«در همهٔ تاريخ، دينی جز اسلام، پيروان خود را پيوسته به نيرومندبودن دعوت نكرد و هيچ دين ديگری در اين زمينه، مانند اسلام موفق نبوده است.»
تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج۴، ص۶۲۴.
- ۰ نظر
- ۲۶ اسفند ۰۰ ، ۰۰:۲۶
«در همهٔ تاريخ، دينی جز اسلام، پيروان خود را پيوسته به نيرومندبودن دعوت نكرد و هيچ دين ديگری در اين زمينه، مانند اسلام موفق نبوده است.»
تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج۴، ص۶۲۴.
امام شافعی رَحِمَهُ الله :
دوست دارم هرچه از علم و دانش را که می دانم مردم از من فرا بگیرند
(به خاطر این کار) پاداش (الهی) به من داده شود
و کسی هم مرا ستایش نکند.
«وَدِدْتُ أَنَّ ڪُلّ عِلْمٍ أعلمهُ تَعلمهُ النَّاسُ أُؤجَرُ عَلَيْهِ وَلاَ يَحْمدُونَني»
⌯ المجموع شرح المهذب (٥٥٧/١).
به امام شافعی رَحِمَهُ الله گفته شد :
چرا با اینکه ضعیف نیستی همیشه عصا به دست داری؟
گفت:
تا به یاد داشته باشم که مسافر هستم. (یعنی در این دنیا)
قيل للإمام الشَّافعيِّ:
مالكَ تُدمِنُ إِمسَاكَ العَصَا وَلَستَ بِضَعِيفٍ!
فَقَالَ: « لِأَذكُرَ أَنِّي مُسَافِرٌ » يَعنِي فِي الدُّنْيَا.
⌯ المجموع شرح المهذب (٥٥٧/١).
آیا میدانستید که اولین دانشگاه توسط یک بانوی مسلمان ساخته شد؟
این زن کیست؟
او موسس اولین دانشگاه جهان میباشد و اولین دانشگاه در طول تاریخ را ثبت کرده است!
بله درست است، اولین دانشگاه جهان به دست یک زن مسلمان تاسیس شده و این یک شاهکار است!
فاطمه فهری مشهور به امالبنینه، بانویی مسلمان متولد قرن سوم هجری بوده است. او به عنوان بنیانگذار اولین موسسهی آکادمیک مدرن جهان که مدرک تحصیلات عالیه ارائه میداد، شناخته میشود. این موسسه امروزه به عنوان دانشگاه قَرویین در شهر فاس مراکش پابرجاست.
فاطمه فهری فرزند محمد فهری بازرگان ثروتمند خانواده فهری بود. خانواده فهری در اوایل سدهی ۹ میلادی به همراه گروهی دیگر از شهر قیروان در تونس امروزی به مراکش امروزی مهاجرت کردند. او خواهری به نام مریم داشت. بعد از اینکه فاطمه و مریم ثروت پدر مرحومشان را به ارث بردند، فاطمه اولین موسسهی آکادمیک که مدرک تحصیلات عالیه اعطا میکرد را بنیان نهاد که هنوز هم با عنوان دانشگاه قرویین در شهر فاس مراکش امروزی مورد استفاده قرار میگیرد.
قدیمیترین موسسهی آموزشی موجود و مستمر در جهان دانشگاه قرویین است که توسط فاطمه فهری در سال 859 میلادی در فاس مراکش تاسیس شده است
"The oldest existing and continually operating educational institution in the world is the University of Karueein, founded by Fatima Al-Fahri in 859 AD in Fez, Morocco."
پی نوشت :
آیا دانشگاه القرویین که توسط فاطمه فهری تاسیس شد اولین دانشگاه جهان در تمام تاریخ است؟
در سایت رسمی موسسه "رکوردهای گینس" که دارای مجموعهای از رکوردهای بینالمللی است؛ ذکر شده که دانشگاه القروین در شهر فاس مغرب (مراکش)، قدیمیترین و اولین دانشگاه جهان است.
http://www.guinnessworldrecords.com/world-records/oldest-university
در سایت اطلس ابسکوار که یک مجله آنلاین آمریکایی است نیز ذکر شده که دانشگاه القرویین قدیمیترین دانشگاه جهان است.
https://www.atlasobscura.com/places/university-of-alkaraouine
در سایت معتبر و رسمی کالج استیت که دانشگاههای مختلف در جهان را مورد بررسی قرار میدهد ذکر شده که "دانشگاه القرویین" اولین دانشگاه جهان در تاریخ است. بعد از آن، "دانشگاه الازهر" دومین دانشگاه جهان در تاریخ است و بعد از آن "دانشگاه نظامیه" که توسط خواجه نظام المک تاسیس شد جزء قدیمیترین و اولین دانشگاههای تاریخ هستند.
https://collegestats.org/2009/12/top-10-oldest-universities-in-the-world-ancient-colleges/
شاید در بهشت بشناسمت!
.
این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامهی تلوزیونی مطرح شد.
مجری یک برنامهی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحلهی اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحلهی دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری اشیاء کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحلهی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحلهی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود.
اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟
این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...
او گفت: میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظهی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام مقابل پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
امام ابن حَزم اَندلسی قبل از گالیله و اروپائیان با توجه به آیات قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم به کروی بودن زمین پی برد.
امام ابن حزم رحمه الله متوفای (۴۵۶ هجری) :
«إن البراهین قد صحت بأن الأرض کرویة، والعامة تقول غیر ذلک، وجوابنا وبالله تعالی التوفیق: أن أحداً من أئمة المسلمین المستحقین لاسم الإمامة بالعلم رضی الله عنهم لم ینکروا تکویر الأرض ، ولا یحفظ لأحد منهم فی دفعه کلمة ، بل البراهین من القرآن والسنة قد جاءت بتکویرها ... ».
«همانا دلایل و براهین بر این مطلب که زمین کروی شکل است صحه می گذارند، ولی عوام الناس خلاف این مطلب را می گویند، و به توفیق الله تعالی جواب ما به آنها اینست که:
احدی از ائمه ی مسلمین رضی الله عنهم که مستحق اسم امامت در علم باشند کروی بودن زمین را انکار نکرده اند، و هیچ کلمه ای از آنها در رد (کروی بودن زمین) ثبت نشده است، بلکه دلایلی از قرآن و سنت در مورد کروی بودن آن وارد شده است..
منبع:"الفصل في الملل والأهواء والنحل" ج۲ص۷۸.
جایگاه کاشت نهال و اهتمام به محیط زیست در دین اسلام چگونه است؟
پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «ما من مسلم يغرس غرسا، أو يزرع زرعا، فيأكل منه طير أو إنسان أو بهيمة، إلا كان له به صدقة»
صحیح البخاري، ج۳، ص۱۰۳ ح۲۳۲۰؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۸۹ ح۱۵۵۳.
ترجمه: «هيچ مسلمانى نيست كه نهالى بكارد يا زراعتى كشت كند و پرندهاى يا انسانى يا چهارپايى از آن بخورد، جز اينكه آن برايش صدقه به شمار مىرود.»
رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «إن قامت الساعة وبيد أحدكم فسيلة، فإن استطاع أن لا يقوم حتى يغرسها فليفعل»
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۲۰، ص۲۹۶ح۱۲۹۸۱؛ الأدب المفرد للبخاري، ص۱۶۸ح۴۷۹: «حدیث صحیح».
ترجمه: « اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، چنانچه بتواند برنخیزد تا آن را بکارد، باید آن را انجام دهد.»
رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «سبع يجري للعبد أجرهن من بعد موته، وهو في قبره: من علم علما، أو كرى نهرا، أو حفر بئرا، أو غرس نخلا، أو بنى مسجدا، أو ورث مصحفا، أو ترك ولدا يستغفر له بعد موته.»
مسند البزار، ج۱۳، ص۴۸۳ح۷۲۸۹: «حدیث حَسَن»
ترجمه: «هفت چیز است که پاداش آن براى بنده در قبر او و پس از مرگش دوام دارد: کسى که علمى تعلیم دهد، یا نهرى به جریان آورد یا چاهى حفر کند یا نخلى بکارد یا مسجدى بسازد یا مصحفى به ارث گذارد یا فرزندى به جا نهد که پس از مرگش براى او آمرزش خواهد.»
رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمودند: «ما مِنْ مُسْلِمٍ يَغْرِسُ غَرْساً إلاَّ كانَ ما أُكِلَ مِنْهُ لهُ صدقةً، وما سُرِقَ مِنْه لَه صدقَةً، ولا يرْزَؤُهُ أَحَدٌ إلاَّ كَانَ له صدقةً»:
«هر مسلمانی درختی بکارد، هرچه از آن بخورند صدقه ای برای او به شمار می رود؛ و هرچه از آن بدزدند، برای او صدقه است يا هرکس چيزی از آن بکاهد، برای صاحبش صدقه محسوب می شود».
[به روایت مسلم - متفق علیه]
عُمَر بن خَطَّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ برای اهل کوفه نوشت:
سوره برائت را بیاموزید
و سوره نور را به زنان تان آموزش دهید.
تعلَّمُوا سورةَ براءة، وعَلِّمُوا نساءَكم سُورةَ النُّور.
سعيد بن منصور في ((التفسير)) (۱۰۰۳)
پ ن:
سوره برائت : به بیان جهاد و ولاء و براء پرداخته و از این جهت مرد ها به آن نیازمندند
و سوره نور : به پاکدامنی و حجاب و پوشش و احکام و مجازات زنا پرداخته و حاوی توصیه های بسیار ارزشمند برای بانوان است.
عبد الله بن مسعود رَضِيَ اللهُ عَنهُ :
ای مردم ! علم بیاموزید
سپس هرکه آموخت (به آن) عمل کند.
أَيُّـهَا النَّاسُ تَعَلَّمُوا فَـمَنْ عَــلِمَ فَلْيَعْمَـلْ
[«أبو داود في الزهد»(١٦٦)]
"منقول-ویرایش شده"
هرودوت که معاصر هخامنشیان است در تاریخش در مورد شیوه تدفین مردگان در ایران باستان چنین می گوید: «اینها چیزهایی هستند که با اطمینان کامل می توانم درباره ایشان(=ایرانیان) بگویم چون می دانم. اما نکته ای در مورد آیین خاکسپاری مردگان است که من قادر به تایید یا تکذیب آن نیستم چون سرّی است و هیچکس چیزی نمی گوید. گویا کالبد مُرده تا توسط پرندگان(لاشه خوار) یا سگها دریده نشود، نباید دفن شود». سپس در توضیح این بند در همان کتاب تاریخ هرودوت چنین بیان شده است: «در دین زرتشتی آلوده کردن آب، خاک و آتش توسط جسد ممنوع است و از این رو مُغان(زرتشتی) اجساد را در معرض هجوم جانوران وحشی قرار می دادند، چنانکه هنوز، امروزه در هندوستان، پارسیانٍ شهر بمبئی در "برج های خاموشی" چنین می کنند، حال آنکه باقی ایرانیان اجساد خود را با لایه ای از موم می پوشاندند»(1)
هنگامیکه که اسکندر مقدونی به باختر(=باکتریا/بلخ امروزی که محل تولد زرتشت است) رسید، دید که روستاییان و شهریان پیکرهای بی جان را در گذرگاهها می اندازند و همانجا می ماند. ژوستن از مورخان زمان باستان، آشکارا می گوید که "پیکر مردگان" را معمولا در هوای باز می گذارند تا طعمه مرغان و سگان شود، آنگاه استخوانهای عاری از گوشت را به زیر خاک می کنند. استرابون می گوید که این سگان را سگان گور ساز می گفتند(2)
آیین به خاک سپردن، می تواند گواه دیگری بر دین پارتیان باشد. پیروان مزدیسنا(=زرتشتیان) پیکر مردگان را در هوای آزاد می گذاشتند و نسک خرده اوستا تجویز می کند که پس از عرضه کردن لاشه در هوای آزاد، استخوانها را در استودان یا استخوان دان گردآوری کنند. اینگونه خاک سپاری ها در مشرق ایران رواج داشته است(3)
دخمه گبرها یا قلعه گبرها،واقع در دامنه شمالی کوه ری،در محاذات حدودی که بقعه منسوب به بی بی شهربانو و کوه طبرک در دامنه آن قرار دارد.
در این محل زردشتیان اجساد مردگان خویش را به طیور شکاری و سگان گوشتخوار عرضه می کردند. تاریخ احداث این دخمه ظاهرا به زمان ساسانیان و شاید جلوتر می رسد(4)
در کوه رحمت، استودانی مربوط به دوره ساسانی وجود دارد که در آن گوشتهای اجساد از استخوان جدا می شد. درگذشتگان(مردگان) زرتشتی را نمی توان سوزاند یا به آب انداخت یا دفن کرد، زیرا تماس جسد با آب، آتش و زمین که بعنوان عناصر مقدس در دین زرتشتی محسوب می شوند، را آلوده می کند. از همان ابتدا اجساد مردگان را درون گودالهایی بر بالاترین و دورترین جاها قرار می دادند و اجساد را در برابر پرندگان لاشخور و سگهای گوشتخوار رها می کردند، پس از اینکه گوشتها از استخوانها جدا شد، استخوانها را که زیر آفتاب خشک شده بود، جمع می کردند تا در پناهگاهایی به نام استودان که در جداره های کوه و دور از دسترس آب یا حیوان بود، بگذارند. قرار دادن اجساد در دخمه ها یا برجهای خاموش مربوط به دوره های بسیار جدیدتر است. در برج خاموش یزد نیز که مربوط به قرن هفدهم بود، زرتشتیان اجساد مردگان خود را در آن می گذاشتند که بوسیله لاشخورها خورده میشد و استخوانهای عاری از گوشت در چاه مرکزی برج خاموش ریخته می شد(5)
در اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان در نسک وندیداد، فرگرد اول، از خاک سپاری و دفن مردگان بعنوان یک گناه نا بخشودنی یاد شده است(6)
همچنین در فرگرد سوم از قول اهورمزدا بیان شده است که: دومین جاییکه زمین به تلخ ترین اندوه دچار می شود، جایی است که در آن مردارهای مردمان و سگان را به خاک سپارند. سپس در ادامه از قول اهورمزدا گفته شده: کسیکه هر چه بیشتر، مردارهای مردمان و سگان را از خاک بیرون بیاورد، نخستین کسی است که زمین را بیش از همه شاد می کند(7)
در فرگرد پنجم از وندیداد اوستا بیان شده که: پیکر مُرده باید چندان در دخمه بماند که باران بر آن و بر همه دخمه فرو بارد، بازمانده های چرکین را فرو شوید و پرندگان، مردار را بخورند(8)
این رسم قرار دادن اجساد زرتشتیان در برجهای خاموش، تا خوراک سگان و لاشخورها شوند، کمتر از صد سال است که در ایران بر طبق قانون، آنهم به دلایل بهداشتی منع شده است. منع اینکار توسط رضا شاه پهلوی انجام شد.
الحمدلله علی نعمة الاسلام
منابع:
(1) تاریخ هرودوت، ترجمه مرتضی ثاقب فر، کتاب یکم، بند140، ص 167 و 219
(2) پارتیان، مالکوم کالج، ترجمه مسعود رجب نیا، ص90
(3) پارتیان، مالکوم کالج، ترجمه مسعود رجب نیا، ص 96
(4) برخی آثار بازمانده از ری قدیم، دکتر حسین کریمیان، چاپ 1350، ص180
(5) ایران باستان، ماریان موله، ترجمه دکتر ژاله آموزگار،ص45، 57، 61 و62
(6) اوستا، وندیداد، ترجمه جلیل دوستخواه، فرگرد1، بند13، ص662
(7) اوستا، وندیداد، ترجمه جلیل دوستخواه، فرگرد3، بند8 و 12، ص 677 و 678
(8) اوستا، وندیداد، ترجمه جلیل دوستخواه، فرگرد5، بند14، ص706
پی نوشت ها :
فیلم نایاب دخمه یزد به همراه اجسادش در سال ۱۳۴۸
این تکه فیلم از دخمه های صفاییه یزد از«مستند باد صبا» بریده شده است.این مستند را «آلبرت لاموریس» در سال ۱۹۶۹ م (۱۳۴۸ ه.ش) با فراخوان و به سفارش حکومت آن هنگام ساخته است.این مستند که امروز سندی تاریخی از بناها و نماهای سراسر ایران است در سال ۱۹۷۸ م (۱۳۵۶ ه.ش) نامزد بهترین فیلم مستند در «جشنواره اسکار» شد.
در سطح دخمه بیش از ده مرده دیده می شود و در استودان انبوهی از استخوان ها تل انبار شده است.چوبی هم در استودان دیده می شود.
دخمه یا برج خاموشان مکانیست که زرتشتیان،مردار آدمیان را که بنا بر عقاید آنها نجس است در آن می گذاردند تا گوشت مردار توسط درندگان و پرندگان خورده شود آنگاه باقی مانده استخوان ها را درون چاه میانه دخمه انبار می کردند.
استفاده از دخمه در تهران از اواسط دهه ۱۳۱۰،در کرمان از دهه ۱۳۲۰ و در یزد از دهه ۱۳۴۸ متوقف شد و از آن سال ها به بعد زرتشتیان ایران مردگان خود را در آرامگاه دفن می کنند.
دخمه مانکجی در یزد - ۱۳۴۸ ه.ش
بخش های دخمه :
۱.جاده دخمه
۲.درب سنگی یا آهنی دادگاه
۳.کتیبه دخمه
۴.حلقه مردگان مرد
۵.حلقه مردگان زن
۶.حلقه مردگان کودک
۷.استودان یا سراده
عکسی از بهمن جلالی که بصورت پنهانی داخل یکی از دخمه های یزد شده و این عکس شاهکار را گرفته.
نمونه ای از عکس های او از اجساد دخمه،که البته عکس از روی عکس است.
«بهمن جلالی»از اساتید برجسته عکاسی خاطره عکاسی خود را از دخمه یزد اینگونه تعریف کرده است:
«می دانستم که زرتشتیان یزد جسد مردگانشان را دخمه می گذارند.در سفری به یزد،تصمیم گرفتم به دخمه بروم و ببینم چطور جایی است و اگر شد چند تا عکس بگیرم.
یک شب این برنامه را عملی کردم.مقداری طناب تهیه کردم و به هر زحمت و مکافاتی بود خودم را به داخل دخمه رساندم.اما آنقدر تاریک بود که ناچار شدم تا صبح بی حرکت در گوشه ای منتظر روشن شدن هوا بمانم.هوا که کم کم روشن شد جسدها را دیدم و تازه فهمیدم که دست به چه کاری زده ام.عکس هایم را گرفتم و پس از تاریک شدن هوا از دخمه بیرون آمدم.»
تصویری از دخمه زرتشتیان هند که در آن جسد شخص مرده ای را طعمه لاشخورها می سازند.
طلحه فرزند عبدالرحمن بن عوف سخاوتمندترین فرد قریش در زمان خودش بود
روزی همسرش به او گفت :
هیچ قومی را پست تر از برادرانت ندیده ام!
پرسید : چرا؟
گفت : هروقت که ثروتمند باشی تو را همراهی می کنند
و هروقت که تنگدست شوی از تو دوری می کنند.
طلحه گفت :
والله این از بزرگواری آنهاست!
چون هر زمان که بر مهمان نوازی از آنها توانمند هستیم می آیند
و آن هنگام که از پذیرایی ناتوان و عاجز باشیم رهایمان می کنند.
امام ماوَردي رَحِمَهُ الله در توضیح این داستان می نویسد:
ببین با بزرگواری اش چه برداشتی از این موضوع کرد!
به طوری که کار زشت آنها را نیکو،وبی وفایی آنها را وفاداری تلقی کرد.
و والله این رفتار بر سلامت دل دلالت دارد، که مساوی ست با آسایش در دنیا و توشه ای در آخرت
و همچنین راهی ست از راههای وارد شدن به بهشت :
{ وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ }.
آنچه از کینه (و حسد) در دلهایشان بود، بیرون کشیدیم ، برادرانه بر تختها روبرروی یکدیگر قرار دارند .[Al-Hijr : 47]
منبع : "أدب الدنيا والدين"(صـ١٨٠).
" كان طلحة بن عبدالرحمن بن عوف أجود قريش في زمانه، فقالت له امرأته يوما: ما رأيت قوما أشدّ لؤْما منْ إخوانك .
قال : ولم ذلك ؟ قالت: أراهمْ إذا اغتنيت لزِمُوك، وإِذا افتقرت تركوك ! فقال لها : هذا والله من كرمِ أخلاقِهم ! يأتوننا في حال قُدرتنا على إكرامهم.. ويتركوننا في حال عجزنا عن القيام بِحقهم ".
علّق على هذه القِصة الإمام الماوردي فقال :
" انظر كيف تأوّل بكرمه هذا التأويل حتى جعل قبيح فِعلهم حسنا، وظاهر غدرِهم وفاء.
وهذا والله يدل على أنّ سلامة الصدر، راحة في الدنيا، وغنيمة في الآخرة، وهي من أسباب دخول الجنة { وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ }. انتهى"أدب الدنيا والدين"(صـ١٨٠).
امام شافعي رَحِمَهُ الله :
برای فضیلت و امتیاز علم همین قدر کافی است که هرکس ادعا می کند آن را دارد،اگرچه که از علم تهی باشد،و هرگاه به او نسبتش دهند (و عالم و دانا بخوانندش) خوشحال می شود.
و برای زشتی جهل هم همین بس که هرکسی از آن بیزاری می جوید،اگرچه که واقعا جاهل باشد،و اگر (جهل و نادانی را) به او نسبت بدهند خشمگین می گردد.
«كفى بالعلم فضيلةً أن يدعيه من ليس فيه، ويفرح إذا نُسِبَ إليه، وكفى بالجهلِ شيئًا أن يتبرأ منه من هو فيه، ويَغْضَب إذا نُسِبَ إليه».
الحلية (تهذيبه) (١٢٩/٣).
يا لها من رحلة
تبدأ من ظهر الأب إلى بطن الأم
ومن بطن الأم إلى ظهر الأرض
ومن ظهر الأرض إلى بطن الأرض
من بطن الأرض إلى يوم العرض
و في كل محطة
ترى العجب
وفي النهاية تحط الرحال
إما إلى الجنة
وإما إلى النار
ابو الدَّرداء رَضِيَ اللهُ عَنهُ در یک تشییع جنازه شرکت کرد
دید که بستگان مرده گریه می کنند
گفت :
بیچاره ها،مُرده های فردا بر مرده امروز گریه می کنند؟!
اوضاع علمی ایران قبل از اسلام و افسانه به آتش کشیدن کتابخانههای ایران:
«به صورت منقول با کمی ویرایش»
در ابتدا بهتر است بدانیم که در ایرانِ قبل از اسلام، چه کسانی حق خواندن و نوشتن داشتند؟ درس و علم در خدمتِ قدرت بود و فقط افراد محدودی اجازهی درسآموزی داشتند (موبدان، خاندان سلطنتی، فرماندهان جنگی) افرادِ عادی حق سوادآموزی نداشتند. حتی یکی از افراد طبقه بازارگان به انوشیروان پیشنهاد داد که در ازای دریافت پول به فرزند او اجازهی درسخواندن بدهد، که انوشیروان قبول نکرد.
فردوسی در اینباره میگوید:
بدو گفت شاه ای خردمند مرد / مگر دیو عقل تو را خیره کرد
تو بازارهگان بچه گردد دبیر / هنرمند و به دانش و یادگیر
چو فرزند ما برنشیند به تخت / دبیری بباید پیروز بخت
برو همچنان بازگردان شتر / مبادا کز او سیم خواهیم و در
در کتاب «ایرانیان در زمان ساسانیان» نوشته کریستن سنِ دانمارکی میخوانیم:
«بلاشک قسمت اعظم کشاورزان در آن زمان بیسواد بودند. جماعت بسیاری از تجار لااقل قرائت و کتابت حساب را میدانست چون از این بگذریم عامه مردم از حیث ادب و سواد بضاعتی نداشتند. هیون تسیانگ میگوید که ایرانیان به فکر دانش نیستند و فقط به پیشه خود اشتغال دارند، تعیلم در دوران ساسانیان همانند هخامنشایان در اختیار شاهزادگان بود.»
[ایرانیان در زمان ساسانیان، ص۵۴۵]
بازهم در این کتاب در مورد سفر چند دانشمند یونانی به ایران میخوانیم:
«چند دانشمند یونانی که به ایران آمده بودند، مورد استقبال شاه ایران واقع شدند اما بعد از مدتی از کردهی خود پشیمان شدند و عادت ایرانیان به نظر آنان درشت و ناملایم آمد و از خشونتهای دیده، آزرده شدند و از تعدی اشراف به زیردستان دلتنگ شدند و ایران را ترک کردند. این اشخاص بیشتر به دلیل وجود قوانینی همچون ازدواج و معامله با اموات، رنجیده و تنها این دلایل زندگی را برای آنان مشکل نکرده بود بلکه وجود فاصله طبقاتی شدید در میان مردم به طوری که صاحبان قدرت به زیردستان ستم میکردند نیز از جمله دلایل بود. میتوانیم بگوییم که مصائب عمومی در دوران انوشیروان کمتر از دورانهای دیگر بود ولی بیشتر مردم این مصائب را احساس میکردند.»
[ایرانیان در زمان ساسانیان، ص۵۶۰]
در صفحه ۵۵۰ این کتاب دوباره میخوانیم:
«در میان اندک صاحبان علم در ایرانِ باستان نیز جان مردم را به سُخره میگرفتند از طریقهای که در ایران معمول بود مجرمین و جانیان مستحق اعدام را برای استفاده طبی زنده نگه میداشتند.»
[ایرانیان در زمان ساسانیان، ص۵۵۰]
با توجه به این متون درمییابیم که اصولاً عوامِ مردم در ایرانِ باستان، سواد نداشتهاند چه برسد به اینکه کتابخانه داشته باشند.
اما دوباره به اصل سؤال باز میگردیم، آیا طبق گفته ابن خلدون، مسلمانان کتابخانه جندی شاپور را آتش زدند؟
این امر نیز دروغی بیش نیست و فقط در کتاب ابن خلدون برای اولین بار نقل شده است در حالی که در کتب تاریخی قبل از ابن خلدون (همچون طبری) خبری از این مطلب نیست. اما روایت ابن خلدون در مورد آتش زدن کتابخانههای ایران بخصوص در جندی شاپور در هیچ یک از کتب قبل از آن تکرار نشده است و شهر جندی شاپور یا گندی شاپور با صلح فتح شد.
صلح مردم جندی شاپور
از فتح جندی شاپور تا فتح نهاوند دو ماه فاصله بود، ناگهان مسلمانان دیدند که درهای شهر گشوده شد و کَسان بیرون آمدند و بازارها گشوده شد و مردم به جنبش آمدند و کَس فرستادند که چه شده؟ گفتند: شما اماننامه سوی ما افکندید ما نیز پذیرفتیم و جزیه میدهیم که از ما حفاظت کنید. گفتند: ما نکردهایم. گفتند: دروغ نمیگوییم. مسلمانان از هم پرسش کردند و معلوم شد بندهای مکنف که اصل وی از جندی شاپور بود اماننامه را نوشته بود، گفتند: او بنده است. مردم شهر گفتند: ما آزاد و بنده نمیشناسیم، اماننامهای آمده است و مطابق با آن عمل میکنیم و از آن تخلف نکردهایم مگر اینکه شما بخواهید نامردی کنید. مسلمانان دست از آنان بداشتند و قضیه را برای عُمَر نوشتند که به آنها نوشت: خدا درست پیمانی را بزرگ دانسته. درست پیمان نخواهید بود تا به هنگام شک نیز درست پیمانی کنید. اماننامه را اجرا کنید و درست پیمانی کنید. مسلمانان از آنجا برفتند و به پیمان عمل کردند.
[رک: تاریخ طبری، نسخه تایپی، ج ۵، ص ۱۶۲ و کتاب کامل ابن اثیر ج ۴، ص ۱۴۶۸]
دکتر ماکس میرهوف، اسلامشناس و شرقشناس معروف، در کتاب خود به اسم «میراث اسلام» میگوید: «مراکزی برای تحصیل علم در قسمتهای مختلف ایران بود که پس از تسلط مسلمین بر ایران، دستنخورده باقی ماندند و حتی جندی شاپور یکی از مراکز علمی امپراتوری اسلام گردید.»
[میراث اسلام، ص103]
ممکن است برخی افراد بگویند که مسلمانان کتب موجود در ایران را مخالف دین خود میدیدند و به این دلیل آن را آتش زدند، این امر نیز دروغی بیش نیست. در جنگ خیبر که در حیات رسول الله (صلی الله علیه وسلم) و به رهبری آن حضرت واقع شد، چند جلد تورات، به عنوان غنیمت به دست مسلمین افتاد. یهودیان پس از پایان جنگ از پیامبر (صلی اله علیه وسلم) تقاضا کردند تا مجلدات تورات را به آنها بازگرداند. ایشان نیز امر فرمود تا به آنها مسترد شود.
[رک: صفحه ۲۹۰ حیات محمد صلی الله علیه وسلم، تألیف دکتر محمد حسین هیکل]
دانشمندان و محققینی مانند بتلر و گوستاو لوبون و ویلدورانت و از دانشمندان اسلامی مانند شبلی نعمانی در «کتابخانه اسکندریه» و دکتر محمدحسین هیکل در «فاروق اعظم رضی الله عنه» و عقاد در «عبقریه کتابسوزی ایران و مصر»، با دلایل بسیار روشنِ علمی، شایعه کتابسوزی اسکندریه را به وسیله مسلمانان به شدت تکذیب کردهاند و الکساندر مازاس نیز در «زندگانی عُمَر (رضی الله عنه)» این شایعه را کاملاً تکذیب کرده است و نخستین بار دانشمندانِ باانصافِ غیر مسلمانی مانند بتلر و گوستاو لوبون و ویل دورانت و مازاس با دلایل علمی این حقیقت را روشن نمودهاند.
در کتاب «زندگانی عُمَر، الکساندر مازاس، ص ۹۸ و ۹۹» و «فاروق اعظم (رضی الله عنه)، دکتر محمدحسین هیکل، ص۲۱3» آمده: «کتابخانه اسکندریه در دوره بطالسه» جانشینان اسکندر بنا گردیده و آمار کتابهای آن تا سال ۴۷ قبل از میلاد به هفتصد هزار جلد رسیده است و سال ۴۷ قبل از میلاد در اثنای جنگ «کلئوپاترا، و بَطْلَمیوس» عمارت سلطنتی آتش گرفت و زبانههای آن به این کتابخانه رسید و تمام یا قسمت اعظم آن به کام حریق رفت و پس از مرور هفت سال در سال چهل قبل از میلاد، دویست هزار جلد کتابهای شاهان برجو به این کتابخانه اهدا و رونق سابق را یافته، اما در سال ۳۷۸ میلادی، «تئودور زاوال» امپراتورِ بسیار متعصبِ مسیحی چون علوم و معارف کتابهای این کتابخانه را در تضاد با عقاید نصرانی (مسیحی) میدانست، اکثر کتابها را از بین برد و بقیه را نیز یک به طریق پرنفوذ اسکندریه به نام «کبریس کبیر» بر اثر عداوت و دشمنی با فیلسوف عصر، هیپاتی، سوزانید و هیپاتی را نیز به قتل رسانید، به طوری که در قرن چهار میلادی که یک کشیش مسیحی از طرف امپراتور روم مأمور نابود کردن کتابهای این کتابخانه گردید به هنگام بازگشت از اسکندریه در گزارش خود چنین گفت: «من قفسههای این کتابخانه را به کلی از کتاب خالی دیدم.»
فرانز رزنتال استاد پیشین زبانهای سامی و زبان عربی در دانشگاه ییل، اسلامشناس و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفتهی ابن خلدون مینویسد: «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن، عمر دستور ویرانی کتابخانه اسکندریه را داد.»
[فرانز رزنتال، ترجمه مقدمه ابن خلدون، چاپ دانشگاه پرینستون، ص ۳۷۳]
This is a variant of the famous legend according to which, Umar ordered the destruction of the celebrated library in Alexandria
(http://news.yale.edu/2003/04/15/memoriam-franz-rosenthal-87%C2%BBFranz)
(http://books.google.com/books/about/The_Muqaddimah.html?id=Op6CQgAACAAJ)
برنارد لوئیس در مقالهای ضمن بیاعتبار خواندن کتابسوزی اعراب در اسکندریه با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه داده است، میگوید: «تاریخنگار قرن چهاردهم، ابن خلدون، داستان تقریباً یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد.»
The 14th century historian Ibn Khaldun tells an almost identical story concerning the destruction of a library in Persia, also by order of the Caliph ‘Umar, thus demonstrating its folkloric character
(http://www.nybooks.com/articles/archives/1990/sep/27/the-vanished-library-2/)
دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندیشاپور در حمله اعراب به ایران مینویسد: «اعراب به اهمیت مؤسسه آموزشی گندیشاپور پی بردند و شکوه آن را و کتابخانه و دیگر سازمانهای شهر را باقی نگاه داشتند.
همچنین برخی افراد ادعا دارند که زبان فارسی توسط فردوسی و یکی از پادشاهان همزمان او از نابودی حفظ شد! باید به زبان کُردی اشاره کرد که دارای بسیاری از لغات پهلوی (مثل مزگته= مزگهوت - قسمت اول پهلوی، قسمت دوم کردی که معنی قسمت اول یعنی پاکیزه و معنی قسمت دوم یعنی مسجد) و کلی از عقاید خرافی زرتشتی و زبان باستان که در زبان کُردی به جا مانده است، حال سؤال این است کدام پادشاه و یا شاعر مانع فروپاشی زبان کُردی شد؟
چه کسی زبانهای تالشی، تاتی، بلوچی، گیلکی، لری، هندی، اردو، قبطی و ترکی را از نابودی نجات داد؟!
في اللّغَة يقَالُ لزَوجِ المرأَةِ؛ زوجُهَا.
ويقَال لزَوجةِ الرّجلِ: زوجُه.
وقبل أن تُنقّط الحرُوف، كَانت تُكتبُ:
روحُها، وَروحُه.
"لِيَسكُنَ إلَيهَا"
رسولُ الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم فرمودند :
«إنَّ رَبّكُمْ حَييٌّ كريمٌ يَسْتَحي من عبده إذا رفعَ إلَيْه يَديْه أَنْ يرُدَّهُما صفْراً»:
«قطعاً پروردگار شما بسيار با حيا و بخشنده است، وقتی بنده دست هايش را به سوی او بلند کند، شرم می کند که آنها را خالی برگرداند».
منبع: [به روایت ابن ماجه - به روایت تِرمِذي - به روایت ابو داوود]
دختری معلول بود که توانایی راه رفتن نداشت...
پسر همسایه به خواستگاری اش رفت
دخترک خوشحال اما مادرش ناراحت و گریان بود!!
چون پزشک ها گفته بودند چنانچه دخترش ازدواج کند هیچ وقت بچه دار نخواهد شد.
بنابراین به دخترش گفت : حتما باید خواستگارت از این موضوع مطلع شود
دختر گفت : هر شب نماز خواهم خواند و از الله می خواهم تا به من هم فرزند عطا کند.
مادر گفت : به این آرزوهای واهی دل خوش نکن!
چون دکتر تاکید کرده که هیچ وقت صاحب فرزند نمی شوی!!
بنابراین باید با جوان رک و روراست بود.
دخترک نصیحت مادرش را گوش کرد و ماجرا را با پسر در میان گذاشتند
اما باز هم پسر بر این ازدواج اصرار داشت.
عروسی انجام شد و دخترک معلول هر شب دعا می کرد و می گفت :
الهی !
من را بنا به مصلحتت از نعمت راه رفتن محروم کردی
آیا خشنود می شوی که از نعمت مادر شدن هم محروم باشم؟
همان نعمتی که میلیون ها مادر با پاهای خود در راه رفتن تجربه می کنند!
آیا به دیگران دو نعمت می بخشی و به من ، یکی را هم عطا نمی کنی؟!
دختر جوان ۱۴ سال مداوم بدون هرگونه نا امیدی و درماندگی از صمیم قلبش این دعا را می کرد.
سرانجام بعد از آن همه سال،الله متعال دعایش را اجابت کرد
و در یک بارداری صاحب ۳ فرزند صحیح و سالم شد.
درس های این قصه :
- صراحت و رو راست بودن زیباست : راستگو باش اگرچه که در ظاهر،صداقت به ضرر و دروغگویی به نفعت باشد .
- اصرار داشتن در دعا : هرکسی که دری را بزند ، بالاخره در به رویش باز خواهد شد .
- دعا از صمیم قلب باشد وگرنه فقط حرکت زبان است.
- نا امید نشدن : چرا که مخاطب دعا ، دارای رحمتی بی انتهاست .
- ضرورت دارد که آدم در هر موقعیتی که باشد به الله متعال اعتماد و اطمینان کامل داشته باشد .
پی نوشت پایانی : ترجمه آیات ۷۲،۷۱ و ۷۳ سوره هود :
و همسرش (ساره) ایستاده بود، پس (از خوشحالی) خندید ، آنگاه او را به اسحاق، وبعد از او به یعقوب بشارت دادیم .
(ساره) گفت : «ای وای بر من ! آیا من می زایم ، در حالی که پیرزنم و این شوهرم (نیز) پیر است ؟! به راستی این چیز عجیبی است !»
(ملائکه) گفتند :«آیا از فرمان الله تعجب می کنی ؟! رحمتِ الله و برکاتش بر شما اهل بیت باد ، همانا او ستوده ی بزرگوار است ».