| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۶۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیشینیان نیک» ثبت شده است

ابراهیم بن اشعث نقل می‌کند که فضیل بن عیاض خطاب به من گفت:

چه تضمینی وجود دارد که به سبب همان عمل نیکی که انجام داده‌ای مرتکب نافرمانی الله نشده باشی و آن عمل موجب مسدودشدن دروازۀ رحمت الله به روی تو نشده باشد؟ در حالی که بی‌محابا می‌خندی، در چنین حالتی سرنوشت خود را چگونه می‌بینی؟».

صفة الصفوة: ۲/۲۴۱

کنانة بن جبله سلمی در شرح حال تابعی بزرگوار بکر بن عبدالله مزنی نقل می‌کند:

«بکر بن عبدالله گفت: هروقت یکی را بزرگوارتر از خودت دیدی چنان فرض کن که او از ناحیۀ ایمان و عمل صالح از تو بهتر بوده و بدین خاطر است که بر تو سبقت گرفته است. و هرگاه یکی را کوچکتر از خودت دیدی، چنان تصور کن که تو به وسیلۀ گناه و معاصی از وی سبقت گرفته‌ای و او بهتر از تو است و هرگاه برادرانت تو را گرامی می‌داشتند، فرض کن که این اکرام و احترام فضل الله است و اگر از ایشان قصوری نسبت به خودت دیدی، فرض کن که این جزای گناهیست که خودت مرتکب آن شده‌ای».

صفة الصفوة: ۳/۲۴۸

امام ذهبی رحمه الله:

اگر دیدی کسی می گوید:

قرآن و سنت را رها کن و دلیلی بیاور که عقل آن را قبول کند، بدان که او همچون ابوجهل است.


[ تاریخ الإسلام ۳-۱۹۵  ]

یحیی بن معاذ جمعی از پیروان خود را چنین مورد خطاب قرار می‌دهد:

«یکی از مصادیق سعادت و خوشبختی انسان این است که دشمن دانا داشته باشد؛ ولی دشمن من نادان و جاهل است». پرسیدند: دشمن شما کیست؟ گفت: «نفس که حاضر است بهشت و تمام نعمت‌های آن را به یک لحظه شهوت بفروشد».

صفة الصفوة:۴/۹۴

قتاده از تابعی بزرگوار امام مُطَرِّف بن شخیر نقل می‌کند که گفته است:

«مرگ لذات اهل نعمت را تباه کرده است، بیائید نعمتی را بطلبید که فنا ندارد».

سیر أعلام النبلاء: ۴/۱۹۱

ابوالهیاج اسدی گفته است: مردی را در حال طواف دیدم که این دعا را زمزمه می‌کرد:

«اللَّهُمَّ قِنِى شُحَّ نَفْسِى»

«پروردگارا مرا از بخل و حرص نفسم محافظت بفرما».

و چیزی دیگر را بر این دعا نیفزود. سبب را از وی پرسیدم؟ گفت: «هرگاه از بخل نفس در امان باشم، دزدی نمی‌کنم، مرتکب زنا نمی‌شوم و... نمی‌کنم» بعداً دریافتم که آن مرد عبدالرحمن بن عوف بود.

تفسیر قرطبی: ۱۸/ ۲۹-۳۰

وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

و کسانی که از بخل (و حرص) نفس خویش باز داشته شده اند، پس آنها رستگارانند.

الحشر (بخشی از آیه۹) Al-Hashr

امام قرطبی می‌گوید: شُح و بخل مترادف هستند، ولی به روایت بعضی از لغت‌شناسان، شح دارای شدت بیشتری است، و در صحاح هم آمده است که شح، بخلی است توأم با حرص. و مراد از آیۀ فوق: بخل در ادای زکات و همچنین اموری است که فرض نباشد، از قبیل صلۀ رحم و مهمانداری و امثال آن. با توجه به این توضیح، کسی که در راه‌های فوق انفاق کند بخیل محسوب نمی‌شود، اما کسی که زکات را نپردازد و انفاق نکند بخیل است.

تفسیر قرطبی: ۱۸/ ۳۰-۲۹

امام عبدالله بن مبارک رحمه الله:

«نفس انسان‌های صالح و وارسته با میل خود در کار نیک با آنان همکاری می‌کند، ولی نفس ما تنها از روی ناچاری با ما در کار نیک همکاری می‌کند و باید آن را مجبور و ناچار سازیم».


صفة الصفوة: ۱۴۵/۴

تابعی بزرگوار مُوَرِّق بن مُشمرِج عجلی در شرح حال خود گفته است: «بیست سال است که من در جستجوی چیزی هستم و هنوز به آن دست نیافته‌ام، ولی هرگز از جستجوی آن باز نخواهم ایستاد».

گفتند ای ابوالمعتمر! در جستجوی چه چیزی هستی؟ گفت: «سکوت در برابر آنچه به من ربطی ندارد».


صفة الصفوة: ۲۵۰/۳

امام شافعی: با چه دلیل و مدرکی گفتی; عمل در ایمان داخل نیست؟ 

مرد بلخی(مُرجِئی): به دلیل این کلام الله تعالی:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ

به راستی کسانی که ایمان آورده اند و اعمال شایسته انجام داده اند

البقرة (بخشی از آیه ۲۷۷) Al-Baqara

(واو)واوِ جدا کننده میان ایمان و عمل می باشد; و ایمان (عبارت است از) قول، و اعمال (فقط به منزله) احکام دین می باشند (که با ترک آنها خلل و مشکلی در ایمان شخص به وجود نمی آید).

امام شافعی: آیا نزد تو ( واو); واو منفصل است؟

شخص مرجئی: بله

امام شافعی: پس با این صورت تو دو معبود را عبادت می کنی: معبودی در مشرق و معبودی در مغرب، زیرا الله تعالی می فرماید:

رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ

(او) پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است.

الرحمن (۱۷) Ar-Rahmaan

شخص مرجئی عصبانی شده و گفت:

سبحان الله!! آیا مرا مشرک و بت پرست قلمداد می کنی؟!

 امام شافعی: خیر ; بلکه تو خودت را اینچنین قلمداد می کنی.

شخص مرجئی: چطور؟

امام شافعی: به گمان تو (واو) واو منفصل است.

در نتیجه شخص مرجئی گفت: من از الله تعالی به سبب آنچه که گفتم طلب آمرزش می کنم، بلکه پروردگاری جز او را عبادت نمی کنم، و از امروز به بعد هرگز نمی گویم واو منفصل است، بلکه می گویم: ایمان قول و عمل است و زیاد و کم می گردد.

پی نوشت:بر اساس عقیده و اجماع علمای اهل سنت و جماعت تعریف ایمان عبارت است از ۱-قول(یعنی اقرار به ایمان) و ۲- عمل (به احکام=عمل به معروف و اجتناب از منکر) و ۳-نیت که البته هر سه این موارد لازم و ملزوم یکدیگرند.


سأل رجل من اهل بلخ الشافعی عن الإیمان ؟ فقال للرجل : فما تقول أنت فیه قال أقول : إن الإیمان قول قال ومن أین قلت ، قال : من قول الله تعالى (إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) {البقرة آیة ۲۷۷}. فصار الواو فصلا بین الإیمان والعمل فالإیمان قول والأعمال شرائعه .
فقال الشافعی : وعندک الواو فصل قال نعم قال فإذا کانت تعبد إلهین إلها فی المشرق ةإلها فی المغرب لأن الله تعالى یقول : (رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ ) {الرحمن آیة ۱۷} فغضب الرجل وقال : سبحان الله أجعلتنی وثنیناً فقال الشافعی بل أنت جعلت نفسک کذلک قال کیف قال بزعمک أن الواو فصل : فقال الرجل فإنی أستغفر الله مما قلت بل لا أعبد غلا رباً واحداً ولا أقول بعد الیوم إن الواو فصل بل أقول إن الإیمان قول وعمل ویزید وینقص .

[ ﺣﻠﻴﺔ ﺍﻷﻭﻟﻴﺎﺀ ﻭﻃﺒﻘﺎﺕ ﺍﻷﺻﻔﻴﺎﺀ؛ ﻷﺑﻲ ﻧﻌﻴﻢ اﻷﺻﺒﻬﺎﻧﻲ ۱۱۰/۹ ]

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ

و اما کسی که از ایستادن در حضور پروردگارش بیمناک بوده, ونفس را از هوی (وهوس) باز داشته باشد

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَىٰ

پس قطعاً بهشت جایگاه اوست.

النازعات (٤٠-٤١) An-Naazi'aat

امام قرطبی در تفسیر این آیه فرموده است: «خوف(و ترس) از مقام پروردگار یعنی ترس از الله به هنگام ارتکاب گناه و ترک فوری آن. و نهی نفس از هوی: به معنی زجر و توبیخ آن بر ارتکاب محارم است».

از حسن بصری رحمه الله روایت شده است که شخصی به او گفت:

 فلانی غیبت تو را کرده است، پس (حسن بصری رحمه الله ) سبدی خرما برای او فرستاد و گفت ، به من خبر دانند که تو برای من حسنه و نیکی هایی فرستادی، (کسب کردی).

بنابراین می خواستم برای آن به تو  پاداش بدهم.


[تنبیه الغافلین - لأبی اللیث السمرقندی]

وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا

و هر انسانی اعمال (خیر و شر) ش را در گردنش آویخته ایم،و روز قیامت کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را سرگشوده می بینید (که همانا نامه ی اعمالش است) .

اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا
(و به او می فرماییم :) کتابت را بخوان، کافی است که امروز خود حساب گر خویش باشی .
الإسراء (۱۳-۱۴) Al-Israa

ابن کثیر می‌گوید: طائر عبارت از عملی است که از کسی سر زده است، و تمام اعمال او در کتابی جمع شده و در روز جزا به وی داده می‌شود که اگر سعادتمند و خوشبخت باشد، نامۀ اعمالش به دست راست او داده می‌شود و اگر شقی و بدبخت باشد، به دست چپ او داده خواهد شد. کلمۀ (منشورا) هم یعنی باز شده و هرکس می‌تواند آن را بخواند و تمامی کردار او از اول تا پایان زندگی در آن مکتوب است.

ابوذیال رحمه الله:

نمی دانم را یاد بگیر، پس اگر  گفتی: نمی دانم. به تو یاد می دهند تا بدانی

و اگر گفتی : می دانم . از تو سوال می کنند تا ندانی.

تعلم: لا أدری، ولا تعلم: أدری؟ فإنک إن قلت: لا أدری، علموک حتى تدری، وإن قلت: أدری، سألوک حتى لا تدری.جامع بیان العلم وفضله (۲/۱۱۹)

تسویل بدین معنا است که کار زشت و بزهکاری را در نظر زیبا جلوه می‌سازد، تا سرانجام او را به انجام آن وادار کند. می‌فرماید:

قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ

(موسی رو به سامری کرد و)گفت:«ای سامری! (این) کار تو چیست؟ (چرا چنین کرده ای؟)».

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی

گفت:« من چیزی را دیدم که آنها ندیدند، پس مشتی (خاک) از رد پای (اسب) رسول (= جبرئیل) را گرفتم، آنگاه آن را (بر پیکر) افکندم ، و این چنین (هوای) نفسم (این کار را) برایم آراسته جلوه داد».

طـه (۹۵-۹۶) Taa-Haa
امام قرطبی در تفسیر این آیه می‌گوید: موسی گفت: چه چیز تو را بر این کار واداشت؟ گفت: چیزی را دیدم که آنان نمی‌دیدند. دیدم جبرئیل بر اسب حیات سوار است. به نفسم خطور کرد مشتی از خاک زیر پای آن را بردارم، آن را بر هرچیزی [که] می‌پاشیدم برای آن روح و گوشت و خون پدید می‌آمد. چون دیدم بمانند بت‌پرستان از تو درخواست خدایی می‌کردند، نفس این کار را در نظرم خوب و زیبا جلوه داد و مجسمۀ گوساله‌ای را خدای آنان ساختم».
در سورۀ یوسف نیز کلمۀ تسویل آمده است. یعقوب علیه السلام خطاب به پسرانش می‌فرماید:
بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِیلٌ ۖ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ
بلکه (هوای) نفس شما کاری (ناشایست) را برای شما آراسته است ، پس (کار من) صبر جمیل است ، و بر آنچه می گویید ،الله مدد کار(من) است ».
یوسف (۱۸) Yusuf
یوسف علیه السلام نیز هنگامی که برادر کوچک خود را نزد خویش نگه داشت، همان عبارت را به برادرانش گفت.

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا

الله هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی کند.

البقرة (٢٨٦) Al-Baqara

ابن کثیر/ می‌گوید:الله به هیچکس بیش از توانش تکلیف نمی‌کند، و این از جمله الطاف و مهربانی های او نسبت به بندگانش است».
این آیه در نسخ آیه‌ای نازل شد که اصحابش از آن خیلی بیمناک بودند. الله در آیه پیشین چنین می‌فرماید:
وَإِن تُبْدُوا مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللَّهُ
و اگر آنچه را در دل خود دارید، آشکار کنید یا آن را پنهان نمایید، الله شما را به آن محاسبه می کند.
البقرة (۲۸۴) Al-Baqara
یعنی اگر الله آدمی را محاسبه کند، بر اموری عذاب می‌دهد که او(یعنی شخص گناهکار) توان دفع آن را دارا باشد، ولی بر آنچه که قدرت دفع آن را ندارد، مانند وسوسه و خطرات قلبی، الله او را عذاب نمی‌دهد.

تفسیر القرآن العظیم-ابن کثیر

ابن مسعود رضی الله عنه می‌فرماید:

هرکس به دنبال الگو برای خود می‌گردد،پس اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را الگوی خود قرار دهد؛ براستی که آن‌ها بهترین قلوب این امت، عمیق ترین علوم، کمترین تکلف و اخلاق نیکو را دارا بودند.

قومی بودند که الله تعالی آن ها را (به عنوان) اصحاب پیامبرش انتخاب نمود، چون آن ها را می‌شناخت و به همین خاطر ما را به پیروی از آن‌ها امر نموده است؛ به درستی که آن‌ها بر راه مستقیم بودند.

رضی الله عنهم أجمعین ...



[ جامع بیان العلم لابن عبدالبر ]

حسن بصری می‌گوید:

«هرگاه الله ارادۀ قبض جان بندۀ مؤمن کند،نفس او با آرامش تمام و مشتاقانه به سوی پروردگار خویش می‌رود و الله نیز آرزوی ملاقات او را دارد».


تفسیر قرطبی: ۲۰/ ۵۷-۵۸

عمر بن سواد رحمه الله تعالی مى فرماید امام شافعى برایم تعریف مى کرد که:

دو چیز را بسیار دوست داشتم 

تیر اندازی

و

فراگیری علم

در تیر اندازی مهارت بسیاری پیدا کردم تا حدی که ده تیر متوالی را به هدف می زدم

وقتی به سخن از علمش رسید امام سکوت کرد ( چرا که دوست نداشت خودش را مدح کند )

گفتم به الله قسم در علم شرعی مهارتت بیشتر است از تیر اندازی ات.


قال عمرو بن سواد: قال لی الشافعی: کانت نهمتی فی الرمی وطلب العلم، فنلت من الرمی حتى کنت أصیب من عشرة عشرة، وسکت عن العلم، فقلت: أنت والله فی العلم أکبر منک فی الرمی .

تاریخ بغداد ۲/ ۵۹-۶۰

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ

ای روح آرام یافته.

ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً
به سوی پروردگارت باز گرد,درحالی که تو از او خوشنوی و او از تو خشنود است
الفجر (۲۷-۲۸) Al-Fajr

امام قرطبی در تفسیر این آیه می‌فرماید: نفس مطمئنه نفسی است که به سکون و یقین رسیده و به ربوبیت الله یقین دارد و در راه این عقیده، اخلاص قلبی داشته باشد.

تفسیر القرطبی