عاقبتبخیری؛ موهبتِ الهی، نه دستاوردِ بشری
نیکفرجامی و عاقبتبخیری (حُسنُ الخاتمة)، از توفیق خداوند متعال برای بنده است؛
و این نیکفرجامی، ثمرهی تلاش آشکار و پنهان انسان در راه طاعت خداوند است.
اما بدفرجامی (سوءُ الخاتمة) از بینصیب ماندن از توفیق الهی سرچشمه میگیرد،
و نتیجهی سستی در فرمانبرداری از خدا و غفلت از تسلیم کردن دل و اعضای بدن در برابر اوست.
سهل بن سعد رضیاللهعنه روایت میکند که:
پیامبر خدا ﷺ با مشرکین در یکی از جنگها روبهرو شد و نبردی درگرفت.
پس از پایان جنگ، پیامبر به سوی سپاهش بازگشت و مشرکین نیز به اردوگاه خود رفتند.
در میان یاران رسول خدا، مردی بود به نام قُزمان؛
او هیچیک از مشرکین را ـ نه آنکه از میان جمع جدا شده بود و نه آنکه تنها و دورافتاده بود ـ رها نمیکرد،
بلکه همه را دنبال میکرد و با شمشیرش میزد.
قزمان مردی نیرومند و دلیر بود؛
کسی در برابرش قرار نمیگرفت جز آنکه او را میکشت.
مردم از شجاعت و دلاوری این مرد سخن میگفتند و میگفتند که:
"ما أَجْزَأَ مِنَّا اليومَ أَحَدٌ كما أَجْزَأَ فُلَانٌ."
«امروز هیچکس به اندازهی فلانی برای اسلام کارساز و مفید نبود!»
اما پیامبر ﷺ، توسط وحی از جانب خداوند عزوجل، فرمود:
"إنَّه مِن أَهْلِ النَّارِ."
«او از اهل آتش است!»
مردی از میان صحابه ـ که او أکثم بن أبیالجون خزاعی رضیاللهعنه بود ـ گفت:
من مراقب او میمانم؛ همراهش میروم تا ببینم چرا او از اهل آتش است،
در حالی که ظاهر کارهایش خیر و پیروزی است و پیامبر او را از اهل دوزخ خوانده است.
او میگوید: دنبالش رفتم و زیر نظرش داشتم؛
هرگاه میایستاد، من هم میایستادم، و هرگاه تند میرفت، با او میرفتم.
تا آنکه در جنگ زخمی سخت برداشت.
چون درد و خونریزی بر او چیره شد و طاقت نیاورد، مرگ را بر خود شتابانید:
نوک شمشیرش را بر زمین نهاد و تیغهی آن را میان دو سینهاش گذاشت، سپس بر آن خم شد و خود را بر شمشیر فشرد تا جان سپرد.
مرد همراه، نزد رسول خدا ﷺ آمد و گفت:
"أشْهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللَّهِ."
«گواهی میدهم که شما حقیقتاً پیامبر الله هستید.»
پیامبر فرمود:
"وما ذَاكَ."
«چه چیز تو را به گفتن این واداشت؟»
او ماجرا را بازگو کرد. مردم از شنیدن آن سخت شگفتزده شدند و گفتند:
«ما خود دیدیم که او چگونه میجنگید!»
آن مرد گفت:
«من گفتم: من حقیقتش را برایتان روشن میکنم. پس بیرون رفتم و ماجرا را دیدم و آنچه رخ داد، همین بود.»
در اینجا پرسشی پیش میآید:
چگونه ممکن است پیامبر ﷺ با قاطعیت بگوید که او از اهل دوزخ است،
در حالی که تنها گناهش خودکشی بود، و مؤمن با ارتکاب گناه، کافر نمیشود؟
پاسخ آن است که پیامبر ﷺ به وحی الهی آگاه شده بود که او در حقیقت مؤمن نبوده،
بلکه منافق بوده است؛ یا اینکه در آینده مرتد میشد و خودکشی را حلال میشمرد.
سپس پیامبر ﷺ فرمود:
"إنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بعَمَلِ أهْلِ الجَنَّةِ، فِيما يَبْدُو لِلنَّاسِ، وإنَّه لَمِنْ أهْلِ النَّارِ، ويَعْمَلُ بعَمَلِ أهْلِ النَّارِ، فِيما يَبْدُو لِلنَّاسِ، وهو مِن أهْلِ الجَنَّةِ."
«بعضی از مردم، ظاهراً اعمال بهشتی انجام میدهند ولی درواقع، دوزخی هستند. و گروهی از مردم، ظاهراً رفتار دوزخی دارند ولی حقيقتاً اهل بهشتاند». [متفق عليه]
یعنی: آدمی گاه کارهایی انجام میدهد که به ظاهر، اعمال اهل بهشت است ـ چون طاعتها و نیکیها ـ،
اما در واقع چنین نیست؛ آنگونه اعمال، در حقیقت برای ریا یا انگیزهای فاسد انجام میشود،
پس در باطن، او از اهل دوزخ است.
و گاه کسی کارهایی میکند که در ظاهر، شبیه اعمال اهل دوزخ است ـ مانند گناه یا کوتاهی در عبادت ـ،
ولی در حقیقت، نزد خدا از اهل بهشت است؛
چرا که خداوند او را در پایان عمر به توبهی راستین و اعمال نیک توفیق میدهد.
نتیجه و پیام حدیث:
این حدیث و قصه، هشدار میدهد که هیچکس نباید به ظاهر اعمال خود مغرور شود و بر آن تکیه کند؛
زیرا پایان کار، در دست خداوند است و ممکن است حال انسان دگرگون شود.
و نیز میآموزد که خداوند به ظاهرِ اعمال نمینگرد، بلکه به نیتها و درون دلها مینگرد،
و بر همان اساس بندگانش را پاداش یا کیفر میدهد.