| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۶۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تقوا» ثبت شده است

تابعی و عابدِ دوران، عبدالله بن مُحَیریزِ مکی (م ۹۹هـ)، برای خرید لباس وارد مغازه‌ای شد. مردی به صاحب مغازه گفت: ای مرد، این ابن‌مُحَیریز است، با او خوب معامله کن!

ابن مُحَیریز خشمگین شد و از مغازه بیرون آمد و فرمود:

«إنما نشتري بأموالنا لسنا نشتري بديننا.»

«می‌خواهیم با پولمان بخریم نه با دینمان!»


المعرفة والتاریخ – الفسوی، ج۲، ص۳۶۴؛ شعب الإیمان للبیهقی، ج۷، ص۲۲۸؛ تاریخ دمشق – ابن عساکر، ج۳۳، ص۱۹.

  • حسین عمرزاده

از سخنان شیرین صحابی گرانقدر پیامبر اسلام، ابو دَرداء رَضِیَ اللهُ عَنه:

«أحب الفقر تواضعا لربي وأحب الموت اشتياقا إلى ربي وأحب المرض تكفيرا لخطيئتي.»

فقر و تنگدستی را براے اظهار فروتنی به پروردگار خویش و مرگ را براے شوق دیدار خداے خویش و بیمارے را براے اینکه گناهانم را بپوشاند،دوست دارم.۱


«لا يكون عالما حتى يكون متعلما ولا يكون عالما حتى يكون بالعلم عاملا.»

تا کسی دانش نیاموزد،دانشمند نمی‌گردد و تا به علم خویش عمل نکند،عالِم نمی گردد.۲

«اطلبوا العلم. فإن عجزتم فأحبوا اهله. فإن لم تحبوهم فلا تبغضوهم.»

دانش بیاموزید و اگر نتوانستید،دانشمندان را دوست بدارید و اگر اهل علم را دوست نمی‌دارید،هیچگاه دشمن ایشان نباشید.۳

منابع:

۱) طبقات ابن سعد،ج۷،ص۲۷۵

۲) طبقات ابن سعد،ج۲،ص۲۷۳

۳) همان

  • حسین عمرزاده

چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند.

نتیجه: ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلا عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود، همه چیز پله پله انجام می شود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید.

  • حسین عمرزاده

روزی حسن بصری از نزد ابن هبیره خارج می‌شد که متوجه قاریانی شد که بیرون قصر منتظرند، پس به آنها گفت: چه باعث شده اینجا بنشینید؟ می‌خواهید بر آن خبیثان وارد شوید؟ به الله سوگند همنشینی با آنها، همنشینی با نیکان و صالحان نیست، پراکنده شوید که الله ارواح و اجسادتان را از یکدیگر پراکنده سازد. کفش‌های‌تان را بپوشید و لباس‌تان را برگیرید و هرچه زودتر اینجا را ترک گویید، شما با این عمل قاریان را رسوا نمودید که الله شما را رسوا کند.

به الله سوگند اگر از آنچه نزد آنان بود، پرهیز می‌کردید، به آنچه نزد شماست (علم) تمایل پیدا می‌کردند، اما شما به آنچه نزد آنان است (مال و اموال و کالای ناچیز دنیوی) روی آوردید و در نتیجه آنان از آنچه نزد شماست فاصله گرفته و پرهیز کردند.

حلیة الأولیاء (۲/۱۵۰)؛ سیر أعلام النبلاء (۴/۵۸۶).

  • حسین عمرزاده

باری حجاج در کنار سعید بن مسیب نماز می‌خواند - پیش از آنکه عهده‌دار بخشی از امور مسلمانان باشد - که قبل از امام برخاسته و پیش از وی سجده می‌کرد؛ چون سلام داد، سعید گوشه‌ی لباسش را گرفته و مشغول اذکار بعد از نماز شد درحالی‌که لباس حجاج را گرفته بود و حجاج همواره تلاش می‌کرد لباسش را آزاد کند، تا اینکه سعید اذکارش را به پایان رساند. پس به حجاج روی آورده و با گفتگو به نکوهش و تادیب وی پرداخت. پس از این ماجرا حجاج به وی چیزی نگفت تا اینکه زمامدار امور در حجاز گردید و زمانی‌که به عنوان زمامدار وارد مدینه شد، چون وارد مسجد شد به مجلس سعید بن مسیب رفت و جلوی وی نشست و به سعید گفت: تو صاحب (همان) کلمات هستی؟ سعید با دستش به سینه‌ی حجاج زده و گفت: بله؛ حجاج گفت:الله تو را که معلم و مودِّب خوبی بودی، پاداش نیکو دهد. پس از تو هیچ نمازی نخواندم مگر اینکه سخنانت را به یاد آوردم؛ سپس برخاسته و رفت(۱).

به سعید بن مسیب گفته شد: چگونه حجاج کسی را در پی تو نفرستاده و تو را تحریک نکرده و مورد اذیت و آزار قرار نمی‌دهد؟ سعید گفت: به الله سوگند نمی‌دانم، جز اینکه روزی همراه پدرش وارد مسجد شد و نمازی خواند که نه رکوع آن‌را کامل می‌کرد و نه سجده‌اش را، پس مشت ریگی به‌سوی وی پرتاب کردم. (و پس از آن به وی روش درست نماز خواندن را آموختم). حجاج (بعدها) گفت: پس از آن پیوسته نماز را درست و صحیح می‌خواندم(۲).

۱-نگا: البدایة والنهایة (۹/۱۱۹)؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی (۴/۲۲۶).

۲-نگا: الطبقات، ابن سعد (۵/۱۲۹)؛ حلیة الأولیاء، أبو‌نعیم (۲/۱۶۵)؛ سیر أعلام النبلاء (۴/۲۲۶).

  • حسین عمرزاده

ابوحازِم سَلَمة بن دینار رحمه الله:


لا يُحْسِنُ عَبْدٌ فِيمَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ إِلا أَحْسَنَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْعِبَادِ وَلا يَعْوَرُ فِيمَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ إِلا أَعْوَرَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْعِبَادِ، وَلَمُصَانَعَةُ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَيْسَرُ مِنْ مُصَانَعَةِ الْوُجُوهِ كُلِّهَا، إِنَّكَ إِذَا صَانَعْتَهُ مَالَتِ الْوُجُوهُ كُلُّهَا إِلَيْكَ وَإِذَا اسْتَفْسَدْتَ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ شَنَئَتْكَ الْوُجُوهُ كُلُّهَا.


«هیچ بنده‌ای ارتباطش را با الله نیکو نمی‌سازد، مگر آن‌که الله نیز ارتباط او را با مردم نیکو می‌گرداند. و هیچ بنده‌ای ارتباطش را با الله تباه نمی‌سازد، مگر آن‌که الله نیز ارتباطش را با مردم تباه می‌گرداند.

و به‌راستی که راضی نگه داشتن یک چهره (یعنی خداوند) آسان‌تر است از راضی کردن همه چهره‌ها (یعنی مردم). اگر تو با الله خالص باشی و او را راضی نگه داری، همه دل‌ها به‌سویت گرایش می‌یابند. و اگر ارتباطت را با الله خراب کنی، همه دل‌ها از تو روی‌گردان می‌شوند.»


منبع: تاریخ الإسلام، ذهبی، ج ۸، ص ۴۴۲.

  • حسین عمرزاده

عُروَة بن زبیر رحمه الله :


إذا رأيت الرجل يعمل الحسنة فاعلم أن لها عنده أخوات، وإذا رأيته يعمل السيئة فاعلم أن لها عنده أخوات، فان الحسنة تدل على أختها، وإن السيئة تدل على أختها.

«هرگاه کسی را دیدی که کار نیک انجام می‌دهد، بدان این کار نیک تنها نبوده بلکه کارهای نیک دیگری در کنار خود دارد، زیرا این عمل نیکو بر اعمال نیکوی دیگری دلالت می‌کند، همچنانکه اگر از کسی کاری زشت سر بزند بیانگر آن است که کارهای زشت دیگر نیز از او سر خواهد زد».

صِفَةُ الصَّفوَة: ۱/۳۴۹.

  • حسین عمرزاده

سلمة بن دینار رحمه الله:


شيئان إذا عملت بهما أصبتَ بهما خير الدنيا والآخرة لا أطوّل عليك.

«دو چیز هست که اگر به آن دو عمل کنی، به خیر دنیا و آخرت دست خواهی یافت و بیش از این طول نمی‌دهم.»

گفته شد: «آن دو چیز کدام‌اند، ای ابوحازم؟»

گفت:

تحمّل ما تكره إذا احبّه الله وتترك ما تحبّ إذا كرهه الله.

«تحمّل چیزی که دوست نداری، آنگاه که خدا آن را دوست دارد، و ترک چیزی که دوست داری، آنگاه که خدا آن را نمی‌پسندد.»


صفة الصفوة: جلد ۱، صفحه ۳۹۱.

  • حسین عمرزاده

امام ابن حزم رحمه الله:

«در جستجوی هدف و مقصدی برآمدم که نزد تمام مردم پسندیده باشد، متوجه شدم که آن مقصد فقط یکی است، آن هم عبارت از زدودن نگرانی و اضطراب درونی است. وقتی با دقت نگریستم متوجه شدم که مردم در در پیداکردن راه چاره و مداوای آن یکسان نیستند و انسان‌ها با وجود اختلاف خواست‌ها و مطالبات‌شان و متفاوت‌بودن تصمیمات‌شان، همگی یک هدف را دنبال می‌کنند و آن زدودن پریشانی و نگرانی درونی است. اما بعضی برای رسیدن به هدف فوق به بیراهه رفته و برخی نیز تقریباً به راه راست رفته‌اند، و بالآخره بعضی دیگر به راه درست رسیده و آن را در پیش گرفته و ادامه داده‌اند، دستۀ سوم بسیار کم هستند و به ندرت موفق به پیمودن این راه می‌شوند»

امام ابن حزم پس از جستجوی راه‌های برطرف‌کردن اضطراب و نگرانی به ارائه راه حلی پرداخته که خود بدان رسیده و می‌گوید:

«راهی را جستجو کردم که انسان را در برطرف‌کردن اضطراب روحی و روانی یاری دهد. سپس به این نتیجه رسیدم که کوشش برای جهان آخرت و توجه به سوی خداوند عزّ وجل یگانه راهی است که اضطراب درونی را زدوده و آن را محو و نابود می‌کند».

منبع: الأخلاق والسير في مداواة النفوس، صص ۱۴-۱۵

  • حسین عمرزاده

در شرح حال امام مسروق بن اجدع آمده است که «زیاد»، او را به عنوان «عامل» به نقطه‌ای در عراق به نام سلسله فرستاد، چون از شهر خارج شد جمعی از قاریان اهل کوفه او را بدرقه کردند، جوانی اسب سوار در میان آنان بود، چون جمعیت بازگشتند، جوان در حالی که مسروق در میان یارانش بود نزدیک شد و گفت: ای مسروق! تو پیشوای قاریان کوفه و ناصح و مرشد آنان هستی، اگر سؤال شود که افضل اهل کوفه چه کسی است؟ همه در پاسخ می‌گویند: مسروق. و اگر گفته شود: بردبارترین و صبورترین اهل کوفه چه کسی است؟ می‌گویند: مسروق، و اگر بگویند آگاهترین فرد به فقه و شرعِ الله در میان شهر کوفه چه کسی است؟ در جواب خواهند گفت: مسروق. پس در حقیقت زینت تو، زینت اهل کوفه و عیب تو عیب آنان است. من شما را به الله قسم می‌دهم که به فکر فقر (یعنی زهد) و آرزوی دور و دراز باشی».

مسروق گفت: مرا برآنچه که برایم پیش آمده است یاری نمی‌دهی؟» گفت: «به الله سوگند من از این پُست و مقام تو راضی نیستم، پس چگونه تو را یاری دهم؟» سپس مرد جوان رفت و مسروق گفت: «هیچ موعظه‌ای به اندازۀ موعظۀ این جوان در من اثر نکرده است».

الزهد: ۳۵۰

  • حسین عمرزاده

امام مسروق بن اجدَع رحمه الله  سجده را بسیار دوست داشت، زیرا بهترین حالتی که انسان در آن از همۀ حالات به الله نزدیکتر است سجده است.

«نقل است که به سفر حج رفت، تا روزی که برگشت جز بر هیئت سجده نخوابید.»

سیر أعلام النبلاء: جلد ۴، صفحه ۶۵.

  • حسین عمرزاده

عُروَةُ بنُ محمد رحمه الله که سال ها بر یمن حکومت کرده بود در حالی از یمن خارج شد که چیزی جز شمشیر، نیزه و قرآنش را به همراه نداشت.

نقل شده زمانیکه وارد یمن شد اینگونه گفت:

ای مردم یمن،این وسیله نقلیه من است. اگر(هنگام پایان ماموریت و)خروجم از یمن بیش از این همراه داشتم بدانید که من دزد هستم.

خرج عروة بن محمد من الیمن ، وقد ولیها سنین ، وما معه إلا سیفه ، ورمحه ، ومصحفه ، قال : وبلغنی أنه لما دخل ، قال : یا أهل الیمن ، هذه راحلتی ، فإن خرجت بأکثر منها ، فأنا سارق.

تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج ۲۰، ص ۳۴.

  • حسین عمرزاده

در زمان معاویه رضی الله عنه مردم دچار قحطی شدید شدند، ابومسلم خولانی رحمه الله مردم را برای اقامۀ نماز استسقاء «طلب باران» بیرون برد، چون به مصلی رسید، مردم در آنجا جمع شدند، معاویه به ابومسلم گفت: «می‌بینید که مسلمانان چگونه دچار قحطی گشته‌اند، از الله طلب باران کن»، گفت: «من با این تقصیر و گناهان فراوانی که دارم چگونه دعا کنم!» سپس برخاست و کلاهش را پایین آورد و دو دستش را بلند کرد و گفت: «آفریدگارا! از تو طلب باران داریم و با کوله‌باری از گناه به سویت آمده ایم، مرا ناامید مفرما». هنوز محل نماز را ترک نکرده بودند که باران بارید، سپس گفت: «پروردگارا! معاویه مرا به مردم نشان داد و شناساند، اگر هیچ توشۀ نیکی نزد تو دارم، جانم را بگیر». آن روز پنجشنبه بود، ابومسلم دعایش مستجاب شد و پنجشنبۀ بعد وفات کرد.رحمه الله تعالی

الزهد: ۲۹۲

او از این که شهرت و آوازه‌اش در میان مردم منتشر شود و بگویند: در اثر دعای ابومسلم بود که خداوند باران نازل کرد، ترسید و ترجیح داد مرگ فرا رسد، ولی چنین چیزی در میان مردم پخش نشود، چون ترس آن را داشت که این شایعه او را در دام عجب و خود بزرگ‌بینی گرفتار کند.

  • حسین عمرزاده

مالک بن منذر که از پُست ولایت و فرمانداری برخوردار بود، محمد بن واسع را به نزد خود فرا خواند و به وی امر کرد بر منصب قضاوت بنشیند، ولی او نپذیرفت، سپس به وی امر کرد و گفت: یا منصب قضاوت را بپذیر، یا این که شما را سیصد تازیانه خواهم زد. گفت:

«شما می‌توانید با من اینگونه رفتار کنید، ولی بدانید که ترجیح می‌دهم ذلیل دنیا باشم نه ذلیل آخرت».

سیر أعلام النبلاء: ۶/۱۲۲

  • حسین عمرزاده


دریافت تصویر
حجم: ۱۰۹ کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

تابِعی بزرگوار، امام و پیشوای شهر مدینه، ابوحازم سَلَمَةُ بنُ دینار احادیثی را از ابن عمر رَضِیَ اللهُ عَنهُما روایت کرده، و اخلاق و زهد و شجاعتِ اظهار حق را از اصحابش آموخته است. و با علمای درباری با شدت برخورد می‌کرد. با این وجود درباریانِ سلطان خواهان نزدیک شدن به وی بودند، اما او به خاطر پاسداری از عزت دین، از آنان دوری می‌جست. اتخاذ چنین روشی از سوی ابن دینار برای برخی از علما خیلی گران تمام می‌شد، به همین جهت وی خود را در میان علما و مسلمانان شهر مدینه غریب و تنها احساس می‌کرد و می‌گفت: «زحمت و مشقت دین و دنیا افزونتر گشته است» گفتند: چطور؟» گفت: «برای دین،یار و یاوری نمی‌بینم، و (لیکن) برای دنیا به سوی هرچیزی قدم برداری، درخواهی یافت که فاجری در این راه از تو سبقت گرفته است»( ۱ ).

روش برخورد او با سلاطین و علما در آنچه که در پی خواهد آمد به خوبی نمایان می‌شود: یکی از امرا او را به نزد خود خواند، وقتی رفت، دید که امام زهری و امام افریقی و تنی چند از علمای دیگر در مجلس سلطان حضور دارند، گفت: «بهترین امَرا آنانند که علما را دوست داشته و با آنها دیدار می‌کنند. و بدترین علما کسانی اند که حب اُمَرا را داشته باشند»(۲)

یکی از یاران ابن دینار به نام عبدالرحمن بن زید بن اسلم به نزد او آمد و از ضعف ایمان خود که از آن رنج می‌برد، شکایت کرد، تا شاید در محضر او که به علم و دیانت او باور زیاد داشت و مورد اعتمادش بود دوای شافی بیابد و گفت: «خصلتی در من هست که مرا دلتنگ کرده است»، گفت: «برادرزاده‌ام! بگو چیست؟» گفت: «دنیا را دوست دارم»، گفت: «من نفس خود را به خاطر آن سرزنش نمی‌کنم، زیرا الله دنیا را نزد ما محبوب کرده است، بگذار بر غیر آن نفس خود را ملامت کنیم و نگذاریم حب دنیا ما را به سوی به دست‌آوردن چیزی تشویق کند که الله را خوش نیاید، یا این که ما را از چیزی منع کند که مورد رضای اوست، اگر چنین کردیم دوست‌داشتن دنیا به ما زیان نمی‌رساند»(۳)

قناعت این تابعی بزرگوار:هرچند اشتغال به امور مباح دنیایی حرام نیست، لکن سرگرم‌شدنِ زیاد به آن، فرصت‌های زیادی را از دست ما خارج می‌کند که در روز قیامت باعث حسرت می‌شود. این امری است که مورد نظر ابوحازم بوده و بر همین نکته تأکید می‌کند و می‌گوید: «اندکی از دنیا، انسان را از بسیاری از امور آخرت غافل می‌کند»(۴)

توجه به اموری که مایه اصلاح هستند:امام ابوسلمه می‌گوید: به امری توجه داشته باش که مایۀ اصلاح تو شود و به آن عمل کن، هرچند همین امر برای کسانی دیگر مایۀ فساد باشد. ببین چه چیزی تو را به فساد می‌کشاند، آن را ترک کن، هرچند همین چیز برای دیگران وسیلۀ صلاح باشد»(۵)

احساس برخورداری از نعمت:در این زمینه سخن زیبایی دارد که:«سهم من از آنچه الله به من نداده یا از من گرفته است، بسیار بزرگتر از نعمتی می‌باشد که در دنیا به من داده است، زیرا می‌بینم آنچه را که از من گرفته به کسانی داده که مایۀ هلاکت ایشان شده است»(۶)

یاد مرگ:روزی ابوحازم از کنار قصابی عبور می‌کند، قصاب می‌گوید: «ای ابوحازم! از این گوشت خوب مقداری بردار» او در جواب می‌گوید: «درهمی با خود نیاورده‌ام» قصاب ادامه می‌دهد: «اشکال ندارد مدتی به تو مهلت می‌دهم»، باز در جواب می‌گوید: «من به نفس خود مهلت نمی‌دهم»(۷)

آخرین لحظات زندگی ایشان در دنیا:مطرِف، آخرین لحظات عمر امام سلمه بن دینار را چنین بازگو می‌کند: «در بستر مرگ بر ابوحازم داخل شدیم، گفتیم: چه احساسی نسبت به خودت داری؟ گفت: به رحمت و برکت خداوند متعال امیدوارم و به ذات اقدسش حسن ظن دارم. به خدا سوگند! کسی که هر صبح و شامی در فکر آبادساختن سرای آخرت بوده و قبل از رخت بستن به سوی آن، خود را مهیا کرده است، با آن کس که هر بامداد و غروبی به فکر آبادکردن دنیا بوده همسان نیست و چنین کسی به هنگام بازگشت به سوی منزل آخرت هیچ بهره و نصیبی ندارد»(۸)

۱-سیر أعلام النبلاء: ۶/۱۰۱

۲-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۷

۳-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۹

۴-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۵-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۶-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۷-صفة الصفوة: ۲/۱۶۵

۸-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۹.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم رَحِمَهُ الله در حالی که اشک بر گونه هایش جاری بوده گفته است:

«به محضر مردانی رسیده ایم که ما در برابر آنان دزدانی بیش نیستیم».

الزهد: ۳۳۷

پی نوشت:

صحابی(و به صورت جمع:صحابه و اصحاب):به مسلمانی گفته می شود که در حالیکه ایمان داشته است با پیامبر صلی الله علیه وسلم ملاقات کرده و با ایمان هم از دنیا رفته باشد.

تابِعی(جمع:تابعین):به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر صلی الله علیه وسلم را ندیده است اما با تعدادی از صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم ملاقات داشته است و البته با ایمان نیز از دنیا رفته باشد.

ربیع بن خُثَیم نیز جزو تابعین و از شاگردان صحابی جلیل القدر عبدالله بن مسعود رضی الله عنه بوده است.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که بر اثر نماز تهجد آنقدر خسته می‌گشت که مادرش دلش به حال وی می‌سوخت و می‌گفت: «فرزندم! چرا نمی‌خوابی و کمی استراحت نمی‌کنی؟» اما او در جواب می‌گفت: «ای مادر مهربانم! کسی که به هنگام فرارسیدن تاریکی‌های شب، از گناهان خود هراس داشته باشد، سزاوار خواب و استراحت نیست». به سن بلوغ که رسید، مادرش دید که گریه و بی‌خوابی او افزونتر شده است، به او گفت: «پسرم! این همه بیتابی و بی‌خوابی که از تو می‌بینم، شاید در اثر قتل نفسی باشد که مرتکب شده‌ای و من خبر ندارم!». گفت: «آری مادر جان! من یکی را کشته‌ام». مادرش با تعجب گفت: «آن کس که کشته‌ای کیست تا برویم به او دیه بدهیم یا تقاضای بخشش کنیم؟ به الله سوگند اگر بدانند چقدر گریه و زاری و بی‌خوابی می‌کنی، به تو رحم خواهند کرد». گفت: «مادر عزیز! آنکس که من کشته‌ام نفس خودم است».

الزهد: ۳۴۰

  • حسین عمرزاده

ثابت بنانی که یکی از تابعین بزرگوار است، از یکی از پارسایان نقل می‌کند که گفته است:

من می‌دانم چه هنگامی پروردگارم دعای مرا استجابت می‌کند، همه از گفتۀ او تعجب کردند و گفتند: از کجا چنین می‌دانی؟

گفت: «هرگاه خوف بر قلبم مستولی گشت و پوست بدنم درهم شد و اشک از چشمم جاری شد و دعا به من الهام گردید، آن وقت است که می‌دانم دعایم مستجاب شده است».

صفة الصفوة: ۳/۲۶۱

  • حسین عمرزاده

عمر بن عبدالعزیز پسرِ برادرزاده عبدالله بن عمر:

«به هیچکس بخششی نداده‌ام مگر این که آن را کم دانسته‌ام، و من از الله متعال شرم می‌کنم که برای برادرم چیزی از او بخواهم، ولی خودم از بخشیدن همان چیز به او بخل ورزم، و در روز قیامت به من گفته شود؛ اگر تمام دنیا نیز در کف تو بود، بخل می‌کردی».


مجمع الزوائد: ۱۰/۲۲۸۵

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest