| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

داستان ما

پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۲۱ ب.ظ

داستان ما، حکایت بغداد است…
شهری کهن،
در خوابِ نازِ بی‌خیالی،
غرقه بود.
و فریادی پنهان در باد،
می‌گفت:
«به ما چه؟
ما که دوریم،
ما که امنیم،
ما چرا باید بسوزیم؟»

اما
باد وزید،
ابر سیاه مغول آمد،
و شمشیرش،
نه مرز می‌شناخت،
نه خواب،
نه کودکی،
نه کتاب.

بغداد،
با هزاران فانوس خاموش،
افتاد.
و خاکِ خاور،
از خونِ مردمش
سرخ شد.

تاریخ
هنوز هم از آن روز،
با هق‌هق،
یاد می‌کند.

و امروز،
غزه‌ست که ایستاده،
میان دود و آتش و آیه.
اگر سنگرِ غزه فرو ریزد،
نوبت ماست،
نوبتِ خانه‌های روشنِ ما،
دل‌های خاموشِ ما،
شهرهای دورِ ما…


📚منقول

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest