَا الْإِنْسَانَ مُلْقًى بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ الشَّيْطَانِ فَإِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ خَيْرًا يَجْبِذْهُ إِلَيْهِ وَإِنْ لَا يَعْلَمْ فِيهِ خَيْرًا وَكَّلَهُ إِلَى نَفْسِهِ، وَمَنْ وَكَّلَهُ إِلَى نَفْسِهِ فَقَدْ هَلَكَ."


«می‌بینم که انسان میان الله و شیطان قرار گرفته است، اگر در قلب او خیری موجود باشد، به سوی الله گرایش پیدا می‌کند، و اگر چنین نباشد، الله او را به نفس و حال خودش رها می‌کند. و هر کسی را که به نفس خود رها کند هلاک می‌شود».

 


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۱۹۶، ش ١٣۵۱.

  • حسین عمرزاده

«در زمان معاویه ـ رضي‌الله‌عنه ـ مردم دچار قحطی شدند. معاویه برای نماز استسقاء همراه آنان بیرون آمد. چون به مصلا رسیدند، معاویه به ابومسلم گفت: می‌بینی مردم را چه حالی فرا گرفته است؟ پس دعایی کن.
ابومسلم پاسخ داد: با همه کوتاهی‌ام این کار را می‌کنم. آنگاه برخاست، کلاهش را از سر برداشت، دستانش را بالا برد و گفت:

«خدایا! از تو باران می‌طلبیم، و من با گناهانم به سوی تو آمده‌ام؛ مرا ناامید مگردان.»

راوی گوید: هنوز مردم بازنگشته بودند که باران بارید.

آنگاه ابومسلم گفت: «خدایا! معاویه مرا در جایگاهی نشانْ‌دار ساخت (جایگاه شهرت و آوازه). اگر نزد تو برای من خیری هست، مرا به سوی خود ببر.»

راوی گوید: آن روز، روز پنجشنبه بود؛ و پنجشنبه بعد، ابومسلم ـ رحمه‌ الله ـ درگذشت.»

 


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۳۱۸، ش ۲۳۱۹.

 

پی‌نوشت: او از این که شهرت و آوازه‌اش در میان مردم منتشر شود و بگویند: در اثر دعای ابومسلم بود که خداوند باران نازل کرد، ترسید و ترجیح داد مرگ فرا رسد، ولی چنین چیزی در میان مردم پخش نشود، چون ترس آن را داشت که این شایعه او را در دام عجب و خود بزرگ‌بینی گرفتار کند.

  • حسین عمرزاده

ابومسلم خولانی رَحِمَهُ الله روش تربیت نفس را به یارانش توصیه می‌کند و می‌گوید:

 


"أرأيتم نفساً إذا أكرمتها وودعتها ونعمتها ذمتني غداً عند الله وإن أنا أهنتها وأنصبتها وأعملتها مدحتني عند الله غداً؟ قالوا: من تيك يا أبا مسلم؟ قال تيك والله نفسي."

«نظر شما در بارۀ آنکس چیست که اگر او را مورد تکریم قرار دهم و با نعمت‌های گوناگون از او پذیرایی کنم، فردا در پیشگاه الله مرا بدگویی کند، ولی اگر به او اهانت کرده و وادار به تحمل زحمت و مشقت نمایم، فردا در محضر حق تعالی مرا مدح و ستایش کند؟» گفتند: «آنکس کیست ای ابومسلم!؟» گفت: «به الله سوگند آن نفسِ من است».

 


صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۷۲.

  • حسین عمرزاده

مالک بن منذر، که بر منصب ولایت و فرمانداری تکیه داشت، محمد بن واسع را فراخواند و او را به نشستن بر مسند قضاوت فرمان داد. اما او نپذیرفت. دوباره فرمان داد و گفت: «یا منصب قضاوت را بپذیر، یا آن‌که تو را سیصد تازیانه بزنم.»
محمد بن واسع گفت: «می‌توانید چنین کنید، اما بدانید که من ترجیح می‌دهم در دنیا خوار باشم، نه در آخرت.»

 

روزی دیگر، یکی از امیران او را به حضور طلبید و خواست او را به کاری وادارد. محمد سر باز زد. امیر به او گفت: «تو مردی احمقی.»
محمد بن واسع پاسخ داد: «از کودکی همواره همین را به من می‌گویند.»

 

سیر أعلام النبلاء، ج ۶، ص ۱۲۲.

 

 

در نگاه نخست، چنین روایتی باورپذیر نمی‌نماید؛ زیرا بعید می‌دانیم کسی از مقامی بلند، همچون منصب قضاوت، و از منافع و امتیازات همراه با آن چشم بپوشد.
اما حقیقت در «تقوا»ست. تقوا انسان را به جایی می‌رساند که از پذیرش برخی مناصب و منافع دست می‌کشد؛ چراکه یا توانایی کافی برای ادای حق آن را در خود نمی‌بیند ـ برخلاف بسیاری که با بهره‌گیری از رانت، رشوه یا پارتی‌ به دنبال کسب مقام‌اند ـ و یا بیم آن دارد که حقی پایمال شود؛ چه از حقوق خداوند و چه از حقوق بندگان (حق‌الناس).

از همین روست که چنین انسان‌هایی حاضر می‌شوند پیامدهای این بی‌میلی نسبت به وعده‌های وسوسه‌انگیز، و چه‌بسا مورد نیازشان را، به جان بخرند؛ حتی اگر در برابر نگاه دیگران به «بی‌فکری نسبت به آینده» یا «حماقت» متهم شوند.

 


وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ  وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه

و هرکس که از الله بترسد، (الله) راه نجاتی برای او قرار می‌دهد. و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر الله توکل کند، پس همان او را کافی است. [الطلاق : از آیات ۲و۳]

  • حسین عمرزاده
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن‌ها بزرگ شد. در تمام زندگیش، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند، برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار ، کمی در هوا پرواز می‌کرد. سال ها گذشت و عقاب خیلی پیر شد.
 
روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: «این کیست؟»
مرغی پاسخ داد: «این یک عقاب است، سلطان پرندگان! او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم.»
 
عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد زیرا فکر می کرد یک مرغ است.
  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم، پس از آنکه نیمی از بدنش بر اثر بیماری از کار افتاده بود، هر بار با تکیه بر دو نفر، آرام‌آرام به مسجد محل برده می‌شد.
یاران عبدالله بن مسعود به او می‌گفتند: «ای ابا یزید! برای تو رخصت و اجازه هست که نمازت را در خانه بخوانی.»
ربیع پاسخ می‌داد: «بله، همان‌گونه است که می‌گویید؛ امّا من شنیده‌ام که مؤذّن ندا سر می‌دهد: حَیَّ عَلَى الفَلَاح؛ یعنی: بشتابید به سوی رستگاری.
پس هر کس این ندا را بشنود، باید آن را اجابت کند ـ حتی اگر شده با خزیدن بر زمین یا بر دست و زانو رفتن.»


 

الزهد لأحمد بن حنبل: ص ۲۷۵، ش ۱۹۹۵.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که بر اثر نماز تهجد آنقدر خسته می‌گشت که مادرش دلش به حال وی می‌سوخت و می‌گفت: «فرزندم! چرا نمی‌خوابی و کمی استراحت نمی‌کنی؟» اما او در جواب می‌گفت: «ای مادر مهربانم! کسی که به هنگام فرارسیدن تاریکی‌های شب، از گناهان خود هراس داشته باشد، سزاوار خواب و استراحت نیست».

 

به سن بلوغ که رسید، مادرش دید که گریه و بی‌خوابی او افزونتر شده است، به او گفت: «پسرم! این همه بیتابی و بی‌خوابی که از تو می‌بینم، شاید در اثر قتل نفسی باشد که مرتکب شده‌ای و من خبر ندارم!». گفت: «آری مادر جان! من یکی را کشته‌ام». مادرش با تعجب گفت: «آن کس که کشته‌ای کیست تا برویم به او دیه بدهیم یا تقاضای بخشش کنیم؟ به الله سوگند اگر بدانند چقدر گریه و زاری و بی‌خوابی می‌کنی، به تو رحم خواهند کرد».

 

گفت: «مادر عزیز! آنکس که من کشته‌ام نفس خودم است».

 


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۷۶، ش ۱۹۹۷.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم رحمه‌الله‌، از شاگردان برجسته‌ی صحابی بزرگوار، عبدالله بن مسعود رضي‌الله‌عنه، و از پارساترین یاران او بود. چنان در ورع و زهد پیش رفته بود که ابن مسعود درباره‌اش می‌گفت:

 

يَا أَبَا يَزِيْدَ، لَوْ رَآكَ رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- لأَحَبَّكَ، وَمَا رَأَيْتُكَ إِلاَّ ذَكَرْتُ المُخْبِتِيْن.


«ای ابا یزید! اگر رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم تو را می‌دید، بی‌گمان دوستت می‌داشت. و هر بار که تو را می‌بینم، به یاد بندگان مخلص خدا می‌افتم» (۱).

 

این مرد بزرگ، در مراقبت از جوارح خود در برابر گناه چنان کوشا بود که روایت کرده‌اند: «هرگاه زنان وارد مسجد می‌شدند، او تا زمان خروجشان چشم نمی‌گشود» (۲).

 

ابراهیم تیمی نیز حکایتی در شأن او نقل می‌کند:
«یکی از دوستان ربیع به من گفت: بیست سال تمام با او همراه بودم، اما در این مدت حتی یک سخن از او نشنیدم که به عیب گرفته شود» (۳).

 

این چگونه تربیتی است که انسانی را چنین وارسته و استوار می‌سازد؛ تا آنجا که زبان خویش را در طول بیست سال مهار کند و حتی یک کلمه‌ی ناپسند بر زبان نیاورد؟! با این حال، ربیع هرگز خود را مبرا از لغزش نمی‌دانست. او می‌گفت:
«گناه حقیقی، همان گناهانی است که از چشم مردم پنهان می‌ماند، اما خشم خداوند را برمی‌انگیزد» (۴).

 

از او پرسیدند: «ای ابا یزید! چرا هیچ‌گاه کسی را سرزنش نمی‌کنی؟»
ربیع پاسخ داد: «زیرا هنوز از خود خشنود نشده‌ام که بتوانم از دیگران بدگویی کنم. مردم به خاطر گناهان دیگران از خدا می‌ترسند، اما از گناهان خویش بیم ندارند» (۵).


---

 منابع

 

۱. سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۲۵۸.
۲. طبقات ابن سعد، ج۶، ص۱۸۳–۱۸۴.
۳. همان، ج۶، ص۱۸۵.
۴. همان، ج۶، ص۱۸۶.
۵. همان، ج۶، ص۱۸۶.

  • حسین عمرزاده

امام ابو سلیمان دارانی رحمه الله:

 


«برای رقت قلب با پارسایان همنشین شو، و برای منور کردن قلب بر حزن و اندوه دوام کن و با دوام بر تفکر در جستجوی حزن باش، و راه‌های تفکر را در خلوت و عزلت‌نشینی به دست بیاور، و با مخالفت با هوی و هوس از شیطان حذر کن، و با صدق و اخلاص در عمل، خود را برای ملاقات با ذات حق آراسته کن و برای برخورداری از عفو و گذشت الله، وقار و متانت خود را حفظ کن و الله را بر اعمال و رفتار خود شاهد و ناظر بدان و زیادی روزی را به شکرانه طلب کن و از نعمات و امکاناتی که از آن برخوردار هستی، نهایت استفاده را ببر، زیرا هر نعمتی پایان‌پذیر است».

 

 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۸۵.

  • حسین عمرزاده

امام شافعی شب را به سه بخش تقسیم کرده بود:

 


یک‌سوم آغازین شب را به نوشتن می‌پرداخت،
یک‌سوم میانی را به نماز اختصاص می‌داد،
و یک‌سوم پایانی را به خواب.

 

 

صفة الصفوة: ج ١، ص ۴۳۷.

  • حسین عمرزاده

امام و پیشوای تابعی، ابراهیم تَیمی نفس را با استفاده از روش «تمثیل» که جدا از سایر روش‌ها است، به محاسبه می‌کشاند. او یک بار فرض را بر این می‌نهاد که از بهشت و نعمت‌های آن برخوردار است و بار دیگر تصور می‌کرد که به آتش جهنم و عذاب سخت آن دچار شده است، لذا می‌گوید: ابتدا تصور کردم که در بهشتم و از میوه‌ها و سرچشمه‌های گوارای آن می‌خورم و می‌نوشم و با حورعین آن سرگرم بزمم، سپس خود را چنان تصور می‌کنم که در دوزخم و از زَقّوم می‌خورم و از خونابه می‌نوشم، و دست و پایم با غل و زنجیر بسته شده است. به نفس می‌گویم: ای نفس! از من چه می‌خواهی؟ در جواب می‌گوید: می‌خواهم به دنیا بازگردم و عمل نیکو انجام دهم. می‌گویم حالا در جایی هستی که آرزوی آن می‌کردی. پس عمل نیکو انجام بده»۱

 

این نوع محاسبه، آن تابعی بزرگوار را واداشت تا بر عبادت خود بیفزاید و چون به سجده می‌رفت، آنقدر صمیمانه آن را طولانی می‌کرد که گنجشک‌ها به گمان این که تنۀ خشکیده درخت است برآن می‌نشستند و بر او نوک می‌زدند.۲

 

وی با این همه عبادت، دائماً در هراس بود و نفس خود را محاسبه می‌کرد که مبادا گفتارش مطابق رفتارش نباشد؛ تا جائی که می‌گفت: 

 


"مَا عَرَضْتُ قَوْلِي عَلَى عَمَلِي إِلاَّ خِفْتُ أَنْ أَكُوْنَ مُكَذِّباً." ٣


«هرگاه گفته‌هایم را با اعمالم مطابقت می‌دهم می‌ترسم رفتارم، گفتارم را تکذیب کند».

 

 

منابع:


۱-صفة الصفوة: ۲/۵۲.
۲-همان: ۲/۵١.
۳-سیر أعلام النبلاء: ۵/۶۱.

  • حسین عمرزاده

کنانة بن جبله سلمی در شرح حال تابعی بزرگوار بَکر بن عبدالله مُزَني نقل می‌کند:


«بکر بن عبدالله گفت:

 

هروقت یکی را بزرگوارتر از خودت دیدی، چنان فرض کن که او از ناحیۀ ایمان و عمل صالح از تو بهتر بوده و بدین خاطر است که بر تو سبقت گرفته است.

و هرگاه یکی را کوچکتر از خودت دیدی، چنان تصور کن که تو به وسیلۀ گناه و معاصی از وی سبقت گرفته‌ای و او بهتر از تو است.

و هرگاه برادرانت تو را گرامی می‌داشتند، فرض کن که این اکرام و احترام فضل الله است.

و اگر از ایشان قصوری نسبت به خودت دیدی، فرض کن که این جزای گناهیست که خودت مرتکب آن شده‌ای».

 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۴۶.

  • حسین عمرزاده

یحیی بن معاذ جمعی از پیروان خود را چنین مورد خطاب قرار می‌دهد:


«یکی از مصادیق سعادت و خوشبختی انسان این است که دشمن دانا داشته باشد؛ ولی دشمن من نادان و جاهل است». پرسیدند: دشمن شما کیست؟ گفت: «نفس که حاضر است بهشت و تمام نعمت‌های آن را به یک لحظه شهوت بفروشد».

 


 

"... يقول: من سعادة المرء أن يكون خصمه فهماً وخصمي لا فهم له. قيل له: ومن خصمك؟ قال: نفسي تبيع الجنة بما فيها من النعيم المقيم بشهوة ساعة."

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۲۹۴.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest