- ۰ نظر
- ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۰۲
دزدی مرتبا به دهکدهای میزد. روزی ردپایی بهجا ماند که شبیه چکمههای کدخدا بود.
یکی میگفت: «دزد چکمههای کدخدا را دزدیده.» دیگری گفت: «چکمههایش شبیه چکمهٔ کدخدا بوده.»
هر کسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد.
دیوانهای فریاد برآورد: «ای مردم! دزد، خودِ کدخداست.»
مردم پوزخندی زدند و گفتند: «کدخدا، به دل نگیر. مجنون است، دیوانه است.»
اما فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل آبادی اوست.
از فردای آن روز، کسی آن مجنون را ندید.
وقتی احوالش را جویا میشدند، کدخدا میگفت: «دزد او را کشته است.»
کدخدا واقعیت را گفت، ولی درک مردم از واقعیت، فرسنگها فاصله داشت.
شاید هم از سرنوشت مجنون میترسیدند؛
چون در آن آبادی، دانستن بهایش سنگین، ولی نادانی انعام داشت.
زن و شوهری، صبحِ روز بعد از ازدواجشان با هم قرار گذاشتند که:
برای هیچکس—هرکه باشد—در را باز نکنند.
کمی بعد، خانوادهی مرد آمدند و در زدند.
زن و شوهر به هم نگاه کردند؛ نگاهی که یعنی پایِ قولمان هستیم.
در نتیجه در را باز نکردند.
چیزی نگذشت که خانوادهی زن رسیدند و در زدند.
شوهر به همسرش نگاه کرد؛ دید اشک در چشمان زن جمع شده و میگوید:
«به خدا دلم نمیآید پدر و مادرم پشتِ در بمانند و من در را باز نکنم.»
شوهر آرام شد و چیزی نگفت… و زن در را برای پدر و مادرش گشود.
سالها گذشت و خدا به آنها چهار پسر داد.
و فرزندِ پنجمشان، دختر بود؛ و پدر از آمدنش بیاندازه خوشحال شد.
مردم با تعجب پرسیدند:
چرا خوشحالیات از داشتن این دختر بیشتر از خوشحالیات برای پسرانت است؟
پدر پاسخ داد:
«چون او همان کسی است که روزی درِ خانه را برایم باز خواهد کرد.»
کسی که زن را نشناسد، ارزش او را نمیفهمد.
الاغ طلحک را دزدیدند. مردم دورش جمع شدند و هرکس چیزی میگفت یکی میگفت: گناه از توست که در نگهداری اش کوتاهی کردی. دیگری میگفت گناه اصلی و مهمتر را کسی کرده که در طویله را باز گذاشته. دیگری می گفت: گناهکار اصلی کسی است که نتوانسته دزد را بگیرد و دزد به راحتی فرار کرده. ناگهان طلحک عصبانی شده و گفت: در اینصورت دزد کاملا بی گناه است.
عبید زاکانی
ستیتة محاملی بغدادی، فقیه، عالم و ریاضی دان برجسته (رحمها الله):
وی محدث، فقیه، عالم و حافظ کتاب الله "قرآن کریم" بود، و در علم ریاضیات، به ویژه در علم حساب و فرائض (علم تقسیم ارث بر ورثه) سرآمد گردید.
امام خطیب بغدادی (رحمه الله) میگوید:
"او قرآن و نیز فقه بر مذهب شافعی و فرائض و حساب و نحو و علوم دیگر را حفظ نمود و زنی بخشنده بود، بسیار صدقه می داد، اهل خیر بود و حدیث از وی به نگارش درآمده است." [۱]
حافظ ابن کثیر (رحمه الله) دربارهی او اظهار داشته است:
"قرآن را خواند و فقه و فرایض و حساب و نحو و... را حفظ نمود، و از عالمترین افراد زمان خود به مذهب شافعی بود." [۲]
امام صفدی (رحمه الله) نیز دربارهی وی میگوید:
"امة الواحد دختر قاضی ابوعبدالله حسین بن اسماعیل محاملی، از پدرش و اسماعیل وراق و عبدالغافر بن سلامه روایت نموده و قرآن را حفظ کرد و در مذهب شافعی به فقاهت رسید و در علم فرائض و علوم زبان عربی و دیگر علوم اسلامی به شهرت رسید، و حسن بن عبدالله بن خلال و دیگران از او روایت نمودهاند. و او مادر قاضی ابوالحسین محمد بن احمد بن قاسم محاملی و نامش سُتیته است، که برقانی گوید: او به همراه ابوعلی ابن ابوهریره فتوا میداد، و در ماه رمضان سال ۳۷۷ وفات یافت." [۳]
بنت المحاملی به مقام فتوادادن رسیده بود، امام ذهبی (رحمه الله) گوید:
"دختر محاملی، أمة الواحد دختر حسین، عالم، فقیه ومفتی بود، او نزد پدرش فقه آموخت و از وی و اسماعیل وراق و عبدالغافر حمصی روایت کرد. قرآن و نیز فقه شافعی را حفظ نمود و در علم فرایض و علوم زبان عربی سرآمد شد. نامش ستیته است... و دیگران گفتهاند: از فقیهترین افراد بود." [۴]
پینوشتها:
[۱] تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی (۴۶۳ هــ)، دار الکتب العلمیة، ج ۱۴، ص ۴۴۳
[۲] البدایة و النهایة، ابن کثیر الدمشقی (۷۷۴ هــ)، دار الفکر، ج ۱۱، ص ۳۰۶
[۳] الوافی الوفیات، صلاح الدین الصفدی (۷۶۴ هــ)، دار إحیاء التراث، ج ۹، ص ۲۲۱
[۴] سیر أعلام النبلاء، شمس الدین الذهبی (۷۴۸ هــ)، مؤسسة الرسالة، ج ۱۵، ص ۲۶۴
امیرالمومنین عمر رضی الله عنه:
«اگر دیدی شخصی نمازش را ضایع میسازد، به الله سوگند چیزهای دیگر را بیشتر ضایع خواهد ساخت».
[التهجد وقیام اللیل]
دریافت
عنوان: شیخین و صهرین
تالیف: سید عبدالرحیم خطیب رحمه الله
حجم: ۳.۳۳ مگابایت
توضیحات:
دو کتاب در یک فایل زیپ
در وصف خلفاء اربعه رضی الله عنهم
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...
اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید، باز به خود کرده اید
بخشی از آیه شماره ۷ سوره الاسراء
زن کره ۱ کیلویی آماده می کرد و مرد آن را به بقالی می برد و به جای آن مایحتاج خود را فراهم می کرد
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمیخرم کره ۹۰۰ گرم بود
مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن را به عنوان وزنه قرار مى دادیم ...
زاهدی مهمان پادشاهی بود.چون بنشستند ، کم تر از آ ن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند ، بیشتر از آن کرد که عادت او ، تاظن صلاح درحق او زیادت کنند.
" ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است"
چون به مقام خویش باز آمد، سفره خواست تا تناولی کند.
پسری داشت صاحب فراست"گفت: ای پدر , باری به دعوت سلطان در طعام نخوردی؟ گفت : در نظر ایشان چیزی
نخوردم که به کار آید ، گفت:"نماز راهم قضا کن که چیزی نکردی که به کارآید"
گلستان سعدی
مالک بن دینار :
از امام حسن بصری پرسیدم کیفر و مجازات عالم چگونه است؟
فرمود: مرگ (و فساد) قلب
گفتم :
مرگ قلب چیست؟
فرمود:
به دست آوردن دنیا در مقابل عمل آخرت.
------------------------------------
عن مالک بن دینار، عن الحسن قال: قلت له: ما عقوبة العالم؟ قال: «موت القلب» ، قلت: وما موت القلب؟ قال: «طلب الدنیا بعمل الآخرة»
الزهد للإمام أحمد ص ۲۱۵
سلطان محمود از "طلحک"پرسید :
فکر می کنی جنگ و نزاع چگونه بین مردم آغاز می شود ؟
طلحک گفت :ای پدر سوخته !!!
سلطان گفت :توهین می کنی؟؟؟
سر از بدنت جدا خواهم کرد!
طلحک خندید و گفت :
جنگ این گونه آغاز می شود...کسی غلطی می کند و کسی به غلط جواب می دهد..
کودک فقیرگرسنه و بیمار گوشه ی خیابان خوابیده بود و رو به رویش تلوزیون مغازه ای بود که داشت از مضرات پر خوری می گفت ...
ابن مَسعود رضی الله عنه :
« همانا این قلب ها به مانند ظرف هستند، پس آنها را با قرآن پر کنید و غیر از قرآن با چیز دیگری پر نکنید! »
حلیة ٱلأولیاء (١/١٣١)