ابن عَساکِر رَحِمَهُ الله :
تاریخ دمشق (۱۵۴/۲۲)
- ۱ نظر
- ۰۱ مهر ۰۱ ، ۱۶:۵۳
ابن عَساکِر رَحِمَهُ الله :
تاریخ دمشق (۱۵۴/۲۲)
اگر قصد نابودسازی پایههای جامعهٔ الجزائر و توان مقابلهاش [با استعمار] را داشته باشیم، پیش از هر چیز باید زنان را کنترل کنیم؛ باید زیر حجابشان، آنجا که پنهان شدهاند و در خانههایشان، جایی که مردانشان از نگاه دیگران حفظشان میکنند، به دنبال آنان باشیم. بنابراین، سیستم رسماً متعهد به دفاع (!) از این زن بهوسیلهٔ به تصویر کشیدنش بهصورت یک ذلیلِ بهبندکشیدهشدهٔ جدا افتاده، شده است.
هر ملتی (و جامعه ای) که مردانش از "غیرت" بهرهمند باشند
زنان آن جامعه نیز (در نتیجه) از عفت و پاکدامنی بهرهمند خواهند بود.
الراغب الأصفهاني :
قيل: كلُّ أمة وضعت الغَيْرة في رجالها وضعت العفة في نسائها.
الذريعة إلى مكارم الشريعة،ص ۳۴۷
پ ن ۱ :غیرت :به زبان ساده عبارتست از حس و قوت حمایت نسبت به هرآنچه که برای فرد اهمیت ویژه دارد.
پ ن ۲ :ضمن ضرورت فهم معنای درست این ویژگی،میتوان درک کرد کسانی که مخالف وجود این خصلت در مردان هستند چه مقاصدی را دنبال می کنند.
جمشید پیشدادی یکی از شاهان ایران باستان،دو خواهر داشت به نام های شهرناز و اَرنَواز که به دست ضحاک اسیر می شوند.
اما جالب اینکه حکیم فردوسی در شاهنامه این دو زن ایرانی را با صفت «پوشیده رویان» خطاب می کند.نشانگر اینکه ایشان،پوشش و حجابی کامل داشتند.چنانکه حتی صورت و روی خود را در حضور دیگران می پوشاندند.
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاکدامن بنام ارنواز
منبع :شاهنامهٔ فردوسی (ویراست سنجشگرانه)، نه پوشینه. زیرِ نگرِ یوگنی ا. برتلس، عبدالحسین نوشین و… . مسکو: اکادمی علوم اتحاد شوروی، ۷۱-۱۹۶۰
تعدادی از عروسهای کم سن و سال که به دلیل مسلماننبودن، شاید اسمشان را هم نشنیده باشید!
List of child brides
(wikipedia)
«Elizabeth de badlesmere» (aged 3) was married to «Edmund Mortimer» (aged about 13/14, possibly younger) in 1316.
«الیزابت د بدلزمیر» در سن 3 سالگی، به تاریخ 1316میلادی با «ادموند مورتیمر» (حدود 14 یا 13 سالگی، احتمالاً جوانتر) ازدواج کرد.
Charles Cawley, Medieval Lands, Earls of March 1328- 1425 (Mortimer)
«Joan of France» (aged 4/5) was married to the future «John V, Duke of Brittany» (aged 6/7), in 1396.
«ژوآن فرانسه» در سن 4 یا 5 سالگی، به تاریخ 1396میلادی با جان پنجم (6 یا 7 ساله) ازدواج کرد.
Knecht, Robert (2004). The Valois:
Kings Of France 1328-1589 pp 6-7
«Isabella of Valios» (Aged 6) married «King Richard II of England» (Aged 29)
«ایزابلّا ولیوس» در سن 6 سالگی، با «ریچارد دوم»، پادشاه 29 سالهٔ انگلستان ازدواج کرد.
Hamilton, Jeffrey (2010). The Plantagenets: History of a Dynasty. Continuum. Page 205
ویل دورانت :
«در قرن پانزدهم دختری که در پانزده سالگی هنوز به شوهر نرفته بود ننگ خانواده به شمار میرفت.»
تاریخ تمدن، ناشر: فرانکلین، ج 5، ص 610
سوال :
آیا این ازدواجها خارج از عرف و شرع کلیسا انجام میشد؟! تو میدانی، من نمیدانم!
آیا میدانستید که اولین دانشگاه توسط یک بانوی مسلمان ساخته شد؟
این زن کیست؟
او موسس اولین دانشگاه جهان میباشد و اولین دانشگاه در طول تاریخ را ثبت کرده است!
بله درست است، اولین دانشگاه جهان به دست یک زن مسلمان تاسیس شده و این یک شاهکار است!
فاطمه فهری مشهور به امالبنینه، بانویی مسلمان متولد قرن سوم هجری بوده است. او به عنوان بنیانگذار اولین موسسهی آکادمیک مدرن جهان که مدرک تحصیلات عالیه ارائه میداد، شناخته میشود. این موسسه امروزه به عنوان دانشگاه قَرویین در شهر فاس مراکش پابرجاست.
فاطمه فهری فرزند محمد فهری بازرگان ثروتمند خانواده فهری بود. خانواده فهری در اوایل سدهی ۹ میلادی به همراه گروهی دیگر از شهر قیروان در تونس امروزی به مراکش امروزی مهاجرت کردند. او خواهری به نام مریم داشت. بعد از اینکه فاطمه و مریم ثروت پدر مرحومشان را به ارث بردند، فاطمه اولین موسسهی آکادمیک که مدرک تحصیلات عالیه اعطا میکرد را بنیان نهاد که هنوز هم با عنوان دانشگاه قرویین در شهر فاس مراکش امروزی مورد استفاده قرار میگیرد.
قدیمیترین موسسهی آموزشی موجود و مستمر در جهان دانشگاه قرویین است که توسط فاطمه فهری در سال 859 میلادی در فاس مراکش تاسیس شده است
"The oldest existing and continually operating educational institution in the world is the University of Karueein, founded by Fatima Al-Fahri in 859 AD in Fez, Morocco."
پی نوشت :
آیا دانشگاه القرویین که توسط فاطمه فهری تاسیس شد اولین دانشگاه جهان در تمام تاریخ است؟
در سایت رسمی موسسه "رکوردهای گینس" که دارای مجموعهای از رکوردهای بینالمللی است؛ ذکر شده که دانشگاه القروین در شهر فاس مغرب (مراکش)، قدیمیترین و اولین دانشگاه جهان است.
http://www.guinnessworldrecords.com/world-records/oldest-university
در سایت اطلس ابسکوار که یک مجله آنلاین آمریکایی است نیز ذکر شده که دانشگاه القرویین قدیمیترین دانشگاه جهان است.
https://www.atlasobscura.com/places/university-of-alkaraouine
در سایت معتبر و رسمی کالج استیت که دانشگاههای مختلف در جهان را مورد بررسی قرار میدهد ذکر شده که "دانشگاه القرویین" اولین دانشگاه جهان در تاریخ است. بعد از آن، "دانشگاه الازهر" دومین دانشگاه جهان در تاریخ است و بعد از آن "دانشگاه نظامیه" که توسط خواجه نظام المک تاسیس شد جزء قدیمیترین و اولین دانشگاههای تاریخ هستند.
https://collegestats.org/2009/12/top-10-oldest-universities-in-the-world-ancient-colleges/
عُمَر بن خَطَّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ برای اهل کوفه نوشت:
سوره برائت را بیاموزید
و سوره نور را به زنان تان آموزش دهید.
تعلَّمُوا سورةَ براءة، وعَلِّمُوا نساءَكم سُورةَ النُّور.
سعيد بن منصور في ((التفسير)) (۱۰۰۳)
پ ن:
سوره برائت : به بیان جهاد و ولاء و براء پرداخته و از این جهت مرد ها به آن نیازمندند
و سوره نور : به پاکدامنی و حجاب و پوشش و احکام و مجازات زنا پرداخته و حاوی توصیه های بسیار ارزشمند برای بانوان است.
در تاریخ بغداد آمده است که در سال ۲۸۶ هجری، در دادگاه موسی بن اسحاق، قاضی شهر ری، زنی همراه با ولیّ خود حاضر شد و ادعا کرد که شوهرش مهریهی او را که پانصد دینار بود، نپرداخته است. اما شوهر این ادعا را رد کرد.
قاضی از زن خواست که گواهان خود را معرفی کند. ولیّ او گفت که شهود حاضرند. یکی از شاهدان درخواست کرد که زن را ببیند تا بتواند او را شناسایی کرده و در شهادتش به او اشاره کند. قاضی اجازه داد، و شاهد رو به زن کرد و گفت: «برخیز!»
در این لحظه، شوهر با ناراحتی اعتراض کرد و گفت: «میخواهید چه کنید؟!» وکیل پاسخ داد: «شهود باید چهرهی همسرت را ببینند تا مطمئن شوند که او همان زنی است که مهریهاش را مطالبه میکند.»
اما ناگهان شوهر که نمیخواست همسرش در برابر دیگران چهرهاش را آشکار کند، رو به قاضی کرد و گفت: «من در حضور شما اعتراف میکنم که این مهریه را بدهکارم، اما اجازه نمیدهم که همسرم صورت خود را برای دیگران آشکار کند.»
وقتی زن این سخنان را شنید، تحت تأثیر قرار گرفت و رو به قاضی کرد و گفت: «من هم در حضور شما شهادت میدهم که از حق مهریهام گذشتم و همسرم را از پرداخت آن، در دنیا و آخرت، معاف کردم.»
قاضی که این جوانمردی و بزرگواری را دید، گفت: «این ماجرا باید در شمار بزرگواریهای اخلاقی ثبت شود.»
«أَخبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَعْقُوبَ، أَخبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نُعَيْمٍ ٱلضَّبِّيُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبدِ ٱللَّهِ مُحَمَّدَ بْنَ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى القَاضِي يَقُولُ: حَضَرْتُ مَجلِسَ مُوسَى بْنِ إِسْحَاقَ القَاضِي - بِالرَّيِّ - سَنَةَ سِتٍّ وَثَمَانِينَ وَمِائَتَيْنِ، وَتَقَدَّمَتِ ٱمْرَأَةٌ فَٱدَّعَى وَلِيُّهَا عَلَى زَوْجِهَا خَمْسَمِائَةِ دِينَارٍ مَهْرًا، فَأَنْكَرَ، فَقَالَ القَاضِي: شُهُودُكَ، قَالَ: قَدْ أَحْضَرتُهُم، فَٱسْتَدْعَى بَعْضُ الشُّهُودِ أَنْ يَنظُرَ إِلَى ٱلمَرْأَةِ لِيُشِيرَ إِلَيْهَا فِي شَهَادَتِهِ، فَقَامَ الشَّاهِدُ وَقَالَ لِلمَرْأَةِ: قُومِي، فَقَالَ الزَّوْجُ: تَفْعَلُونَ مَاذَا؟ قَالَ الوَكِيلُ: يَنظُرُونَ إِلَى ٱمْرَأَتِكَ وَهِيَ مُسْفِرَةٌ لِتَصِحَّ عِندَهُم مَعرِفَتُهَا، فَقَالَ الزَّوْجُ: وَإِنِّي أَشهَدُ القَاضِيَ أَنَّ لَهَا عَلَيَّ هَذَا المَهرَ الَّذِي تَدَّعِيهِ، وَلَا تَسْفِرُ عَنْ وَجهِهَا، فَرَدَّتِ ٱلمَرْأَةُ وَأَخبَرَتْ بِمَا كَانَ مِن زَوجِهَا، فَقَالَتِ ٱلمَرْأَةُ: فَإِنِّي أَشهَدُ القَاضِيَ أَنِّي قَدْ وَهَبتُ لَهُ هَذَا المَهرَ وَأَبرَأتُهُ مِنهُ فِي ٱلدُّنْيَا وَٱلآخِرَةِ. فَقَالَ القَاضِي: يُكتَبُ هَذَا فِي مَكَارِمِ الأَخْلَاقِ.»
تاریخ بغداد - الخطیب البغدادي - جلد ١٣ - صفحه ٥٥
زنی نزد عالمی رفت که زنان را به رعایت حجاب و پرهیز از بدحجابی دعوت میکرد. با اعتراض گفت:
«چرا به جای ما، به مردان نمیگویید نگاهشان را کنترل کنند؟»
عالم پاسخ داد:
«فرض کنید ظرفی از عسل دارید و مگسها به سمت آن هجوم آوردهاند. چه میکنید؟»
زن کمی فکر کرد و گفت:
«روی ظرف را میپوشانم تا مگسها به آن نزدیک نشوند.»
عالم گفت:
«زن نیز اینگونه است؛ اگر زیباییهایش را بپوشاند، کسانی که همچون مگس هستند، به او نزدیک نخواهند شد.»
پس از پایان ماه عسل، مادرشوهر با لبخند به عروسش گفت:
— تو در عرض سی روز توانستی پسرم را به خواندن نماز در مسجد پایبند کنی… کاری که من طی سی سال تلاش نتوانستم انجام دهم!
و چشمانش پر از اشک شد.
عروس مهربانانه پاسخ داد:
— مادرجان، داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟
روزی سنگ بزرگی راه مردم را سد کرده بود. مردی تصمیم گرفت آن را از سر راه بردارد. پتکی سنگین برداشت و با تمام توان ضربه زد… یک بار، دو بار، ده بار… نود و نه ضربه! اما سنگ تکان نخورد. خسته و ناامید کنار رفت.
در همین لحظه، رهگذری رسید و گفت: «بگذار من امتحان کنم.»
او تنها یک ضربه زد… و ناگهان سنگ شکست! اما چیزی که انتظارش را نداشتند، آشکار شد: گنجی زیر سنگ پنهان بود.
مرد دوم با خوشحالی گفت: «من پیدایش کردم! این طلاها مال من است!»
مرد اول اعتراض کرد: «اما من نود و نه ضربه زدم! تو فقط یک ضربه زدی!»
کارشان به قاضی کشید. قاضی با دقت به سخنان هر دو گوش داد و سپس حکم داد:
— نود و نه سهم از این گنج، متعلق به مرد اول است، زیرا اگر تلاش او نبود، سنگ هرگز نمیشکست. و مرد دوم، تنها یک سهم دارد، چرا که ضربه آخر را زده است.
عروس ادامه داد:
— مادرجان، تو سی سال بیوقفه در گوش پسرت خواندی که نماز بخواند. تو خسته و ناامید نشدی. من فقط ضربه آخر را زدم…
مادر با شنیدن این سخنان آرام گرفت. احساس کرد تلاشش بیثمر نبوده است.
چه عروس فهمیده و خوشبیانی! شاید اگر فرد دیگری جای او بود، میگفت: «بله مادر، من توانستم، تو نتوانستی!» اما او حقیقت را دید و حق را به صاحبش داد.
اخلاق اصیل، از انسان اصیل سرچشمه میگیرد.
چقدر جای تأمل دارد… چه افرادی که تلاش دیگران را به نام خود تمام میکنند. اما خداوند حتی به وزن ذرهای نیز حساب خواهد کرد.
گفت:«فلانی خیلی زن ذلیله!»
گفتم:«از کجا فهمیدی؟!»
گفت:«خانمش به خانم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک می کنه!»
گفتم:«چه اشکالی داره؟!»
گفت:«مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!»
گفتم:«این چیزی که تو می گی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی ام که فلانی توی خونه انجام می ده نشونه زن ذلیل بودن نیست!»
گفت:«علّامه دهر!تو بگو به کی می گن زن ذلیل؟!»
گفتم:«زن ذلیل به کسی می گن که زنش رو خوار و ذلیل کنه.»
گفت:«اِ...نه بابا!ما تا دیروز فکر می کردیم زن ذلیل به آدم بدبختی می گن که ذلیلِ زنش باشه!»
گفتم:«کسی که توی کارهای خونه به زنش کمک می کنه،ذلیلِ زنش نیست،زنش براش عزیزه».
پینوشتها:
در برخی جوامع، تصورات غلطی درباره مردانگی و نقشهای خانوادگی وجود دارد که بهویژه در زمینه وظایف مردان در خانه و مشارکت آنها در امور خانهداری نمود پیدا میکند. در برخی فرهنگها، همکاری و همراهی مرد با همسر، نه تنها پذیرفته نمیشود، بلکه بهعنوان امری غیرمردانه و حتی «زنذلیلی» تلقی میگردد. این نوع نگاه که بر اساس غرورهای بیپایه و افکار منفی در مورد تواناییها و وظایف مرد در خانه شکل گرفته است، بههیچوجه نمیتواند صحیح باشد.
در واقع، هر کسی که برای خانوادهاش، که عزیزترین افراد در زندگی هر انسان هستند، خیری نداشته باشد، مسلماً نمیتوان از او انتظاری برای نیکی به دیگران و افراد غریبه نیز داشت.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم بهصراحت بهترین ویژگی یک مرد را در میزان خدمت، مسئولیتپذیری و محبت به خانوادهاش بیان فرمودند:
«خيرُكُم خيرُكم لِأهْلِهِ ، وَأَنَا خيرُكم لِأَهْلِي»، یعنی:
«بهترین شما کسی است که برای خانوادهاش بهترین باشد، و من از همه شما برای خانوادهام بهترم.»۱
این سخن پیامبر نشاندهندهی حقیقتی عمیق است که مردانگی واقعی در این نیست که فرد به ظاهر قدرتمند باشد یا تنها در اجتماع نقش برجستهای ایفا کند، بلکه در میزان خدمت و محبت به کسانی است که بیشترین حق را بر او دارند: خانواده. اینجا مشخص میشود که بهترین ویژگی یک مرد، همان توانایی در خدمت به عزیزان و ایفای نقشهای انسانی و محبتآمیز است که در خانه آغاز میشود و سپس به اجتماع سرایت میکند.
ام المؤمنین عایشه رضياللهعنها نیز در پاسخ به پرسشی درباره رفتار پیامبر در خانه فرمودند:
«كان يكونُ في مِهْنَةِ أهلِهِ»، یعنی:
«در خدمت خانوادهاش بود.»۲
این حدیث نیز بر نقش فعال پیامبر اسلام در خانه تأکید میکند؛ ایشان هیچگاه از انجام کارهای روزمره خانه طفره نمیرفتند، بلکه در کنار همسران خود به انجام امور منزل میپرداختند، در حالی که بهعنوان بزرگترین رهبر و معلم جامعه شناخته میشدند.
این آموزهها نه تنها به مردان مسلمان، بلکه به همه انسانها الگویی از احترام، تعهد و محبت را ارائه میدهند. جالب است بدانیم که آنچه امروز بهعنوان «جنتلمن بودن» در جوامع غربی شناخته میشود، در حقیقت مفهومی است که بیش از هزار سال پیش، بهطور جامع و کامل در آموزههای اسلام به جهانیان عرضه شده است.
مفهومی که در آن مردانگی نه در غرور و خودخواهی، بلکه در احترام به خانواده و وظایف انسانی است که فرد در برابر عزیزان خود احساس مسئولیت میکند.
در برخی جوامع، بهویژه آنهایی که تحت تأثیر سنتهای بیاساس قرار دارند، این تصور نادرست وجود دارد که همکاری مردان با خانوادهشان نشانهای از ضعف یا کمبود قدرت است. اما پیامبر اسلام با رفتار و سخنان خود بهوضوح نشان دادند که مردانی که در خانه فعال و مسئول هستند، نه تنها هیچگونه ضعف یا ذلتی ندارند، بلکه برعکس، با این اقدام خود در جایگاه والایی از انسانیت و محبت قرار دارند.
آنها با نشان دادن محبت و تعهد خود نسبت به خانواده، الگویی بینظیر از مردانگی و رهبری انسانی را به نمایش میگذارند.
در نهایت، باید گفت که قدرت واقعی انسان در توانایی برقراری تعادل در تمامی جنبههای زندگی است. هرگونه خدمت به خانواده، بدون هیچگونه منّت و با دلخوشی، نه تنها نشانهای از احترام به آنها بلکه نشانهای از درک عمیق و انسانی نسبت به مسئولیتها و وظایف زندگی است.
مردی که در خانه به همسر و فرزند خود کمک میکند، در حقیقت فضایی سرشار از محبت و همدلی در خانواده ایجاد میکند. چنین فردی، بهواسطهی این محبت و مسئولیتپذیری، میتواند در اجتماع نیز منشأ خیر و نیکی برای دیگران باشد. اینها همان آموزههایی هستند که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم به ما آموخت و ما را به سوی رشد، تعالی و ارتقای سطح کیفیت زندگی هدایت میکنند.
منابع:
۱. أخرجه الترمذي (۳۸۹۵) واللفظ له، والدارمي (۲۲۶۰)، وابن أبي الدنيا في ((مداراة الناس)) (۱۵۴)
۲. صحيح البخاري (۶۷۶)
احمد کسروی مینویسد:
زنیکه آزادانه با مردان در می آمیزد بدشواری خواهد توانست خود را نگه دارد، بدشواری خواهد توانست فریب مردان را نخورد .
چیزیست بسیار آزموده : زن از بازار آمیزش آزادانه سرمایه باخته بیرون آید . آمیزش آزادانه زن را لغزشگاهیست که خود بلغزد و دیگران را نیز بلغزاند.
زنهای ایران دو چیزِ بد را از اروپا یاد میگیرند: یکی آراسته بمیان مردان درآمدن و شیکترین رختهای خود را برای کوچه و خیابان نگاه داشتن، دیگری با مردان آزادانه درآمیختن و به بزمها خودسرانه رفتن . اینها هر دو غلطست . هر دو بزیان خود زنهاست.
بانوان ایران باید بدانند که زن در اروپا ارجمند نیست. اروپاییان زن را گرامی نمیدارند. باید فریب آن سخنانیکه در روزنامه هاست نخورند. اروپاییان در بسیار چیزها گمراهند و یکی هم داستان زنهاست.
بیشتر اروپاییان زنها را افزاری برای خوشگذرانی و کامگزاری مردان شناخته اند و بیش از این معنایی بزنان نمی دهند . اینست آنها را ببزمها می کشانند، پردههاشان میدرند، از جایگاه خود پایین می آورند.
در همان اروپا میلیونها زن بیشوهرند . میلیونها دختر بی نگهبان درماندهاند .
ما داستانهایی می خوانیم که فلان جوان رومانی سیصد دختر را فریب داده، بهمان آدمکش فرانسه ای دویست زن را بزنی گرفته و کشته. اینها نمونه هاییست که چگونه زن در اروپا بی ارج و زیر پا ریخته میباشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواهران و دختران ما، احمد کسروی، ص ۱۵.
مادر سفیان ثوری رَحِمَهُمَا الله به وی میگفت:
يا بني اطلب العلم وأنا أكفيك بمغزلي.
«پسرم! در پی فراگیری علم باش، و من با کارِ دوکریسیام (یعنی با ریسیدن نخ) مخارج تحصیل تو را تأمین میکنم.»
و همچنین میگفت:
يا بني إذا كتبت عشرة أحرف فانظر هل ترى نفسك زيادة في مشيك وحلمك ووقارك فإن لم يزدك فاعلم أنه لا يضرك ولا ينفعك.
«پسرم! هرگاه ده حرف را فراگرفتی به خودت بنگر که آیا در رفتار، بردباری و وقارِ تو پیشرفتی پدید آمده است یا نه؛ اگر چیزی بر تو نیفزوده، به خوبی این را بدان که فراگیری اینچنین علمی هیچگونه سودی در بر نخواهد داشت.»
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۱۰.
پینوشت:
در این روایت کوتاه اما ژرف، نکاتی گرانبها و تربیتی نهفته است که فراتر از یک واقعهٔ تاریخی، بازتابی از روح تمدن اسلامی در عصر زرین آن به شمار میرود.
نخست آنکه نقش مادران در شکوفایی علمی فرزندان جایگاهی بنیادین در فرهنگ اسلامی دارد. مادرِ سفیان، تنها مشوق فرزندش در طلب علم نیست، بلکه خود را متعهد به پشتیبانی مالی و معنوی از او میداند؛ نمونهای روشن از باور راسخ مادران مسلمان به ارزش دانش و پرورش نسلی دانا و دیندار.
دیگر آنکه، روایت دربردارندهٔ معیاری بنیادین برای تمییز علم حقیقی از علم بیاثر است. سفیان ثوری از زبان مادرش میآموزد که اگر دانش به بردباری، وقار و بهبود اخلاق نینجامد، نهتنها سودی ندارد، بلکه حتی زیانی هم بر آن مترتب نیست؛ زیرا در افق معنوی دین، «علمِ بیاثر»، بیارزش است.
در این میان، زندگی و سیرهٔ سفیان ثوری رحمهالله خود بازتاب روشن همان تربیت ایمانی و بینش اخلاقی است که مادرش در جان او نهاده بود؛ تربیتی که علم را به زهد پیوند میدهد، و دانش را به وقار و پرهیز.
سفیان، با نام کامل سفیان بن سعید بن مسروق ثوری، از قبیلهٔ «ثَور بن عبد مَناة» و با کنیهٔ «ابو عبدالله»، در سال ۹۷ هجری در کوفه چشم به جهان گشود و در سال ۱۶۱ هجری در بصره، در حال اختفا، از دنیا رفت.
وی یکی از پرآوازهترین راویان حدیث در جهان اسلام است، تا آنجا که لقب «امیرالمؤمنین در حدیث» به او اختصاص یافته است.
سفیان، در اوج شکوفایی علمی، دعوت خلفای عباسی به پذیرش منصب قضاوت را رد کرد و با کنارهگیری از قدرت، زندگیای زاهدانه را برگزید.
او حافظهای شگفت داشت و خود میگفت:
«چیزی را که بهخاطر سپردهام، هرگز فراموش نکردهام.»
از آثار او در حوزهٔ حدیث و فقه، کتابهای مشهوری چون الجامع الكبير، الجامع الصغير و رسالهای در علم فرائض (ارثشناسی اسلامی) برجای مانده است.
برای شناخت بیشتر شخصیت و اندیشهٔ او، میتوان به منابعی نظیر کتاب الأعلام اثر زرکلی، و نیز مناقبنامهای که ابن جوزی دربارهٔ او نگاشته، رجوع کرد.
در این پست سعی در نشان دادن قطرهای از دریای ترشحات ذهنی [خداناباور مشهور نیچه] را در معرض دیدگان خوانندگان گرامی قرار دهیم و قضاوت را به عهدهی خوانندگان منصف واگذار میکنیم.
نیچهی آتئیست دارای افکار نهیلیستی (پوچگرایی) خطرناکی میباشد تا حدی که در "کتاب فراسوی نیک و بد" (ص 127) مینویسد: «فکر خودکشی آرام بخشی قوی است.»
کسانی هستند که زندگی را در هر برههی زمانی که به تنگ آمده، خودکشی را بهترین راهکار برای خاتمهی زندگی میدانند، البته که صادق هدایت خداناباور نیز [پیرو همین تفکر خطیر بود] که بعد از 2 بار خودکشی، بالاخره بر اثر خودکشی موفق به عملی کردن این تفکر خطرناک شد!
آنچه از نوشتههای نیچه بر میآید یک ادبیات «زن ستیزانه و نژاد پرستانه» همراه با توهین و فحاشی به مقام انسانیت و کرامت بشر است.(هر چند انسان و انسانیت در نزد ملحدین گنگترین واژه بشریت است)
از مشهورترین گفتههای نیچه توهین عجیب به زنان است که میگوید: «به پیش زنانتان رفتید تازیانه را فراموش نکنید.»
حال برخی برای نشان دادن چهرهی خوب از نیچه فرمودند: این فقط از زبان یک پیر زن گفته شده نه از «جانب و باور نیچه»!
اما برتراند راسل ملحد در کتاب "تاریخ فلسفهی غرب" (ص 571 و573)، این گفتهی نیچه را تایید میکند و مینویسد:
«نیچه هرگز از پرخاش کردن به زنان نمیآساید و متنهای کتاب چنین گفت زرتشت را هم بازگو میکند... و در ادامه میگوید که زنان هنوز قابلیت دوستی پیدا نکردند، هنوز گربه و مرغند و گاوند ... »
اما نیچه فقط به این بسنده نکرده و در کتاب "چنین گفت زرتشت"(ص79) میگوید: «مرد را از زن هراس باید آنگاه که زن عاشق است. زیرا [مرد تنها در ژرفای روانش شریر است] اما [ زن بدذات] است.»
شاید این زن ستیزی نیچه را که راسل در کتابش "تاریخ فلسفهی غرب" (ص573) بازگو کرده بهتر درک کنیم:
«مرد شریف نیچه که خود اوست در خیالبافیهایش موجودی است به کلی عاری از همدردی و بیرحم و حیله گر و سنگدل و فقط علاقه مند به قدرت خویشتن»
و راسل در همان منبع (ص575) میگوید: «نیچه مکرر بر ضد همدردی موعظه میکند ... »
داستان این روشنفکر آتئیست آنجا جالب میشود که زنان را این چنین خطاب میکند:
خلقت زن دومین اشتباه خدا بود!
زنان مانند مار هستند(گمراه کننده)!
منشاء هر شر و بدی در دنیا زنان هستند!
the Anti christ ,chapter 48
http://www.lexido.com/EBOOK_TEXTS/THE_ANTICHRIST_.aspx?S=48
در این سایت نیز از نیچه چنین میخوانیم:
Woman is not yet capable of friendship: women are still cats and birds. Or, at best, cows.
زن لیاقت دوستی ندارد! زنان هنوز گربهاند و پرنده ... در حد اعلا ( بهترین حالت) گاوند!
http://www.theabsolute.net/misogyny/nietzschewom.html
در نهایت برای تایید بیشتر فردریش نیچه "در فراسویِ نیک و بد (Beyond Good and Evil) [ص123در قطعهی 131] مینویسد: «بدینسان مرد زن را آرام میخواهد_اما زن هر چقدر هم که خوب تمرین کرده باشد که ظاهر آرام به خود بگیرد بطبع، مانند گربه ناآرام است.»
این زن ستیزی نیچه پایانی ندارد و در قطعهی 127 بازهم این چنین زن را توصیف میکند: «علم با حیای زن راستین جور نیست.»
محقق: د.پشابادی
منابع:
چنین گفت زرتشت ترجمهی داریوش آشوری، چاپ بیست و هشتم، پاییز 1387.
فرانسوی نیک و بد، ترجمهی داریوش آشوری، چاپخانه دیبا.
تاریخ فلسفهی غرب نوشتهی برتراند راسل، ترجمهی نجف دریابندری، چاپ 1340، نشر الکترونیکی بهمن ماه 1388.
یکی از معلمان قرآن در یکی از مساجد مدینه نقل میکرد که روزی کودکی نزد من آمد و خواست در جلسات حفظ قرآن شرکت کند. به او گفتم:
ـ آیا چیزی از قرآن حفظ داری؟
پاسخ داد: بله.
با توجه به سن کمش گفتم: از جزء عم برایم بخوان. و خواند!
پرسیدم: سوره تبارک را هم حفظی؟ گفت: بله، و آن را نیز برایم خواند!
از حافظهاش با آن سن کم شگفتزده شدم. برای اطمینان بیشتر از سوره نحل پرسیدم؛ و وقتی دیدم آن را نیز از بر است، تعجبم دوچندان شد.
خواستم با سورهای بلندتر او را بیازمایم. پرسیدم: آیا سوره بقره را هم حفظ داری؟ پاسخ داد: بله.
و چون شروع به خواندن کرد و خطایی در قرائتش ندیدم، پرسیدم: تو حافظ کل قرآنی؟
جواب داد: بله.
سبحانالله، ماشاءالله، تبارك الله!
با شگفتی فراوان، از او خواستم فردا نیز بیاید، اما اینبار همراه پدرش.
فردای آن روز با پدرش دیدار کردم. سبحانالله! چگونه ممکن است با چنین پدری، فرزندی اینچنین پرورش یابد؟
پدری سهلانگار، بیتوجه به قرآن و سنت، چنانکه شاید از ظاهرش نیز نمیشد نشانی از دیانت و پایبندی به اسلام دید.
وقتی پدر را دیدم و او نیز بهت و حیرت مرا دریافت، بیدرنگ لب به سخن گشود و گفت:
ـ میدانم که از خود میپرسی چطور ممکن است من پدر چنین فرزندی باشم. بگذار حقیقت را برایت بگویم.
پشت پرده این ماجرا، مادری است که بهراستی بهاندازه هزار مرد میارزد.
ما در خانه سه فرزند داریم که هر سه حافظ قرآناند. دختر کوچکم تنها چهار سال دارد و حافظ جزء سیام است.
این مادر، از همان آغازِ زبان باز کردن فرزندان، به آنان قرآن آموخته و حفظ آن را تمرین داده است.
او با شیوهای جالب و دلنشین، بچهها را به حفظ قرآن تشویق میکند:
هر کدام از فرزندان که زودتر از بقیه، محفوظات روزانهاش را به پایان برساند، اختیار دارد شام آن شب را انتخاب کند تا مادر برایش بپزد.
هر کس در مرور محفوظات قبلی بهتر عمل کند، حق انتخاب مکان تفریحی آخر هفته را دارد.
و هر یک که موفق به ختم قرآن یا حفظ یک جزء شود، اجازه دارد مکان سفر خانواده را تعیین کند.
به این ترتیب، روحیهای سالم و پرنشاط برای رقابت در حفظ قرآن در میان بچهها شکل گرفته است.
بله، این است نمونهی زنِ صالحی که هرگاه اصلاح شود، خانهاش نیز اصلاح خواهد شد.
ستیتة محاملی بغدادی، فقیه، عالم و ریاضی دان برجسته (رحمها الله):
وی محدث، فقیه، عالم و حافظ کتاب الله "قرآن کریم" بود، و در علم ریاضیات، به ویژه در علم حساب و فرائض (علم تقسیم ارث بر ورثه) سرآمد گردید.
امام خطیب بغدادی (رحمه الله) میگوید:
"او قرآن و نیز فقه بر مذهب شافعی و فرائض و حساب و نحو و علوم دیگر را حفظ نمود و زنی بخشنده بود، بسیار صدقه می داد، اهل خیر بود و حدیث از وی به نگارش درآمده است." [۱]
حافظ ابن کثیر (رحمه الله) دربارهی او اظهار داشته است:
"قرآن را خواند و فقه و فرایض و حساب و نحو و... را حفظ نمود، و از عالمترین افراد زمان خود به مذهب شافعی بود." [۲]
امام صفدی (رحمه الله) نیز دربارهی وی میگوید:
"امة الواحد دختر قاضی ابوعبدالله حسین بن اسماعیل محاملی، از پدرش و اسماعیل وراق و عبدالغافر بن سلامه روایت نموده و قرآن را حفظ کرد و در مذهب شافعی به فقاهت رسید و در علم فرائض و علوم زبان عربی و دیگر علوم اسلامی به شهرت رسید، و حسن بن عبدالله بن خلال و دیگران از او روایت نمودهاند. و او مادر قاضی ابوالحسین محمد بن احمد بن قاسم محاملی و نامش سُتیته است، که برقانی گوید: او به همراه ابوعلی ابن ابوهریره فتوا میداد، و در ماه رمضان سال ۳۷۷ وفات یافت." [۳]
بنت المحاملی به مقام فتوادادن رسیده بود، امام ذهبی (رحمه الله) گوید:
"دختر محاملی، أمة الواحد دختر حسین، عالم، فقیه ومفتی بود، او نزد پدرش فقه آموخت و از وی و اسماعیل وراق و عبدالغافر حمصی روایت کرد. قرآن و نیز فقه شافعی را حفظ نمود و در علم فرایض و علوم زبان عربی سرآمد شد. نامش ستیته است... و دیگران گفتهاند: از فقیهترین افراد بود." [۴]
پینوشتها:
[۱] تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی (۴۶۳ هــ)، دار الکتب العلمیة، ج ۱۴، ص ۴۴۳
[۲] البدایة و النهایة، ابن کثیر الدمشقی (۷۷۴ هــ)، دار الفکر، ج ۱۱، ص ۳۰۶
[۳] الوافی الوفیات، صلاح الدین الصفدی (۷۶۴ هــ)، دار إحیاء التراث، ج ۹، ص ۲۲۱
[۴] سیر أعلام النبلاء، شمس الدین الذهبی (۷۴۸ هــ)، مؤسسة الرسالة، ج ۱۵، ص ۲۶۴