مجاهد میگوید:
«سه بار قرآن را از آغاز تا پایان آن، برای ابن عباس خواندم، و نزد هر آیهای توقف نموده و دربارۀ آن از وی میپرسیدم».
ابن جریر طبری این روایت را در تفسیر (۲/۵۲۴) تخریج کرده است.
- ۰ نظر
- ۰۴ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۵۵
مجاهد میگوید:
«سه بار قرآن را از آغاز تا پایان آن، برای ابن عباس خواندم، و نزد هر آیهای توقف نموده و دربارۀ آن از وی میپرسیدم».
ابن جریر طبری این روایت را در تفسیر (۲/۵۲۴) تخریج کرده است.
امام شافعی ـ رحمه الله ـ گفته است:
«برای هیچ یک از افراد دیندار امر جدیدی رخ نمیدهد مگر اینکه در کتاب الله برای آن رهنمودی وجود دارد».
الرسالة (۱/۲۰)
حافظ ابن رجب رحمه الله:
« آنچه باید هر مسلمانی به آن توجه کرده و اهمیت نشان دهد این است که در جستجوی آنچه از سوی الله و رسولش آمده، باشد سپس در فهم و رسیدن به معانی آن بکوشد سپس اگر از امور علمی بود، باید آن را تصدیق کند و اگر از امور عملی بود، تمام تلاش خویش را برای انجام فرمانهای آن و اجتناب از منهیاتش انجام دهد، و همت و توانش را کاملاً صرف این کار کند نه چیز دیگری. یاران رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ و پیروان نیک آنها در طلب علمِ سودمندی که در قرآن و سنت وجود دارد اینگونه بودهاند».
جامع العلوم والحکم (ص۷۹)
ابوالحسن اشعری (ت۳۲۴ه) می گوید:
« گفتاری که آن را میگوییم و دینی که با آن الله را عبادت میکنیم، پایبندی به کتاب پروردگارمان و سنت پیامبرمان و آنچه از صحابه و تابعین و پیشوایان حدیث روایت شده، میباشد و ما به آن چنگ میزنیم...».
الإبانة عن أصول الدیانة (ص۸)
عباد بن عباد ابو عتبة الخواص ـ یکی از اتباع تابعین و اهل زهد ـ میگوید:
«اندیشه کنید چرا که عقل نعمت است، چه بسا صاحب عقلی که دلش به جای مشغولیت به آنچه به سودش بوده و بدان نیازمند است در چیزی خوض کرده که به زیان اوست تا جایی خودش این امر را فراموش کرده است؛ و از نشانههای برتری عقل شخص عدم نگریستن در چیزی است که نباید در آن نگریست تا مبادا برتری عقل او وبالش شود و رقابت با کسانی که در کردار نیک از او کمتر هستند را ترک کند، یا شخصی که قلبش به بدعتی مشغول گشته و از مردمانی غیر از اصحاب رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ پیروی میکند یا اینکه به نظر خودش بسنده کرده و فکر میکند که هدایت تنها در آن است و ترک آن گمراهی است، ادعا میکند که این نظر را از قرآن گرفته است در حالی به جدایی از قرآن دعوت میکند، آیا قرآن، پیش از او و همفکرانش، حاملانی نداشته که به محکم آن عمل کرده و به متشابه آن ایمان بیاورند؟ آنها نسبت به قرآن چون روشنایی برای آشکار شدن راه هستند و قرآن پیشوای رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ بود و رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ پیشوای اصحابش بود و اصحابش برای بعد از خودشان پیشوا بودند، مردانی که در هر سرزمین معروف بودند و در پاسخ به صاحبان هوی اتفاق نظر داشتند ..»
پس از ذکر برخی از صفات آنها میگوید:
«.. زیرا آنها در پی آثار گذشتگان نبوده و به مهاجرین اقتدا نکردهاند ..» تا آنجا که میگوید: « باید به قرآن چنگ بزنید به آن اقتدا کرده و پیشوای خویش قرارش دهید، و باید در پی آثار گذشتگان باشید ..»
این نامه طولانی را دارمی در سنن خویش در مقدمه، باب: رسالة عباد بن عباد الخواص ح:۶۵۵ (۱/۲۷) آورده است.
امام اوزاعی رحمه الله:
خودت را بر سنت نگهدار، و همانجایی توقف کن که آنها (یعنی گذشتگان نیک ات) توقف کردهاند و همان چیزی بگو که آنها گفتهاند و دست نگه دار از آنچه آنان دست نگه داشتهاند، راه پیشنیان نیک خویش را در پیش بگیر زیرا همانگونه که برای آنها گنجایش داشت برای تو نیز گنجایش دارد.
ابو نعیم در حلیة الأولیاء (۶/۱۴۳).
جان دیون پورت (John Davenport) از دانشمند اسکاتلندی توماس کارلایل(Thomas Carlyle) دربارهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) نقل کرده که گفته است:
«این فرزند صحرا با قلبی عمیق و چشمانی سیاه و نافذ و با روح اجتماعی وسیع و پردامنهای، همه نوع افکاری را با خود داشت غیر از جاهطلبی! چه روحی آرام و بزرگ! او از کسانی بود که جز با شور و عشق و حرارت سروکاری ندارد و از کسانی که طبیعت آنها را مخلص و صمیمی قرار داشت؛ در حالی که دیگران در طریق فرمولها (شعارهای) گمراه کننده و بدعتها سیر میکردند، و با همان حال راضی و خرسند بودند. این مرد نمیتوانست خودش را در آن شعارها بپیچد و محصور کند او فقط با روح خودش و با حقیقت اشیاء سروکار داشت. رمز بزرگ هستی، با همهی دهشت و جبروت، و با همهی جلال و شکوه، در نظر او روشن و آشکار میدرخشید! هیچگونه بدعت و ضلالتی آن حقیقت غیر قابل وصف را نمیتوانست از او مکتوم و مستور بدارد، و ندای همان حقیقت بود که میگفت: من وجود دارم. آنچه را در این زمینه صداقت و واقعیت نامیدیم در حقیقت امری است ملکوتی و جنبهای است الهی. کلام چنان مردی، صدایی است مستقیم از قلب طبیعت. مردم باید به آن گوش دهند و اگر به چنان کلامی گوش ندهند، به هیچ صدایی نباید اعتماد کنند؛ زیرا همه چیز در برابر آن مانند باد است.»
عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، جان دیون پورت، ترجمه: سید غلامرضا سعیدی، (انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، چاپ سوم، 1348)، ص 75 – 76.
خونریز آلمانی یوگن فیشر متولد سال ۱۸۷۴ میلادی است و به عنوان مهمترین دانشمند انسانشناسی شناخته میشود کما اینکه دارای مدرک دکترای پزشکی و کالبدشکافی و نیز مدیر بنیاد انسانشناسی کایزر ویلهلم است.
این مجرم خونریز بیش از ۷۰۰۰ نفر از اهالی نامیبیا را در اردوگاه جزیره کرش مابین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۷ به قتل رسانده است چنانکه فجیعترین آزمایشات را بر روی آنها انجام داد و اقدام به کالبدشکافی اجسادشان کرد و با این کار تلاش کرد درستی نظریه خرافی داروین دجال مبنی بر میمون بودن اصل انسان را اثبات کند.
او و پیروانش سر ۳۰۰۰ کودک و زن را از قبیله آفریقایی هریرو بریدند سپس بستهبندی کرده و به دهها دانشگاه و مراکز تحقیقاتی آلمانی با هدف اجرای آزمایشات فرستادند!
حتی کودکان کولیهای اروپایی از جنایتهای او در امان نماندند چنانکه ۶۰۰۰ نفر از کودکان کولی را نازا کرد تا آنان را از تولیدمثل محروم گرداند چرا که برحسب نظریه خرافی داروین، نژادهای پست و کمترتکامل یافته میبایست از بین بروند!
با وجود وابستگیاش به حزب نازی و نوشتن قوانین نژادپرستانه نورمبرگ و مشارکت در قتلعام قبایل هریرو در نامیبیا اما پس از سرنگونی نازیسم در سال ۱۹۴۵ از سوی نیروهای متفقین محاکمه نشد چرا که در کشتار دروغین یهودیان مشارکت نداشته بود و سرانجام در سال ۱۹۶۷ میلادی به درک واصل شد.
منابع:
http://www.thatlineofdarkness.com/2014/01/eugen-fischer-and-genocide-in-south.html?m=1
http://www.estherlederberg.com/Eugenics%20(CSHL_List)/Eugen%20Fischer.html
تابعی و عابد دوران عبدالله بن مُحَیریز مکی (م۹۹هـ) برای خرید لباس وارد مغازهای شد. مردی به صاحب مغازه گفت: ای مرد، این ابنمُحَیریز است، با او خوب معامله کن!
ابن مُحَیریز خشمگین شد و از مغازه بیرون آمد و فرمود: «میخواهیم با پولمان بخریم نه با دینمان!»
المعرفة والتاریخ – الفسوی، ج۲، ص۳۶۴؛ شعب الإیمان للبیهقی، ج۷، ص۲۲۸؛ تاریخ دمشق – ابن عساکر، ج۳۳، ص۱۹.
عثمان در شهر مکه به تجارت پارچه و لباس (بزازی) که از شام و یمن میخرید و در مکه میفروخت، اشتغال داشت او از این راه ثروت نسبتاً هنگفتی به دست آورده بود. چون در محیط کار تجارتش با کمال صداقت و امانت با مردم رفتار میکرد و نیز در معاشرت عادی با مردم محبت و حسن اخلاق داشت، در بین کلیه طبقات مردم مکه و جاهای دیگر به حدی محبوبیت پیدا کرده بود که مادران کودکان در حین بازی و رقصدادن فرزندان نوزادشان این سرود را میخواند و میگفتند: «أحبک الرحمن، حب قریش عثمان». یعنی: ای فرزندم! خدا تو را به آن اندازه دوست بدارد که قریش عثمان را دوست میدارند.
کتاب:صهرین/صفحه۲۲