امام شافعی رحمه الله در کتاب الام خود در جلد ۴ صفحه ۷۸ می فرمایند :
فقه و علم هردو در نزد معاویه رضی الله عنه جمع بود.
- ۰ نظر
- ۲۹ آبان ۹۷ ، ۰۷:۴۳
امام شافعی رحمه الله در کتاب الام خود در جلد ۴ صفحه ۷۸ می فرمایند :
فقه و علم هردو در نزد معاویه رضی الله عنه جمع بود.
روزی عبدالملک بن مروان رحمه الله خطبه بلیغی را ایراد فرمود، سپس آنرا قطع نمود و به گریه افتاد و گفت :
پروردگارا به راستی که گناهان من بزرگ است اما کوچکترین رحمت تو از آن بزرگتر است، پس به کوچکترینِ رحمتت، گناهان عظیم مرا ببخشای
این سخنان به گوش حسن بصری رحمه الله رسید و فرمود:
اگر قرار بود سخنی را با طلا بنویسند، من این سخن را می نوشتم، سپس به گریه افتاد.
تهذیب التهذیب جلد ۶ صفحه ۳۷۴
أبی یحیی -رحمه الله - فرموده است: مردی از حذیفه -رضی الله عنه - سوالی پرسید و من در نزد ایشان بودم؛ و گفت: نفاق یا دورویی چیست؟
حذیفه رضی الله عنه فرمود:
"نفاق"یعنی سخن گفتن و حرف زدن از اسلام ولی به آن عمل نکردن است.
[ نزهة الفضلاء تهذیب سیر أعلام النبلاء : ٢٦٨ ]
▪️یحیی بن أبی کثیر رحمه الله:
"شخصی با حلال پاک روزه می گیرد ، و با حرام ناپاک گوشت برادراش -یعنی غیبت-افطار می کند".
[حلیة الأولیاء ٣/٦٩]
ابن عساکر با سند خود از مدرک بن عماره نقل کرده است که وی گفت:
«ابن عباس را دیدم که رکاب حسن و حسین را گرفته بود، به او گفتند: چگونه رکاب آنان را میگیری، در حالی که تو بزرگ و بزرگوار هستی، گفت: اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند آیا این برایم سعادتی نیست که رکاب آنان را بگیرم».
تاریخ دمشق ج۱۴ ص۱۸۱
ابن کثیر رحمه الله در تاریخش نقل میکند:
سائب بن الاقرع به نزد امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه آمد تا بشارت پیروزی های نبرد نهاوند را به وی بدهد
عمر رضی الله عنه از او درباره کشته های مسلمانان پرسید، او در جواب بزرگان و برجسته ها را بر شمرد و گفت : فلانی و فلانی و .. از بزرگان و اشراف و فرماندهان
و در آخر گفت و تعدادی دیگر از عوام و کسانی که امیرالمؤمنین آنها را نمی شناسد
همین جمله کافی بود تا اشک های امیرالمومنین سرازیر شود،و گفت : چه ضرری به آنها میرسد اگر عمر آنها را نشناسد ؟؟؟ اما خداوند آنها را می شناسد، و با شهادتشان آنها را تکریم نموده است، اما چه چیزی دستگیرشان می شد اگر عمر آنها را می شناخت ?؟!!!
▪️قاضی فضیل ابن عیاض رحمه الله:
هرگاه -درمیان امت اسلامی- غیبت رایج گردد، برادری -از میانشان- برداشته می شود!
《إذا ظهرت الغیبة ارتفعت الأخوة فی الله》
حلیة الأولیاء؛ ۹۸/۸
حافظ المغرب ابن عبدالبر در کتاب ارزشمند خود بنام»جامع بیان العلم فصلی «(۲/۱۰۴-۲/۱) را درباره اینکه همانا اختلاف شامل خطا و اشتباه است وهمه اختلافات صحیح و درست نیستند، نوشته است مثالها و نمونههای زیادی درباره اینکه صحابه و سلف همدیگر را به خطا و اشتباه متوصل کرده و بعضی از آنان بعضی دیگر را انکار کرده، در بعضی از اجتهادات با همدیگر به مباحثه و مناقشه پرداختهاند، حتی بعضی از آنان از رأی و نظر خود برگشته است
و در(۲/۱۰۷-۱۰۸) میگوید: اگر بخواهیم انکارات و اعتراضات آنان را جمع کنیم، یک کتاب ظرفیت احاطه این موضوع را ندارد چه برسد به اینکه در یک فصل جمع گرددبه یقین میتوان گفت در مورد آنچه که صحابه و سلف با هم اختلاف داشتند و همدیگر را انکار کردهاند، صحت و درستی آن موضوعات، یکی از دو طرف قضیه است و هر دو نظر صحیح و درست و مطابق کتاب و سنّت نیستند اگر هر دو طرف قضیه درست و صحیح میبودند هیچگاه سلف صالح یا صحابه بعضی از آنان، بعضی دیگر را به خطا و اشتباه متوسّل نمیکردند هیچ عقیده و نظر و رأی این را نمیپسندد و قبول ندارد که هر شیء با ضد آن مقبول و مورد پسند و درست باشد و به حقیقت زیبا گفته است آن کسی که میگوید:
«اثبات ضدین معاً فی حالٍ أقبح ما یأتی من المحال».
«اثبات دو چیز ضد در کنار هم در هر حالت وضعیتی قبیح تر و زشت تر از آوردن یک چیز محال است»
ابن عبدالبر(۲/۱۰۰) از امام مالک و اللیث –رضی الله عنهما – ذکر میکند که همانا آن دو در رابطه با اختلاف اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در ردّ و انکار گفته کسانی که میگویند همانا در اختلاف بین آنان وسعت و رحمت برای امت اسلامی وجود دارد. میگویند: اینگونه نیست، به حقیقت آن اختلافات شامل درست و نادرست، حق و ناحق میباشند یعنی اگر در چیزی اختلاف نظر وجود دارد حتماً یکی از آن دو درست وحق است و دیگری نادرست و ناحق.
«هرگاه سخنی دلآزار شنیدی، سرت را پایین بینداز [و خود را به نشنیدن بزن]؛ تا زمانیکه [گوینده] از تو دور میشود!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عمر فاروق «رضیاللهعنه»
«العقد الفرید، ج۲، ص۱۳۰»
امام شافعی رحمه الله:
همتم را بر دو چیز گماردم، علم و تیراندازی، در تیر اندازی به جایی رسیدم که از ده هدف هر ده تای آن را میزدم (تیرهایم خطا نمی رفت).
توالی التاسیس، ابن حجر
اسحاق بن راهویه رحمه الله با زنی اهل مرو خراسان ازدواج کرد که صاحب چندین کتاب نایاب از امام شافعی رحمه الله بود.
ْ
اسحاق بن راهویه هرگز با ایشان ازدواج نمی کرد مگر بخاطر آن کتاب ها!
ْ
منبع:[تاریخ المکتبات الإسلامیة للکتانی]
ازش پرسیدم خونتون با مسجد چقدر فاصله داره ؟
گفت: از مسیری که میرم ۱۸۰ "سبحان الله" و از مسیری که بر می گردم ۲۱۲ "الحمدلله".
فهمیدم که افراد خاص واحد اندازه گیری خاصی دارند .
عالم برجسته اسلام فضیل بن عیاض رحمه الله فرزندش علی را در حالی دید که با گوشه لباسش در حال تمیز کردن کفه ترازوی دکانش بود
از او پرسید: برای چه زود به زود چنین کاری را هی تکرار میکنی؟
گفت: تاکه غبار راه و جاده را برای مسلمانان وزن نکنم
فضیل از شدت حرص پسرش بر امانت در میزان و ترازو به گریه افتاد.
الله متعال از او و پسرش راضی باد
مختصر تاریخ دمشق
یحیى بن معاذ رحمه الله:
"توحید دارای نوری است و برای شرک آتشی است،و همانا نور توحید پلیدی های موحدین را می سوزاند همچنانکه آتش شرک حسنات مشرکین را می سوزاند."
"إن للتوحید نورأ وللشرک نارأ وإن نور التوحید أحرق سیآت الموحدین کما أن نار الشرک أحرقت حسنات المشرکین."
[ روح البیان - تفسیر حقی - : ۱۰۳/۶ ]
امام حسن بصری رحمه الله:
"این که بابی از علم را فرابگیرم برایم دوست داشتنی تر است از دنیا، و آنچه در آن است."
زوائد الزهد از امام أحمد ۱۵۴۰
امام ابن رجب رحمه الله:
"بوی اخلاص همانند بوی مشک و عنبر خالص است و هر چه این بو با لباس تقوا و اخلاص پنهان شود عطر و بویش ماندگار تر و دل نوازتر خواهد بود، اما بوی ریا همانند دود هیزم است در هوا اوج می گیرد سپس اثری از آن باقی نمی ماند جز بوی بدی که در هوا پخش می کند."
قال ابن رجب رحمه الله :
رائحة الإخلاص کرائحة البخور الخالص، کلما قوی ستره بالثیاب، فاح وعبق بها ورائحة الریاء کدخان الحطب، یعلو إلى الجو ثم یضمحل وتبقى رائحته الکریهة.
مجموع الرسائل (٧٥٨)
عبدالله بن مسعود رَضِیَ اللهُ عَنهُ:
«إِنَّکَ مَا کُنْتَ فِی صَلاةٍ فَإِنَّکَ تَقْرَعُ بَابَ الْمَلِکِ وَمَنْ یُکْثِرُ قَرْعَ بَابِ الْمَلِکِ یُوشِکُ أَنْ یُفْتَحَ لَهُ
«تا زمانی که در نماز هستی انگار بر دروازهی پادشاه حلقه میزنی و هرکس که بیشتر حلقه بر در بزند، امید است که در، به روی او گشوده شود
آنگاه به بنده اجازهی سخنگفتن داده میشود، او نیز خویشتن را خاضعانه به آستانهی او خواهد انداخت، در همان حال بایستی خود را از کلیهی توانمندیهایش برهاند و به حول و قوهی الهی پناه برد.
به روایت طبرانی، فی الکبیر و رجاله رجال الصحیح، مجمع الزوائد: ج ۲، ص ۲۵۸.
هر وقت قصد اصلاح حقیقی یک زن را داشتید، پیش از آن که حجابِ عفّت و حیاء را از چهرۀ او بردارید، تلاش کنید حجابِ جهل را از عقل و اندیشه او کنار زنید.
چون این نوع حجاب علّتِ عقب ماندگی اوست، امّا پوشش اسلامی که به زنها آن هم در زمان پیشرفت و عزّتشان ضرر نرسانده است، در گذشته دخترانِ بغداد، قُرُطبه و بجایه در علم و دانش به مقاماتِ عالیهای رسیدند، در حالیکه باحجاب و پاکدامن بودند.
پس نمیدانم امروزه چه چیزی شما را قبل از هر چیزی به نمایان کردن دست و صورت فرا میخواند؟!
ابن بادیس رحمَهُ الله
مجله الشهاب،شمارۀ ۵ (۱۳۴۸ه-۱۹۲۹م)
میمون بن مهران رحمه الله:
بر زنان(نامحرم)وارد نشو (یعنی با آنان همنشینی و اختلاط نکن) حتی اگر بگویند :
"کتاب الله را به او بیاموز"
الحلیة ٨٥/۴
سفیان ثوری رحمه الله:
"هر کس که تو را دعوت داد و تو از اینکه قلب و دین تو را فاسد کند ترسیدی …
"پس او را اجابت نکن"
حلیة الاولیاء