وَهَب بن مُنَبِّه رحمه الله:
"آيَةُ الْمُنَافِقِ أَنَّهُ يَكْرَهُ الذَّمَّ وَيُحِبُّ الْحَمْدَ."
"نشانهی منافق آن است که از نکوهش بدش میآید و ستوده شدن را دوست دارد."
الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۳۰۲، ش ۲۱۸۶.
- ۰ نظر
- ۱۹ آذر ۹۷ ، ۲۱:۲۱
وَهَب بن مُنَبِّه رحمه الله:
"آيَةُ الْمُنَافِقِ أَنَّهُ يَكْرَهُ الذَّمَّ وَيُحِبُّ الْحَمْدَ."
"نشانهی منافق آن است که از نکوهش بدش میآید و ستوده شدن را دوست دارد."
الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۳۰۲، ش ۲۱۸۶.
عبدالله بن مسعود رَضِیَ اللهُ عَنهُ:
"وَالَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَاعَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ شَيْءٌ أَحَقُّ لِطُولِ سِجْنٍ مِنْ لِسَانٍ."
«قسم به آنکه جز او معبودی نیست، هیچ چیزی بر روی زمین، شایستهتر از زبان برای زندانی شدنِ طولانی نیست.»
الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۱۳۴، ش ۸۹۴.
أبومظفر السمعانی رَحِمَهُ الله:
"...أَن الْحق عَزِيز وَالدّين غَرِيب وَالزَّمَان مفتن."
«همانا، حق شکستناپذیر، و دین غریب، و زمان امتحانکننده است.»
[ الإنتِصَارُ لِأصحَابِ الحَدِیْث || ص ٢٦ ]
حسن بصری رحمه الله :
گروهی چنان خود را به آرزوی مغفرت مشغول نمودند که با دستی خالی از نیکیها از دنیا رفتند و گفتند: ما نسبت به خداوند پندارمان نیک است! اما دروغ میگویند... اگر پندارشان نیک بود کردارشان نیز نیک میشد.
[الوجل والتوثق بالعمل ابن ابی الدنیا]
خلیفه هارونالرشید فردی زندیق را دستگیر کرد و دستور داد او را گردن بزنند.
زندیق پرسید:
ـ چرا میخواهید من را بکشید؟
هارون گفت:
ـ چون میخواهم بندگان خدا را از شرّ تو راحت کنم.
زندیق گفت:
ـ پس با آن هزار حدیثی که من جعل کردهام و به پیامبر خدا (صلىاللهعلیهوسلم) نسبت دادهام چه میکنی؟ هیچکدامشان حتی یک حرف از سخنان او نیست!
هارون بلافاصله گفت:
"فأين أنت يا عدو الله من أبي إسحاق الفزاري وعبد الله بن المبارك ينخلانها فيخرجانها حرفًا حرفًا."
ـ ای دشمن خدا، تو از ابو اسحاق فزاری و عبدالله بن مبارک چه میدانی؟ آنان احادیث را تکبهتک میپالایند و از میانشان هر حرف ساختگی را بیرون میکشند.
منبع: تاریخ الخلفاء، جلال الدین السیوطی، صفحه ۲۱۶.
ابن خلدون(متوفّای 808ه.ق) در بیان تأثیر نوع نگرش و رفتار حاکمان در شکل دهی به فرهنگ عمومی،چنین گفته است:
فإنَّ المَلِکَ إذا کانَ قاهراً باطشاً بالعقوبات مُنَقِّباً عن٘ عَوراتِ النّاسِ و تعدیدِ ذُنوبِهم،شَمَلَهُمُ ال٘خَوفُ و الذُّلُّ و لاذوا مِنهُ بِال٘کَذِبِ و ال٘مَکرِ و الخَدیعةِ، فَتَخَلَّقوا بِها و فَسَدَت بصائرُهُم و أخلاقُهُم:
اگر حاکم زورگو و سرکوبگر و در جستجوی نقاط ضعف مردم باشد و برای مجازات آنان بهانەجویی پیش گیرد،ترس و زبونی آنان را فرا خواهد گرفت و در برابرش به دروغ و نیرنگ و تظاهر متوسّل خواهند گشت و تدریجاً به این حالت خو خواهند گرفت و منش و اخلاقشان تباه خواهد شد!
مقدّمه،شرح دکتر اسکندرانی،ص ۱۸۳.
وصیت عمر فاروق به فرزندش عبدالله(رضی الله عنهما):
«فَإنّ مَنِ اتّقَی اللهَ وَقاهُ و مَنِ اتّکلَ علیهِ کَفاهُ و مَن٘ شَکَرَ لَهُ زادَهُ و مَن٘ أقرَضَهُ جَزاهُ؛فَاج٘عَلِ التّقوی عمارةَ قلبِکَ و جلاءَ بَصَرِکَ؛فإنّه لا عملَ لمَن لا نیّةَ لهُ و لا خیرَ لِمَن٘ لا خشیةَ لهُ و لا جدیدَ لِمَن٘ لا خَلَقَ لهُ».
«بی گمان هر که رضایت الله متعال را پاس بدارد،او را پاس خواهد داشت و هر کس به او پشت ببندد برایش کافی است و هر که سپاس او را به جای آورد،نعماتش را افزون تر خواهد ساخت و هر کس به او وام دهد،پاداشش را خواهد داد؛پس پرهیزکاری و خداترسی را به آبادی درون و درخشندگی چشمانت بگمار و بدان عمل عاری از نیّت پوچ است و شخص عاری از خداترسی هیچ است و آن که سابقه و اندوختەای نداشته باشد،آیندەای نیز نخواهد داشت».
ابن عبد ربّه،العقد الفرید،ج ۳ ص ۱۱۴
در فرمودەای حکیمانه از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است: «اَلحیاءُ لایَأتی إلّا بِخَیر» یعنی حیا همواره سودبخش است و حاصلی جز خیر ندارد؛ در عمل امّا، می بینیم که حیا احیاناً زیانبخش و عامل از دست دادن برخی فرصت ها (مانند طرح سؤال، اظهار نظر، ارائه موفّق دستاوردها و...) و مانع دستیابی به حقوق و سبب ترک پارەای فضائل همچون امر به معروف و نهی از منکر است؛ دقّت در این باره نشان می دهد که آن چه زیان بخش و فرصت سوز است، شرمگینی و کمرویی است کە نباید آن را حیا نامید؛ هم چنان که علّامه ابن صلاح شهرزوری نیز گفتەاند:
أَنَّ هَذَا الْمَانِعُ الَّذِي ذَكَرْنَاهُ لَيْسَ بِحَيَاءٍ حَقِيقَةً بَلْ هُوَ عَجْزٌ وَخَوَرٌ وَمَهَانَةٌ وَإِنَّمَا تَسْمِيَتُهُ حَيَاءً مِنْ إِطْلَاقِ بَعْضِ أَهْلِ الْعُرْفِ أَطْلَقُوهُ مَجَازًا لِمُشَابَهَتِهِ الحياء الْحَقِيقِيَّ وَإِنَّمَا حَقِيقَةُ الْحَيَاءِ خُلُقٌ يَبْعَثُ عَلَى تَرْكِ الْقَبِيحِ وَيَمْنَعُ مِنَ التَّقْصِيرِ فِي حَقِّ ذِي الْحَقِّ وَنَحْوِ هَذَا.
"موانع شکوفایی همانند فقر خودباوری و زبونی را که عرفاً و در محاورات روزمره حیا نامیده می شود، در واقع حیا نیست بلکه شِبهِ حیاست؛ حیای راستین، خویی است که آدمی را به پرهیز از زشتی ها وا می دارد و از کوتاهی در ادای حقّ صاحبان حق باز می دارد"!
امام نَوَوی، شرح صحیح مسلم، ج ۲، ص ۵و۶.
"لَیسَ العاقلُ الَّذی یَحتالُ لِل٘أَمرِ إذا وَقَعَ فیهِ؛و لکنَّهُ الّذی یَحتالُ لِئَلّا یَقَعَ"
خردمند کسی نیست که وقتی گرفتار مشکلی شد برایش چارەاندیشی کند؛بلکه کسی است که چارەاندیشی و برنامەریزی می کند که گرفتار مشکل نشود!
عُمَر بن خطاب رَضِیَ اللهُ عَنهُ
بَلاذُری،أنساب الأشراف، ۳۷۰/۱۰
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون
الله کسی است که هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، پس مؤمنان باید بر الله توکل کنند. [التغابن : ۱۳]
امام ابنکثیر دمشقی شافعی مینویسد:
"فالأول خبر عن التوحيد، ومعناه معنى الطلب، أي: وحدوا الإلهيّة له، وأخلصوها لديه، وتوكّلوا عليه."
«عبارتِ «اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا هُو»، گرچه در ظاهر جملهای خبری دربارهی توحید است، اما در معنا، مفهومِ «درخواست و فرمان» دارد؛ یعنی: یکتایی و توحیدِ الوهیت را برای خداوند محقق سازید، آن را برای او خالص گردانید، و بر او توکل کنید.»
تفسیر القرآن العظیم.
نامه عمر فاروق به ابو موسی اشعری رَضِیَ اللهُ عَنهُما :
مردم طبیعتاً نوعی بدبینی به حاکمانشان دارند؛به الله پناه می برم از این که من و تو هدف یک آشوب کور و ناپیدا یا کینهٔ پنهان قرار گیریم؛پس حدود را حتّی در لحظەای مانده از روز،اجرا کن و هر گاه کاری برایت پیش آمد که بُعدی دنیایی و بعدی اخروی داشت،بُعد الهی و معنوی را ترجیح بده که دنیا گذرا و آخرت پایاست؛بزهکاران را بترسان و آنان را پراکنده کن؛بیماران مسلمین را عیادت کن و در تشییع جنازەها مشارکت کن و درِ سرایت را بگشای و خودت شخصاً به امورشان بپرداز که تو یکی از آنان هستی با این تفاوت که مسئولیت تو را سنگین تر ساخته است؛ شنیدەام که سبک زندگی و نوع پوشاک و غذا و مَرکب تو و خانوادەات از عموم مسلمین متفاوت است؛ هشدار ای بندهٔ الله که مانند چهارپایی نباشی که گذارش به علفزاری پر رونق افتاده و بی خبر از خطر چاقی،دغدغەای جز آب و علف و چاق و چله کردنِ خود ندارد و بِدان که وقتی حکّام و مدیران منحرف شدند تودەها نیز منحرف می شوند و بدترین حاکمان، کسی است که مردم به واسطهٔ او منحرف و تباه شوند!
منبع:دینوری،المجالسة و جواهر العلم
امام ابوعبدالله محمد قُرطُبی (متوفای ۶۷۱ق)، مفسّر بزرگ اندلسی:
"کُلُّ مَن صَدَّ عَنْ سَبِیلِ اللهِ، وَأُطِیعَ فِی مَعْصِیَةِ اللهِ، فَهُوَ شَیْطَانٌ لِلْإِنسَانِ."
«هر کس مردم را از راه خدا باز دارد، یا در نافرمانیِ خدا از او پیروی شود، او شیطانی است برای انسان.»
تفسیر قرطبی، ذیل آیهی ۳۱ سورهی فرقان.
عمر بن خطاب رضیاللهعنه میگفت:
"إِنَّ النَّاسَ لَمْ يَزَالُوا مُسْتَقِيمِينَ مَا اسْتَقَامَتْ لَهُمْ أَئِمَّتُهُمْ وَهُدَاتُهُمْ."
«مردم تا زمانی بر مسیرِ درست میمانند، که پیشوایان و راهنمایانشان بر درستی پایدار باشند.»
---
ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج ۳، ص ۲۲۲.
به مقاماتی که میسازید و به من نسبت میدهید، دل خوش نکنید؛ که فراتر از حد من است. من تنها برادر شما هستم و ادعای ارشاد، راهنمایی و استادیِ شما را ندارم، و هرچه هست، من در فراگیری درس ایمان، همکلاس شما هستم. پس از من همّت و مدد طلب نکنید؛ بلکه من نیازمند همکاری و همت شما و خواستار دعاهای دلسوزانهی شما نسبت به تقصیراتم هستم.
شیخ سعید نورسی رحمهالله
واژههای نورانی
امام عُمَر رَضیَ اللهُ عَنهُ:
"إِيَّاكُمْ وَالدَّيْنَ فَإِنَّ أَوَّلَهُ هَمٌّ وَآخِرَهُ حَرْبٌ."
«از قرض و وام بپرهیزید، که آغازش غصّه و پایانش دعواست!»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
الموطأ، امام مالک، ج ۲، ص ۷۷۰.
امام غزالی رحمه الله:
"...فهذه کانت سیرة العلماء وعادتهم فی الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، وقلة مبالاتهم بسطوة السلاطین؛ لکونهم اتکلوا على فضل الله تعالى أن یحرسهم، ورضوا بحکم الله تعالى أن یرزقهم الشهادة، فلما أخلصوا لله النیة؛ أثر کلامهم فی القلوب القاسیة، فلینها، وأزال قساوتها.
وأما الآن؛ فقد قیدت الأطماع ألسن العلماء؛ فسکتوا، وإن تکلموا؛ لم تساعد أقوالَهم أحوالهم، فلم ینجحوا، ولو صَدَقوا وقصدوا حق العلم؛ لأفلحوا.
ففساد الرعایا بفساد الملوک، وفساد الملوک بفساد العلماء، وفساد العلماء باستیلاء حب المال والجاه، ومن استولى علیه حب الدنیا؛ لم یقدر على الحسبة على الأراذل، فکیف على الملوک والأکابر".
«این بود روش و سیرت عالمان راستین و عادت آنان در امر به معروف و نهی از منکر؛ که در برابر هیبت و قدرت پادشاهان، اندک بیم و باکی نداشتند، چرا که بر فضل خداوند تکیه میکردند تا آنان را در پناه خود نگاه دارد، و به حکم او که شاید روزی شهادت را نصیبشان سازد، خشنود بودند. پس چون نیت خود را برای خدا خالص کرده بودند، سخنانشان بر دلهای سخت شده تأثیر میگذاشت؛ آن دلها را نرم میکرد و سنگدلیشان را از میان برمیداشت.
اما امروزه، طمعها زبان عالمان را به بند کشیده است؛ پس خاموش ماندند، و اگر هم سخنی گفتند، حال و عملشان یاور گفتارشان نبود؛ از اینرو توفیقی نیافتند. و اگر راست میگفتند و حقیقت دانش را مقصد خود قرار میدادند، بیگمان کامیاب میشدند.
فساد مردم، از فساد پادشاهان است؛ و فساد پادشاهان، از فساد عالمان؛ و فساد عالمان، از چیرگی عشق به مال و جاه. و کسی که دلباخته دنیا گردد، دیگر توان نهی از منکر را بر فرومایگان ندارد؛ چه رسد به پادشاهان و بزرگان.»
إحیاء علوم الدین،ج ۲، ص۳۵۷.
عُمَر فاروق رَضِیَ اللهُ عَنهُ:
لَس٘تُ معلِّمَکُم٘ إلّا بِال٘عمل ، إنّی واللهِ لستُ بِمَلِکِِ فَأَس٘تَع٘بدکُم ، ولکنّی عبدُ اللهِ ، عرض عَلَیَّ الأمانة:
نصیحت و سخنرانیِ من،رفتار من است؛من پادشاه نیستم که شما را نوکر و بنده خویش سازم؛بلکه بندهٔ الله هستم که این امانت (فرمانروایی) بر دوشم گذاشته شده است.
ــ ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابن کثیر، البدایۃ والنھایۃ، 7 : 46
عمر فاروق :
مَکْسَبَةٌ فِیهَا بَعْضُ الدَّنِیَّةِ خَیْرٌ مِنْ مَسْأَلَةِ النَّاسِ:
شغلی درآمیخته با مقداری ذلت،بهتر از (مفت خوری و) گدایی از دیگران است.
---------------------------------------------------
بلاذری،أنساب الأشراف،ج۱۰،ص ۳۴۳
"گرایش جنسی یک مرد (یک مرد درست) جز به زن نتواند بود. آنان که به پسران میگرایند و خودداری نتوانسته پی آنان میروند، همان مردان نادرستی میباشند که میباید گفت: به سرشت آنان ذرات مادینه درآمیخته. از اینجاست که مردان آنچنانی بسیار پست و بیارج باشند. زیرا نه مرد باشند و نه زن، از داراکهای ستودهٔ هر دو جنس بیبهره باشند."
(احمد کسروی-در پیرامون ادبیات، ص ۱۳۲)
«اگر مسلمانی تنها آب کافی برای وضویش داشته باشد و در عین حال حیوانی محترم همراه وی باشد که تشنه است، واجب است که این مسلمان به جای وضو با آب، تیمم کند و آب را به آن حیوان بدهد.»
منبع: [المجموع للنووی، ج۲، ص۲۴۵؛ حاشیة الدسوقی على الشرح الکبیر، ج۱، ص۱۶۲]