کف نیاز به درگاه بینیاز برآر
که کار مرد خدا جز خدای خوانی نیست...
سعدی
- ۰ نظر
- ۱۳ مهر ۰۴ ، ۲۳:۰۳
کف نیاز به درگاه بینیاز برآر
که کار مرد خدا جز خدای خوانی نیست...
سعدی
امالمؤمنین عایشه رضياللهعنها میگوید:
"سَلُوا اللَّهَ كُلَّ شَيءٍ حَتَّى الشِّسعَ ، فَإِنَّ اللَّهَ إِن لَمْ يُيَسِّرهُ لَمْ يَتَيَسَّرْ."
«هر خواستهای دارید از الله بخواهید، حتی اگر بند کفشتان باشد؛ چون اگر الله آن را برایتان آسان نکند، هیچوقت به دست نخواهید آورد.»
شِسع: به بندی گفته میشود که در کفشهای قدیمی (نعل) میان دو انگشت پا قرار میگرفت و سر آن در سوراخ جلوی کفش محکم میشد؛ چیزی شبیه بند یا تسمهی باریک کفش.
منبع: اين روایت را ابویعلى در مسندش (۸/۴۴) و ابنالسني در عمل الیوم واللیلة (روایت ۳۴۹) نقل کردهاند، و بیهقی نیز در شعب الإیمان (۲/۴۲) از طریق دیگری آورده است.
هیثمي در مجمع الزوائد (۱۰/۱۵۰) دربارهی سند آن میگوید: «رجال این روایت، رجال صحیح هستند.»
پینوشت:
این روایت از امالمؤمنین عایشه رضياللهعنها به ما یاد میدهد که رابطهی ما با خداوند نباید فقط در گرفتاریهای بزرگ خلاصه شود.
ما عادت داریم وقتهایی مثل بیماری سخت یا مشکلات جدی، دعا کنیم و نیازهایمان را با خدا در میان بگذاریم؛ اما این روایت نشان میدهد که حتی برای سادهترین خواستهها، مثل بند کفش، هم باید از او بخواهیم.
این نکته برای ما هم یک آموزش توحیدی است و هم قوت قلب: که میتوانیم در دعاهایمان با خدا بسیار راحت و صمیمی باشیم؛ راحتتر از وقتی که نیازمان را به مخلوقاتش میگوییم. چرا که او خالق و رَبِّ ماست و هر چیز، کوچک یا بزرگ، تنها به ارادهی او ممکن میشود.
احمد بن حرب رحمه الله:
عَبَدْتُ اللهَ خَمْسِيْنَ سَنَةً، فَمَا وَجَدْتُ حَلاَوَةَ العِبَادَةِ حَتَّى تَرَكْتُ ثَلاَثَةَ أَشيَاءٍ:
«پنجاه سال خداوند را عبادت کردم، اما شیرینی و حلاوت عبادت را نیافتم مگر آنگاه که سه چیز را ترک کردم:
تَرَكْتُ رِضَى النَّاسِ حَتَّى قَدِرْتُ أَنْ أَتَكَلَّمَ بِالحَقِّ،
۱. خشنودی مردم را رها کردم تا توانستم به حق سخن بگویم،
وَتَرَكْتُ صُحْبَةَ الفَاسِقِيْنَ حَتَّى وَجَدْتُ صُحْبَةَ الصَّالِحِيْنَ
۲. همنشینی با فاسقان را وانهادم تا مصاحبت صالحان را دریافتم،
وَتَرَكْتُ حَلاَوَةَ الدُّنْيَا حَتَّى وَجَدْتُ حَلاَوَةَ الآخِرَةِ.
۳. شیرینی دنیا را ترک کردم تا شیرینی آخرت را یافتم.»
سير أعلام النبلاء، ج ١١، ص ۳۴.
پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم فرمودند :
الْعِبادَةُ في الهَرْجِ كَهِجْرَةٍ إلَيَّ.
«عبادت در هرج و مرج،مانند هجرت به سوی من است.» [صحیح مسلم ۲۹۴۸]
امام نَوَوي رَحِمَهُ الله می گوید :
الْمُرَادُ بِالْهَرْجِ هُنَا الْفِتْنَةُ وَاخْتِلَاطُ أُمُورِ النَّاسِ وَسَبَبُ كَثْرَةِ فَضْلِ الْعِبَادَةِ فِيهِ أَنَّ الناس يغفلون عنها ويشتغلون عنها ولايتفرغ لها إلا أفراد.
«مراد از هرج در اینجا فتنه و آشفتگی امور مردم است و سبب فضیلت زیاد عبادت در این زمان این است که مردم از آن غافل اند و جز افراد کمی به آن نمی پردازند».
شرحُ النَّوَوي علی مُسلِم ۱۸/۸۸
گفت: وقتی غلامی خریدم. از وی پرسیدم: «چه نامی؟». گفت: « تا چه خوانی!».
گفتم: «چه خوری؟». گفت: «تا چه خورانی!». گفتم: «چه پوشی؟». گفت: «تا چه پوشانی!» گفتم: «چه کار کنی؟». گفت: «تا چه کار فرمایی!». گفتم: «چه خواهی ؟». گفت: «بنده را با خواست چه کار؟». پس با خود گفتم: ای مسکین! تو در همهٔ عمر خدای - تعالی - را چنین بنده بوده ای؟ بندگی، باری از وی بیاموز. چندان بگریستم که هوش از من زایل شد.
ابوحازِم سَلَمة بن دینار رحمه الله:
لا يُحْسِنُ عَبْدٌ فِيمَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ إِلا أَحْسَنَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْعِبَادِ وَلا يَعْوَرُ فِيمَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ إِلا أَعْوَرَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْعِبَادِ، وَلَمُصَانَعَةُ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَيْسَرُ مِنْ مُصَانَعَةِ الْوُجُوهِ كُلِّهَا، إِنَّكَ إِذَا صَانَعْتَهُ مَالَتِ الْوُجُوهُ كُلُّهَا إِلَيْكَ وَإِذَا اسْتَفْسَدْتَ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ شَنَئَتْكَ الْوُجُوهُ كُلُّهَا.
«هیچ بندهای ارتباطش را با الله نیکو نمیسازد، مگر آنکه الله نیز ارتباط او را با مردم نیکو میگرداند. و هیچ بندهای ارتباطش را با الله تباه نمیسازد، مگر آنکه الله نیز ارتباطش را با مردم تباه میگرداند.
و بهراستی که راضی نگه داشتن یک چهره (یعنی خداوند) آسانتر است از راضی کردن همه چهرهها (یعنی مردم). اگر تو با الله خالص باشی و او را راضی نگه داری، همه دلها بهسویت گرایش مییابند. و اگر ارتباطت را با الله خراب کنی، همه دلها از تو رویگردان میشوند.»
منبع: تاریخ الإسلام، ذهبی، ج ۸، ص ۴۴۲.
انس بن سیرین از همسر مسروق بن اجدع نقل میکند که گفته است:
كَانَ مَسْرُوْقٌ يُصَلِّي حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهُ، فُرُبَّمَا جَلَسْتُ أَبْكِي مِمَّا أَرَاهُ يَصْنَعُ بِنَفْسِهِ.
«مسروق آنقدر نماز میخواند که هردو پای او ورم میکرد، و بسیاری اوقات من از حسرت مینشستم و دلم به حال او سوخته و برایش میگریستم».
سیر أعلام النبلاء: ۴/۶۵.
امام مُطَرِّف بن الشِّخِّیر رَحِمَهُ الله:
لأَنْ أَبِيْتَ نَائِماً وَأُصْبِحَ نَادِماً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَبِيْتَ قَائِماً وَأُصْبِحَ مُعْجَباً.
«اگر شب را در خواب و استراحت سپری کنم، اما با پشیمانی و توبه از خواب برخیزم، به نزد من بهتر از آن است که شب را با قیام و دعا و استغفار سپری نمایم و کار خود را بزرگ پندارم و دچار خود بزرگبینی شوم».
سیر أعلام النبلاء: ۴/۱۹۰.
مطرف بن الشخیر رحمهالله:
«مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَنْظُرْ مَا لِلَّهِ عِنْدَه.»
«هرکس دوست دارد بداند نزد الله از چه منزلتی برخوردار است، باید بنگرد که الله چه حقوق و تکالیفی را بر او واجب کرده است».
الزهد لأحمد بن حنبل: ص ۱۹۶، ش ١۳۵۵.
ربیع بن خُثَیم هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که بر اثر نماز تهجد آنقدر خسته میگشت که مادرش دلش به حال وی میسوخت و میگفت: «فرزندم! چرا نمیخوابی و کمی استراحت نمیکنی؟» اما او در جواب میگفت: «ای مادر مهربانم! کسی که به هنگام فرارسیدن تاریکیهای شب، از گناهان خود هراس داشته باشد، سزاوار خواب و استراحت نیست».
به سن بلوغ که رسید، مادرش دید که گریه و بیخوابی او افزونتر شده است، به او گفت: «پسرم! این همه بیتابی و بیخوابی که از تو میبینم، شاید در اثر قتل نفسی باشد که مرتکب شدهای و من خبر ندارم!». گفت: «آری مادر جان! من یکی را کشتهام». مادرش با تعجب گفت: «آن کس که کشتهای کیست تا برویم به او دیه بدهیم یا تقاضای بخشش کنیم؟ به الله سوگند اگر بدانند چقدر گریه و زاری و بیخوابی میکنی، به تو رحم خواهند کرد».
گفت: «مادر عزیز! آنکس که من کشتهام نفس خودم است».
الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۷۶، ش ۱۹۹۷.
ثابت بنانی که یکی از تابعین است، از یکی از پارسایان نقل میکند که گفته است:
من میدانم چه هنگامی پروردگارم دعای مرا استجابت میکند، همه از گفتۀ او تعجب کردند و گفتند: از کجا چنین میدانی؟
گفت: «آنگاه که دلم بلرزد و پوست بدنم درهم شود و اشک از چشمم جاری شود و دعا به من الهام گردد، آن وقت است که میدانم دعایم مستجاب شده است».
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۵۴.
میمون بن مهران تابعی در توصیف یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم و مقایسۀ آنان با نسل زمان خویش میگوید:
"أدركت من لم يتكلم إلا بحق أو يسكت، وقد أدركت من لم يكن يتكلم بعد صلاة الفجر حتى تطلع الشمس إلا بما يصعد، وقد أدركت من لم يملأ عينيه من السماء فرقاً من ربه عز وجل، ولو أن بعض من أدركت نشر حتى يعاينكم ما عرف منكم شيئاً إلا قبلتكم."
به محضر کسانی رسیدهام که یا سکوت را برمیگزیدند، یا به جز حق کلمهای بر زبان جاری نمیکردند، و به خدمت مردانی رسیدهام که بعد از ادای نماز صبح تا طلوع خورشید به جز ذکر الله چیزی نمیگفتند، و مردانی را یافتهام که از ترس پروردگار، به آسمان نگاه نمیکردند، و اگر برخی از آنان زنده شوند و اعمال شما را مشاهده کنند، به جز قبله هیچ چیزی از شما قبول نمیکنند.
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۶۱.
فقط از الله بخواه
{إِنَّهُ هُوَالسَّمِیعُ الْعَلِیمُ}
«یقیناً او (الله) است که شنوای داناست.» [فصلت : ۳۶]
{وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ}
«و او (الله) بر هر چیزى تواناست.» [الملك : ۱]
{نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید}
«ما از (شاه) رگ گردن به او نزدیکتریم.» [ق : ۱۶]
{هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ}
«او (الله) مهربانترین مهربانان است.» [يوسف : ۶۴]
{ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ}
«مرا بخوانید، تا (دعای) شما را اجابت کنم.» [غافر : ۶۰]
{ألَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ}
«آیا الله برای بنده اش کافی نیست؟!» [الزمر : ۳۶]
حارث بن قیس رحمه الله :
"إِذَا كُنْتَ فِي الصَّلَاةِ فَقَالَ لَكَ الشَّيْطَانُ: إِنَّكَ تُرَائِي، فَزِدْهَا طُولًا."
هرگاه در حال نماز بودی و شیطان به تو گفت (یعنی وسوسهات کرد) که داری ریا میکنی، نمازت را طولانیتر کن!
الزهد لابن المبارك، ص ۱۲، ش ۳۵.