این که برخی اصرار دارند بِگویند اعراب کتابخانه های ما را آتش زدند، صحیح نیست.زیرا ایرانیان تا پیش از حمله ی اعراب با ادب شفاهی مأنوس بودند و علاقه ای به ادب مکتوب و نوشتن نداشتند.
بعد از یورش اعراب بود که ایرانیان و جامعه ی زرتشتی روی به سوی ادب مکتوب آوردند و خیلی از این داستان های شفاهی و کتب دینی در طی کتابت دچار تغییر و کم و کاستی شدند.
همچنین پیچیدگی های زبان پهلوی و شلختگی ها و کم کاریها را در نثر آن زمان نیز باید اضافه کرد و نکته ی مهم آن که در دوره ی ساسانیان بیشترعامّه ی مردم بی سواد بودند.
نبود کتابخانه ها را در ایران باستان باید نتیجه ی این مسأله و تنبلی ایرانیان در نوشتن و نثرِ خوب دانست.
پرویز رجبی،نویسنده،مترجم،تاریخ دان و ایران شناس:
«بسیاری از مورخان ایرانی خواسته اند به هر وسیله ای که شده است،عرب ها را مسئول نابودی کتاب های ایرانی بدانند... با این همه باید با قاطعیّت گفت که داستان هرگز این گونه که به نمایش گذاشته می شود نبوده است.
...معمولا بیش از حد درباره ی از میان رفتن نوشته های پیش از اسلام مرثیه خوانده شده است.در صورتی که به نظر من پیش از اسلام به سبب رونق ادب شفاهی،به ادب مکتوب توجه چندانی نمی شده است و نبود کتاب های گوناگون را باید نتیجه این مساله و تنبلی و کندی ایرانیان در نوشتن دانست.البته گناه این تنبلی و کندی را می توان پای ناهنجار بودن خطّ پهلوی نوشت.از همین روی است که در همه ی متن هایی که از زمان ساسانیان بر جای مانده اند نوعی شلختگی و عدم تمایل به درک زیبایی های نثر به چشم می خورد.
در جلد پنجم هزاره های گمشده،به هنگام گزارش ادب دوره ی ساسانی گفتیم که حتما نهضت فرهنگی بزرگی که در زمان انوشیروان به وجود آمد،وجود دانشگاه جندی شاپور،رفت و آمد دانشمندان خارجی،رابطه ی فرهنگی همه جانبه با شبه قارّه ی هند و گرمی میدان داد و ستدهای علمی و فرهنگی نیز در جهان بینی و پیرامون نگری مردم دوره ی ساسانی بی تاثیر نبوده است.
اما به رغم این تحول در این هم نباید تردید که پیش از اسلام بیش تر مردم عامّی و بی سواد بوده اند.کلا مساله ی سواد و همگانی بودن خواندن و نوشتن تا روشن شدن تکلیف و چگونگی خطّی همگانی همچنان بلاتکلیف خواهد ماند.
...با این همه کتاب هنوز در زمان ساسانیان به مرحله ای نرسیده بوده است که بتوان سخن از کتابخانه به میان آورد.در حقیقت دوره ی ساسانی را باید دوره ی احتضار زبان فارسی (مکتوب و غیر مکتوب) به شمار آورد.
...به گمان من نثر ایرانیان پیش از اسلام به مراتب بدتر از نثر پس از اسلام بوده است.امروز کسانی که متنی پهلوی را به فارسی بر می گردانند به راستی معجزه می کنند.ادب شفاهی و نبود عادت به خواندن،دیگر جایی را برای ادب مکتوب نگذاشته بود.
...هنجار انفعالی نثر فارسی را پس از آمدن اسلام به ایران،باید در زبونی نثر پهلوی جست که تنها در گهواره لرزیده بود و هرگز بزرگ نشده بود.
سماجتی کودکانه است که هنوز هم برخی می کوشند،گناه خامی نثر پارسی را به گردن عرب و ترک و مغول بیندازند،که آمدند سوختند و کشتند و بردند و گویا زبانمان را هم بند آوردند.و در جای دیگر رجز می خوانیم که زبان رسمی دربار خلفا و مغول ها و ایلخانان ترک،فارسی بوده است.
می خواهم بگویم که ایرانیان نخست پس از اسلامی شدن و تحت تاثیر موقعیّت خاصّی،که عرب ها و اسلام در زندگی اجتماعی ایرانیان فراهم آوردند،با نوشتن مانوس شدند و با آن خوی گرفتند.
حتی به قیمت انگیختن خشم برخی،نمی توانم باور نداشته باشم که ما نوشتن و تا حدودی سرودن را مرهون عرب ها هستیم.
ما دیر یا زود باید از اصطلاح عرب جاهلیّت فاصله بگیریم.منظور ما از جاهلیت متفاوت است از منظور عرب ها!
همین عرب ها بودند که با تماس با کاغذ دیگر دل از آن نکندند.آبشخور خطّ بیش تر ملت های جهان آرامی و سامی است.سه دین توحیدی بزرگ جهان نیز،که با رخنه به سراسر جهان جغرافیای سیاسی و مدنی و فرهنگی دنیا را دگرگون کرده اند،آبشخوری سامی دارند.
این را هم هرگز فراموش نکنیم که ما از مردمی جاهل نمی توانستیم شکست بخوریم.
عرب ها ظرف ده سال تا فرغانه را مانند کف دست خود می شناختند.ما بیش از یک هزاره با یونان و روم کَل کَل زدیم و کاری از پیش نبردیم،اما عرب ها در آغاز کار خود از جبل الطّارق گذشتند و قرطبه و غرناطه را چنان آذین بستند که هنوز هم این دو شهر مایه ی غرور اسپانیایی ها هستند و علی الحساب روزیشان دست توریست هایی است که از بناهای دوره ی اسلامی این دو شهر دیدن می کنند.ما دیر یا زود باید از اصطلاح عرب جاهلیّت فاصله بگیریم!»
منبع:سده های گمشده،جلد اول،پرویز رجبی،نشر پژواک کیوان،ص ۱۲۹تا۱۳۳
تصاویر مدارک: