| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران پیش از اسلام» ثبت شده است

در ابتدا خود به برخی منابع جسته گریخته و کتب و نویسندگان تاریخ متوسل می شوند و طوطی وار می گویند که:اگر می خواهی در مورد سرزمین و آیین آباء و اجدادی ات بدانی تاریخ بخوان.

اما وقتی با تحلیل و بررسی قوی منابع تاریخی مواجه می شوند،به راحتی با به کار بردن این جمله که :«تاریخ را فاتحان می نویسند» ، هم از میدان فرار می کنند و هم تمام علم تاریخ و اعتبار آن را زیر سوال می برند.گویی در هر عصری فقط تعدادی تاریخ نگار در یک نقطه جغرافیایی و تحت سلطه یک حکومت می زیسته اند و دیگر نقاط جهان خالی از زیست بشر و وجود تاریخ نگاران بوده که وقایع را به درستی ثبت کرده باشند! و یا اینکه تاریخ را منحصر در متن کتاب ها می دانند و قراین تاریخی و باستانی (همچون سکه ها و کتیبه ها و گل مهرها و ظروف و حکاکی های صورت گرفته بر روی آنها و...) را فقط وسیله هایی برای جذب توریست و گردشگر! 

پس از آنکه نوشته های تاریخی را از اعتبار ساقط کردند،متون دینی که خود به آن ها می بالیدند را هم تحریف می کنند.آخر هدف وسیله را توجیه می کند و پندار،گفتار و کردار ها به هر شکلی،زمانی نیک خواهند بود که در جهت اسلام ستیزی کاربرد داشته باشند.

مثلا در موضوع عقیده می گویند بر خلاف اعراب بت پرست و دیگر جهانیان،همواره یکتاپرست بوده اند در حالیکه حداقل اگر چندگانه پرست هم نباشند شکی در ثنویت و دوگانه پرست بودن شان به موجب اعتقاد به دو آفریننده (اهورامزدا خالق نیکی،و اهریمن آفریننده شر و بدی) نیست.در فقه و احکام دین داری هم زندگی امروزی شان از نظر پاکیزگی وحرمت خانواده (در مقابل مشروعیت ازدواج با محارم) و...را که کاملا متاثر از زندگی مسلمانان است،به نفع آیین خودشان مصادره می کنند.

حالا زمینه آماده است که استقبال ایرانیان از سپاه مسلمانان و گرایش بدون زور شمشیر آنان به اسلام را به راحتی زیر سوال ببرند.مخاطب امروزی شان از خود می پرسد ما که یکتاپرست بودیم و دینی سرشار از آموزه های اخلاقی و حقوق بشری و ایده آل داشتیم.پس نه تنها انگیزه فتوحات اسلامی مادی بوده و افسانه های کتابسوزی و تجاوز و...حقیقت دارند بلکه (بر اساس توهمات و تحریفات باستان گرایان) اسلام هم در حقیقت از آیین باستانی ما کپی برداری کرده!

یکی از سنت های دیرین این ها که امروزه از پذیرش وجود آن شرم می کنند و با توجه به متون و مدارک معتبر،تلاشی بی فایده بر انکار آن دارند،موضوع ازدواج با محارم است.

رسمی که در آن روزگاران در دیگر نقاط جهان هم انجام می شده اما متاسفانه در ایران پیش از اسلام،برای آن مشروعیت و ثواب دینی تعریف شده بوده است.

ایگور میخایلوویچ دیاکونوف،شرق شناس مطرح و از بهترین پژوهشگران در زمینه مطالعات شرق نزدیک باستان در این باره می نویسد:

«در سال دوم میلادی فرهادک با مادر خویش موزا عقد ازدواج بست. برخی عقیده دارند که این موضوع حاکی از پیروزی زرتشتیگری در سرزمین پارت می باشد و دلیل دیگریست بر پدیدن آمدن واکنش و احساسات ضد یونانی در ایران.

لازم است تذکر دهیم که انتساب ازدواج با نزدیکترین محارم و ذوی القربی ( مادر و خواهر ) منحصراً به زرتشتیگری درست نیست.

چنان که می دانیم شاهان هخامنشی نیز با خویشان نزدیک خود مزاوجت می کردند و حتی سلاطین یونانی هم خواهران خویش را به زنی می گرفتند.»

منبع:اشکانیان ، م.م.دیاکونوف ، کریم کشاورز ، چاپ سوم ، ۱۳۷۸ ، تهران ، انتشارات پیام ، ص۱۲۷

تصاویر مدرک:

 

  • حسین عمرزاده

می گفت در ایران باستان (منظورش پیش از اسلام است) زنان نقشی اساسی در تاریخ ایران داشته اند و این نقش غیر قابل انکار است.سپس برای زدن مهر تایید به ادعایش،از ۳ زنی که در تاریخ ایران به پادشاهی رسیدند سخن می گوید!

این روش اسلام ستیزان است که با یک سری کلمات و جملات شعاری،تاریخ را وارونه به خورد مخاطبان می دهند.

چرا عرض شد وارونه؟! چون (به طور مثال در این موضوع) هیچگاه از چگونگی به قدرت رسیدن این زنان و سرانجامی که نه به دست دشمن خارجی،بلکه توسط عوامل داخلی رقم خورده حرفی به میان نمی آورند تا مبادا بنیان ساختمان سست پایه شان از هم بپاشد.

اما بپردازیم به این ۳ زن به اصطلاح ایرانی که به قول اینان به مقام پادشاهی از نوع مستقل اش رسیدند و بر سرزمین پهناور ایران و (باز به گفته این جماعت برای بزرگ نشان دادن این اتفاق) بر چندین کشور آسیایی حکمرانی می کردند.

اولین این زنان «موزا» نام دارد که ایرانی هم نیست و در اصل کنیزی رومی (ایتالیایی) بوده که در زمان اشکانیان،توسط آگوستوس پادشاه روم،به فرهاد چهارم پادشاه اشکانی ایران هدیه داده می شود. (هدیه ای حداقل به ضرر شخص پادشاه)

موزا به سرعت در دربار پیشرفت کرد و به همسر مورد علاقه فرهاد چهارم تبدیل شد و از پادشاه فرزندی به نام فرهادک (فرهاد پنجم) به دنیا آورد.بعدها این شهبانوی مورد مباهات جریانات باستان گرای اسلام ستیز،شوهرش فرهاد چهارم را زهر خورانده و به همراه پسرش فرهادک به قدرت می نشیند و نهایتا پس از شش سال سلطنت مشترک به دست بزرگان اشکانی برکنار شدند و به رم گریختند و ارد سوم جانشین آن دو شد.

ناگفته نماند شرمساری و خجالت آور بودن سرگذشت این شهبانوی پر افتخار (البته پر افتخار برای جریانات اسلام ستیز) فقط در دسیسه و سم خوراندن به شوهر خلاصه نمی شود.بلکه قسمت تهوع آورتر این زندگینامه مربوط می شود به ازدواج با پسرش فرهادک (فرهاد پنجم) که احتمال همکاری فرهادک در قتل پدر و پادشاه وقت را تایید می کند!۱

سکه فرهادک (فرهاد پنجم)،که تصویر مادرش،موزا،در پشت آن قرار دارد:

 

دو شهبانوی دیگر که در لیست پادشاهان زن ایران باستان گنجانده شده اند،دو خواهر ساسانی،پوران دخت و آزرمی دخت،دو دختر خسرو پرویز،پادشاه ساسانی هستند.

این دو چگونه به قدرت می رسند و اساسا پادشاهی شان به چه شکل بوده است؟

خسرو پرویز،پادشاه ساسانی ایران که خود را خدا می نامید،به دست پسرش شیرویه محاکمه و بعد به قتل می رسد.البته پیش از آنکه کشته شود شیرویه تمام برادرانش (هفده یا هجده نفر) را در مقابل چشمان پدر ابتدا دست و پا بریده و سپس قتل عام می کند. خسرو را هم در انبار گنج خانه نگه ‌داشت تا از گرسنگی بمیرد، ولی چون بعد از گذشت پنج روز دیدند هنوز زنده است، او را به ضرب تیر از پا درآوردند.۲

شیرویه پس از چند ماه در اثر بیماری طاعون می میرد.پس از او پسر ۸ ساله اش اردشیر سوم،جانشین وی شد، که او نیز پس از یک دوره حکومت تقریباً دو ساله، توسط اسپهبد و فرمانده لشکر ایرانی شهر براز،ربوده و کشته شد.۳

بوران (پوران دخت) در چنین اوضاع آشفته ای،پس از بی مرد شدن ساسانیان و بعد از برکنار کردن شهر براز به کمک فرخ هرمز،به پادشاهی می رسد.

سلطنتی که مدت زیادی طول نکشید و به دست پسر عمه پوران دخت (شاپور شهروراز) از هم پاشیده شد.

شاپور شهروراز حتی از پوراندخت هم کمتر سلطنت کرد.

دکتر شهرام جلیلیان،نویسنده،مترجم و استاد دانشگاه می نویسد:«پوسیدگی و فرسودگی شاهنشاهی ساسانیان بیش از آن بود که یک شاهدخت بتواند آن را بهبود ببخشد،شاهدختی که دست نشانده بزرگان بود...بوران با همه دادگری و نیک اندیشی زنانه خود،دست نشانده بزرگان تیسفون بود و هیچ گاه چنان نیرومند نبود که بتواند گستاخی های بزرگان و اشراف زورمند تیسفون را لگام زند.»۴

 

آزرمی دخت دومین دختر خسرو پرویز،خواهر پوران دخت و سومین پادشاه زن ایران باستان،پس از برکنار شدن پسر عمه اش شاپور شهروراز به قدرت رسید.

اما پادشاهی ای که سال بعدش به دست قهرمان مشهور باستان گرایان،رستم فرخ زاد،و به تلافی کشته شدن پدرش نابود شد.

رستم،زمانی که آزرمی دخت به پادشاهی می رسد با سپاهی به پایتخت حمله می کند،به همراه دویست مرد حبشی به بانو که شاه ایرن بوده تجاوز می کند،دست و پای او را می برد،میل در چشم او فرو می کند و نهایتا او را به همراه قاتلان پدرش فرخ هرمزد،می کشد.۵

 

رومن گیرشمن،باستان شناس مطرح فرانسوی اوکراینی تبار،تصویری کامل تر از وضعیت آشفته این دوران ارائه می کند:

«کشور،به علت جنگ ها،مالیات و ظلم و ستم خرد شده،در امواج رقابت ها و هوس ها غرق گردیده بود.شاهزادگان فقط ملعبه ای در دست دسته ها بودند،تاج بر سر می گذاشتند تا چند ماه بعد کشته شوند.

چون مرد کم آمد،زنان را بر تخت نشاندند.چنانکه دو دختر خسرو،بوران و آزرمیدخت به سلطنت رسیدند.

فرماندهان بزرگ قشون نیز به اتکاء سربازان خود یا همراهی بوزنطیان،در صدد تصرف تاج و تخت بودند،هرچند از خاندان ساسانی نبودند و هیچ حقی برای کسب این مقام نداشتند.

خلاصه اعضای خاندان ساسانی – که تقریبا همه آنان از بین رفتند – چندان نادر بودند که در سال ۶۳۲ برای نصب شاهی جدید،ناگزیر شدند شاهزاده ای را در استخر – که وی بدانجا پناه برده بود – پیدا کنند.او را از نهانگاه در آوردند و در همان شهر تاجگذاری کردند.»۶

 

خانم دکتر کتایون مزداپور،زبان شناس و پژوهشگر زبان های باستانی ایرانی که خود زرتشتی است،در پژوهشی مرتبط با همین موضوع و تحت عنوان «چگونگی و ساختارهای بر تخت نشستن زنان فرمانروا در ایران باستان» ضمن پرداختن به سه موردی که قبلا عرض شد و موارد مشابه دیگر،به نوع نگاه آن دوران و قوانین درباری و دینی نسبت به زنان،چگونگی به قدرت رسیدن آن موارد معدود و سطح و میزان قدرت آنان پرداخته و می نویسد که (بر خلاف تحریفات اسلام ستیزان) «در ایران ساسانی،داشتن جنسیت مذکر به خودی خود یک امتیاز به شمار می آمد و در آن،مردان بر زنان برتری داشتند»۷ و «اگر نایب السلطنه و بازمانده ای مذکر از خاندان شاهی ایران باقی نمانده بود،به ناچار یک زن از همان خاندان را برای دوره ای هرچند کوتاه به شاهی بر می گزیدند»۸.

بنابراین؛در تاریخ ایران باستان «سه نوع استثنای کلی برای به تخت نشستن یک زن در ایران باستان وجود داشته است:

۱- سهیم شدن یک شاه بانو در پادشاهی همسر خود که یک شاه بود

۲- اعمال نفوذ و دسیسه همسر شاه تا دستیابی وی به تخت شاهی

۳- عدم وجود هر جانشین یا نایب السلطنه مذکر که ناچار به انتخاب یک زن به عنوان فرمانروا می انجامید.»۹

 

جهت اطلاع بیشتر؛به همین مقاله مختصر (۲۴ صفحه) اما بسیار مفید مراجعه بفرماید.

دریافت مقاله به صورت P.D.F

 منابع:

 

(۱) پارتیان،مالکوم کالج،ترجمه مسعود رجب نیا،ص۴۱تا۴۳

(۲) ایران در عهد باستان،محمد جواد مشکور،انتشارات اشرفی،چاپ چهارم۱۳۶۳،ص۴۵۹و۴۶۳

(۳) همان،ص ۴۶۶

(۴) تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان،شهرام جلیلیان،نشر سمت،چاپ دوم،ص ۵۳۷

(۵) همان،ص ۵۵۰

(۶) ایران از آغاز تا اسلام،ر.گیرشمن،ترجمه محمد معین،چاپ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،ص ۳۶۹و۳۷۰

(۷) چگونگی و ساختارهای بر تخت نشستن زنان فرمانروا در ایران باستان،الهام استادی و کتایون مزداپور،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،دو فصل نامه علمی،سال دهم،شماره دوم،۱۳۹۸،ص۳

(۸) همان،ص۹

(۹) همان،ص۱و۲

 

 تصاویر منابع:

  • حسین عمرزاده

از ایران باستان (پیش از اسلام) چه آثار مکتوبی بر جای مانده است؟

کلیپ مصاحبه رادیو فرانسه با دکتر محمدعلی کاتوزیان،استاد تاریخ و ادبیات ایران در دانشگاه آکسفورد انگلستان

نکاتی از این مصاحبه:

 

  • این ادعا که حکومت های باستانی ما آثار مکتوب زیادی در زمینه های مختلف علمی و فلسفی و ادبی و غیره از خود بر جای گذاشتند،اما اعراب این آثار را تماما سوزانده اند،شایعه و در واقع افسانه ای بیش نیست.

  • و اگر واقعا دانشمندانی در این زمینه ها می داشتیم،دست کم اسامی آن ها به ما می رسید.

  • آثار بسیاری (در زمینه دین زرتشتی و...) که مربوط به تاریخ باستان ایران هستند پس از فتح ایران توسط سپاه مسلمانان و در قرون اول اسلامی در ایران به عربی ترجمه و منتشر شدند و دوره درخشان ادبیات و فرهنگ و علوم ایرانی هم مربوط به ایران پس از اسلام است و اصلا قابل مقایسه با وضعیت پیش از اسلام نیست!


دریافت فایل
حجم: 38.9 مگابایت

  • حسین عمرزاده

از ریختن گمیز (ادرار گاو) در دهان مرده و شستشوی بدنش با آن،تا در معرض دیدگان سگ قرار دادن جنازه در آیین ایران پیش از اسلام/زرتشتی!

 

در طول تاریخ،دیانت زرتشتی بارها به جهت مقابله با ادیان ابراهیمی و به دلیل وجود زشتی ها و موارد خلاف عقلی که دارا بوده است و همین موضوع موجب شرمساری پیروان و ترک دین افراد می شده،اصطلاحا آپدیت و بروز رسانی شده است.۱

جریانات باستانگرای اسلام ستیز،علی رغم موجود بودن متن شرعیِ خلاف عقل و فطرت انسانی آیین رسمی پیش از اسلام ایران،همواره سعی دارند چهره ای رویایی با شعار زیبا و فریبنده: پندار،گفتار و کردار نیک۲ به آیین باستانی پیش از اسلام این سرزمین ببخشند!

در این بین،بسیاری مواقع کار از توجیه و تحریف موضوع فراتر می رود و تمام صورت مساله انکار می شود!

مسائلی همچون مشروعیت خویدوده (ازدواج با محارم)۳ و استعمال مواد مخدر و مست کننده (بنگ و حشیش و هوم)۴،نظام طبقاتی و کاستی شدید۵ که مردم را از رشد و پیشرفت باز می داشته،اهریمنی و دیو پرست خواندن پیروان دیگر ادیان و نسل کشی بی رحمانه آنان به همین بهانه۶،جواز قتل و طرد معلولان جسمی و ذهنی به بهانه ایجاد یک سرزمین آرمانی و نمونه۷ (آریایی) و...

یکی از این موارد که بنا به قلم نویسندگان مطرح همواره وجود داشته و به خاطر زشتی و قباحت بسیار،برای خود عوام زرتشتیان امروزی هم قابل قبول و باور نیست استعمال و جایگاه ویژه ادرار گاو،آن هم نه فقط محدود به شستشو،بلکه نوشیدن آن با هدف رهایی از پلیدی ! بوده است.

گاو پرستی هندوها را به تمسخر می گیرند غافل از اینکه این تقدس گاو ریشه در اعتقادی باستانی و مشترک با خودشان دارد و با قصد و غرض و پنهان شدن پشت شعار حیوان دوستی و حمایت از حقوق حیوانات،به موضوع نجاست و آلودگی سگ در اسلام (که عقلا و منطقا حقی هم از این حیوان ضایع نمی سازد) حمله می کنند،و در مقابل «نگاه سگ» را نجات بخش از دیو و اهریمن می دانند!

بر پایه تفکر مزدیسنایی (زرتشتی) وقتی کسی می میرد دیوی به نام نَسو (Nasu) بر تن مرده می تازد و آن را ناپاک می کند.بر اساس این اعتقاد این دیو هنگامی که در تن کسی حلول و رسوخ می کرد،آن فرد می مرد. به همین جهت به همان اندازه ای که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، آن لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب می شد و هر کس از سه قدمی به مرده ای نزدیک‌تر می‌شد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و برشنوم که غسل مس میت (و به وسیله ادرار گاو) بود۸ درباره اش انجام شود تا پاک شود.

شرق شناس آمریکایی،ویلیام جکسن که نتیجه مشاهداتش از زندگی زرشتتیان یزد را در سفرنامه اش روایت می کند،درباره رسم ریختن گمیز (ادرار گاو) در دهان مرده و شستشوی بدنش با آن،تا در معرض دیدگان سگ قرار دادن جنازه در آیین ایران پیش از اسلام/زرتشتی با هدف راندن دیو نسو می نویسد:

«آداب تدفین زرتشتیان یزد عملاً ادامه همان رسم قدیم اوستایی است،و در اساس مانند آداب پارسیان هند است،به استثنای بعضی اختلافات کوچک که ناشی از مقتضیات محلی یا وضع کنونی در مقابل اوضاع گذشته است.

... چون شخصی به حالت مرگ می افتد معمولاً موبدی را فرا می خوانند تا آداب و اعمال واپسین را بجای آورد.موبد دعای «توبه گناهان» (پتیت پشیمانی) را می خواند،و آداب تدهین مرگ را با ریختن قطرات گمیز بر روی لبان مرده انجام می دهد.

...اندکی بعد از فوت،جسد شخص مرده را که اینک جز مسئولین امر کسی نباید بدان دست زند،در یک طرف اتاق می گذارند و می شویند.

...شخصی که بدن مرده را می شوید دستکشی پشمین بر دست دارد.که دستیارش در حالی که او به بدن مرده دست می کشد بر آن به وسیله ملاقه دسته بلند برنجینی گمیز (شاش گاو) می ریزد.در شستن مرده هرگز آب به کار نمی رود...مرده شوها،چون کارشان به پایان رسید،خود را به طور کامل می شویند تا از آلودگی ناشی از دست زدن به مرده پاک گردند.

آنگاه برای اولین مرتبه مراسم سگ دید به عمل می آید.این آیین قدیمی،که قدمتش به عهد اوستا می رسد،چنان است که باید سگی به جسد مرده نگاه کند،زیرا معتقدند نگاه او تأثیر خاصی در راندن نسو،دیو پلیدی،دارد.

...در یزد برای مراسم «سگ دید» سگ خاصی را به کار نمی برند؛بلکه معمولا سگ های ولگرد عادی را به کار می گیرند.لقمه هایی از نان در اطراف جسد،یا به رسم قدیمتر در روی سینه مرده،می گذارند تا سگ آنها را بخورد.»۹

سوال همیشگی ای که مطرح می شود؛چرا نباید ایرانی،آیین به اصطلاح آباء و اجدادی اش را ترک می کرد و اسلام را نمی پذیرفت؟!

زمانی عدم رغبت و تمایل ایرانیان به دفاع از پادشاهی،و در مقابل،استقبال از اسلام و سپاه مسلمانان و رهایی بخش دانستن آنان را می فهمیم،که نسبت به وضعیت دینی و اجتماعی سیاسی حاکم بر گذشته سرزمین مان آگاه و مطلع باشیم.

نکته دیگر این که:متون کتاب ها و مدارک با آنچه ویدیوها و ادعاهای متعصبانه روایت می کنند کاملا متفاوت است.

 

منابع و پی نوشت ها:

 

(۱):کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۲۰۸،۲۰۹و۵۷۱

(۲):این شعار،یک شعار دینی است تا اخلاقی.پروفسور کریستین سن می نویسد که:در سه اصل «اندیشه نیک»،«گفتار نیک» و «پندار نیک» بی شک در اصل تکالیف دینی منظور نظر بوده است.

بنگرید به:کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،انتشارات نگاه۱۳۸۴،ص۴۶

(۳):علاوه بر مدارک دینی،به قلم کریستین سن این موضوع به حدی ثابت و آشکار است که کوشش بعضی از پارسیان جدید برای انکار آن،بی اساس و سبک سرانه است.

بنگرید به: کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۴۳۳،۴۳۴و۴۳۵

(۴):بنگرید به:ارداویراف نامه،ترجمه رشید یاسمی،ص ۱۱ و روزگاران،عبدالحسین زرین کوب،ص۳۲ و دینکرد هفتم،موبد آذر فرنبغ،ترجمه راشد محصل،ص۲۴۵ و ۲۴۶ و ...

(۵):متن نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۵۷،۶۴،۶۵و۷۰

(۶):طبق اوستا،ترجمه جلیل دوستخواه،آبان یشت ص ۳۱۱ ،شماره ۷۶ و ۷۷:«ویستورو» پسر نوذر از شاهان پیشدادی می گوید:به اندازه موهای سرم دیوپرستان (غیر زرتشتی ها) را بر خاک افکندم و قتل عام کردم.

سلسله اشکانیان هم که به دست اردشیر بابکان و ساسانیان قتل عام و نسل کشی شدند به خاطر فاصله گرفتن از دین زرتشت بود.

بنگرید به: نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۹۳

علت رویارویی اسفندیار (قهرمان دین زرتشت) با رستم دستان نیز نپذیرفتن آیین زرتشت از سوی رستم بود که شاهنامه به آن پرداخته است.ادعای پیامبری زرتشت در زمان گشتاسب،پدر اسفندیار صورت می گیرد و پس از آنکه گشتاسب با نوشیدن «هوم و حشیش» و نشئه شدن و مشاهده رویاهایی به زرتشت ایمان می آورد، در حقیقت فرایند زرتشتی کردن مردم به زور شمشیر (که باستانگرایان سعی می کنند این نوع رفتار را به فاتحان مسلمان نسبت دهند) از این زمان آغاز می شود.همچنانکه اسفندیار در مقابل رستم و از روی مباهات می گوید:

کنون کارهـــایی که مـن کرده ام

ز گردنکشـــان سر بر آورده ام

نخستین کمر بستم از بهــــر دین

تهی کردم از بت پرستان زمین

کس از جنگ جویان گیتــــی ندید

که از کشتگان خاک شد ناپدید

نکته در خور تامل این که؛ این رویارویی و نبرد در زمان زرتشت اتفاق می افتد و زرتشت همان پیامبری که مدعی هستند اهل گفتگو و دیپلماسی بوده و به جنگ و خونریزی رغبتی نداشته،تلاشی برای جلوگیری از این درگیری نمی کند.اسفندیار هم زمانیکه که یکی از اطرافیانش توصیه به پشیمانی از نبرد با رستم می کند گویا در راستای ابلاغ عقیده زرتشت این چنین می گوید:

چنین گفت کز مردم پاک دیــــن

همـانا نزیبـد که گویــــــــد چنین

گر ایدونک دســـتـور ایران تـــوی

دل و گوش و چشم دلیـران توی

همــی خوب داری چنیـن راه را

خـــــــــــرد را و آزردن شــــــاه را

همه رنج و تیمار ما باد گشــت

همان دین زردشت بیداد گشت

که گوید که هر کو ز فرمان شاه

بپیـــــچد به دوزخ بــود جایـگـاه

خانم دکتر میترا مهرآبادی در توضیح این گفتار و شرح این ابیات شاهنامه می‌گوید: «بر مردم پاک کیش زیبنده نیست که این چنین سخن بگویند. اگر تو که دستور ایران و دل و چشم و گوش دلیران هستی، این آزردن شاه را خوب بدانی. پس به راستی که دیگر همه آن رنج و اندوه ما باد شد و کیش زردشت بیداد گشت. چرا که زردشت می‌گوید هر که سر از فرمان شاه بپیچد، جایگاهش در دوزخ خواهد بود.»

بنگرید به:مهرآبادی میترا، شرح شاهنامه، نشر روزگار، تهران ،جلد 2،صفحه 542

لازم به ذکر است دو خواهر اسفندیار در شاهنامه یاد شده‌اند که به‌آفرید و همای هستند. گشتاسپ به هر کسی که بتواند ارجاسپ را در جنگ نخست از ایران بیرون براند، زناشویی با همای را نوید می‌دهد.چون اسفندیار در بیرون راندن سپاه ارجاسپ کامیاب می‌شود، همای و برادرش اسفندیار با یکدیگر پیوند زناشویی می‌بندند. هر دو خواهر اسفندیار در جنگ دوم با ارچاسپ به بند کشیده شده و به دز رویین برده می‌شوند. هر دو آن‌ها در رشته رخدادهای سوگواری پس از مرگ اسفندیار پدیدار می‌شوند. آنچنان که خالقی مطلق گفته، به‌آفرید که اسفندیار او را از بند رهانده، هم در کنار همای، همسر اسفندیار بوده‌است، ولی فردوسی از آن چیزی سخن نگفته تا با اسلام ناسازگار نباشد، هرچند که هنگامی که درباره سوگواری پس از مرگ اسفندیار در دربار سخن می‌راند، با برابر شمردن شمار خواهران اسفندیار با شمار همسران او، به گونه ضمنی می‌گوید که به‌آفرید هم همسر اسفندیار بوده.

(۷):به موجب فرگرد دوم متن اوستایی وندیداد،جمشید به فرمان اهورامزدا مأمور می شود تا انسان ها و دیگر موجودات آفریده اهورامزدا را نجات دهد و در یک سرزمین نمونه و آرمانی گرد هم بیاورد.یکی از انواع گروه های انسانی که از راه یافتن بدان جامعه باز می مانند و حق زندگی و زنده ماندن را از دست می دهند،معلولان جسمی و عقب افتاده های ذهنی هستند.اعم از اشخاصی که قوز یا قد کوتاه دارند و یا دارای چشمان ضعیف و اندام شکسته هستند.چرا که مطابق با آموزه های دین زرتشتی،این  انسان ها «داغ خوردگان اهریمن» (شیطان صفت) به حساب می آیند و لازم است تا از اجتماع تصفیه شوند.

رضا مرادی غیاث آبادی،رنج های بشری،ص۶۱ و اوستا،وندیداد،ترجمه جلیل دوستخواه،فرگرد دوم،ص۶۶۵ تا ۶۷۳،بندهای ۲۹ و ۳۷

(۸): برِشنوم یا برِسنوم؛ از جمله مراسم مذهبی و از آیین های غسل و تطهیر در دیانت زرتشت است که با ادرار گاو (گمیز)،گرد وغبار و آب به مدت ۹ شب انجام می شد و به «برشنوم نه شب»معروف بوده است.

این غسل در گذشته در میان زرتشتیان به صورت گسترده انجام می شده است و اعضای هر خانواده باید آن را حداقل یک بار انجام می دادند.

(۹)سفرنامه جکسن،ابراهم و ویلیامز جکسن،ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدره ای،انتشارات خوارزمی،ص۴۳۸-۴۳۹

دریافت نسخه P.D.F نوشتار

تصاویر منابع:

کپی برداری موبدها از ادیان ابراهیمی

دینکرد هفتم ص ۲۴۵ و ۲۴۶

  • حسین عمرزاده

ویل دورانت:«در قرون وسطی،حمام ویژه مسلمانان به شمار می آمد.»۱

 

یکی از مهمترین خدمات اسلام،نشر فرهنگ نظافت شخصی و استحمام است که در زندگی روزمره بشر نقشی اساسی و حیاتی دارد و در جای جای قرآن و سنت (احادیث صحیح) که دو منبع مهم اسلام هستند و دیگر کتاب های اسلامی به ویژه در زمینه فقه (احکام) به اهمیت و ضرورت طهارت (پاکیزگی و بهداشت) تصریح شده است.تا حدی که پاکیزگی؛نصف ایمان۲،یکی از شرایط کسب محبوبیت و دوست داشته شدن نزد الله۳، و حتی در جاهایی،رعایت نکردنش دلیل عذاب و مجازات معرفی شده است۴.

در این بین مطمئنا استفاده از آب حرف اول را می زند و به همین جهت هم در کتب فقهی به لحاظ میزان تاثیر در پاکیزگی،آب ها مورد تقسیم بندی قرار گرفته اند۵.

برای کارنامه عملی بهداشت مسلمانان هم همین بس که در روز می بایست حداقل برای ۵ وقت نماز (علاوه بر نوافل و تلاوت قرآن و یا به جهت استحباب و ثواب هرچه بیشتر آن) دارای وضو (که با آب صورت می گیرد) باشند و همین موضوع (شسته شدن دست ها،پاها و صورت) که در طول روز و به خاطر انجام کارهای روزمره بیشتر در معرض آلودگی قرار دارند خود گوشه ای از حکمت و ارزش این تشریع را می رساند.

چرا گفته شد خدمات؟! مگر پیش از اسلام وضعیت مردم از این بابت چگونه بوده است؟

قبل از آنکه به نقطه دیگری از جهان بپردازیم بهتر است نگاهی مستند داشته باشیم به وضعیت ایران پیش از اسلام یا به گفته جناب مرتضی مطهری:ایرانِ موبدی.

دیانت رسمی ایران پیش از اسلام،زرتشتی گری و سلسله ساسانیان به گواه تاریخ و تاریخ نگاران،زرتشتی ترین سلسله حکومتی بوده است. یکی از متون دینی مهم به جای مانده از آن دوران متن «ارداویراف نامه» است که به بیان اعتقادات زرتشتیان از زبان «ویراف» پس از مصرف «بنگ و حشیش» می پردازد!

جریانات باستانگرا با تظاهر به «طبیعت دوستی» سعی می کنند قداست افراطی آب و چگونگی اجرا و پیاده سازی این تفکر در ایران پیش از اسلام را با توجیهاتی همچون اینکه آب و دیگر عناصر را هرگز به معنای عبادت نمی پرستیده اند بلکه صرفا از آن پرستاری و مواظبت کرده اند و... وارونه جلوه دهند.

جناب رضا مرادی غیاث آبادی،باستان شناس، به نقل از ارداویراف نامه در مورد نوع نگاه (تحمیلی) آن دوران به آب و استحمام می نویسد:

«یکی دیگر از گناهان و اعمال زشت آدمیان به موجب متون زرتشتی،حمام رفتن زیادی است.چرا که به زعم آنان حمام رفتن موجب آلوده شدن آب و آتش و زمین می شده است.

در این زمینه در متن زرتشتی پهلوی ارداویرافنامه آمده است که او کسی را در دوزخ می بیند که : «اوم دید رووان مردیِ که گُه اود نَسا اود ریمَنی خوردن دهند»

«دیدم روان مردی که گُه و مردار و چرک به خوردش می دادند». ارداویراف می پرسد که گناه این مرد چه بود که چنین کیفر گرانی را تحمل می کند؟

سروش و آذر از سوی اهورامزدا جواب می دهند : «این رووانِ اوی دُروَند مردم که او گرمابَگی واس شُد هند»

«این روان آن مردم دروندی است که بسا به گرمابه می رفتند»۶.

در وهله اول ممکن است این تصور ایجاد شود که شاید موضوع و علت عذابی این چنین در این دیانت اسراف و عدم صرفه جویی باشد.اما با مطالعه دیگر مدارک دینی این آیین و همچنین نوشته های پژوهشگران متخصص متوجه بعد حقیقی موضوع می شویم.

پروفسور کریستین سن،شرق شناس و تاریخ نگار مطرح دانمارکی ضمن اشاره به تقدس افراطی آب و آتش در میان زرتشتیان از وضعیت نظافت و جایگاه حمام در بین آنان می نویسد:

«نصوص متعدد اوستا ثابت می کند،که پرستش عناصر طبیعی از اصول دیانت زردشتی بوده،چنانکه می دانیم زردشتیان کمال مواظبت را مرعی می داشته اند،که آب و آتش و خاک را آلوده نکنند.مؤلفان خارجی هم این مطلب را تأیید کرده اند.

آگاثیاس گوید (۲۴/۲) :«ایرانیان احترام آب را بیش از هر چیز واجب می شمردند،چنانکه حتی صورت خود را در آب نمی شستند و جز برای آشامیدن آب دادن به نباتات به این عنصر مقدس دست نمی زدند».

در کتاب وندیداد شرح مبسوطی راجع به آب و تأثیر آن در تطهیر مندرج است.فقط چیزی که در تطهیر مؤثرتر از آب محسوب می شد،بول گاو بود.»۷

اینکه پروفسور به نقل از وندیداد نوشته اند که بول (ادرار) گاو (و در جاهایی حتی ادرار گوسفند و انسان) در نظافت از آب مؤثرتر و پاک تر دانسته می شده فقط محدود به استعمال روی بدن نبود.بلکه در مواقع بسیاری (از عقد تا مرگ و...) دستور بر نوشیدن (معروف به:نیرنگِ) گُمیز (ادرار گاو) بود.

خانم پروفسور مری بویس شرق شناس و زرتشتی شناس مشهور که به ایران هم سفر کرده و علاوه بر تحقیقات علمی،نوشته های شان محصول و نتیجه مشاهدات ایشان از زندگی زرتشتیان است در کتاب   “A Persian stronghold of Zoroastrianism” در بخش قوانین و مراسم مربوط به تطهیر در مورد مرسوم بودن این نوشیدنی (نیرنگ) می نویسد که نیرنگ را با خواندن دعاهای مختلف بر ادرار گاو به مدت هفت روز،آن را برای خوردن آماده می کنند.آیین تقدیس ادرار به وسیله هفت موبد (روحانی زرتشتی) انجام می گرفت که در هر شب و به مدت شش شب باید یک وندیداد به طور دقیق بر روی نیرنگ به جا آورده شود.۸

خانم دکتر کتایون مزداپور زبان شناس و پژوهشگر زبان های باستانی ایرانی که خود متولد یزد و اصالتا زرتشتی است درباره مواقعی که از نیرنگ استفاده می شده می نویسد که :

«خوردن نیرنگ و به کار بردن آن تا سال ۱۳۵۰/۱۹۷۰ هنوز منسوخ نشده بود...در مواقعی چون پتت کردن (خواندن دعای توبه) پیش از سدره پوشی و بستن عقد ازدواج نیز هنگام نشوه رفتن و سی شور شدن اندکی از آن را می خوردند.

همچنین به ویژه آن را در دهان شخصی که در حال نزع بود یا جان سپرده بود،می ریختند.

این نام و رسم ها را امروزه بچه ها نمی شناسند.در هندوستان خوردن نیرنگ هنوز مرسوم است.»۹

پاکیزه تر بودن ادرار گاو نسبت به آب در نگاه زرتشتیان را در منابع بسیاری می توان یافت.

دوشن گیمن ایران شناس معروف بلژیکی در مورد برخی آداب دفن و تشییع زرتشتیان می نویسد  که مُرده ابتدا با گُمیز (ادرار گاو) و سپس با آب شسته می شود.۱۰

در اوستا نیز می خوانیم که زرتشتیان قبل از اینکه مردگان خویش را در جایی به نام دخمه طعمه سگان لاشخور و کرکس ها سازند می بایست تن و گیسوی خود را با شاش گاو و گوسفند یا انسان شستشو دهند.۱۱

این آلودگی و فاصله از بهداشت فقط به آیین زرتشتی هم ختم و خلاصه نمی شد بلکه دنیای مسیحیت و جهان اروپا هم (علی رغم تحریف گسترده امروزه تاریخ،نفوذ وسیع رسانه ای و گسترش بیماری غرب زدگی در میان مردم مشرق) به آن دچار بوده است.

ویل دورانت تاریخ نگار برجسته مسیحی-آمریکایی در کتاب تاریخ تمدن در مورد رسم و رسوم جهان مسیحیت در قرون وسطی می نویسد که:

«در قرون وسطی نظافت هنوز از صفات اولیای خدا و وسیله نزدیک شدن به درگاه حق محسوب نمی شد.

مسیحیان اولیه گرمابه های رومی را ناپسند،و این گونه مراکز را گودالهایی برای انحراف ها و هرج و مرج های جنسی می شمردند.به علاوه،چون به طور کلی در تعالیم مسیحیت سخن از نکوهش و ترک تن بود،رعایت اصول بهداشتی متضمن اجری نمی توانست باشد.»۱۲

این در حالیست که مسلمانان علاوه بر اعتقاد و رعایت ذاتی خودشان نسبت به پاکیزگی،به هرجا که قدم می گذاشتند هم اضافه بر تاسیس مساجد و مدارس و بیمارستانهاو...،توجه ویژه ای به تاسیس حمام داشتند و اساسا «حمام» ویژه مسلمانان به شمار می آمد.

اگر این ادعا صحت دارد پس آراستگی و نظافت ظاهری امروزی اروپا از کجا آمده است؟!

پاسخ را نیز در ادامه از قلم ویل دورانت می خوانیم:

«یکی از ثمرات جنگهای صلیبی رواج حمام های عمومی بخار در اروپا به تقلید گرمابه های مسلمانان بود.»۱۳

دقیقا زمانی که اروپا و دنیای مسیحیت نظافت و حمام را گناه می دانست مسلمانان در شهرهاشان هزاران حمام (با آب سرد و گرم) که در آنها پرسنل و آرایشگر برای زنان و مردان موجود بود داشتند.

خانم دکتر زیگرید هونکه (Sigrid Hunke) نویسنده و شرق شناس آلمانی:

«از زمانیکه به ژرمنها درس منزه بودن و بکارت اخلاقی نوع مسیحی داده شد،تا خجالت بکشند و بدانند که لخت بودن سبب تحریک جنسی و رابطه نامشروع خواهد بود،شستشوی بدن و نظافت هم – گرچه این نظافت در پستو و مخفی گاه هم انجام می توانست بگیرد – گناه شناخته شد.و به همین نسبت که نظافت و حمام کردن گناه شد،کثافت را هم منزه بودن و بکارت اخلاقی دانستند و جایگزین یکدیگرش کردند.

مشاهده این وضعیت برای مسلمانان تمیز،غیر قابل تصور بود.مسلمانان که شستشوی بدن یعنی نه تنها وظیفه مذهبیشان بود بلکه در آن آب و هوای گرم،میل طبعیشان نیز بود.

این بخصوص برای شهرنشینان بغداد،شهری که در قرن دهم میلادی با هزاران حمام گرم و کارگران حمام و مشتمالچی (ماساژ دهنده) و سلمانی و آرایشگر که برای مردها و همچنین برای زن ها امکان شستشوی هفتگی و حتی روزانه را فراهم کرده بود،غیر قابل تصور می نمود.

تازه بعد از اینکه جنگجویان صلیبی که از کشورهای اسلامی دیدن کرده بودند و مسافرینی که از اسپانیا و جزیره سیسیل آمده بودند و رسوم نظافت مسلمانان را آموخته بودند و از آن سرسختانه دفاع می کردند،سبب شد که دوباره شستشو و حمام کردن و نظافت،راه خود را در اروپا باز کند.

بدین ترتیب،سدی که اروپای مسیحی دور خودش کشیده بود تا در مقابل تمدن اسلامی خودش را حفاظت کند،از ده ها محل،قابل نفوذ شده بود.

صدها نفر از مردمانش با چشم و عقل خودشان،شیفته و مجذوب و بلکه باید گفت شاگرد تمدن مسلمانان شده بودند.»۱۴

بنابراین آیا دور از ذهن است که یکی از عوامل مهم گرایش ایرانیان به اسلام و ترک آیین غلط گذشته و آباء و اجدادی شان را مشاهده همین سطح پاکیزگی در اسلام در مقابل رسم و رسومات پیشین خودشان و سایر ادیان جهان دانسته شود؟!

پاکیزگی ای که محدود به تن و بدن نبود و در گام نخست ذهن و قلب را با عقیده ای پاک و بی شائبه،درخشش و صیقل می بخشید...

دریافت نسخه پی دی اف              

                                                                               

------------------------------------------------

منابع:

 

(۱):ویل دورانت،تاریخ تمدن،ج۴،بخش۴،ص۵۰۱

(۲): الطُّهُورُ شَطْرُ الإيمانِ .صحیح مسلم،صفحه یا شماره:۲۲۳

(۳): إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ.آیه ۲۲۲ سوره البَقَرَة

(۴): استَنْزِهُوا من البول؛ فإنَّ عامَّة عذاب القبر منه . منبع:الدارقطني

(۵):در کتاب های فقهی،باب الطهارة،انواع المیاه

(۶): Gignoux,Philippe,Le Livre D`Arda Viraz,Paris,Editions Recherche sur les civilisations,1984,Chapitre 41.

رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص۳۰

(۷): آرتور کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی،ص۲۱۱و۲۱۲

(۸): A Persian stronghold of Zoroastrianis،Mary Boyce، The Laws and Raites of Purity،92

کانون دین زرتشتی در ایران،مری بویس،ترجمه حسین ابراهیمیان،انتشارات توس،بخش:قوانین و مراسم مربوط به تطهیر

 (۹): کتایون مزداپور،شمع و لنگری،ص ۳۵

(۱۰): دوشن گیمن،دین ایران باستان،ترجمه رویا منجم،نشر علم،ص ۱۴۸ تا ۱۵۰

(۱۱): اوستا،ترجمه جلیل دوستخواه،انتشارات مروارید،ج۲،ص۷۴۷-۷۴۸

(۱۲):تاریخ تمدن،ویل دورانت،جلد چهارم،عصر ایمان،بخش دوم،ابوالقاسم طاهری،انتشارات علمی و فرهنگی،ص۱۱۲۵

(۱۳):همان منبع

(۱۴): فرهنگ اسلام در اروپا،زیگرید هونکه،ترجمه مرتضی رهبانی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۶۲،ج۱،ص۹۴-۹۶

 

تصاویر مرتبط:

رنج های بشری ص ۳۴

زرتشتیان صورت خود را هم نمی شستند

  • حسین عمرزاده

در داستان آفرینش زرتشتیان، گیاه خودروی ریواس که به هنگام رعد و برق در کوه می‌روید، موجب پدیدار شدن بشریت می‌شود. درمتون زرتشتی همچون «بندهش» و «زاداسپرم» از ده نبرد آفریدگان گیتی با اهریمن سخن به میان آمده که چهارمین آن نبرد گیاه ‌است:

«چون چهارم بر گیاه آمد. به مقابله او همان گیاه بکوشید. چون آن گیاه نخستین بخشکید. «امرداد» که او را گیاه نشان گیتی است، وی را برگرفت و او را خرد بکوفت و با آب تیشتری بارانی بیامیخت. پس از باران همه زمین را رستنی‌ها آشکار شد، ده هزار نوع اصلی و یک صدهزار نوع به نوع اندر نوع چنان رستند که از هرگونه‌ای و آیینی بود. او آن ده هزار نوع را به باز پس داشتن ده هزار بیماری آراست. پس از آن یک صد هزار نوع گیاه تخم برگرفت. از گرد آمدن تخم‌ها درخت «همه تخمه» را میان دریای فراخکرد بیافرید که همه گونه (های) گیاهان از او همی رویند و سیمرغ آشیان بدو دارد. هنگامی که از آن به فراز پرواز کند. آنگاه تخم خشک آن را به آب افکند و به باران باز به زمین باریده شود. به نزدیکی آن درخت «هوم سپید» را بیافرید که دشمن پیری، زنده گر مردگان و انوشه گر زندگان (است).»

 

هوم (این نوشیدنی مخدر مقدس زرتشتی) چیست:


شربتی مقدس از شیره گیاه " افدرا" شده که شاخه های آن را در آب می شویند و در هاون می کوبند و با شاخه ای از درخت انار می سایند و صاف می کنند. این شیره سپس با شیری که با هوم مخلوط می شود محصول نهایی است. هوم قبل از مراسم آماده می شود و بعد ضمن بر خواندن فصلهای ۹-۱۱ یسنا که اختصاص به ستایش هوم دارد مصرف می شود. تهیه آن برای دومین بار با یسنا ۲۲ آغاز می شود و در مدت خواندن اولین گاهان یسنا ۱۸-۳۴ ادامه می یابد.

به نوشته دکتر مهرداد بهار:

«هَومَ (هُومه) Haoma » نام ایزدبانوی درمان و نگاهبان گیاه مقدس و آیینی (هوم) است. جایگاه این ایزدبانو درون درخت «گوکرن (Gokarn ) » است. یسنه- هاتهای ۹ تا ۱۱ که هوم یشت خوانده می‌شود، و نیز بیستمین یشت اوستا به نام «هوم یشت» سرود ستایش و نیاش اوست. «هوم در اوستا» و «سوم در سنسکریت» نام گیاه مقدسی است که افشره آن گونه‌ای آشامیدنی آیینی بشمار می‌‌آید و آیین‌ها و نیایش‌های مربوط بدان در اوستای نو و در دین زرتشتی جای ویژه‌ای دارد. از نوشابه هوم با صفت «دوردارنده مرگ» یاد می‌شود و به نوشته بندهش هوم سرور و شهریار گیاهان است و در فرشکرد، بی‌مرگ (اَنوش) را او می‌آرایند.

پ.ن:در اسلام،به صراحت در مورد هر آنچه که موجب مستی و زايل شدن خِرَد و اختلال قدرت تفکر شود حکم به «تحریم» و دستور به «اجتناب» و دوری داده شده است.

در قرآن می خوانیم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْ... رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون» یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید ! همانا خَمر (شراب) و... پلید و از کارهای شیطان است،پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.[سوره المائدة AL-MAEDA آیه ۹۰]

پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم هم فرموده اند: «كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وكُلُّ مُسْكِرٍ حَرامٌ» یعنی: هر مست کننده ای خمر است و حرام. [منبع:صحیح مُسلِم (صفحه یا شماره: ۲۰۰۳) و صحیح بُخاري (صفحه یا شماره: ۵۵۷۵)]

 

این درحالیست که در آیین رسمی پیش از اسلام ایران،نه تنها نوشیدن و استفاده از مشروبات سُکر آور (مست کننده) و مواد مخدر (بنگ و حشیش) زشت و ناهنجاری نبود بلکه شاخصه برخورداری از خرد و راهکاری برای درک و دستیابی به اسرار دینی پنداشته می شد! (همچنانکه در ابتدا توسط شخص زرتشت برای اقناع گشتاسپ مورد استفاده قرار گرفت و بعدها نیز توسط موبدها (روحانیون) معروف زرتشتی ای همچون کرتیر و ویراف طی مراسماتی خاص نوشیده شد.)

  • حسین عمرزاده

مشروعیت مصرف مواد مخدر نشئه زا (هوم و حشیش) در دیانت زرتشتی - دیانت ایرانِ پیش از اسلام:

 

هوم در اوستا گیاه مقدسی است که در کتاب ریگ ودا، سوما نام دارد. افشره آن یک نوشیدنی آئینی به شمار می آید که در اوستای نو و دین زرتشتی متاخر جایگاه ویژه ای دارد. نوشابه هوم در اوستا با صفت "دور دارنده مرگ" همراه است و در بندهشن، هوم بعنوان سرور و شهریار گیاهان است. نیبرگ می نویسد: گیاه هوم گونه ای از "افدرا" است که در کوهستانهای ایران و افغانستان می روید و به آن "ریش بز" هم می گویند. از این گیاه آلکالوئیدی به نام "افدرین" بدست می آید که اثراتی مشابه آدرنالین دارد(آلکالوئیدها از مواد موثره تریاک هستند که نشئه زا و مخدراند)(۱)

 


در متون پیشا زرتشتی هند باستان یعنی ریگ ودا از خاصیت نشئه آور سوما(=هوم) سخن گفته شده و شیره این گیاه بعنوان یک نوشیدنی شادی بخش معرفی شده. «آریائیان هند و ایرانی علاوه بر پرستش آتش به پرستش سوما و نوشیدن افشره مخمر سوما علاقه وافر نشان داده اند. در سرود ستایش سوماپومانه از کتاب ریگ ودا چنین آمده: سومای شادی بخش را باید برای تریته و برای آشامیدن آندرا صاف کرد»(۲)

 


نوشیدن شراب سوما جزو اعمال و مناسک آریانها بوده و از فشردن برگهای این گیاه شرابی مقدس تهیه می شده که آنرا با شیر مخلوط می کردند و به حضار در بزم قربانی می نوشاندند و اثر سکر آمیز (=نشئگی) که در ایشان ظاهر می شد را به نیروی مقدس الهه آن گیاه نسبت می دادند(۳)

 


در سراسر اوستا غالبا از هوم (=haoma) که در کتاب مقدس برهمنان سوما (=soma) نام دارد، سخن گفته شده. در مهر یشت فقرات ۸۸-۹۰ و بهرام یشت فقره ۵۷ و ارت یشت فقره ۵، از این گیاه که نزد آریانهای ایرانی و هندی مقدس است، سخن به میان آمده. در واقع هوم یشت در میان یسنا جای داده شده و آن عبارت است از فقره اول یسنای ۹ تا فقره دوازدهم یسنای ۱۱ اوستا، که مجموعا به آن هوم یشت نیز می گویند. حتی در یشتها، بخش هوم یشت نیز هوم، بسیار ستایش شده است(۴)

 


در بندهشن نیز تخمه گیاه هوم از گاو پدید آمده و چنین گویند که هوم دور دارنده مرگ به هنگام فرشکرد، انوشگی(=زندگی جاویدان) را از او آرایند، هوم سرور گیاهان است(۵)

 


در اوستا اهمیت نوشیدن این نوشابه نشئه کننده و سکر آور چنین آمده: در یسنا اوستا هات ۹ تا ۱۱، زرتشت به هوم درود می فرستد و گفته شده که ویونگهان اولین کسی بود که از نوشابه هوم خورد و اهورمزدا فرزندی به نام جمشید به او داد. سپس آتبین دومین کسی بود که از نوشابه هوم خورد و اهورمزدا به او پسری به نام فریدون داد...
چهارمین کسی که از نوشابه هوم خورد پوروشسپ بود که اهورمزدا پسری به نام زرتشت به او داد. آنگاه زرتشت گفت درود بر هوم که نوشابه اش، شادی بخش ترین آشامیدنی است.

می ستایم سرزمینی را که تو در آن همچون پهلوان گیاهانٍ خوشبو و گیاه خوب مزدا می رویی، ای هوم.

در یسنا بیان شده که کمترین نوشابه هوم، کشتن هزار دیو را بس است. آری همه می های دیگر را خشم خونین درفش همراه است، اما می هوم، رامش اشه را در پی دارد و سرخوشی آن تن را سبک می کند. زرتشت می گوید: درود بر هوم، درود بر هوم مزدا آفریده، هوم مزدا آفریده، نیک است.... شتابان فرا رساد سرخوشی تو! روشن فرا رساد سرخوشی تو! سبک درآیاد سرخوشی تو!(۶)

 


اما زرتشتیان، جدای از نوشابه سکر آور هوم، ماده مخدر دیگری به نام بنگ (=منگ) نیز مصرف می کردند. در اوستا بنگهه و در پهلوی منگ یا بنگ نام گردی است که از سائیدن برگها و سرشاخه های گلدار گیاه شاهدانه می گیرند و در فارسی به آن "چرس" و "حشیش" هم می گویند و از مخدرات مشهور است (معروفترین چرس، چرس افغان است یعنی چرس محل تولد زرتشت)(۷)

 


در یکی از متون زرتشتی به نام ارداویرافنامه، موبدی به نام ارداویراف که با هفت خواهرش ازدواج کرده بود، با خوردن منگ (=بنگ) به دنیای مردگان می رود و بعد از به هوش آمدن، مشاهداتش را در کتاب ارداویرافنامه تحریر نمود(۸)

 


زرینکوب می نویسد: «گیاهانی چون شاهدانه که از آن بنگ درست می شد و گیاهی که از آن نوشابه ای به نام هوم به وجود می آمد، در مراسم دینی آریایی نقش مهمی داشتند و از رستنیهای مقدس به شمار می آمدند»(۹)

 


طبق کتاب دینکرد هفتم از متون معتبر زرتشتی، اهورمزدا دستور می دهد که ایزد نریوسنگ به اردیبهشت بگوید که به گشتاسپ جامی از مخلوط هوم و منگ بخوراند، و چون گشتاسپ این مخدرات را خورد به خواب رفت و هنگامیکه بیدار شد به دین زرتشت ایمان آورد(۱۰)

 

دینکرد هفتم ص ۲۴۵ و ۲۴۶



منابع:

 

[نقل شده]

(۱)اوستا، دوستخواه، ج۲، ص۱۰۸۶ و ۱۰۸۷
(۲)ریگ ودا، ترجمه محمدرضا جلالی نائینی، ص۳و۱۵۵
(۳)تاریخ جامع ادیان، جان ناس، ص ۹۶و۹۷
(۴)یشتها، پور داود، ج۲، ص۳۵۲تا۳۵۴
(۵)بندهشن، ترجمه مهرداد بهار، ص۸۶ و۸۷
(۶)اوستا، دوستخواه، ج۱، یسنا، هات۹_۱۱، ص۱۳۶تا۱۵۱
(۷)همان منبع، ج۲، ص۹۴۹
(۸)ارداویرافنامه، ترجمه یاسمی،ص۱۱
(۹)روزگاران، زرینکوب،ص۳۲
(۱۰)دینکرد هفتم، موبد آذرفرنبغ، ترجمه راشد محصل، ص ۲۴۵ و ۲۴۶

  • حسین عمرزاده

گشتاسپ شخصیت معروف ایران باستان و از نخستین ایمان آورندگان به زرتشت است.

در منابع زرتشتی ذکر شده که وی آیین زرتشت را ابتدا نمی پذیرد؛به او بنگ (حشیش) داده می شود و به حالت خواب و خلسه می رود و وقتی بیدار می شود به زنش می گوید زرتشت را نزد من آورید تا آیین وی را بپذیرم:

«آفریدگار اورمزد به نَریوسنگ ایزد گفت:برو،حرکت کن،ای نَریوسنگ سخنور،به سوی خانهٔ گشتاسب توانا (از نظر) گوسفند،و نامی در جاهای دور،و این را به اردیبهشت بگو که:«ای اردیبهشت فرمانروا تشت زیبایی که زیباتر از دیگر تشتها ساخته شده است برگیر - یعنی در فرمانروایی جامی چنین زیبا باید ساخت - ؛از سوی ما هوم و منگ به نزد گشتاسب بر،و آن را به گشتاسب فرمانروا بنوشان.»»

چون اردیبهشت فرمانروا،آن پیام را دریافت کرد،تشت زیبایی بر گرفت و با آن،هوم و منگ را به کی گشتاسب والامقام فرمانروا نوشانید و کی گشتاسب والامقام فرمانروا (در بستر) آرمید.

چون از بستر بیرون آمد به هوتوس گفت که:«ای هوتوس،باشد که زردشت سپیتمان با شتاب و پر تلاش به پیش من رسد،سپیتمان زردشت زود دین اورمزد و زردشت را به من بیاموزد.»»۱

در اوستا آمده است:

«فَروهر پئورو بَنگهه را می ستاییم.»۲

اوستا،یشت ها،فروردین یشت،ص۵۰۹

پئورو بنگهه:به معنای کسی که بنگ و حشیش بسیار دارد و از اسامی آریایی است.

منابع:

آرتا

۱:اسطوره زندگی زردشت،ژاله آموزگار و احمد تفضلی،چاپ و انتشار کتابسرای بابل،ص۱۰۴

۲:یشتهای اوستا،ابراهیم پور داود،انتشارات نگاه،بخش فروردین یشت،ص۵۰۹

  • حسین عمرزاده

زرتشت بیان می کند که اقوام،دوستان و همکارانش حرف او را گوش نمی دهند و از این بابت گله مند است. ۱

اوستا،جلیل دوستخواه

بی اعتنایی مردم به سخنان زرتشت به حدی است که در مدت ده سال تبلیغ فقط ۱ نفر را می تواند زرتشتی کند! ۲

وزیدگیهای زادسپرم

به همین دلیل متوجه می شود که مردم علاقه ای به پذیرفتن و شنیدن سخنان او ندارند و باید از قدرت و حکومت برای زرتشتی شدن مردم استفاده کند.

لذا منطقه خود را ترک می کند و به نزد پادشاهی به نام گشتاسپ می رود و با کمک ایزدان و استفاده از خوراندن بنگ (حشیش)،پادشاه،زرتشتی می شود. ۳

دینکرد هفتم ص ۲۴۵ و ۲۴۶

بعد از این اتفاق آیین زرتشت با زور شمشیر گسترش پیدا می کند.

برای نمونه اسفندیار که از عوامل حکومتی است و تازه زرتشتی شده است در میدان مبارزه بیان می کند:

کنون کارهایی که من کرده ام

ز گردنکشان سر بر آورده ام

نخستین کمر بستم از بهر دین

تهی کردم از بت پرستان زمین ۴

اسفندیار

نکته:مهم ترین عامل گسترش آیین زرتشت،دادن بنگ و مواد مخدر توسط زرتشت به دیگران بوده است.(کتاب دینکرد هفتم)

منابع:

مجموعه آرتا (ویرایش شده)

اسطوره زندگی زردشت،ژاله آموزگار و احمد تفضلی،چاپ و انتشار کتابسرای بابل،ص۱۰۰

۱:اوستا،جلیل دوستخواه،انتشارات:مروارید،چاپ:نوزدهم،ج۱،یسنا،هات۴۶

۲:وزیدگیهای زادسپرم،زادسپرم جوان جم هیربد سیرجان،محمدتقی راشد محصل،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی۱۳۸۵،ص۷۱

۳:دینکرد هفتم،محمدتقی راشد محصل،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی۱۳۸۹،ص۲۴۵-۲۴۶

۴:شاهنامه،فردوسی،داستان رستم و اسفندیار

  • حسین عمرزاده

رنج های بشری

«حشیش یا بنگ و استعمال آن به عنوان یکی از یاریگران اهورامزدا در برابر اهریمن از اعمال مقدس در دین زرتشتی عصر ساسانی بشمار می رفته است.

مصرف حشیش در دین زرتشتی یکی از راه های معراج و سفر به بهشت و جهان آخرت دانسته می شده است،بخصوص اگر سه جام زرین از «بنگ گشتاسپی» باشد و موبدی آنرا سر بکشد.چنانکه ارداویراف در آتشکده آذرفرنبغ و در برابر هفت تن از بزرگان زرتشتی آن می و بنگ را نوشید و استعمال کرد و به مسافرت آن دنیا رفت و برگشت.

ارداویراف همان موبدی بود که سنت ازدواج با محارم را بر هر هفت خواهر خود اجرا کرد و کتابی به نام «ارداویراف نامه» از او بر جای مانده است.

نشانه دیگری از مصرف مقدس حشیش،گزارش «زراتشت نامه» است.به موجب این منظومه،زرتشت نیز چنین جامی را به گشتاسب نوشانید تا او را سه شبانه روز به معراج بفرستد و از بهشت دیدار کند.»

برای آگاهی بیشتر بنگرید به:ژینیو،فیلیپ،ارداویراف نامه،ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار،تهران،چاپ دوم،۱۳۸۲؛فرنبغ دادگی،بندهش،ترجمه مهرداد بهار،چاپ دوم،تهران،۱۳۸۰؛گزیده های زادسپرم،ترجمه محمدتقی راشد محصل،تهران،۱۳۶۶؛رضی،هاشم،دانشنامه ایران باستان،تهران،۱۳۸۱،جلد یکم،ص۵۰۴ تا ۵۱۲

منبع:رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص۳۳و۳۴

رنج های بشری

رنج های بشری

  • حسین عمرزاده

پروکوپیوس ،تاریخ نگار و حقوقدان مشهور بیزانسی است که در زمان خسرو انوشیروان (مشهور به انوشیروان دادگر) می زیسته است و کتاب «جنگ های ایران و روم» او یکی از مآخذ مهم تاریخی ما به شمار می رود.

او در این کتاب،از وجود سه پایه آهنی بزرگی در مقابل کاخ سلطنتی ساسانیان (که برای اعدام استفاده می شده است) و مجازات موبدی (روحانی زرتشتی) پس از سرپیچی از حضور در پیشگاه خسرو انوشیروان به وسیله همین سه پایه آهنی می نویسد:

پروکوپیوس

«... به شاه عرض کرد که موبد به عذر آنکه کار مهمی در پیش دارد از آمدن به درگاه خودداری کرده است.شاه از این رفتار خشمگین شد و به وسیله یکی از بندگان درگاه به او فرمان داد که خود به پای سه پایه برود.

تفصیل این سه پایه آنست که همیشه روبروی کاخ پادشاهی یک سه پایهٔ بزرگ آهنی برپاست تا هر ایرانی که بداند پادشاه نسبت به وی خشمگین است،بی آنکه هرگز در اندیشه فرار افتد و یا در معبد یا جای دیگری بست نشیند خود به پای این سه پایه می آید و منتظر فرمان پادشاه می ایستد و هیچکس را هم دل آن نیست که به حمایت از او برخیزد.»

منبع:پروکوپیوس،جنگ های ایران و روم،ترجمه محمد سعیدی،انتشارات علمی و فرهنگی،ص۱۰۹

پروکوپیوس

  • حسین عمرزاده

مرگ به زبان خوش و به پای خویش

رنج های بشری

«پروکوپیوس آورده است که در برابر کاخ سلطنتی پادشاهان ساسانی ایران همواره یک سه پایه بزرگ آهنی برپا است تا هر ایرانی هنگامی که دانست پادشاه به او خشمگین است،خود به زبان خوش و به پای خویش به نزد این سه پایه بیاید و منتظر فرمان پادشاه بایستد.

در این مواقع هیچکس جرأت ندارد تا به حمایت از او برخیزد.

در کنار همین سه پایه جلادانی آماده خدمت ایستاده اند.

دلیل اینکه چه عاملی موجب می شده تا آنطور که پروکوپیوس نقل کرده،عده ای به پای خویش آماده هلاکت شوند،در معاف شدن اعضای خانواده قربانی از هلاکت است.

ظاهراً این سه پایه ها کاربردی مشابه تیرهای تیز هخامنشی داشته اند که در مجاورت تخت جمشید برپا بوده اند».

منبع:رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص۳۳

رنج های بشری

  • حسین عمرزاده

خشایارشا و تخریب نیایشگاه ها و ممنوعیت ادیان

کتیبه دیوان خشایارشا

«اجبار در پرستش اهورامزدا و ممنوعیت پرستش خدایان دیگر که در زمان داریوش هخامنشی به اوج خود رسیده بود،در زمان پادشاهی پسرش خشایارشا نیز دوام یافت.

خشایارشا در بند پنجم (سطرهای ۳۵ تا ۴۱) از کتیبه هشتم خود در تخت جمشید (XPh) به صراحت خدایان دیگر را «دیو» و نیایشگاه های آنان را «دیو کده» می نامد.

او به موجب همین کتیبه،دستور تخریب آن نیایشگاه ها را صادر می کند و پرستش خدایانی غیر از اهورامزدا را ممنوع اعلام می دارد.

این کتیبه به همین دلیل به «کتیبه دیوان» شهرت دارد و سند دست اول دیگری از میزان خفقان دینی در عصر هخامنشی دانسته می شود.»

منبع:رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص۳۱

رنج های بشری

رنج های بشری

  • حسین عمرزاده

داریوش و سرکوب سکاییان به گناه نپرستیدن اهورامزدا

رنج های بشری

«برای پی بردن به میزان آزادی ها یا خفقان دینی در عصر هخامنشی یک سند معتبر و دست اول وجود دارد و آن کتیبه داریوش در بیستون است.

داریوش در ضمن شرح وقایع سال های دوم و سوم پادشاهی خود (ستون پنجم کتیبه بیستون) به شرح سرکوب سکاییان می پردازد.او در بندهای چهارم تا ششم ستون پنجم گفته است که با سپاهیانش به سکا حمله برده و عده زیادی از سکاییان را «آنگونه که مرا کام بود»،کشته است.

حال پرسش اینجاست که این سکاییان به کدامین گناه کشته شدند؟

داریوش خود پاسخ این پرسش را داده است.پاسخی که بهترین سند برای میزان آزادی ها یا خفقان دینی در عصر هخامنشیان است:«از آن رو که این سکاییان بی وفا / خائن بودند و اهورامزدا را نمی پرستیدند.اما من اهورامزدا را می پرستیدم.پس به خواست اهورامزدا چنانکه کام من بود با آنان عمل کردم».و سپس یک نتیجه گیری اخلاقی نیز می کند:«کسی که اهورامزدا را بپرستد،چه در زندگی و چه پس از مرگ،رستگار خواهد شد»».

منبع:رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص۳۰

  • حسین عمرزاده

در تاریخ،جمله جالب و قابل تأملی می بینیم که وقتی سپاه مسلمانان در قادسیه،با رستم نماینده سپاه ساسانی روبرو می شوند،آن را هدف و خلاصه دعوت خود بیان می کنند.

آنها می گویند:

«اللَّهُ ابْتَعَثنَا لِنُخْرِجَ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادَةِ الْعِبَادِ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ، وَمِنْ ضِيقِ الدُّنْيَا إِلَى سِعَتِهَا، وَمِنْ جَوْرِ الْأَدْيَانِ إِلَى عَدْلِ الْإِسْلَامِ..»

یعنی:الله ما را فرستاده است و آمده ایم تا مردم را از بندگیِ بندگان (دیگر انسان ها)،به بندگی الله رها سازیم،و از تنگنای دنیا به آسایش و فراخی منتقل کنیم،و از بیداد ادیان به داد و عدالت اسلام در آوریم.

البدایة و النهاية،ابن کثیر،ج۹،ص۶۲۲

تنسر،روحانی و موبد بزرگ ساسانیان در نامه ای که به گشنسب،شاه طبرستان می نویسد به تعبیری،دستورالعمل ها و سیاست های دینی دولتی این سلسله را بر می شمارد.

این نامه نکات مهم بسیاری دارد که یکی از آن موارد،تاکید فراوان او بر دایر بودن نظام طبقاتی در اجتماع است.

تنسر،طبقات مردم و اجتماع را بر ۴ بخش می داند که تقریبا جابجایی فردی از طبقه ای به طبقه دیگر محال است.

۱.طبقه اول:اصحاب دین که شامل موبدان،مغان،مغان اندرزبد،هیربدان،دستوران و زهاد بودند.

۲.طبقه دوم:جنگجویان و مردان کارزار که به دو قسمت سواره و پیاده تقسیم می شدند و از حیث مراتب و اعمال بین آنان تفاوت های فراوان وجود داشت.

۳.طبقه سوم:شامل دبیران و محاسبان یا کتّاب رسائل و حسابداران و قضات و دادوران و وقایع نگاران و اطباء و شعرا و منجمان بود.

۴. و طبقه چهارم:که در حقیقت اکثریت زحمتکش جامعه را تشکیل می داد شامل کشاورزان،پیشه وران و صنعتگران و بازرگانان بود که نیروی تولید جامعه محسوب می شدند و بار سنگین مالیات های گوناگون را نیز به دوش می کشیدند.

نامه تنسر

«مردم در دین چهار اعضا اند،و در بسیار جای در کتب دین،بی جدال و تأویل،و خلاف و اقاویل،مکتوب و مبیّن است،که آن را اعضاء اربعه می گویند و سر آن اعضاء پادشاهست.

عضو اول اصحاب دین،و این عضو دیگر باره بر اصنافست:حکّام و عبّاد و زهّاد و سدنه و معلمان

عضو دوم مقاتل،یعنی مردان کارزار،و ایشان بر دو قسمند:سواره و پیاده،بعد از آن به مراتب و اعمال متفاوت

عضو سوم کُتّاب رسایل،کُتّاب محاسبات،کُتّاب اقضیه و سجلّات و شروط،و کُتّاب سیر،و اطبّا و شعرا و منجّمان داخل طبقات ایشان

و عضو چهارم را مهنه خوانند،و ایشان برزیگران و راعیان و تجّار و سایر محترفه اند.»۱

نامه تنسر

در این نظام طبقاتی سفت و سخت،گاهی شاهنشاه ابداعاتی ارائه می کرد که اتفاقا همین موضوع از سوالات گشنسب از تنسر است مبنی بر اینکه مردم طبقات پایین،اگرچه در صورت داشتن توانایی مالی،مجاز نبودند از نوع لباس و پوشاک،وسیله سواری و حتی خانه ای همچون خانه های صاحبان طبقات بالاتر استفاده کنند.

«شهنشاه،برای ترفیع و تشریف مراتب ایشان،آن فرمود که از هیچ آفریده نشنیدیم،و آن آنست که،

میان اهل درجات و عامه تمییزی ظاهر و عامّ بادید آورد به مرکب و لباس و سرای و بستان و زن و خدمتگار،

بعد از آن میان ارباب درجات هم تفاوت نهاد به مدخل و مشرب و مجلس و موقف و جامه و حلیه و ابنیه،بر قدر درجه هریک،تا خوان های خویش نگه دارند،و حظّ و محل فراخور خود بشناسند.»۲

به هر طریق ممکن،طبقات پایین اجتماع،که مسلما اکثریت تعداد جامعه را تشکیل می دادند،می بایست مراتب حقارت و اذعان به دون مایگی خود را به اطلاع طبقات بالا،که در رأس آنها شخص پادشاه و دربار،روحانیون زرتشتی و اشراف و اشراف زادگان بودند،می رساندند.

از جمله اینکه هروقت با طبقات بالا روبرو می شدند،ملزم به سجده کردن بودند.

 

«چنان باید که مهنه ایشان را سلام و سجود کند.»۳

طبقات پایین جامعه ایرانی،لایق هم نشینی و شرکت در خوشگذرانی ها و مجالس بزرگان نبودند و حق ازدواج با طبقات بالا را نیز نداشتند؛چون سلسله ساسانیان و حاکمیت دینی مستبد آن معتقد بود نظام طبقاتی با به دنیا آمدن «کودکان دون مایه» از هم می پاشد!

«چنانکه هیچ عامی با ایشان مشارکت نکند در اسباب تعیّش،و نسب و مناکحه محظور باشد از جانبین،

... و من باز داشتم از آنکه هیچ مردم زاده زن عامه خواهد تا نسب محصور ماند.»۴

«چون مهنه به کسب مال مشغول شوند،و از ادّخار فخر باز ایستند،و مصاهره با فرومایه و نه کفو خویش کنند،از آن توالد و تناسل،فرومایگان پدید آیند».۵

یک سوال از شما خواننده عزیز،و همینطور از جماعت باستان گرا:اگر در آن روزگار زندگی می کردید حدس می زنید از چه طبقه اجتماعی ای می بودید و آیا در خیال تان می گنجد با شما این چنین رفتارها و تحقیرهایی صورت بگیرد؟!

البته به احتمال زیاد،چون حق سواد و تحصیل را نداشتید،نمی توانستید همین متن پیش رو را هم بخوانید.

آیا حالا بهتر نمی شود درک کرد،با توجه به تاریخ،علت استقبال مردم عادی از سپاه مسلمانان،چه با ساختن پل توسط دهقانان برای عبور به اصطلاح دشمن یا مهاجمین،یا نشان دادن راه های مخفی برای ورود به شهر توسط بزرگان شهرها و در برخی جاها،گشودن دروازه ها،چه بوده است؟!

دکتر زرین کوب در «دو قرن سکوت» که در نقد فتوحات اسلامی است می نویسد:

«مردم که از جور فرمانروایان و فساد روحانیان به ستوه بودند آیین تازه را نویدی و بشارتی یافتند و از این رو بسا که به پیشواز آن می شتافتند.

چنان که در کنار فرات،یکجا،گروهی از دهقانان جسر ساختند تا سپاه ابوعبیده به خاک ایران بتازد،و شهر شوشتر را یکی از بزرگان شهر به خیانت تسلیم عرب کرد و هرمزان حاکم آن،بر سر این خیانت به اسارت رفت.

در ولایاتی مانند ری و قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را می پذیرفتند اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود کس به دفاع از آن علاقه ای و رغبتی نداشت.»

 

«حتی از سواران بعضی به طیب خاطر مسلمانی را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند.

چنانکه،سیاه اسواری،با عده ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون کر و فر تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به آیین مسلمانی گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند.»۶

و اساساَ چرا ایرانیان باید از پادشاهی و دیانتی که دنیا و آخرتشان را به یغما برده بوده پشتیبانی می کردند؟همچنانکه صرف نظر از هم پیمانانی مانند خاقان چین،حتی نزدیکان حکومت و مردم هم به درخواست یاری پادشاه پاسخ منفی دادند و آخر سر هم پادشاه (یزدگرد)،نه به دست سپاه مسلمانان/اعراب/یا مهاجمین،بلکه توسط ایرانیان،باتوجه به منابع تاریخی،سپاه ماهوی (مرزبان ساسانی) یا آسیابان ایرانی به قتل می رسد.۷

۱:نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۵۷

۲:همان،ص ۶۵

۳:همان،ص ۷۰

۴:همان،ص ۶۵

۵:همان،ص ۶۴

۶:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۱-۷۲

۷:ایران در زمان ساسانیان،کریستین سن،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص۶۵۸و۶۵۹

  • حسین عمرزاده

رنج های بشری

یکی دیگر از منابع دست اول موجود برای بررسی تنگ نظری ها و خشونت ورزی ها و شکنجه های دینی ساسانیان زرتشتی،رساله سُریانی «تذکره اربیل/وقایع نامه آربلا» است که همزمان با عصر ساسانیان به دست مسیحیان اربیل و موصل در کردستان نوشته شده است.در بخش هایی از این رساله آمده است:

«در همین ایام،اردشیر پادشاه پارس ها،درگذشت و شاپور (منظور شاپور یکم) بر جای او نشست.شاپور بس تندخو بود و در سال نخست پادشاهی خود با کوراسمی ها (اهالی پیرامون رود جیحون/آمودریا) و نیز با مادها که در کوهستان ها بودند،وارد جنگ شد و در نبردهای سهمگین آنان را در هم شکست.پس گیل ها و دیلمان و هیرکانیان را مطیع ساخت...ترس او بر دل های همگان مستولی شد»(ص ۷۷)

«بهرام دستور داد تا گوپرشنسپ را پوست بکنند و پیکرش را از دروازه کاخ سلطنتی بیاویزند تا همه ببینند و بدانند که پادشاه آرام نخواهد نشست،مگر به این شیوه هولناک...

ابوحی دلیر این بی رحمی ها و شقاوت ها را دید،اما روح لایزالش به هیچ روی نومید و ناتوان نشد»(ص ۸۵)

«پدران و مادران و خاندان ها رنج می برند و اشک ها از چشمان مادران سرازیر می شود.زیرا که شمشیرها به زندگی فرزندان آنها پایان داده،و خنجرها پیکرهای نورچشمان آنها را پاره پاره کرده است»(ص ۸۶)

«هرمز پادشاه ایرانیان سپاه بزرگی آراست و حمله برد و بسیاری از شهرهای رومی را غارت کرد...هرمزد چون بر ایشان غالب آمد،بنای آزار و شکنجه گذاشت،با شقاوت تمام»(ص ۹۲)

«مُغ ها (موبدان) به شاهنشاه القا کردند که مسیحیان همگی جاسوسان روم هستند...و پادشاه دستور داد که مسیحیان را بدون رحم و ملاحظه به قتل آورند»(ص ۱۰۳)

«آنان آتشکده هایی برپا ساختند تا کلیساها به وادی فراموشی سپرده شوند.کشیش ها دستگیر و به پیشگاه شاهنشاه برده شدند و پس از شکنجه های بسیار،شاپور شکنجه را متوجه رفقای او ساخت که شمارشان ۱۰۲ تن بود.سرانجام سرهای همه را از تن جدا کردند.

از آن روز،شمشیر در سراسر مشرق زمین از کار باز نایستاد و مسیحیان دسته دسته تا دوردست افق همچون گله های گوسفندان که به سوی مسلخ می روند،در نوبت ذبح صف کشیده بودند.و این سوای آن کسان بود که در خانه های خود به قتل می رسیدند»(ص ۱۰۴ و ۱۰۵)

«در سال سی و پنجم از پادشاهی شاپور شاهنشاه،اسقف یوحنا و کشیش او یعقوب،به دستور پیروز تهم شاپور دستگیر شدند و موبدان آنها را با بی رحمی تمام زندانی کردند و انواع شکنجه ها را در حق آن دو گشودند،بیرون از قوه فهم و بیان. و در این روز مردان و زنان و دختران هم دین از هر طبقه،گروه گروه کشته شدند.سپس دو شَمّاس کلیسا را پس از همه تفتیش ها و زجر ها و جفا ها که در حق آنان اعمال شد،از خانه و شهر بیرون بردند و مصلوب ساختند و شمشیر از آن روز تا پایان سال تشنه خون بود و سیر نمی شد.

مُغان (موبدان) که گرد هم آمده بودند،سلاخ هایی در سرزمین ما بودند و مانند سگان ولگرد،هر روز دلمه های خون ما را می لیسیدند»(ص ۱۰۶ و ۱۰۷)

«شاهنشاه به زور از یوحنا و یعقوب خواست از آفریدگار تبری جویند و آفریدگار را با آفریده عوض کنند،اما آنان حاضر نشدند.پس شاهنشاه دستورش را صادر کرد و سرهای آنها در روز نخست از ماه تشرین دوم به شمشیری از تن جدا شد»(ص ۱۱۱)

«پادشاه شخص دیگری به نام آذرفره را منصوب کرد...این موبد از شخص پیش از خود هم درنده خوتر بود.دندان هایش را برای خونریزی باز هم بیشتر تیز کرده بود و با تمام وجود سوگند خورده بود که خون بریزد.آبراهام چون خبردار شد که این شیر تشنه به خون پا به سرزمین او گذاشته است،بی درنگ گریخت تا شاید در امان بماند اما موبد عده زیادی را مأمور کرد تا او را پیدا کردند و به شکنجه های بی رحمانه بستند تا خداوندگارش مسیح را انکار کند.او زیر شکنجه ها تاب آورد و تسلیم خواست آنان نشد.پس او را در روز پنجم از ماه شباط سر بریدند»(ص ۱۱۲)

«از چه کسی بر می آید که عدد همه آنان را بر شمارد که در سرزمین ما کشته شدند و از میان رفتند؟بیرون است از شمار.نسل بعد از نسل تا به امروز،شمشیر همچنان بر دور گردن ها می چرخید»(ص ۱۱۶)

در بیان رنج های بشری نمی توان تبعیض قائل شد.تبعیض در بیان ظلم به انسان ها،خود ظلم دیگری به انسان ها است.

تذکره اربیل (وقایع نامه آربلا)،از مؤلف ناشناس،ترجمه محمود فاضلی بیرجندی،تهران،۱۳۹۰.

رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص ۳۱،۳۲،۳۳

تصاویر صفحات:

پ ن؛اگر کورد باشید احتمالا اخیرا با ویدیوهای مناظرات بین مسلمانان و نمایندگان جامعه زرتشتی و مسیحیت در کردستان عراق مواجه شده اید.از موارد بارز این مناظرات،زدن نقاب صلح دوستی،بیزاری از خون ریزی و رعایت حقوق ادیان توسط نماینده زرتشتی است که با توجه به مدارک موثق تاریخی،بعید می رسد جز نزد کودکان و اهالی شعارهای احساسی،خریدار دیگری داشته باشد.

نکته دیگر که به نظرم لازم به یادآوری است؛چنانچه به مطالب فوق دقت داشته باشید،عین همین جنایات را که موبدان و روحانیون زرتشتی پیوسته در طول تاریخ،با شعار «پندار نیک،گفتار نیک و کردار نیک» در قبال دیگر ادیان و مردم با افتخار مرتکب می شده اند،امروزه جریانات باستان گرایی به فاتحان مسلمان نسبت می دهند!

نسبتی با توجه به مدارک و اسناد علمی بس بیهوده و بی ارتباط. جز اینکه می تواند ریشه در رفتارها و تمایلات فکری باستانی خودشان داشته باشد.

  • حسین عمرزاده

تَنسَر،روحانی بزرگ زرتشتی و صاحب بالاترین مقام هیربدان در دوران ساسانیان،در مورد حکومت اشکانیان می گوید:

نامه تنسر

«و چهارصد سال بر آمده بود تا [جهان پر بود از] وحوش و شیاطین آدمی صورت بی دین و ادب و فرهنگ و عقل و شرم.

قومی بودند که جز خرابی و فساد جهان ازیشان چیزی ظاهر نشد،و شهرها بیابان شده و عمارات پست گشت.»

نامه تنسر

منبع:نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۹۳

پی نوشت:

آیا جریانات باستان گرای اسلام ستیز،او را هم وطن فروش خواهند دانست؟!

  • حسین عمرزاده

سید روح الله موسوی خمینی،بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران:

«انوشيروان به خلاف آن چيزهايى كه به واسطه شعرا و به واسطه درباری هاى آن وقت و موبدان دربارى آن وقت درست كردند، يكى از ظالم هاى ساسانيان است، و دنبال او يک حديثى هم جعل شده است، و به حضرت رسول- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- نسبت داده شده كه «من متولد شدم در عهد سلطان عادل انوشيروان!» اين اولًا سند ندارد و مُرْسَل‌ است، و ثانياً كسانى كه اهل تفتيش در امور هستند، تكذيب كردند اين را و معلوم است كه يک دروغى است كه بستند.

انوشيروان ظالم بايد گفت، نه عادل.

در زمان انوشيروان چهار طبقه يا پنج طبقه ممتاز بودند، يعنى از هم ممتاز، علاوه بر خود دستگاه سلطنت با آن بساطى كه داشته است؛ يک دسته هم شاهزادگان بودند و درباری ها، اين ها يک طبقه على‌ حده ممتاز؛ يک دسته هم كسانى بودند كه داراى اموال هستند و به قول آنها شريف زاده‌ها، آنها هم يک دسته ممتاز؛ يك دسته ديگر هم عبارت از آنهايى بودند كه سران ارتش و امثال اينها بودند، آنها هم ممتاز؛ دسته آخر كه نوع مردم بودند پيشه وران بودند، و پيشه وران بايد كار كنند آنها بخورند تكليف اين بوده. آنها آن طبقه بالا ماليات بده نبودند، به نظام هم نمی رفتند. در نظام بايد طبقه پايين كه پيشه وران بودند، مى‌گفتند اين ها بايد خدمت كنند، و مال اين ها صرف بشود در آن طبقات ديگر؛ اين ها به نظام بروند، اين ها جنگ بكنند، اين ها كارها را انجام بدهند، آنها بخورند.»

منبع:صحیفه امام خمینی،موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى۱۳۸۹،ج۱۹،ص۴۳۳



دریافت ویدئو

حجم: 12.2 مگابایت
مدت زمان: 2 دقیقه 30 ثانیه

  • حسین عمرزاده

اگر حتی تعمیم هم ندهیم،حداقل می توان با قاطعیت گفت که در طول تاریخ،اغلب حکومت ها،پادشاهان یا جریانات سیاسی،همواره،شعار اعطای «آزادی» و «برقراری عدالت و رفاه اجتماعی» و سخنانی از این دست را داشته و دارند.

آیا می توان به صرف یک ادعا که می توانسته در حد یک ابزار محبوب و دوست داشتنی در میان جامعه هدف و استراتژی ای جهت نیل به خواسته ها بوده باشد،اتکا کرد؟

یکی از متون درجه اول به جای مانده از ایران پیش از اسلام/دوره ساسانیان،متن «نامه تَنسَر»،هیربدان هیربد و بالاترین مقام هیربدان در دوره ساسانی است که به نوعی در جهت تبیین و تشریح سیاست های حاکمیتی ساسانیان از همان آغاز این سلسله نگاشته شده است و آنچه قابل توجه است این که حتی بسیاری از آن موارد با معیارهای امروزی هم موافقت ندارند.

در اهمیت این «متن»،لازم به یادآوری است؛،پروفسور کریستین سن دانمارکی در کتاب «وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان» که به زبان فرانسه تألیف کرده است،«نامه تَنسَر» را یعنی متن فارسی و ترجمه فرانسوی آن را که جیمز دارمِستِتِر منتشر ساخته در دست داشته و از آن استفاده بسیار کرده و درباره اهمیتش نوشته است:

کریستین سن

«در میان منابع اطلاع ما بر تأسیسات عهد ساسانی،یکی از آنها که در درجه اول اهمیتند نامه تنسر به شاه طبرستان است.»

کریستین سن

پروفسور کریستین سن در پایان کتاب مذکور توضیحی درباره نامه تنسر داده که ترجمه آن به شرح زیر است:

کریستین سن

«معلوماتی که از این نامه به دست می آید،تا آنجا که ما می توانیم نقد کنیم و بسنجیم،به قدری قطعی است که بدون هیچ شک می توانیم گفت این نامه در عهد ساسانیان انشاء شده است.

از طرف دیگر،از همان نخستین بار که من این نامه را خواندم،به خاطرم راه یافت که یک رساله ادبی که در عهد خسروان نگاشته شده است در دست دارم،که در آن اردشیر را مظهر و پیشوای حکمت و تدبیر سیاسی و مؤسس کلیه ترتیبات و رسوم مملکت داری قرار داده اند؛و به من چنین اثر بخشید که شخصی به قصد آشنا ساختن هم عصران خویش با مسائل تاریخی و دینی و سیاسی و اخلاقی،چنین وانمود کرده که میان تنسر هیربذان هیربذ و شاه طبرستان (که از اوضاع تازه ایام اردشیر اطلاع نادرستی یافته بوده و از اطاعت به شاهنشاه امتناع داشته) مکاتبه ای شده بوده،ودر جوابی که از قول تنسر نوشته،آن مسائل را مورد مباحثه قرار داده است؛نامه مزبور بدین طریق،با تمامی ادبیات «هندرز»ها که در دوره خسروان به کمال رسیده بوده،و حاصل آن ها تربیت و تعلیم مردم بوده،کاملا وفق می کرده است.»

کریستین سن

منبع:کریستین سن،وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان،ترجمه مجتبی مینوی،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی۱۳۷۴،ص ۱۶۵

با توجه به مطالبی که عرض شد،متن نامه تنسر،از اهمیت بالایی برخوردار است.تا حدی که در صحت و نسبت آن به دوره ساسانیان/پیش از اسلام شکی نیست و معلومات و اطلاعات ارزشمندی از نوع حکومت و وضعیت ملت به ما می دهد.

این نامه که محتوای نسبتا طولانی ای دارد و موارد مهم آن را به ۱۷ بند تقسیم نموده اند،مورد توجه جریانات باستان گرایی ایرانی نیز هست و نکات حائز اهمیت بسیاری دارد که با توجه به آنها می توان درباره صحت و صداقت شعارها و ادعاهای مطرح شده درباره وجود و اِعمال منشور حقوق بشرهای آن چنانی در آن دوران،و بهشت برین مورد ادعایی را که اسلام آمد و آن را به ویرانی و تباهی کشانید بررسی کرد و با حقیقت «اندیشه نیک،گفتار نیک و کردار نیک» بیشتر آشنا شد.

طبق «نامه تنسر»،مجازات کسی که شورش می کرد یا از جنگ می گریخت،نه فقط اعدام خود او بود،بلکه حتی بدستور شخص شاه،بعضی از طایفه و اقوام او را نیز می کشتند تا دیگران عبرت بگیرند!

نامه تنسر

«هرکه در ملوک عصیان کردی،یا ز زحف بگریختی،هیچ را امان به جان نبودی،شهنشاه سنت پدید کرد که،از آن طایفه بعضی را برای رهبت بکشند،تا دیگران عبرت گیرند.»

نامه تنسر

منبع:نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص ۶۲

پ ن:دکتر زرین کوب در دو قرن سکوت می نویسد که ایرانیان،اسلام را «پیامی دلنشین» و «مژده رهایی» می دانستند که پس از آگاهی از سیاست ها و رفتارهایی که در آن روزگار اعمال می شد به خوبی می توان این کلید واژه ها (پیام دلنشین و مژده رهایی) را درک کرد:

«نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیان گشته بود،در آن روزگاران به چنین پیام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژده رهایی و نجات تلقی می کردند.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۵۰

  • حسین عمرزاده

کلبه پریودی

در آیین زرتشتی که دین رسمی ایران باستان/ایران پیش از اسلام بود،رفتارهای خشنی در مواجهه با عادت ماهیانه و زن و دختری که دچار قاعدگی می شد صورت می گرفته است.

لمس خانمی که پریود شده است در این باور،موجب آلودگی و نجاست می شود و به همین دلیل هم در این مواقع،حتی کودکان را (یا به زبان خوش و یا به زور و اجبار) از مادر جدا می کردند۱ . 

خانم پریود شده (دشتان)،در مکانی به نام دشتانستان (کلبه قاعدگی) محبوس می شد که البته مسیر را هم از گل و بوته پاک می کردند تا مبادا به واسطه لمس زن دشتان (پریود)،آفریده های هورمزد (مخفف اهورامزدا/از خدایان ایران پیش از اسلام) نجس و آلوده گردند۲!

دشتانستان یا کلبه پریودی که در حقیقت نوعی سلول انفرادی بوده است،در مکانی دور از آب و آتش واقع می شد که خانم پروفسور مری بویس وضعیت زنان پریود را در تابستان و زمستان،دشوار می داند.

این آلونک پریودی باید نسبت به خانه که در آن پخت غذا صورت می گرفت،آن قدر ارتفاع کمی می داشت که زن چشمش به آتش که مقدس بوده نمی افتاد.۳

تصور کنید وضعیت دختری ۹-۱۰ ساله را درون آلونکی تنگ و کوچک در سرمای زمستان بدون آتش و وسیله گرمایشی!

کلبه پریودی یهودیان اتیوپی

این مکان از توالت هم آلوده تر دانسته می شد چنانکه طبق کتاب «شایست ناشایست» از منابع مهم فقهی زرتشتیان و باقی مانده زمان ساسانیان،دربِ هر مکانی که آلودگی آن کمتر است را می توان برای جایی که آلودگی اش بیشتر است به کار برد.بنابراین اجازه استفاده از دربِ توالت برای دشتانستان/کلبه پریودی داده شده است!۴

فراموش نکنیم که توالت های آن روزگار با توالت های کاشی کاری شده و فول امکانات امروزی اصلا قابل مقایسه نبوده است.

برای اینکه دیو و اهریمن درون زن قوت نگیرد،غذای کافی برای زنان و دختران پریود برده نمی شد و ظروف مورد استفاده هم می بایست آهنی یا سربی معمولی باشند.۵

هنگام بردن غذا هم،مرد یا شوهر،حداقل ۳ گام فاصله را باید رعایت می کرد.۶

اما اگر دختر یا زنی،مدت پریودی اش به بیش از ۹ روز به طول می انجامید،با چه برخوردی روبرو می شد؟

راهکار رهایی از این آلودگی،خود به نوعی تکمیل کننده این تحقیرها و شکنجه ها بود!

لازم به ذکر است؛ادرار گاو،چه برای مصرف خارجی همچون شستشو و غسل،و چه برای مصرف داخلی یعنی نوشیدن،در میان زرتشتیان مرسوم بوده است.

راه حل پاکیزگی زن پریود ایرانی/پیش از اسلام، که مدت زمان قاعدگی اش به ۹ روز رسیده،شستشو و غسل با گُمیز (ادرار گاو) بود!

در وندیداد می خوانیم:

«این زن هرگاه پس از نه شب بازهم در خون حیض باشد چنین معلوم خواهد شد که دیوها در جشن و بزرگداشت خودشان آفت خود را به این زن نازل ساخته اند.

مزداپرستان در این موقع باید یک معبر (گذرگاه) که از درخت و گیاه خالی باشد انتخاب نمایند و سه سوراخ در زمین بکنند و زن را در دو سوراخ اول با شاش گاو و در سوراخ سوم با آب شستشو دهند.»۷

 

نباید فراموش کرد که هنگام ورود اسلام به ایران،حداقل نیمی از جمعیت این سرزمین را بانوان تشکیل می دادند و آیا این چنین مواردی ممکن نیست دلیل موثری بر رها کردن آیین گذشته و پذیرش دین نو/اسلام باشد؟!

بنابراین بی ربط نیست اگر ماجراهای استقبال ایرانیان از اسلام و از حاملان آن (یا به قول باستانگرایان:تازیان و به قول برخی نویسندگان:مهاجمین) را نوعی شتاب برای رهایی از اینگونه رفتارهای غیر انسانی نامید.

تا جاییکه حتی علاوه بر عوام،روشنفکران جامعه ایرانی هم در آن روزگار از آیین زرتشت دلزده بودند و در پی آیین و دینی بهتر می گشتند و چه آیینی قوی تر و پاسخگویی بهتر از اسلام.

دکتر زرین کوب در «دو قرن سکوت» که ظاهرا در نقد فتوحات اسلامی است می نویسد:

«از یک سو سخنان مانی و مزدک در عقاید عامه رخنه می انداخت و از دیگر سوی نفوذ دین ترسایان در غرب و پیشرفت آیین بودا در شرق قدرت آیین زرتشت را می کاست.

روحانیان نیز چنان در اوهام و تقالید کهن فرو رفته بودند که جز پروای آتشگاه و عواید و فواید آن را نمی دانستند و از عهده دفاع از آیین خویش هم بر نمی آمدند.

وحدت دینی درین روزگار تزلزلی تمام یافته بود و از فسادی که در اخلاق موبدان بود هوشمندان قوم از آیین زرتشت سرخوره بودند و آیین تازه ای می جستند که جنبه اخلاقی و روحانی آن از دین زرتشت قوی تر باشد و رسم و آیین طبقاتی کهن را نیز در هم فرو ریزد.

نفوذی که آیین ترسا درین ایام در ایران یافته بود از همین جا بود.

عبث نیست که روزبه بن مرزبان،یا چنانکه بعدها خوانده شد،سلمان فارسی آیین ترسا گزید و باز خرسندی نیافت.ناچار در پی دینی تازه در شام و حجاز می رفت.»۸

منابع:

۱:وندیداد اوستا،جیمز دارمستتر،ترجمه دکتر موسی جوان،نشر دنیای کتاب۱۳۸۴،ص۲۳۹

۲:همان،ص ۲۳۸

۳:همان،ص ۲۳۸

۴:شایست ناشایست،ترجمه کتایون مزداپور،چاپخانه شرکت انتشارات علمی و فرهنگی۱۳۶۹،ص۲۹

۵:وندیداد اوستا،جیمز دارمستتر،ترجمه دکتر موسی جوان،نشر دنیای کتاب۱۳۸۴،ص ۲۳۹

۶:همان،ص ۲۳۹

۷:همان:ص ۲۴۰

۸:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۰

تصاویر منابع،به ترتیب:

وندیداد

وندیداد

وندیداد

وندیداد

وندیداد

شایست ناشایست

شایست ناشایست

شایست ناشایست

وندیداد

وندیداد

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest