| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۶۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران پیش از اسلام» ثبت شده است

سعدی شیرازی، یکی از بزرگ‌ترین حکیمان و شاعران ادب فارسی، در آثار خود با نگاهی ژرف به مسائل اخلاقی و اجتماعی می‌پردازد و از قدرت بیان و خردمندی خویش برای تبیین درس‌های تاریخ بهره می‌گیرد. او در اشعارش، بی‌عدالتی و ستم را به‌عنوان بزرگ‌ترین آفت حکومت‌ها و جوامع انسانی معرفی کرده و سرانجام شوم آن را به‌روشنی تصویر می‌نماید.

در ابیاتی که در ادامه آمده است، شاعر به‌طور ویژه به ظلم و ستم شاهان ایران باستان/ایران پیش از اسلام، اشاره دارد.

او با نگاهی عبرت‌آموز به سرگذشت پادشاهان پیش از اسلام سرزمین مان، این حقیقت را بازگو می‌کند که قدرت و شوکت آنان، به دلیل بی‌عدالتی و بیدادگری، به نابودی انجامید. سعدی از تاریخ عبرت گرفته و از خسروان عجم که به زیردستان ستم روا می‌داشتند، یاد می‌کند و با بیانی حکیمانه تأکید دارد که نه آن شکوه باقی ماند و نه آن ظلم پایدار.

این اشعار، از یک‌سو تصویری از فرجام حتمی بیدادگری و زوال حکومت‌های ظالم است و از سوی دیگر، ستایشی از عدل و عدالت‌طلبی که در تعالیم اسلامی به آن سفارش شده است. سعدی با استفاده از این نمونه تاریخی، پیامی اخلاقی و جهانی ارائه می‌دهد که همواره در دل فرهنگ اسلامی و آموزه‌های دینی جایگاهی برجسته داشته است.

بی‌گمان، این ابیات نمایانگر دیدگاه تاریخی و اجتماعی سعدی درباره ضرورت عدالت در هر حکومتی است و یادآور این نکته که پایداری دولت‌ها در گرو مهرورزی، انصاف و رعایت حقوق مردم است.

 

 

خبر داری از خسروان عجم

که کردند بر زیردستان ستم؟

 

نه آن شوکت و پادشایی بماند

نه آن ظلم بر روستایی بماند

 

خطا بین که بر دست ظالم برفت

جهان ماند و با او مظالم برفت

 

خنک روز محشر تن دادگر

که در سایهٔ عرش دارد مقر

 

به قومی که نیکی پسندد خدای

دهد خسروی عادل و نیک رای

 

چو خواهد که ویران شود عالمی

کند ملک در پنجهٔ ظالمی

 

سگالند از او نیکمردان حذر

که خشم خدای است بیدادگر

 

بزرگی از او دان و منت شناس

که زایل شود نعمت ناسپاس

 

اگر شکر کردی بر این ملک و مال

به مالی و ملکی رسی بی زوال

 

وگر جور در پادشایی کنی

پس از پادشایی گدایی کنی

 

حرام است بر پادشه خواب خوش

چو باشد ضعیف از قوی بارکش

 

میازار عامی به یک خردله

که سلطان شبان است و عامی گله

 

چو پرخاش بینند و بیداد از او

شبان نیست،گرگ است،فریاد از او

 

بدانجام رفت و بد اندیشه کرد

که با زیر دستان جفا،پیشه کرد

 

به سختی و سستی بر این بگذرد

بماند بر او سالها نام بد

 

نخواهی که نفرین کنند از پست

نکو باش تا بد نگوید کست

 

منبع:کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی،چاپخانهٔ بروخیم،۱۳۲۰،تهران،باب اول،ص۳۸-۳۹

 

  • حسین عمرزاده
این که برخی اصرار دارند بِگویند اعراب کتابخانه های ما را آتش زدند، صحیح نیست.زیرا ایرانیان تا پیش از حمله ی اعراب با ادب شفاهی مأنوس بودند و علاقه ای به ادب مکتوب و نوشتن نداشتند.
بعد از یورش اعراب بود که ایرانیان و جامعه ی زرتشتی روی به سوی ادب مکتوب آوردند و خیلی از این داستان های شفاهی و کتب دینی در طی کتابت دچار تغییر و کم و کاستی شدند.
همچنین پیچیدگی های زبان پهلوی و شلختگی ها و کم کاری‌ها را در نثر آن زمان نیز باید اضافه کرد و نکته ی مهم آن که در دوره ی ساسانیان بیشترعامّه ی مردم بی سواد بودند.
نبود کتابخانه ها را در ایران باستان باید نتیجه ی این مسأله و تنبلی ایرانیان در نوشتن و نثرِ خوب دانست.
پرویز رجبی،نویسنده،مترجم،تاریخ دان و ایران شناس:

«بسیاری از مورخان ایرانی خواسته اند به هر وسیله ای که شده است،عرب ها را مسئول نابودی کتاب های ایرانی بدانند... با این همه باید با قاطعیّت گفت که داستان هرگز این گونه که به نمایش گذاشته می شود نبوده است.


...معمولا بیش از حد درباره ی از میان رفتن نوشته های پیش از اسلام مرثیه خوانده شده است.در صورتی که به نظر من پیش از اسلام به سبب رونق ادب شفاهی،به ادب مکتوب توجه چندانی نمی شده است و نبود کتاب های گوناگون را باید نتیجه این مساله و تنبلی و کندی ایرانیان در نوشتن دانست.البته گناه این تنبلی و کندی را می توان پای ناهنجار بودن خطّ پهلوی نوشت.از همین روی است که در همه ی متن هایی که از زمان ساسانیان بر جای مانده اند نوعی شلختگی و عدم تمایل به درک زیبایی های نثر به چشم می خورد.
 
در جلد پنجم هزاره های گمشده،به هنگام گزارش ادب دوره ی ساسانی گفتیم که حتما نهضت فرهنگی بزرگی که در زمان انوشیروان به وجود آمد،وجود دانشگاه جندی شاپور،رفت و آمد دانشمندان خارجی،رابطه ی فرهنگی همه جانبه با شبه قارّه ی هند و گرمی میدان داد و ستدهای علمی و فرهنگی نیز در جهان بینی و پیرامون نگری مردم دوره ی ساسانی بی تاثیر نبوده است.
 
اما به رغم این تحول در این هم نباید تردید که پیش از اسلام بیش تر مردم عامّی و بی سواد بوده اند.کلا مساله ی سواد و همگانی بودن خواندن و نوشتن تا روشن شدن تکلیف و چگونگی خطّی همگانی همچنان بلاتکلیف خواهد ماند.
 
...با این همه کتاب هنوز در زمان ساسانیان به مرحله ای نرسیده بوده است که بتوان سخن از کتابخانه به میان آورد.در حقیقت دوره ی ساسانی را باید دوره ی احتضار زبان فارسی (مکتوب و غیر مکتوب) به شمار آورد.
 
...به گمان من نثر ایرانیان پیش از اسلام به مراتب بدتر از نثر پس از اسلام بوده است.امروز کسانی که متنی پهلوی را به فارسی بر می گردانند به راستی معجزه می کنند.ادب شفاهی و نبود عادت به خواندن،دیگر جایی را برای ادب مکتوب نگذاشته بود.
 
...هنجار انفعالی نثر فارسی را پس از آمدن اسلام به ایران،باید در زبونی نثر پهلوی جست که تنها در گهواره لرزیده بود و هرگز بزرگ نشده بود.
 
سماجتی کودکانه است که هنوز هم برخی می کوشند،گناه خامی نثر پارسی را به گردن عرب و ترک و مغول بیندازند،که آمدند سوختند و کشتند و بردند و گویا زبانمان را هم بند آوردند.و در جای دیگر رجز می خوانیم که زبان رسمی دربار خلفا و مغول ها و ایلخانان ترک،فارسی بوده است.
 
می خواهم بگویم که ایرانیان نخست پس از اسلامی شدن و تحت تاثیر موقعیّت خاصّی،که عرب ها و اسلام در زندگی اجتماعی ایرانیان فراهم آوردند،با نوشتن مانوس شدند و با آن خوی گرفتند.
 
حتی به قیمت انگیختن خشم برخی،نمی توانم باور نداشته باشم که ما نوشتن و تا حدودی سرودن را مرهون عرب ها هستیم.
 
ما دیر یا زود باید از اصطلاح عرب جاهلیّت فاصله بگیریم.منظور ما از جاهلیت متفاوت است از منظور عرب ها!
 
همین عرب ها بودند که با تماس با کاغذ دیگر دل از آن نکندند.آبشخور خطّ بیش تر ملت های جهان آرامی و سامی است.سه دین توحیدی بزرگ جهان نیز،که با رخنه به سراسر جهان جغرافیای سیاسی و مدنی و فرهنگی دنیا را دگرگون کرده اند،آبشخوری سامی دارند.
 
این را هم هرگز فراموش نکنیم که ما از مردمی جاهل نمی توانستیم شکست بخوریم.
 
عرب ها ظرف ده سال تا فرغانه را مانند کف دست خود می شناختند.ما بیش از یک هزاره با یونان و روم کَل کَل زدیم و کاری از پیش نبردیم،اما عرب ها در آغاز کار خود از جبل الطّارق گذشتند و قرطبه و غرناطه را چنان آذین بستند که هنوز هم این دو شهر مایه ی غرور اسپانیایی ها هستند و علی الحساب روزیشان دست توریست هایی است که از بناهای دوره ی اسلامی این دو شهر دیدن می کنند.ما دیر یا زود باید از اصطلاح عرب جاهلیّت فاصله بگیریم!»
 
منبع:سده های گمشده،جلد اول،پرویز رجبی،نشر پژواک کیوان،ص ۱۲۹تا۱۳۳
تصاویر مدارک:
  • حسین عمرزاده

روایتِ اِمیدِ اَشَوَهیشتان (Rivāyatī Ēmēdī Ašawahištān) یکی از آثار اصلی دینی به زبان پارسی میانه در اواخر سدهٔ نهم و اوایل سدهٔ دهم میلادی (سده‌های سوم و چهارم قمری) است. این اثر، مجموعه‌ای از قانون‌های مذهبی، اجتماعی و مدنی زرتشتیان و بازتاب موثقی از آیین‌ها و عادات روزگار ایرانی ساسانی است و به موضوعات گوناگون از جمله قانون خانواده، انواع ازدواج، مسائل طهارت و غیره می‌پردازد. روایت امید اشوهیشتان چهارمین و واپسین روایت از روایات پارسیگ به‌شمار می‌آید، که توسط موبدان دورهٔ اسلامی نوشته شده است. نویسندهٔ این کتاب، امید پسر اشوهشت، موبد موبدان دورهٔ خود و از نوادگان آذرباد مهرسپندان بود. روایت امید اشوهیشتان دربرگیرندهٔ چهل‌وچهار پرسش است، که از سوی موبدی به نام آذرگشنسب، پسر مهرآتش، نوهٔ آذرگشنسب از امید اشوهیشتان پرسیده می‌شود.

پرسش بیست‌وپنجم این کتاب، یکی از مهم‌ترین بخش‌های آن است که به موضوع تغییر دین و پیامدهای اجتماعی و حقوقی آن برای زرتشتیانی که مسلمان می‌شدند، می‌پردازد:

پرسش ۲۵:

مردی که از دین زرتشتی به اسلام تغییر مذهب دهد آیا ما یملکی (اموالی) که در دورانی که دین زرتشتی داشت و به او متعلق بود اکنون هم که مسلمان شده به او تعلق می گیرد یا خیر؟ اگر کسی آن اموال را غصب کند آیا قانونی خواهد بود؟ اگر نه، آن اموال به کدام مرجع باید ارجاع شود.

پاسخ ۲۵:

اگر در پرسش مطروحه نکته تلویحی دیگری نهفته نیست که مستلزم پاسخ دیگری باشد، کسى که دینش را تغییر داده و از زرتشتى به اسلام گراییده، در دم مرتکب گناه تناپوهل شده است. 
اگر در دوران یک سال به دین اصلى اش "زرتشتى" برنگردد، به مجرد خاتمه سال سزایش مرگ خواهد بود.
هر مال و ثروت و در آمدى که در زمان زرتشتى بودنش داشته تابع "قانون انسان هاى بدوى" مى گردد.
قانون انسان هاى بدوى این است که:
هر زرتشتى که به آن اموال قبل از همه دست یافت، صاحب آن خواهد شد.
اگر براى شخص غاصب این امکان باشد که آن را در تصاحب خود نگاه دارد و به آن مسلمان شده پس ندهد، غاصب، محقّ است که آن را براى خود نگاه دارد.
اگر غاصب قادر نباشد که آن را براى خود نگاه دارد باید آن را به کسى که در زمان زرتشتى بودنش صاحب آن بوده، پس بدهد.

منبع: روایت اِمید اَشَوَهیشتان، ترجمه: نزهت صفای اصفهانی، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹.

در تحلیل‌های رایج اسلام‌ستیزان، همواره با تکرار ادعاهایی مواجهیم که در آن‌ها، اسلام به‌مثابه‌ی عامل اصلی عقب‌ماندگی جوامع اسلامی معرفی می‌شود؛ در مقابل، چهره‌ای آرمانی، بی‌نقص و بدون خشونت از ایران و دین زرتشتی در دوران پیش از اسلام ترسیم می‌گردد. ادعای فقدان اجبار دینی، انکار حکم ارتداد و تأکید بر شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» در زرتشتی‌گری، محور اصلی این گفتمان است. اما بررسی مستندات تاریخی و دینی مربوط به همان دوران، ازجمله روایت دینی پارسی میانه‌ی اِمید اَشَوَهیشتان، این تصویر را به‌چالش می‌کشد.

مطابق این روایت معتبر و متعلق به سده‌های اولیه‌ی اسلامی، فرد زرتشتی‌ای که به اسلام گرایش پیدا کند، از نظر شرعی مرتد و مستوجب مرگ تلقی می‌شود، مگر آن‌که ظرف یک سال به آیین پیشین بازگردد. حتی اموال چنین فردی نیز از سوی جامعه‌ی زرتشتی قابل مصادره است و «قانون انسان‌های بدوی» که در همین متن به‌صراحت ذکر شده، تصریح می‌کند که اولین زرتشتی‌ای که به آن اموال دست یابد، مالک آن تلقی می‌شود. این نظام فکری، نه‌تنها ارتداد را با شدیدترین مجازات پاسخ می‌دهد، بلکه با سلب اموال و حذف اجتماعی تازه‌مسلمان، نوعی سیاست هراساننده را به‌کار می‌گیرد تا از گرایش به اسلام جلوگیری کند.

حال پرسش این‌جاست: اگر ایرانیان با زور شمشیر مسلمان شدند، چرا تازه‌مسلمانان از سوی دین پیشین خود تهدید می‌شدند؟ اگر آزادی دینی در آیین زرتشتی حکم‌فرما بود، پس منطق چنین احکام سخت‌گیرانه چیست؟ این نمونه‌ی روشن نشان می‌دهد که در ایرانِ پس از فتوحات، برخلاف آنچه مدعیان تحریف‌شده‌ی تاریخ بیان می‌کنند، انتخاب اسلام نه تنها از سر اجبار نبود، بلکه با مخاطرات جدی برای تازه‌مسلمانان همراه بود که منشأ آن، جامعه‌ی زرتشتی سابق بود، نه ساختار سیاسی اسلامی.

از سوی دیگر، اسلام نه تنها پذیرش خود را بر پایه‌ی اختیار قرار داده، بلکه با وضع احکام منطقی و اصول‌محور همچون ارتداد، نه برای سرکوب عقیده، بلکه برای صیانت از حرمت دین، نظام اجتماعی و مقابله با ورود ابزارگرایانه و بازی‌گونه به قلمرو دین، ساختاری منسجم ارائه کرده است. حکم ارتداد، تدبیری است که ناظر بر پیوند ایمان با مسئولیت اجتماعی، حقوقی و اخلاقی است و مانع از آن می‌شود که دین به ابزاری برای فریب، سواستفاده یا فرصت‌طلبی تبدیل گردد.

نکته‌ی قابل‌تأمل آن‌که، همین مدعیان، هنگامی که با متون معتبر تاریخی یا دینی چون روایت امید اشوهیشتان مواجه می‌شوند، ناگهان تاریخ را غیرقابل‌اعتماد می‌خوانند و می‌گویند: «تاریخ را فاتحان نوشته‌اند!»؛ غافل از آن‌که در این‌گونه اسناد، نه‌تنها فاتحی مسلمان دخیل نبوده، بلکه سخن از دل اسناد دینی زرتشتی صادر شده است. در واقع، این تناقض‌گویی‌ها و تقلیل‌گرایی‌های ناراست‌مدارانه، بیش از آن‌که نتیجه‌ی مطالعه‌ی انتقادی تاریخ باشند، بازتاب پروژه‌ای فکری‌اند که هویت‌گریز، دین‌گریز و ایدئولوژیک است؛ نه حقیقت‌جو.

تصاویر منبع:

  • حسین عمرزاده

یکی از روایت‌های نادرست و تحریف‌شده‌ای که اسلام‌ستیزان تلاش در جا انداختن آن دارند، این است که در دوران ساسانیان و پیش از اسلام، آزادی دینی وجود داشته و هیچ‌کس به دلیل تغییر دین تحت تعقیب یا مجازات قرار نمی‌گرفته است. این افراد یا از روی ناآگاهی یا با آگاهی کامل و با هدف تخریب اسلام، تلاش می‌کنند تصویری آرمانی و بی‌نقص از حکومت‌های پیشا‌اسلامی ارائه دهند. اما آیا واقعیت تاریخی نیز چنین چیزی را تأیید می‌کند؟

فردوسی در شاهنامه، که خود بازتابی از فرهنگ و سنت‌های ایران کهن است، به‌صراحت به این موضوع اشاره می‌کند که سرپیچی از دین رسمی، با مجازات‌های شدید همراه بوده است:

 

که زر دشت گوید باستا و زند

که هرکس که از کردگاربلند

 

بپیچد بیک سال پندش دهید

همان مایهٔ سودمندش دهید

 

سرسال اگر بازناید به راه

ببایدش کشتن بفرمان شاه

 

چو بر دادگر شاه دشمن شود

سرش زود باید که بی‌تن شود ۱

 

این ابیات به‌وضوح بیان می‌کنند که اگر کسی از دین رسمی حکومت عدول می‌کرد، ابتدا برای مدتی تلاش می‌شد تا او را بازگردانند، اما در صورت عدم بازگشت، حکم مرگ برای او صادر می‌شد.

علاوه بر آنچه در شاهنامه آمده، شواهد تاریخی نیز بر وجود اجبار دینی و برخورد شدید با مرتدان در دوران ساسانیان دلالت دارند. به‌عنوان نمونه، آرتور کریستینسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان ماجرای موبدی (روحانی‌ای زرتشتی) را روایت می‌کند که پس از مطالعه‌ی آموزه‌های مسیحیت به این دین گروید. واکنش دستگاه حکومتی به این اتفاق، نشان‌دهنده‌ی سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ی دینی در آن روزگار است:

«در زمان یزدگرد دوم موبدى بسیار دانا بود، که از فرط تبحر در امور فقهى او را همگ دین لقب داده بودند. این مرد مکرر نصاراى ارمنستان را بعقوبت و فشار مبتلا کرد و عاقبت چنان از استوارى و ثبات عیسویان متأثر شد، که کیش نصارى گرفت.

بنابر روایت الیزئوس، ناظر ارزاق، که ریاست انجمن تحقیق و تفتیش دینى را داشت، چون از این واقعه آگاه شد، ترسید که به مسئولیت خود خون یکى از روحانیان بزرگ را بریزد، قصه را بشاهنشاه عرض کرد. شاه فرمود تدبیرى کن تا مردم آن ناحیه موبد را متهم بخیانت نسبت بسلطنت نمایند وى چنین کرد و آن موبد گرفتار و محکوم به مرگ بوسیله گرسنگى شده، در بیابانى دور و بی آب و علف جان سپرد.» ۲

این روایت تاریخی نیز نشان می‌دهد که در آن دوران، آزادی دینی نه‌تنها وجود نداشته، بلکه حکومت برای جلوگیری از تغییر دین، افراد را به مرگ محکوم می‌کرده است. در این مورد خاص، چون اعدام مستقیم یک مقام مذهبی ممکن بود هزینه‌هایی برای دستگاه حاکمیت داشته باشد، ابتدا بهانه‌ای سیاسی برای محکومیت او ساختند و سپس او را به مرگ تدریجی محکوم کردند.

با توجه به شواهدی که ارائه شد، روشن است که برخلاف ادعاهای جریان‌های تحریف‌گر، در دوران پیش از اسلام ایران، اجبار دینی امری رایج بوده و خروج از دین رسمی نه‌تنها به انزوا یا طرد اجتماعی، بلکه به مجازات مرگ منجر می‌شده است.

اما نکته‌ی مهم‌تر این است که همین جریان‌هایی که تلاش می‌کنند ایران باستان را سرزمین آزادی دینی جلوه دهند، احکام اسلامی درباره‌ی ارتداد را نیز به‌شدت تحریف کرده و آن را غیرعادلانه معرفی می‌کنند. در حالی که در اسلام، اگر هم احکام ارتداد وجود دارد، این احکام دارای نظم و چارچوب مشخصی هستند و هیچ‌گاه کسی به‌طور خودکار یا بدون بررسی دقیق و عادلانه به ارتداد متهم نمی‌شود و این احکام بر اساس اصول مشخصی صادر می‌شوند که قابل استدلال و دفاع است.

 تفاوت اساسی اینجاست که مسلمانان، برخلاف این گروه‌ها که ادعای پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک دارند، باورهای دینی خود را تحریف نمی‌کنند و اگر به چیزی معتقد باشند، آن را صریحاً بیان کرده و دلایلش را هم ارائه می‌دهند. در مقابل، این جریان‌ها برای آنکه خود را بی‌نقص و مثبت جلوه دهند و هم‌زمان اسلام را تخریب کنند، حتی تاریخ و متون دینی خود را نیز منکر می شوند. آن‌ها بدیهیات اعتقادی آیین خود را نیز انکار می‌کنند، تنها به این دلیل که پذیرفتن آن‌ها، تصویری متفاوت از آنچه می‌خواهند ارائه دهند، به نمایش می‌گذارد.

 

منابع:


۱) شاهنامه، فردوسی، پادشاهی خسرو‌پرویز

۲) ایران‌در‌زمان‌ساسانیان، آرتور کریستین‌سن، ترجمه رشید‌یاسمی، دنیای‌کتاب، چاپ‌ششم، ص ۴۲۰


تصاویر مستندات:








  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest