| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۶ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

روایت سقوط یک دل: داستان عبدة بن عبدالرحیم

در یکی از برگ‌های تاریخ، در سال ۲۷۸ هجری، ابن‌کثیر ـ مورخ بزرگ اسلامی ـ در کتاب سترگ البدایة و النهایة، ماجرایی عجیب و تلخ را ثبت کرده است؛ ماجرایی که آغازش نور بود و پایانش تاریکی... همه‌چیز از یک نگاه شروع شد، و به سقوط کامل ایمان انجامید.

شخص این ماجرا عبدة بن عبدالرحیم است؛ مردی که در روزگار خود، به روزه‌داری و شب‌زنده‌داری شهره بود. حافظ قرآن بود و اهل جهاد، به‌ویژه در مرزهای سرزمین روم. مردی که عبادتش زبان‌زد بود، مجاهداتش مشهور، و دل‌سپردگی‌اش به کتاب خدا، ستوده. اما ابن‌کثیر، با تمام آشنایی‌اش به فضائل این مرد، هنگامی که خبر مرگش را در حوادث سال ۲۷۸ نقل می‌کند، با صراحتی شگفت‌انگیز می‌نویسد: «قَبَّحهُ الله»؛ خدا خوارش کند!

چرا؟ مگر چنین مردی شایسته لعن است؟ حافظ قرآن، شب‌زنده‌دار، مجاهد در راه خدا؟!

پاسخ ابن‌کثیر در ادامه روایت روشن می‌شود؛ داستانی که عبرتی‌ست برای دل‌هایی که در غفلت‌اند.

در یکی از نبردها، مسلمانان در حال محاصره یکی از دژهای روم بودند. عبده، همچون همیشه، در کنار مجاهدین حضور داشت. در همین هنگام، زنی از رومیان، از پنجره‌ای ظاهر شد. زنی زیبا، از اهالی سرزمین دشمن. و عبده... نگاهی کرد. نگاهی ساده، اما بلند. همان نگاهی که بسیاری آن را بی‌اهمیت می‌شمارند.

همین نگاه، آغاز سقوط بود.

كل الحوادث مبداها من النظر ... ومعظم النار من مستصغر الشرر

كم نظرة فتكت في قلب صاحبها ... فتك السهام بلا قوس ولا وتر

والمرء ما دام ذا عين يقلبها ... في أعين الغيد موقوف على الخطر

يسر مقلته ما ضر مهجته ... لا مرحبا بسرور عاد بالضرر

چه بسیار آتشی که از جرقه‌ای کوچک زاده می‌شود. چه بسیار نگاهی که بی‌کمان و بی‌وتر (زِه)، همچون تیر، دل را می‌شکافد. انسان تا چشم دارد و در چشمان زیبارویان می‌نگرد، همیشه در معرض خطر است. آن‌چه چشم را می‌رباید، چه بسا دل را می‌سوزاند؛ و چه شادی‌ای است که با اندوه بازگردد؟

عبده به زن نگریست، نگریست و نگریست... و نگاه، به عشق انجامید. دلش به دام افتاد. آن‌قدر که با آن زن مکاتبه کرد.

و زن، برای عشقش یک شرط گذاشت: باید از اسلام خارج شوی.

عبده، مردی که حافظ قرآن بود، مردی که در رکاب مسلمانان شمشیر زده بود، یک‌باره دل از همه برید. ناگهان مسلمانان دیدند که او دیگر در صف‌شان نیست. کنار همان زن ایستاده بود. و نه‌تنها از اسلام تبرّی جسته، بلکه آشکارا نصرانیت خود را اعلام کرده بود.

خبر، همچون صاعقه‌ای، دل مجاهدین را لرزاند. کسی که تا دیروز «لا إله إلا الله» می‌گفت، امروز «خدا یکی از سه خداست» را فریاد می‌زند! مردی که بر توحید می‌بالید، اکنون صلیب به گردن آویخته! کسی که گوشت حرام را نمی‌نگریست، اینک خوک می‌خورد!

و این پایان ماجرا نبود.

مدتی گذشت. یکی از مسلمانان، به‌تصادف، او را دید. در همان حال، در همان لباس، با همان صلیب. دلش لرزید. به‌سراغش رفت و گفت: ای فلانی، نمازهایت چه شد؟! خواست یاد گذشته را در دلش زنده کند؛ روزهایی که شب‌ها را به شب‌زنده‌داری می‌گذراند، در حلقه صالحین می‌نشست، و انس‌اش با قرآن بود؛ با کلام خداوند عزیز. گفت: روزه‌هایت چه شد؟ قرآن در سینه‌ات کجاست؟ هیچ نمانده؟ همه‌چیز رفت؟!

و پاسخ عبده، لرزه بر جان می‌اندازد.

گفت: بدان که من تمام قرآن را فراموش کرده‌ام، و هیچ‌چیز از آن در سینه‌ام باقی نمانده... جز یک آیه:


 رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ

ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ ۖ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ

چه بسا کسانی که کافر شدند دوست دارند (و آرزو می کنند) که ای کاش مسلمان بودند.

بگذار آنها بخورند، و بهره گیرند، و آرزوها (ی دراز) سرگرم (وغافل) شان سازد، پس بزودی خواهند دانست. [آیات ۲ و ۳ سوره‌ی الحِجر]

خدا، همه قرآن را از یادش برد، جز همین یک آیه؛ آیه‌ای که همچون آتش در دلش می‌سوخت.

پایانی سهمناک برای مردی که با قرآن آغاز کرده بود...

پناه می‌بریم به خدا. و از او عفو و سلامتی می‌طلبیم.

  • حسین عمرزاده

خداوند در قرآن به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرماید:

قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

«به زنان مؤمن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند.» (سوره نور، آیه ۳۱)

ابن کثیر رحمه‌الله در تفسیر این آیه می‌نویسد:

هذا أمر من الله تعالى للنساء المؤمنات ، وغيرة منه لأزواجهن ، عباده المؤمنين ، وتمييز لهن عن صفة نساء الجاهلية وفعال المشركات .

«این فرمانی است از سوی خداوند متعال برای زنانِ مؤمن، و نیز بیانگر غیرت الهی نسبت به همسرانِ آنان، بندگانِ مؤمن اوست؛ و نیز وسیله‌ای برای متمایز ساختن آنان از ویژگی‌های زنانِ جاهلیت و رفتارهای زنان مشرک.»

فقوله تعالى : ( وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن ) أي : عما حرم الله عليهن من النظر إلى غير أزواجهن . ولهذا ذهب [ كثير من العلماء ] إلى أنه : لا يجوز للمرأة أن تنظر إلى الأجانب بشهوة ولا بغير شهوة أصلا . واحتج كثير منهم بما رواه أبو داود والترمذي ، من حديث الزهري ، عن نبهان - مولى أم سلمة - أنه حدثه : أن أم سلمة حدثته : أنها كانت عند رسول الله صلى الله عليه وسلم وميمونة ، قالت : فبينما نحن عنده أقبل ابن أم مكتوم ، فدخل عليه ، وذلك بعدما أمرنا بالحجاب ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " احتجبا منه " فقلت : يا رسول الله ، أليس هو أعمى لا يبصرنا ولا يعرفنا؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " أو عمياوان أنتما؟ ألستما تبصرانه " .

ثم قال الترمذي : هذا حديث حسن صحيح

«در مورد فرمایش خداوند متعال که می‌فرماید:

وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن
«و به زنان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند.»(سوره‌ی نور، آیه‌ی ۳۱)

یعنی:

از آنچه خداوند نگاه کردن به آن را بر آنان حرام کرده، چشم‌پوشی کنند؛
از جمله، نگاه به مردان بیگانه‌ای که همسر آنان نیستند.

و به همین دلیل، بسیاری از علما بر این نظرند که:
برای زن جایز نیست که به مردان نامحرم نگاه کند،
خواه با شهوت و خواه بی‌هیچ قصد شهوت، در هر حال جایز نیست.

و گروه زیادی از علما به این روایت برای اثبات نظر خود استدلال کرده‌اند؛
روایتی که ابو داود و ترمذی نقل کرده‌اند، از طریق زهری، از نُبهان ـ غلام آزادشده‌ی امّ‌سلمه ـ
که او از امّ‌سلمه، همسر پیامبر، روایت کرده که گفت:

ما (یعنی من و میمونه) نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودیم. در همین هنگام، ابن‌ام‌مکتوم وارد شد، و این در زمانی بود که دستور حجاب به ما داده شده بود. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: "خودتان را از او بپوشانید (حجاب کنید)."
من گفتم: ای رسول خدا! مگر او نابینا نیست؟ ما را نمی‌بیند و نمی‌شناسد.
پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: "مگر شما دو نفر هم نابینا هستید؟ آیا او را نمی‌بینید؟"

و ترمذی در پایان می‌گوید:
این حدیث، حسن و صحیح است.»

  • حسین عمرزاده

دریافت ویدئو

متن نشید

۱.

سَأَروي لِطِفلِي حَديثَ السَّماحِ
برای کودک خود، داستان گذشت و مهربانی را بازخواهم گفت،

حَكايا البُراقِ وَوَقعَ النِّضالْ
حکایت‌های بُراق و پژواکِ جهاد را.


---

۲.

هُنا القُدسُ آثارُ مِسرى الهُدى
اینجا، قدس است؛ جای پای سفر آسمانی هدایت (پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم)،

وَقِبلةُ رُوحي، وَتاجُ الجَمالْ
و قبله‌ی جان من، و تاج زیبایی‌هاست.


---

۳.

سَنَأتي إِلَيكَ نَشُدُّ الرِّحالْ
به‌سوی تو خواهیم آمد و بار سفر خواهیم بست،

وَيَعلُو الأذانُ أذانُ بلالْ
و اذانِ بلال دوباره طنین خواهد افکند.


---

۴.

سَنَأتي بِبَأسٍ لِأهلِ الخَنا
با صلابت و قهر، بر اهل ناپاکی خواهیم تاخت،

وَنَشفي الصُّدورَ بِوَأدِ الضَّلالْ
و دل‌ها را با دفن گمراهی‌ها درمان خواهیم کرد.


---

۵.

سَنُرجِعُ عَدلاً مَضى وَانقَضى
عدالتی را که رفته و سپری شده، بازخواهیم گرداند،

وَنَعنُو سُجوداً لِرَبِّ الجَلالْ
و در برابر پروردگارِ شکوه، سجده‌وار فروتنی خواهیم کرد.


---

۶.

وَمَهما استَبَدَّ العَدُوُّ وَطالْ
و هرچند که دشمن استبداد کند و ظلمش به درازا بکشد،

فَرَبِّي عَزيزٌ شَديدُ المِحالْ
اما پروردگار من نیرومند و سخت‌گیر در انتقام است.


---

(بیت آغازین تکرار می‌شود با ادامه‌ای تازه)


---

۷.

سَأَروي لِطِفلِي حَديثَ السَّماحِ
برای کودک خویش، داستان گذشت و مهربانی را بازخواهم گفت،

حَكايا البُراقِ وَوَقعَ النِّضالْ
حکایت‌های بُراق، و صدای پای پیکار را.


---

۸.

هُنا القُدسُ آثارُ مِسرى الهُدى
اینجا قدس است، با یادگارهای سفر آسمانی هدایت (پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم)،

وَذِكرى النَّبِيِّينَ خَيرِ الرِّجالْ
و خاطره‌ی پیامبران، برترین مردمان.


---

۹.

مَناطُ السَّلامِ، وَمَهوى المُنى
سرزمین صلح، و مأوای آرزوهاست،

وَقِبلةُ رُوحي، وَتاجُ الجَمالْ
و قبله‌ی روح من، و تاج زیبایی‌هاست.


---

۱۰.

هُنا الذِّكرياتُ، هُنا الأَنبِياءْ
اینجاست سرزمین خاطره‌ها؛ اینجاست جایگاه پیامبران،

وَهَديُ النَّبيِّ وَصَحبٍ وَآلِ
و رهنمود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم و یاران و خاندان پاکش.


---

۱۱.

هُناكَ النُفوسُ تَسامَتْ عُلاً
آنجا دل‌ها اوج می‌گیرند و تعالی می‌یابند،

وَتَرقى وَتَسعى لِوَصفِ الكَمالْ
و بالا می‌روند و در جست‌وجوی وصف کمال‌اند.

  • حسین عمرزاده

امام ابن حجر رحمه‌الله می‌نویسد:

"يُقَالُ إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ فَشَهْوَتُهُ أَشَدُّ لِأَنَّ الَّذِي لَا يَتَّقِي يَتَفَرَّجُ بِالنَّظَرِ وَنَحْوِهِ."

گفته‌اند:

هر اندازه انسان نسبت به خداوند پارساتر و پرهیزکارتر باشد، نیروی شهوت در او قوی‌تر و بیشتر خواهد بود؛
زیرا کسی که اهل تقوا نیست، بخشی از خواسته‌های نفسانی خود را از راه چشم‌چرانی و سرگرم شدن به لذت‌های سطحی – چون نگاه‌های آلوده و مشابه آن – فرو می‌نشاند و تخلیه می‌کند.

(اما فرد باتقوا، نگاه را فرو می‌گیرد و دل را از آن سرگرمی‌های ظاهری بازمی‌دارد؛
و درست از همین رو، شهوت در درونش فشرده‌تر و شعله‌ورتر باقی می‌ماند.)

فتح الباری، جلد ۶، صفحه ۴۶۲


امام قرطبی رحمه‌الله نیز گفته است:

"وَيُقَالُ: إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ أَتْقَى فَشَهْوَتُهُ أَشَدُّ، لِأَنَّ الَّذِي لَا يَكُونُ تَقِيًّا فَإِنَّمَا يَتَفَرَّجُ بِالنَّظَرِ وَالْمَسِّ، أَلَا تَرَى مَا رُوِيَ فِي الخبر: (العينان تزنيان واليدان تَزْنِيَانِ). فَإِذَا كَانَ فِي النَّظَرِ وَالْمَسِّ نَوْعٌ مِنْ قَضَاءِ الشَّهْوَةِ قَلَّ الْجِمَاعُ، وَالْمُتَّقِي لَا يَنْظُرُ وَلَا يَمَسُّ فَتَكُونُ الشَّهْوَةُ مُجْتَمِعَةٌ فِي نَفْسِهِ فَيَكُونُ أَكْثَرَ جِمَاعًا. وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ الْوَرَّاقُ: كُلُّ شَهْوَةٍ تُقَسِّي الْقَلْبَ إِلَّا الْجِمَاعَ فَإِنَّهُ يُصَفِّي الْقَلْبَ، وَلِهَذَا كَانَ الْأَنْبِيَاءُ يَفْعَلُونَ ذَلِكَ."

و نیز چنین گفته‌اند:

هر که تقوایش بیشتر باشد، میل جنسی‌اش نیز شدیدتر است؛
زیرا انسانی که از تقوا تهی‌ست، خواهش‌های خود را از راه‌هایی چون نگاه شهوت‌آلود و تماس بدنی فرو می‌نشاند و به آرامش ظاهری می‌رسد.
آیا نشنیده‌ای آنچه در حدیث آمده است: «چشم‌ها زنا می‌کنند، و دست‌ها نیز زنا می‌کنند»؟
پس اگر نگاه و لمس، بخشی از شهوت را ارضا کند، میل به آمیزش کاهش می‌یابد.
اما آن‌که اهل تقواست، نه چشم به حرام می‌گشاید و نه دست به لمس می‌برد،
و همین پرهیز، آتشِ میل را در درون او انباشته می‌سازد؛
از این رو، آمیزش جنسی در او بیشتر، و نیاز درونی‌اش افزون‌تر است.

و نیز ابوبکر وَرّاق گفته است:

هر شهوتی دل را تیره و سخت می‌کند، مگر آمیزش، که دل را صیقل می‌دهد و پاک می‌گرداند؛
و از همین رو بود که پیامبران بدان روی می‌آوردند.

تفسیر قرطبی، جلد ۵، صفحه ۲۵۳


نکته‌ی پایانی:

یادآوری این نکته ضروری‌ست که آنچه در بالا گفته شد، به هیچ‌وجه به معنای نسبت دادن ضعف اراده یا ناتوانی به اهل تقوا نیست.
برعکس، تقوا یعنی داشتن نیروی اراده برای ایستادن در برابر خواهش‌های نفس و پرهیز از نافرمانی خدا.
کسانی که اهل تقوا هستند، این تمایلات را انکار نمی‌کنند، بلکه با آگاهی و انتخابی درست، آن‌ها را از راهی سالم، مشروع و حلال پاسخ می‌دهند.

از نکات قابل تأملی که می‌توان از این سخنان برگرفت، دو نکته‌ شایان توجه‌اند:

۱. افراد باتقوا نباید نسبت به این‌گونه تمایلات طبیعی دچار اضطراب، احساس گناه یا درگیری ذهنی بیش از حد شوند.
این میل‌ها بخشی از سرشت انسان‌اند، و آنچه مهم است، شیوه‌ی مواجهه و مدیریت آن‌هاست، نه صرف وجودشان.

۲. در عین حال، نباید هم به نفس خود اعتماد بی‌جا داشت یا خیال کرد که چون انسان باتقواست، دیگر از خطر لغزش‌ها در امان است.
این‌گونه تمایلات نیز مانند بسیاری از عرصه‌های زندگی، می‌توانند آزمونی الهی باشند؛ فرصتی برای رشد، پاداش معنوی، و نزدیک‌تر شدن به خداوند.

  • حسین عمرزاده

عبدالله بن مسعود رضي الله عنه:



لو لم يبقَ من الدهر إلا ليلة، لأحببتُ أن يكون لي في تلك الليلة امرأة.


«اگر از روزگار جز شبی باقی نمانده باشد، دوست دارم در آن شب، زنی (همسری) داشته باشم.»


مصنف ابن أبي شيبة، ج ٩، ص ١٥٨.

  • حسین عمرزاده

امام ابن‌حزم اندلسی (رحمه‌الله) در کتاب الفصل في المِلَل والأهواء والنِّحَل، پس از آنکه بخش‌هایی از تورات را نقل می‌کند که پر از تناقض‌ و سخنان ناراست است، می‌نویسد:


وَهَذَا الْفَصْل شَاهد عدل وبرهان تَامّ وَدَلِيل قَاطع وَحجَّة صَادِقَة فِي أَن توراتهم مبدلة وَأَنَّهَا تَارِيخ مؤلف كتبه لَهُم من تحرض بجهله أَو تعمد بفكره وَأَنَّهَا غير منزلَة من عِنْد الله تَعَالَى.

«این فصل، گواهی‌ای عادلانه، برهانی تمام، دلیلی قاطع و حجتی راستین است بر اینکه توراتِ آنان دگرگون شده؛ و آن چیزی نیست جز متنی تاریخی و ساختگی که کسی آن را برای ایشان نوشته، یا از روی تحریک نادانی‌اش، یا عمداً و با اندیشه؛ و در نتیجه، آن کتابی نیست که از سوی الله متعال نازل شده باشد.»

ابن حزم الأندلسي، الفصل في المِلَل والأهواء والنِّحَل، ج‍ ١، ص‍ ١٤١.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest