| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناظره» ثبت شده است

# خط ـ نوشته

در روزگار ما، پدیده‌ی گفت‌وگو و مناظره، که در اصل می‌تواند بستری برای تبیین حقیقت و ارتقای فهم جمعی باشد، گاه چنان از معنا و غایت اصیل خود تهی می‌شود که بیشتر به جدل‌هایی سطحی و بی‌ثمر می‌ماند. برخی افراد را می‌توان دید که چنان شتاب‌زده و بی‌قاعده به مجادله گرایش دارند که به محض آن‌که بشنوند کسی، حتی در موضوعی فرعی و نه چندان حیاتی، اظهار نظری کرده است، بی‌درنگ اعلامیه‌ای منتشر می‌کنند و او را به «مناظره» فرا می‌خوانند! این رویکرد، در بسیاری موارد، نه از سر دغدغه‌ی حقیقت، بلکه از انگیزه‌هایی چون میل به دیده‌شدن، شهرت‌طلبی یا گاه از روی خامی و ناپختگی فکری و اخلاقی نشأت می‌گیرد.

برای دقت بیشتر در فهم این پدیده، خوب است نگاهی به خود واژه‌ی مناظره بیفکنیم. «مناظره» مصدر باب مفاعله از ریشه‌ی «نظر» است و در اصل به معنای «نگریستن متقابل و سنجش اندیشه‌ها با هدف رسیدن به حقیقت» آمده است. این واژه، برخلاف «جدال» که بیشتر بار منفی دارد، دلالت بر فرایندی عقلانی، متقابل و متین دارد که در آن دو طرف با نگاهی دقیق و استدلالی، به بررسی موضوعی می‌پردازند؛ نه برای غلبه بر دیگری، بلکه برای کشف حقیقت. با این حال، آن‌چه امروز گاه با نام مناظره عرضه می‌شود، در واقع چیزی جز جدل‌های بی‌پایه نیست که بیشتر به هیاهوی رسانه‌ای یا رقابت‌های شخصی شباهت دارد.

حال آن‌که اگر به سیره‌ی علمی و عملی پیشوایان دین بنگریم، درمی‌یابیم که آنان، برخلاف این رویه‌های رایج و سطحی، به‌شدت از جدل‌های بی‌ثمر پرهیز می‌کردند. پرهیز آنان نه از سر ضعف علمی، بلکه از آن‌رو بود که می‌دانستند مجادله‌ی بی‌ضابطه، هم موجب اتلاف وقت است و هم به تضعیف اصول اخلاقی، معنوی و روش‌مند گفت‌وگو منجر می‌شود. در آثار این ائمه، مباحثه تنها در موارد معدود و پس از سنجش دقیق شرایط، نیت‌ها، و تبعات آن پذیرفته شده است؛ و حتی در آن موارد نیز، مرز اخلاق و انصاف هرگز زیر پا گذاشته نمی‌شد.

مناظره، اگر با نیت کشف حقیقت، در فضایی عقلانی، اخلاقی و با رعایت آداب علمی انجام گیرد، می‌تواند بسیار پربرکت و سازنده باشد. اما هنگامی که به ابزاری برای خودنمایی، غلبه‌طلبی یا سرگرمی بدل شود، نه‌تنها ثمری ندارد، بلکه می‌تواند به انحطاط فرهنگی و افول اخلاقی بینجامد. از همین رو، بازگشت به سنت عقلانی و اخلاقیِ پیشوایان علم و دین، ضرورتی حیاتی برای سلامت فضای فکری جامعه است.

  • حسین عمرزاده

# خط ـ نوشته

نیتِ دعوت و راهنمایی دیگران، بی‌تردید یکی از شریف‌ترین نیت‌های انسانی و دینی‌ست. اما اگر این نیت بلند، بدون دقت و ضابطه‌مندی پی گرفته شود، ممکن است پیش از آن‌که به دیگران آسیبی برساند، خود ما را دچار آسیب کند. کم‌ترین پیامدش، فرسودگی روحی و اتلاف وقت‌های باارزشی‌ست که می‌توانست در مسیر خودسازی و رشد به‌کار رود.

از همین‌روست که معمولاً کسانی که به مجادله‌های بی‌پایان خو می‌گیرند، به‌تدریج از ساحت معنوی فاصله می‌گیرند و خلق‌و‌خویی تند و بی‌ملاحظه پیدا می‌کنند؛ بی‌آن‌که خودشان متوجه باشند. این دگرگونی آرام و پنهان، خطرناک‌ترین بخش ماجراست.

در سوی مقابل، بسیاری از کسانی که در فضای عمومی، به‌ویژه مجازی، با ظاهری علاقه‌مند به گفت‌وگو و مناظره وارد میدان می‌شوند، در واقع اهدافی از پیش طراحی‌شده و گاه حساب‌شده دارند. آن‌ها بیش از آن‌که به حقیقت‌جویی پایبند باشند، به‌دنبال اجرای نقشه‌هایی هستند که گاه منتهی به تخریب شخصیت یا ایجاد بحران فکری در طرف مقابل می‌شود. و وقتی فردی خیرخواه را مانعی در مسیر خود ببینند، به‌نرمی و تدریج، روند گفت‌وگو را به مسیری می‌کشانند که برای او دردسرساز شود.

نباید فراموش کنیم که به‌عنوان یک مسلمان، پیش از آن‌که متعهد به اقناع دیگران باشیم، نخست وظیفه‌ داریم به حفظ، تثبیت و تقویت ایمان و سلامت روحی خودمان بیندیشیم. هر مخاطبی، «ارزش» معاشرت یا مناظره را ندارد. گاهی کناره‌گیری عاقلانه، نشانه‌ی بصیرت است؛ نه انفعال.

  • حسین عمرزاده

امام شافعی رَحِمَهُ الله:

از جمله اسباب ذلیل ساختن علم، این است که با هر کس که با تو مناظره کرد مناظره کنی و با هرکس که با تو بحث کرد بحث کنی.

من إِذَالَةِ العلم أن تناظر كلَّ من ناظرك وتُقاوِلَ كلَّ من قَاوَلَك.

مناقب الشافعي للبيهقي ١٥١/٢

  • حسین عمرزاده

یونس الصَّدفي رَحِمَهُ الله می گوید:

 

«عاقل تر از شافعی ندیدم،یک روز در مورد موضوعی با او مناظره کردم سپس از هم جدا شدیم

 

با من که روبرو شد دستم را گرفت و گفت:

 

ای ابو موسی؛مگر امکان پذیر نیست که برادر باشیم حتی اگر در مساله ای با هم به توافق نرسیده باشیم!»

 

ما رأيت أعقل مِن الشَّافعي، ناظرته يومًا في مسألة، ثمَّ افترقنا، ولقيني، فأخذ بيدي، ثمَّ قال: يا أبا موسى، ألَا يستقيم أن نكون إخوانًا وإن لم نتَّفق في مسألة.

سِيَر أعلامِ النُّبَلاء للذَّهَبي ١٠/١٦

  • حسین عمرزاده

زمانی‌که امام شافعی در مصر بود، یکی از اهل کلام نزد وی آمده و در مورد مساله‌ای از مسائل کلام از او سوال پرسید.

امام شافعی به وی گفت: می‌دانی کجایی؟
آن مرد گفت: بله.
امام شافعی فرمود: این همان موضعی است که الله فرعون را در آن غرق نمود.آیا به تو خبر رسیده که رسول الله ـ صلی‌الله‌علیه‌وسلم ـ دستور داده باشد که درباره‌ی این‌گونه مسائل پرسش شود؟
گفت: نه.
فرمود: آیا صحابه در این‌باره سخنی گفته‌اند؟
گفت: نه.
فرمود: آیا می‌دانی چند ستاره در آسمان است؟
گفت: نه.
فرمود: آیا حتی یک ستاره‌اش را می‌شناسی؟ می‌دانی جنسش چیست؟ کی طلوع می‌کند؟ کی غروب می‌کند؟ از چه ساخته شده؟
گفت: نه.
فرمود: پس چیزی را که با چشم خود می‌بینی و بخشی از آفرینش است نمی‌شناسی، آن‌وقت می‌خواهی درباره‌ی دانش خالقش سخن بگویی؟!

پس از این امام شافعی در مورد مساله‌ای در باب وضو از او سوال کرد که دچار اشتباه شد. او به چهار طریق پاسخ داد که در هیچ‌یک از آنها پاسخ صحیح و درست نبود. سپس امام شافعی به وی گفت: چیزی را که روزی پنج بار به آن نیاز داری نمی‌دانی، آن‌گاه می‌خواهی خود را به دانستن علم خالق مشغول کنی؟

چون چیزی در این زمینه به دلت خطور کرد، به‌سوی الله بازگرد و اینکه می‌فرماید:

وَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ-إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ

«و خدای شما خداوند یگانه است که غیر از او معبودی نیست؛ بخشنده ی مهربان است. همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده که با آن زمین را پس از مردنش زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن پراکنده کرده و (در) تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمانها مسخرند؛ بی گمان نشانه هایی است برای مردمی که تعقل می کند و می اندیشند.» (آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ سوره البقرة).

و این‌گونه در مورد الله متعال بر مخلوقش استدلال کن و خود را درگیر دانستن چیزی که عقلت توان درکش را ندارد، مکن.

پس آن شخص به وسیله‌ی امام شافعی از علم کلام توبه کرد و به علم کتاب و سنت روی آورد.۱ و پس از توبه می‌گفت:

أَنَا خُلُقٌ مِنْ أَخْلاَقِ الشَّافِعِيِّ

«من خلق و خویی از اخلاق شافعی هستم».۲

و این‌گونه این شخص (یعنی امام مُزَنِي رَحِمَهُ الله) به یکی از علمای اسلام در فقه شافعی تبدیل شد.


منابع:

۱: سیر أعلام النبلاء (۱۰/۲۵، ۲۶، ۳۱، ۳۲).
۲:همان،۱۲/۴۹۴.

  • حسین عمرزاده

امام شافعی رَحِمَهُ الله:


كَانَ مَالِكٌ إِذَا جَاءهُ بَعْضُ أَهْلِ الأَهوَاءِ، قَالَ: أَمَا إِنِّيْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ دِيْنِي، وَأَمَّا أَنْتَ، فَشَاكٌّ، اذْهَبْ إِلَى شَاكٍّ مِثْلِكَ، فَخَاصِمْهُ.


«چون یکی از اهل بدعت نزد مالک حاضر می‌شد، (امام مالک به وی) می‌گفت: من از سوی پروردگار و دینم دلیل و برهان دارم اما تو شک و تردید داری، برو نزد مترددی همچون خود و با وی مجادله کن».

حلیة الأولیاء (۶/۳۲۴)؛ سیر أعلام النبلاء (۸/۹۹).

  • حسین عمرزاده

ابو بکر الخَلّال رحمه الله (متوفی ۳۱۱) می‌گوید: 

«وَلَیْسَ یَنْبَغِی لِأَهْلِ الْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ أَنْ یَکُونُوا کُلَّمَا تَکَلَّمَ جَاهِلٌ بِجَهْلِهِ أَنْ یُجِیبُوهُ، وَیُحَاجُّوهُ، وَیُنَاظِرُوهُ، فَیُشْرِکُوهُ فِی مَأْثَمِهِ، وَیَخُوضُوا مَعَهُ فِی بَحْرِ خَطَایَاهُ، وَلَوْ شَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ یُنَاظِرَ صَبِیغًا، وَیَجْمَعَ لَهُ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى یُنَاظِرُوهُ، وَیُحَاجُّوهُ، وَیَبِینُوا عَلَیْهِ لَفَعَلَ، وَلَکِنَّهُ قَمَعَ جَهْلَهُ، وَأَوْجَعَ ضَرْبَهُ، وَنَفَاهُ فِی جِلْدِهِ، وَتَرَکَهُ یَتَغَصَّصُ بِرِیقِهِ، وَیَنْقَطِعُ قَلْبُهُ حَسْرَةً بَیْنَ ظَهْرَانَیِ النَّاسِ مَطْرُودًا، مَنْفَیًّا، مُشَرَّدًا، لَا یُکَلَّمُ وَلَا یُجَالَسُ، وَلَا یُشْفَى بِالْحُجَّةِ وَالنَّظَرِ، بَلْ تَرَکَهُ یَخْتَنِقُ عَلَى حِرَّتِهِ، وَلَمْ یُبَلِّعْهُ رِیقَهُ، وَمَنَعَ النَّاسَ مِنْ کَلَامِهِ وَمُجَالَسَتِهِ».

ترجمه: «برای اهل علم و معرفتِ به الله، شایسته نیست که هربار یک نادان با جهلش چیزی گفت، به او جواب دهند و حجت برایش بیاورند و با او مناظره نمایند و به این شکل در بزهکاری‌هایش شریک او شوند و به همراه او در دریای خطاهایش شنا کنند. و اگر عمر بن الخطاب رضی الله عنه می‌خواست که با صبیغ [بن عسل التمیمی] مناظره کند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را برایش جمع کند تا با او مناظره کنند و برایش حجت آوری کنند و توضیح بدهند، پس می‌توانست که چنین کاری کند، ولی چنین نکرد، بلکه از همان ابتدا جهلش را محکم سرکوب و ریشه کن کرد و در پوستش خفه کرد و از سر تحقیر چنان رهایش کرد که با آب دهانش در گلو خفه شود و قلبش از حسرت اینکه در بین مردم به او بی‌توجهی شده و از بین مردم طرد و رانده شده است، پاره پاره شود، که نه با او صحبت می‌کنند و نه با او می‌نشینند و با هیچ حجت و نظری به او نزدیک نمی‌شوند، بلکه او را چنان ترک کرد که بر تشنگی‌اش غرق شود و نتواند آب دهانش را ببلعد و مردم را از صحبت‌کردن و مجالست با او منع کرد».

السنة از الخلال، ج ۱ ص ۲۲۳.

صبیغ مردی بود که به دنبال تاویل قرآن و آیات متشابهات می‌رفت و علاوه بر اینکه شک و شبهات دربارۀ تاویل قرآن بوجود آورده بود، بلکه برداشت‌های ناصواب از آنها ارائه می‌داد.

  • حسین عمرزاده

امام شافعی: با چه دلیل و مدرکی گفتی; عمل در ایمان داخل نیست؟ 

مرد بلخی(مُرجِئی): به دلیل این کلام الله تعالی:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ

به راستی کسانی که ایمان آورده اند و اعمال شایسته انجام داده اند

البقرة (بخشی از آیه ۲۷۷) Al-Baqara

(واو)واوِ جدا کننده میان ایمان و عمل می باشد; و ایمان (عبارت است از) قول، و اعمال (فقط به منزله) احکام دین می باشند (که با ترک آنها خلل و مشکلی در ایمان شخص به وجود نمی آید).

امام شافعی: آیا نزد تو ( واو); واو منفصل است؟

شخص مرجئی: بله

امام شافعی: پس با این صورت تو دو معبود را عبادت می کنی: معبودی در مشرق و معبودی در مغرب، زیرا الله تعالی می فرماید:

رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ

(او) پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است.

الرحمن (۱۷) Ar-Rahmaan

شخص مرجئی عصبانی شده و گفت:

سبحان الله!! آیا مرا مشرک و بت پرست قلمداد می کنی؟!

 امام شافعی: خیر ; بلکه تو خودت را اینچنین قلمداد می کنی.

شخص مرجئی: چطور؟

امام شافعی: به گمان تو (واو) واو منفصل است.

در نتیجه شخص مرجئی گفت: من از الله تعالی به سبب آنچه که گفتم طلب آمرزش می کنم، بلکه پروردگاری جز او را عبادت نمی کنم، و از امروز به بعد هرگز نمی گویم واو منفصل است، بلکه می گویم: ایمان قول و عمل است و زیاد و کم می گردد.

پی نوشت:بر اساس عقیده و اجماع علمای اهل سنت و جماعت تعریف ایمان عبارت است از ۱-قول(یعنی اقرار به ایمان) و ۲- عمل (به احکام=عمل به معروف و اجتناب از منکر) و ۳-نیت که البته هر سه این موارد لازم و ملزوم یکدیگرند.


سأل رجل من اهل بلخ الشافعی عن الإیمان ؟ فقال للرجل : فما تقول أنت فیه قال أقول : إن الإیمان قول قال ومن أین قلت ، قال : من قول الله تعالى (إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) {البقرة آیة ۲۷۷}. فصار الواو فصلا بین الإیمان والعمل فالإیمان قول والأعمال شرائعه .
فقال الشافعی : وعندک الواو فصل قال نعم قال فإذا کانت تعبد إلهین إلها فی المشرق ةإلها فی المغرب لأن الله تعالى یقول : (رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ ) {الرحمن آیة ۱۷} فغضب الرجل وقال : سبحان الله أجعلتنی وثنیناً فقال الشافعی بل أنت جعلت نفسک کذلک قال کیف قال بزعمک أن الواو فصل : فقال الرجل فإنی أستغفر الله مما قلت بل لا أعبد غلا رباً واحداً ولا أقول بعد الیوم إن الواو فصل بل أقول إن الإیمان قول وعمل ویزید وینقص .

[ ﺣﻠﻴﺔ ﺍﻷﻭﻟﻴﺎﺀ ﻭﻃﺒﻘﺎﺕ ﺍﻷﺻﻔﻴﺎﺀ؛ ﻷﺑﻲ ﻧﻌﻴﻢ اﻷﺻﺒﻬﺎﻧﻲ ۱۱۰/۹ ]

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest