| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صحابه» ثبت شده است

دکتر زرین کوب در «کارنامه اسلام» ضمن تمجید از تمدن پر شکوه اسلامی،تنها راه پیروزی مسلمانان را بازگشت به علم و فرهنگ گذشته که در حقیقت در پیروی از مسلمانان قرون اولیه اسلام ( عصر صحابه و تابعین ) نهفته است می داند:
|چندخط‌کتاب

«تفوق غرب درین برخورد مستمر جز تفوق اسلحه اش که علم و فرهنگ اوست سببی ندارد »
«اگر دنیای اسلام می خواهد درین معرکۀ مخفی هم دست کم بقدر معرکۀ قدیم پیروزی بیابد، چاره یی جز آن ندارد که در «نوع اسلحۀ» خویش تجدید نظر کند، و بر اساس علم و فرهنگ گذشتۀ خویش – نه آنچه کورکورانه از غرب گرفته است – بنای علم و فرهنگ تازه یی بگذارد. سابقۀ تمدن و فرهنگ هزار سالۀ گذشته اش که بی شک در تاریخ انسانیت نقش مؤثری داشته است نشان می دهد که این کار برای وی شدنی استزود یا دیر»

«اکنون همه چیز بشارت می دهد که قلمرو اسلام بار دیگر از آن شوق و هیجان مقدس مشتعل خواهد شد

[دکتر زرینکوب - کارنامه اسلام،انتشارات شرکت سهامی انتشار،تهران ۱۳۴۸ هجری شمسی،شماره ۱۰۰،صفحه ۱۱]

رومی‌ها صحابی بزرگوار، عبدالله بن حُذافه و یارانش رَضِيَ اللهُ عَنهُم را اسیر کردند...

پادشاه آن‌ها به عبدالله گفت: از دین خود برگرد و نصرانی ( مسیحی ) شو تا من تو را در حکومت خود شریک گردانم و دخترم را به ازدواج تو در آورم.

عبدالله گفت: اگر تو همه‌ی حکومت خود را به من بدهی، از آيین محمد (صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) بر نمی‌گردم.

پادشاه گفت: پس من تو را به قتل می‌رسانم.

عبدالله گفت: اشکالی ندارد.

آن‌گاه به تیراندازان، دستور داد به سوی او شلیک بکنند، ولی او را هدف قرار ندهند. و در همین حال او را به آيین مسیحیت دعوت می‌دادند. عبدالله نمی‌پذیرفت. سپس پادشاه دستور داد تا اسیری از مسلمانان را بیاورند و جلوی چشم حذافه داخل آب جوش بیندازند. آن‌ها مردی از مسلمانان را آوردند و داخل آب جوش انداختند، دیری نگذشت که جز استخوان‌هایش چیزی باقی نماند. آن‌گاه دوباره آيین نصاری را به او پیشنهاد کردند، اما عبدالله نپذیرفت. سپس پادشاه دستور داد تا عبدالله را به داخل آب جوش بیندازند.

وقتی آن‌ها او را از زمین بلند کردند، به گریه افتاد.

پادشاه که فکر می‌کرد ترسیده است، دستور داد تا دوباره او را برگردانند و گفت: چرا گریه می‌کنی؟

عبدالله گفت: به این خاطر گریه می‌کنم که فقط یک جان دارم، ای کاش به اندازه‌ی موهای بدنم جان می‌داشتم و همه را یکی بعد از دیگری در راه الله از دست می‌دادم.

در بعضی روایات آمده است که او را تا چند روز زندانی کردند و آب و آذوقه ندادند، سپس پادشاه دستور داد تا برای او گوشت خوک و شراب ببرند.

عبدالله از خوردن آن‌ها امتناع ورزید.

پادشاه او را احضار نمود و پرسید: چرا غذا نخوردی؟

عبدالله گفت: در چنین حالتی خوردن آن‌ها برایم اشکالی نداشت، ولی چون می‌دانستم که تو خوشحال می‌شوی از آن نخوردم.

پادشاه گفت: آیا حاضری پیشانی مرا ببوسی تا تو را آزاد کنم؟

عبدالله گفت: همراهانم را نیز آزاد می‌کنی؟

پادشاه قول داد که همراهان او را نیز آزاد می‌کند.

آن‌گاه عبدالله پذیرفت و پیشانی او را بوسه زد. پادشاه نیز به قولش وفا کرد و آن‌ها را آزاد نمود.

هنگامی که عبدالله به مدینه رسید و جریان را برای عُمَر رَضِيَ اللهُ عَنهُ تعریف کرد، عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ  گفت: حق عبدالله بر همه‌ی ما است که پیشانی او را بوسه زنیم و قبل از همه من آن‌ را بوسه خواهم زد و برخاست و پیشانی عبدالله را بوسید.

[تفسیر ابن کثیر.٢/٦١٠]

عبدالله فرزند عُمَر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُما در هر جمعه لباس هایش را بخور می داد (این کار باعث می شد لباس هایش خوشبو شوند).


«...أَنَّ ابْنَ عُمَرَ كَانَ يُجَمِّرُ ثِيَابَهُ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ»

[ ابن أبي شيبة في المصنف٥٥٩١ ]

دکتر "جمشید چوکسی" از محققان برجسته ی زرتشتی و از پارسیان هند است که در کتاب  ستیز و سازش، برخورد مسلمانان و ایرانیان در دو قرن نخست هجری را مورد بررسی قرار داده است.

او می نویسد :

«طی آن دوران نخستین، از دست دادن ایمان به دین زرتشتی و فقدان ایمان نسبت به جامعه ای که این دین به آن مشروعیت می بخشید، همراه با اعتقاد به این که پیروزی های اعراب اعتبار اسلام را تأیید می کند، گه گاه منجر به گرویدن به دین جدید می شد.

سربازان اساوره یا سواره نظام زره پوش ساسانی، تحت فرمان سرداری به نام سیا* و مستقر در محل کلبانیه در خوزستان، پس از رسیدن به این نتیجه که خداوند بر آن است که جانب اعراب را بگیرد ، اسلام اختیار کردند.»


[ستیز و سازش، جمشید کرشاسپ چوکسی، ترجمه نادر میرسعیدی،صفحه ۹۴]

*سیاه سوار که به عربی سیاه اسواري هم نامیده می‌شد، یک نجیب زادهٔ بلوچ بود که یگان اشرافی اسواران سپاه امپراطوری ساسانی که متشکل از نجیب زادگان بلوچ بود را رهبری می‌کرد و در جریان فتح ایران با پذیرش اسلام به خدمت خلفای راشدین درآمد.

تنفر مردم ایران باستان از دین زرتشتی و دولت ساسانیان و گرایش قلبی ایرانیان به اسلام:

|منقول-ویرایش شده

یزدگرد سوم آخرین پادشاه سلسله ساسانی است که فرارهای مختلفی از تیسفون(مدائن) و نهاوند و شیراز و اصفهان و ری و یزد داشت و در نهایت به خراسان گریخت و در آنجا توسط ایرانیان کشته شد. یادمان نرود که بعد از دخالتهای ساسانیان در حجاز و حمایت آنها از پیامبران کذاب و دشمنی علنی با اسلام، وقتیکه اعراب مسلمان برای پایان دادن به خصومت ساسانیان علیه اسلام و مذاکره با یزدگرد آمدند تا از جنگ پرهیز شود و اسلام را در ایران تبلیغ کنند، این یزدگرد بود که به صحابه رَضِيَ اللهُ عَنهُم بی حرمتی و اهانت کرد و بر طبل جنگ کوبید که حتی رستم فرخزاد از رفتار یزدگرد با صحابه ناراحت شد. حتی بعد از فتح تیسفون و نهاوند اگر یزدگرد حاضر به صلح می شد، قطعا، در مقام پادشاهی باقی می ماند و جنگ هم پایان می یافت. یزدگرد حتی هنگامیکه در حال سقوط بود، دست از تجمل و هوسرانی برنمی داشت، کریستین سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان می گوید:

« یزدگرد با دربار و حرمسرای خود از پایتخت(تیسفون) گریخت در حالیکه هزار نفر طبّاخ، هزارتن رامشگر(نوازنده،خواننده)، هزار تن یوزبان، هزار تن بازبان و جماعتی کثیر از سایر خدمه همراه او بودند و شاهنشاه این گروه را هنوز کم می دانست»(١)

 تجمل گرایی شاهان ساسانی و در کنار بدعت آوری و ثروت اندوزی موبدان زرتشتی باعث شد، مردم ایران از دین و دولت ساسانی بیزار گردند.


حتی در جنگ قادسیه و بعد از آن بسیاری از سپاهیان یزدگرد از لشکر ساسانی جدا شده و به سپاه اندک اسلام پیوستند و در کنار مسلمانان علیه طاغوت ساسانی و موبدان زرتشتی جنگیدند. بلاذری در فتوح البلدان بیان میکند:

« رستم فرخزاد در نبرد قادسیه ٤٠٠٠ تن به همراه داشت، و آنان را سپاه "شهان شاه" می نامیدند. ایشان امان خواستند به این شرط که هرکجا مایل باشند زندگی کنند و با هرکه خواهند حلیف (هم پیمان) شوند و در حق ایشان عطایا مقرر گردد. خواسته آنان پذیرفته شد و به بنی تمیم پیوستند و سعد رَضِيَ اللهُ عَنهُ به آنها منزل داد و برای هر یک از ایشان یک هزار مقرر داشت که بزرگ این عجمان "دیلم" نام داشت. برخی از این عجمان ساکن بصره و برخی ساکن شام شدند و اسلام آوردند و عزّت یافتند و در فتح مدائن و فتح جلولاء شرکت داشتند»(٢)

زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت به موردی دیگر از گرایش سپاهیان ساسانی به اسلام اشاره میکند. او می نویسد: 

« حتی از سواران ساسانی، بعضی به طیب خاطر مسلمانی را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند. چنانکه سیاه اسواری(سیاه سوار بلوچ) با عده ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون کر و فر تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به اسلام گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند»(٣)

یزدگرد حتی توسط مردم و امرای ساسانی مورد حمایت قرار نگرفت. کریستین سن می نویسد: « یزدگرد بعد فرار از تیسفون وارد نهاوند شد و پس از شکست در نهاوند به شیراز و اصفهان و ری و یزد و سیستان و خراسان رفت. یزدگرد در سیستان و خراسان برای تدارک سپاه بوسیله امرای محلی مورد حمایت واقع نشد او حتی از خاقان چین استمداد کرد که نتیجه ای نداشت. یزدگرد از نیشابور به طوس رفت ولی کنارنگ آنجا هم حاضر نشد به او پناه دهد. به ناچار روی به مرو نهاد، یزدگرد در مرو هم، زنان حرمسرا و دیگر زنان شاهی را با خود همراه داشت. حتی "ماهوی" مرزبان مرو با همکاری "طرخان" حاکم طخارستان قصد دستگیری یزدگرد را داشت که یزدگرد گریخت و وارد آسیابی شد و از آسیابان برای گذراندن شب پناه خواست و در آسیاب بدست آسیابان یا سواران ماهوی هلاک شد و جسدش به رود مرو انداخته شد»(٤)

جمشید کرشاسپ چوکسی که زرتشتی می باشد در کتاب ستیز و سازش بیان میکند: 

« هنگامیکه یزدگرد شاه شد، بیست سال فرمانروایی کرد، در آن زمان تازیان به شمار فراوان به ایران تاختند. یزدگرد(خود) در نبرد با آنان رویارو نشد. (بلکه) به خراسان و ترکستان(یا ماوراءالنهر) گریخت. او در آنجا به جستجوی اسبان و مردان برآمد، ولی مردم او را کشتند»(٥)

نکته: پُر واضح است که نارضایتی و بیزاری ایرانیان از دین و دولت ساسانی بحدی بود که حتی در شرایط جنگی هم، از پادشاه خود، نه تنها حمایت نکردند بلکه او را به قتل رساندند. اوضاع فلاکت باری که ساسانیان و موبدان زرتشتی برای ایرانیان رقم زده بودند، یک عامل جدی در سقوط ساسانیان و استیصال دیانت زرتشتی بود.


منابع:

(١) ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، صفحه ٦٥٥

(٢) فتوح البلدان بلاذری، ترجمه محمد توکل، صفحه ٣٩٨ و ٣٩٩

(٣) دو قرن سکوت، زرینکوب، صفحه ٧٥

(٤) ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه یاسمی، صفحه ٦٥٨,٦٥٩

(٥) ستیز و سازش، جمشید کرشاسپ چوکسی، ترجمه نادر میرسعیدی، صفحه ٢٥

عُمَر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ ایراد خطبه کرد و فرمود :

سر و صدای زیاد یک مرد شما را شگفت زده نکند
مرد کسی است که ادای امانت کند و از ریختن آبروی مردم خودداری نماید.


لَا يُعْجِبَنَّكُمْ مِنَ الرَّجُلِ طَنْطَنَتُهُ ، وَلَكِنَّهُ مَنْ أَدَّى الْأَمَانَةَ ، وَكَفَّ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ فَهُوَ الرَّجُلُ.
الزهد لابن المبارك (٢٩٥).

«۱۰ نكته پرسود از کتاب دو قرن سکوت»



|منقول - با مقداری ویرایش


از جملۀ کتاب هایی که اسلام ستیزان به عنوان نقل مجالس در میان خود می گردانند و به آن افتخار می کنند، کتاب دو قرن سکوت جناب زرینکوب می باشد. البته زرینکوب و کتابش برای ما در مقام حجیت نیستند، اما از آنجایی که اسلام ستیزان آن را قبول داشته و چه بسا برای شبهه پراکنی از آن استفاده می کنند. در نتیجه تصمیم گرفتیم که ۱۰ اعتراف مهم از این کتاب را استخراج کنیم :


۱. پشت کردن مردم به حکومت و آیین زرتشت!


«در ولایاتی مانند ری و قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را می پذیرفتند، اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود، کس به دفاع از آن علاقه و رغبتی نداشت.» [۱]



۲. سقوطی که راه گریزی نداشت!


«باری آیین زرتشت، در پایان دورۀ ساسانی، بر اثر بدعت های دینی و درنتیجه فساد و انحطاط موبدان ضعیف گشته بود. نفوذ آیین عیسی و بودا نیز از دو جانب شرق و غرب، آن را در میان گرفته بود و هر روز ضعیف ترش میکرد! شاید اگر اسلام از راه جزیرة العرب نمی رسید، آیین زرتشت در برابر نفوذ این دو دین خود را یکسره باخته بود.» [۲]



۳. کمی از انوشیروان عادل بشنویم.


«با کشتار شگفت انگیز و بی شفقتی که خسرو انوشیروان از پیروان مزدک کرد، موبدان گمان بردند که آیین پسر بامداد یکسره از جهان بر افتاد، اما این گمان درست در نیامد و آیین مزدک حتی پس از سقوط ساسانیان باقی ماند.» [۳]



۴. سربازان وفادار یزدگرد!!


«در حقیقت وقتی سعد به مدائن در آمد، مدافعان، آن را فرو گذاشته و رفته بودند. ایوان را لشکریان یزدگرد خود در هنگام گریز غارت کرده بودند، اما فاتحان آنها را دنبال کردند و مال های غارتی را از آنها باز ستاندند.» [۴]




۵. بار سنگین مخارج بر دوش کشاورزان و پیشه وران!


«بدینگونه سپاهیان یاغی و روحانیون فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشه ای دیگر نداشتند. پیشه وران و کشاورزان نیز، که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمی بردند، بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود...» [۵]



۶. نقشه دستگیری پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم!!


«گفته اند که پرویز از خشم و نخوت، نامۀ پیامبر را پاره کرد و بباذان فرماندار یمن نوشت که این عرب گستاخ را بند برنهد و نزد او فرستد. خشم پرویز از این بود که این مرد تازی، با اینکه از بندگان اوست چگونه جسارت کرده است و باو پیغام و نامه ای چنین نوشته است.» [۶]



۷. پیامی تازه با محوری زیبا!


«پیام تازه ای که محمد خود را حامل آن می دانست، همۀ جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند، و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد. نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت، بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیون گشته بود، در آن روزگاران به چنین پیام دل نشینی نیاز داشتند و آن را مژدۀ رهایی و نجات تلقی میکردند.» [۷]



۸. حَكَمتَ عَدَلتَ أَمِنتَ فَنِمتَ رَسيخَ البال!


«در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش تا درجۀ خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به درگاه می رفتند پَنام در روی می کشیدند، چنانکه در آتشگاه ها رسم بود، عربان ساده دل وحشی طبع با خلیفۀ پیامبر خویش، که امیر آنان بود، در نهایت سادگی سلوک می کردند. خلیفه با آنان در مسجد می نشست و رأی میزد...» [۸]


۹. اسلام پذیری ایرانیان!


«بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و اشتیاق پذیرفتند. دین تازه ای که عربان آورده بودند، از آیین نیاکان خویش برتر می یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را برابر توحید محض و بی شایبۀ اسلام شرک و کفر می شناختند.» [۹]



۱۰. مسلمانان فاتح چگونه بودند؟


«این اعراب که جای خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانی را می گرفتند، مردم ساده و بی پیرایه ای بودند که جز جبروت خدا را نمی دیدند. خلیفۀ آنها که در مدینه می زیست از آن همه تجمل و تفنن که شاهان جهان را هست، هیچ نداشت و مثل همۀ مردم بود. آنها نیز که از جانب او در شهر ها و ولایت های تسخیر شده به حکومت می نشستند و جای مرزبانان و کنارنگان پادشاهان ساسانی بودند، زندگی سادۀ فقر آلود زاهدانه یا سپاهیانه داشتند.» [۱۰]



-----------------

پی نوشت ها:

[۱] دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۱

[۲] همان، ص ۲۶۶

[۳] همان، ص ۲۵۹

[۴] همان، ص ۶۰ و ۶۱

[۵] همان، ص ۴۹

[۶] همان، ص ۵۰

[۷] همان، ص ۵۰

[۸] همان، ص ۷۳

[۹] همان، ص ۲۵۴

[۱۰] همان، ص ۷۲


عُمَر بن خَطَّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ برای اهل کوفه نوشت:


سوره برائت را بیاموزید

و سوره نور را به زنان تان آموزش دهید.


تعلَّمُوا سورةَ براءة، وعَلِّمُوا نساءَكم سُورةَ النُّور.

سعيد بن منصور في ((التفسير)) (۱۰۰۳)


پ ن:

سوره برائت : به بیان جهاد و ولاء و براء پرداخته و از این جهت مرد ها به آن نیازمندند

و سوره نور : به پاکدامنی و حجاب و پوشش و احکام و مجازات زنا پرداخته و حاوی توصیه های بسیار ارزشمند برای بانوان است.

عبد الله بن مسعود رَضِيَ اللهُ عَنهُ :


ای مردم ! علم بیاموزید

سپس هرکه آموخت (به آن) عمل کند.



أَيُّـهَا النَّاسُ تَعَلَّمُوا فَـمَنْ عَــلِمَ فَلْيَعْمَـلْ

[«أبو داود في الزهد»(١٦٦)]

ابوبکر رَضِيَ اللهُ عَنهُ بعد از وفات رسول الله صَلّى اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم به عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت:

همانگونه که رسول الله صَلّى اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم به دیدار ام اَيمَن رَضِيَ اللهُ عَنها می رفت، ما نيز به دیدار او برويم.

راوی می گويد: هنگامی که نزد ام ايمن رفتند، گريست.

ابوبکر و عمر به وی گفتند: چرا گريه می کنی؟ آیا نمی دانی آنچه نزد الله است برای پيامبرش بهتر است.

ام ايمن گفت: به دلیل ندانستن اين مساله گریه نمی کنم که آنچه نزد الله متعال وجود دارد برای پيامبرش بهتر است، بلکه دلیل گریه ام قطع شدن وحی از آسمان است.

[راوی می گويد:] اين سخن ام ايمن، ابو بکر و عمر را نيز به گريه انداخت و هر دو همراه او گريستند.


[به روایت مسلم]


به عباس «رَضِيَ اللّهُ عَنهُ» عموی پیامبر «صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَسَلَّم» گفته شد :

کدامیک بزرگتر هستید؟ شما یا پیامبر «صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم»؟


پاسخ داد :


او از من بزرگتر است

ولی من قبل از او متولد شده ام.


قِيلَ لِلْعَبَّاسِ بن عبدالمطّلب :أيُّما أكبر ؟ أَنْتَ أَمِ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ؟ فَقَالَ : " هُوَ أَكْبَرُ مِنِّي وَأَنَا وُلِدْتُ قَبْلَهُ ".

رواه الطبراني، كما قال الهيثمي في ((مجمع الزوائد)) (۹/۲۷۳)، والحاكم (۳/۳۶۲)، قال الهيثمي: رجاله رجال الصَّحيح.


عبداللّه بن مسعود رَضِيَ اللّهُ عَنهُ :


در رابطه با برپاکردن نماز مراقب فرزندانتان باشید و آنها را به امور خیر عادت دهید زیرا کار خیر عادت کردنیست.



حَافِظُوا عَلَى أَبْنَائِكُمْ فِي الصَّلَاةِ ، وَعَوِّدُوهُمُ الْخَيْرَ فَإِنَّ الْخَيْرَ عَادَةٌ.

[ المعجم الكبير للطبراني ٩١٥٥ ]

سَعد رَضِیَ اللّهُ عَنهُ بنابر درخواست رستم فردی را به نام ربعی بن عامر رَضِیَ اللّهُ عَنهُ فرستاد. رستم جایگاه را با تزیینات بسیار باشکوه از فرش‌های زربافت و بالشت‌های ابریشمی و طلا و جواهرات فراوان آراسته کرده بود، در حالی که تاج ویژه و گرانبهای خویش را بر سر گذاشته بود بر تختی طلایی نشست.

«ربعی بن عامر» بدون توجه به تزیینات و مظاهر شگفت‌انگیز وارد محل شد و با خونسردی تمام پهلوی رستم نشست. رستم از وی سؤال نمود به چه منظور آمده‌اید؟

«ربعی بن عامر» جواب داد:

اللهُ ابْتَعَثَنَا لِنُخرِجَ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إلِى عبادة رب العباد ومنْ ضِیقِ الدُّنْیا إِلى سِعَتِهَا وَمِنْ جَورِ الأدیانِ إلى عدلِ الإسلامِ.

«اللّه ما را فرستاده است تا درآوریم آن کسی را که الله می‌خواهد از عبادتِ بندگان به سوی عبادتِ پروردگارِ بندگان، و از تنگنایِ دنیا به وسعت و پهنای آن و از ستمِ ادیان به عدالتِ اسلام».


.البدایة والنهایة، ج: ۷، ص: ۳۹ چاپ بیروت ۱۹۶۶م.

.چنانچه ابن حجر در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» آورده است: وی صحابی می‌باشد. احنف ولایت تخارستان را به وی سپرد. الاصابة، ج: ۱، ص: ۵۰۳.


از ابوهُرَیره رَضِیَ اللّهُ عَنهُ روایت است که:

صحرانشینی در مسجد ادرار کرد؛ مردم برخاستند تا با او برخورد کنند که رسول اللّه صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَسَلَّم فرمود:


«دَعُوهُ وَأَرِیقُوا عَلى بَوْلِهِ سَجْلاً مِنْ مَاءٍ، أَوْ ذَنُوبًا مِن مَاءٍ، فَإِنَّما بُعِثتُم مُیَسِّرِینَ ولَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِینَ»


«او را به حالِ خود رها کنید و یک سطل آب بر محل ادرارش بریزید؛ شما مأموریت یافته اید که آسان بگیرید، نه اینکه سخت بگیرید».


منبع: [روایت متفق علیه]

دریافت تصویر
حجم: 218 کیلوبایت

اسامه رَضِیَ اللهُ عَنهُ در جنگ، کسی را کشته بود که کلمه لا إله الا الله را می‌خواند [البته به این گمان که او از روی ترس آن را می‌گوید]

پیامبر صلی الله علیه وسلم از شنیدن این واقعه بسیار ناراحت شد و اسامه را مورد ملامت قرار داد و فرمود:

آیا با وجود این که او لا اله الا الله می‌گفت، باز هم تو او را کشتی؟ اسامه جواب داد :ای رسول خدا! او این کلمه را از روی ترس شمشیر گفته بود. پیامبر فرمود: آیا قلبش را شکافتی تا بدانی این کلمه را از ترس گفته است؟!


[صحیح مسلم ح ۹۶]

«اَلحَسَنُ وَ الحُسَینُ سَیدَا شَبَاب اَهل الجَنّة»

حسن و حسین سرداران جوانان بهشت اند

«مسند امام احمد،ترمذی،ابن ماجه،و نسائی از ابی سعید خدری رضی الله عنه»

آنچه که بر هر فرد دانا و منصف،مبرهن و واضح است وجود محبت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم در نزد اهل سنت و جماعت می باشد که البته همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز جزو تعریف «اهل بیت» محسوب می شوند و تنها افراد نادان و یا مغرض منکر این قضیه هستند.کثرت روایات و مطالب موجود در مدح و ستایش اهل بیت رضی الله عنهم اجمعین در کتب اهل سنت و جماعت،کثرت نامگذاری مفتخرانه فرزندان توسط اهل سنت و جماعت به نام های گرانقدر اهل بیت و دلائل بسیار دیگر،گواه این ادعای درست هستند که اهل سنت و جماعت با افتخار دوستدار خاندان بزرگوار پیامبرشان می باشند و هیچ چیز و هیچ کسی نمی تواند باعث خارج شدن این محبت ارزشمند از روح و قلب آنان گردد.

در ادامه سرودی بسیار دلنشین در وصف دو سردار جوانان اهل بهشت تقدیم می گردد که ان شاء الله از شنیدن آن لذت خواهید برد.

دریافت
حجم: 3.34 مگابایت

شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی،شاعر و نویسنده نامدار قرن هفتم هجری یکی از بزرگترین متفکران و شاعران و ادیبان ایران است که در تمام خطّه ایران زمین یکّه تاز میدانهای فصاحت و بلاغت و سخنوری می باشد.این شاعر بلند پایه،استاد مسلّم غزلِ سبک عراقی و نثر مسجّع یعنی نوشته آهنگدار و موزون است.و غزلیات،قصائد،قطعات و ترکیب بندهایش به روانی آب زلالند و دو اثر جاویدانش گلستان و بوستان قرن ها بر عقول و قلوب ایرانیان حکومت می کنند.

گلستان دارای نثری مسجّع آمیخته با شعر، و بوستان شعری است در قالب مثنوی در بحر متقارب  (هم وزن با شاهنامه فردوسی) که در زمینه‎های اجتماعی، اخلاقی، عرفانی، دینی و... سروده شده است.

سعدی در نظامیه بغداد از محضر جمال الدین عبدالرحمن ابوالفرج بن جوزی دوم (درگذشته به سال 636) مدّرس مدرسه مستنصریّه، و عارف معروف شیخ شهاب‎الدین ابوحفص عمر بن محمّد سهروردی صاحب «عوارف المعارف» (درگذشته به سال 632) تلمذ نمود . و از علم و دانش و عرفان هر دو نهایت استفاده کرده است.

اینک در باغ کلیات  سعدی که شامل دیوان اشعار، بوستان و گلستان است به گشت و گذار می‎پردازیم:

۱- ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدینش

در ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم خلفای راشدین را چنین نیکو می‌ستاید.

چه نعت پسندیده گویم ترا؟ /علیک السّلام ای نبیّ الورا

درود مَلَک بر روان تو باد/ / بر اصحاب و بر پیروان تو باد

نخستین ابوبکر پیر مُرید / عُمَر پنجه بر پیچ دیو مرید

خردمند، عثمان شب زنده دار / چهارم علی شاه دلدل سوار


 (بوستان- 209)

سعدی عارفی است که از قید و بند قشری گری گذشته و در سایۀ سلوک و مصاحبت با عارف آزاد مردی چون شهاب الدین سهروردی به کمالات معنوی رسیده است.

 

۲- عجز ابوبکر صدیق از معرفت الهی

سعدی، ادیب نکته پرور و قافیه پرداز دفتر معانی در «رساله در عقل و عشق» کمال معرفت صدّیقان را در شناخت کمال الهی ناتوان می‎داند:

«امیرالمؤمنین ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ نکو گفته است که «یا مَن عَجَزَ عَن مَعرِفَتِهِ کمالُ مَعرِفَةِ الصدّیقینَ»، معلوم شد که غایت معرفت هرکس مقام انقطاع اوست به وجد از ترقی» .

۳- ستایش سالار عادل، عمر

قطعات دلنشین بوستان به انسان درس آزادگی و فضیلت و شرف می‌دهند، و رنگ آمیزی صحنه‎ها چنان است که بهتر از آن نمیتوان سرود. این معمار کاخ رفیعِ اخلاق و کرامت انسانی سالار عادل عُمَر را اینگونه می‎ستاید:

 

گدائی شنیدم که در تنکجای / نهادش عُمَر پای بر پشتِ پای

ندانست درویش بیچاره کوست / که رنجیده، دشمن نداند ز دوست

بر آشفت بر وی که کوری مگر؟ / بدو گفت سالار عادل، عُمَر

نه کورم و لیکن خطا رفت کار / ندانستم از من گنه در گذار

چه مُنصف بزرگان دین بوده‎اند / که با زیر دستان چنین بوده‎اند

بنازند فردا تواضع کنان / نگون از تواضع سر گردِ نان

اگر می بترسی ز روز شمار / از آن کز تو ترسد خطا در گذار

مکن خیره بر زیر دستان ستم  /  که دستیست بالای دست تو هم

(بوستان – 338، 339)

۴- ستایش شاه مردان علی

شاه مردان، علی مرتضی نمونه و فصل الخطاب جوانمردی و کرم است. در حکایتی پند آموز، راه آزادگی و گرفتن دست افتاده چنین ترسیم می‎شود.

بزارید وقتی زنی پیش شوی / که دیگر مخر نان ز بقال کوی

به بازار گندم فروشان گرای / که این جو فروشیست گندم نمای

نه از مشتری کز دحام  مگس / بیک هفته رویش ندیدست کس

بدلداری آن مرد صاحب نیاز / بزن گفت کای روشنائی بساز

بـه امید مـا کلبـه اینجا گـرفت / نه مردی بود نفع از او واگرفت

ره  نیک  مـردان آزاده  گیر / چه استاده‌ای دست افتاده گیر

ببخشای کانان که مرد حقند / خریدار دکـان  بی  رونقند

جوانمرد اگر راست خواهی ولی‌ست / کـرم ، پیشـۀ  شـاه  مـردان  علی‌ست

(بوستان – 272)

۵- قصیده‎ای غرّا و بلیغ در مدح خلفا

در قصیده‎ای غرّا و بلیغ در ستایش خداوند و پیامبرصلی الله علیه و سلم  و یارانش چنان به سلاست و روانی دُر افشانی می‎کند که بلندای قصیده را با لطافت و نرمی حریر گونۀ غَزَل می‌آراید:

یارب به دست او که قمر زان دو نیم شد / تسبیح گفت در کف میمون او حصا

کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر / ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا

تریاق در دهان رسول آفریده حق / صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟

ای یار غار سید و صدیق نامور / مجموعهٔ فضائل و گنجینهٔ صفا

مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند / لیکن نه همچنانکه تو در کام اژدها

یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا

دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی / گر خواجهٔ رسل نبدی ختم انبیا

سالار خیل خانهٔ دین صاحب رسول / سردفتر خدای پرستان بی‌ریا

دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند / عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟

دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد / در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا

آن شرط مهربانی و تحقیق دوستیست / کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا

خاصان حق همیشه بلیت کشیده‌اند / هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند / جبار در مناقب او گفته هل اتی

زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او / در یکدگر شکست به بازوی لافتی

مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود / جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا

دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت / لشکر کش فتوت و سردار اتقیا

فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست / ماییم و دست و دامن معصوم مصطفی

پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان / وینان ستارگان بزرگند و مقتدا

 (قصائد فارسی – 882-883)

۶- تشبیه علاءالدین عطا ملک جوینی به مسیح و عمر بدعت شکن

در قصیده‎ای در ستایش علاء الدین عطا ملک جوینی، او را به مسیح و عُمَر بدعت شکن تشبیه می‌کند:

چنان رمند و دوند اهل بدعت از نظرش  / که از مسیحا دجّال و از عُمَر، شیطان

(قصائد فارسی – 932)

۷- علی زاهد شب و پیکارگر روز

علی زاهد شب و پیکارگر روز، در نهایت فروتنی و عظمت روحی، نظرِ مخالف عقیده خود را در مجلس می‎پذیرد:

کسی مشکلی برد پیش علی / مگر مشکلش را کند منجلی

امیر عدو بند مشکل گشای / جوابش بگفت از سر علم و رای

شنیدم که شخصی در آن انجمن / بگفتا چنین نیست یا باالحسن

نرنجید از او حیدر نامجوی / بگفت ارتو دانی از این به بگوی

بگفت آنچه دانست و بایسته گفت / به گل چشمهٔ خور نشاید نهفت

پسندید از او شاه مردان جواب / که من بر خطا بودم او بر صواب

به از من سخن گفت و دانا یکی است / که بالاتر از علم او علم نیست

 (بوستان -337، 338)

برگرفته شده از کتاب : خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی ، تألیف: فریدون سپهری

👤نظامی گنجوی


وین خانه هفت سقف کرده


بر چار خلیفه وقف کرده


صدیق به صدق پیشوا بود


فاروق ز فرق هم جدا بود


وان پیر حیائی خدا ترس


با شیر خدای بود همدرس


هر چار ز یک نورد بودند


ریحان یک آبخورد بودند


زین چار خلیفه ملک شدراست


خانه به چهار حد مهیاست


منبع؛ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون》نعت پیغمبر اکرم

https://ganjoor.net/nezami/5ganj/leyli-majnoon/sh2/


این شاعر پر آوازه که مطمئنا جزء  ناگسستنی و بسیار کلیدی زنجیره ی ادبیات و فرهنگ سرزمین مان می باشد در جایی دیگر این چنین زیبا می سراید؛


به ار گوهر جان نثارش کنم


ثنا خوانی چار یارش کنم


گهر خر چهارند و گوهر چهار


فروشنده را با فضولی چکار


به مهر علی گرچه محکم پیم


ز عشق عمر نیز خالی نیم


همیدون در این چشم روشن دماغ


ابوبکر شمعست و عثمان چراغ


بدان چار سلطان درویش نام


شده چار تکبیر دولت تمام


منبع؛ نظامی » خمسه » شرف نامه《در معراج پیغمبر اکرم

https://ganjoor.net/nezami/5ganj/sharafname/sh4/


جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد، متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی (زادهٔ ۵۳۵ هـ. ق در گنجه – درگذشتهٔ ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق) شاعر و داستان‌سرای ایرانی و پارسی‌گوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که به‌عنوان پیشوای داستان‌سرایی در ادب پارسی شناخته شده‌است.

نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر پارسی است، که نه‌تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر پارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانش‌های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گسترده‌ای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته می‌شود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است.


برگرفته شده از ویکی پدیا؛

https://fa.m.wikipedia.org/wiki/نظامی_گنجوی


پی نوشت ها؛

منظور از صدیق؛صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافة است.

منبع؛ دهخدا-لغتنامه

فاروق؛

فاروق . (اِخ ) لقب عمربن خطاب است (در عرف اهل سنت و جماعت ).

منبع؛ دهخدا-لغتنامه


  • شما با چه کسی ازدواج می کنید و یا به چگونه فردی دختر می دهید؟

دریافت تصویر
حجم: 71 کیلوبایت

امام عبدالرزاق صنعانی رحمه الله می‌فرماید: 


به مکه آمدیم (برای ادای مناسک حج) و شخصی که ملقب به مهدی بود (پسر ابو جعفر منصور حاکم عباسی) نیز به آنجا وارد شده بود. توفیق یافتم که به دیدار سفیان ثوری بروم در حالیکه تازه از مجلس مهدی برگشته و بسیار عصبانی و ناراحت بود. علت را جویا شدم و او گفت: قبل از آمدن شما، من را به زور پیش مهدی بردند و او به من گفت: ای ابا عبدالله مدتها است که تو را نزد خود می‌خوانیم ولی تو از آمدن امتناع می‌کنی، تا اینکه خداوند در بهترین مکان و زمان (ایام حج) تو را در مجلس ما حاضر کرد، هر نیاز و حاجتی داری بیان کن.

من هم به او گفتم: من چه نیاز و حاجتی در نزد تو دارم؟!!! در حالیکه فرزندان مهاجرین و انصار از گرسنگی در پشت درهای قصر تو می‌میرند. 

شخصی که ملازم مهدی بود به من گفت: ای ابا عبدالله فضولی نکن و نیاز و حاجتت را به امیرالمٶمنین بگو. 

گفتم: من هیچ نیازی به کمک او ندارم، براستی که از اسماعیل بن ابی خالد شنیدم که می‌گفت: عمر بن الخطاب رضی الله عنه حج را به جا آورد سپس از حسابدار خود پرسید: در این حج چه مقداری خرج کردیم؟ حسابدار گفت: دوازده دینار، امام عمر رضی الله عنه فرمود: زیاد خرج کردیم ...اسراف زیادی کردیم.

و این در حالی است که در نزد شما هزینه‌ها و خرجهایی می‌شود که سر به کوه و فلک می‌کشد.


سپس مهدی به من گفت: ای ابا عبدالله به نظر تو وقتی که نمی‌توانم به هر صاحب حقی حق و حقوقش را بپردازم چه کار باید بکنم؟ به او گفتم: در خانه‌ات بنشین و مواظب دین و ایمان خودت باش و کار حاکمیت را به کسی بسپار که بتواند حق و حقوق مردم را بپردازد.


ملازم در حالی که مهدی سکوت کرده بود به من گفت اگر نیاز و حاجتی نداری زود از حضور امیرالمؤمنین خارج شو... و من هم برگشتم.


کتاب: الجرح و التعدیل ج ۱ ص۱۱۰