| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تقوا» ثبت شده است

مالک بن منذر، که بر منصب ولایت و فرمانداری تکیه داشت، محمد بن واسع را فراخواند و او را به نشستن بر مسند قضاوت فرمان داد. اما او نپذیرفت. دوباره فرمان داد و گفت: «یا منصب قضاوت را بپذیر، یا آن‌که تو را سیصد تازیانه بزنم.»
محمد بن واسع گفت: «می‌توانید چنین کنید، اما بدانید که من ترجیح می‌دهم در دنیا خوار باشم، نه در آخرت.»

 

روزی دیگر، یکی از امیران او را به حضور طلبید و خواست او را به کاری وادارد. محمد سر باز زد. امیر به او گفت: «تو مردی احمقی.»
محمد بن واسع پاسخ داد: «از کودکی همواره همین را به من می‌گویند.»

 

سیر أعلام النبلاء، ج ۶، ص ۱۲۲.

 

 

در نگاه نخست، چنین روایتی باورپذیر نمی‌نماید؛ زیرا بعید می‌دانیم کسی از مقامی بلند، همچون منصب قضاوت، و از منافع و امتیازات همراه با آن چشم بپوشد.
اما حقیقت در «تقوا»ست. تقوا انسان را به جایی می‌رساند که از پذیرش برخی مناصب و منافع دست می‌کشد؛ چراکه یا توانایی کافی برای ادای حق آن را در خود نمی‌بیند ـ برخلاف بسیاری که با بهره‌گیری از رانت، رشوه یا پارتی‌ به دنبال کسب مقام‌اند ـ و یا بیم آن دارد که حقی پایمال شود؛ چه از حقوق خداوند و چه از حقوق بندگان (حق‌الناس).

از همین روست که چنین انسان‌هایی حاضر می‌شوند پیامدهای این بی‌میلی نسبت به وعده‌های وسوسه‌انگیز، و چه‌بسا مورد نیازشان را، به جان بخرند؛ حتی اگر در برابر نگاه دیگران به «بی‌فکری نسبت به آینده» یا «حماقت» متهم شوند.

 


وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ  وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه

و هرکس که از الله بترسد، (الله) راه نجاتی برای او قرار می‌دهد. و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر الله توکل کند، پس همان او را کافی است. [الطلاق : از آیات ۲و۳]

  • حسین عمرزاده


دریافت تصویر
حجم: ۱۰۹ کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم، پس از آنکه نیمی از بدنش بر اثر بیماری از کار افتاده بود، هر بار با تکیه بر دو نفر، آرام‌آرام به مسجد محل برده می‌شد.
یاران عبدالله بن مسعود به او می‌گفتند: «ای ابا یزید! برای تو رخصت و اجازه هست که نمازت را در خانه بخوانی.»
ربیع پاسخ می‌داد: «بله، همان‌گونه است که می‌گویید؛ امّا من شنیده‌ام که مؤذّن ندا سر می‌دهد: حَیَّ عَلَى الفَلَاح؛ یعنی: بشتابید به سوی رستگاری.
پس هر کس این ندا را بشنود، باید آن را اجابت کند ـ حتی اگر شده با خزیدن بر زمین یا بر دست و زانو رفتن.»


 

الزهد لأحمد بن حنبل: ص ۲۷۵، ش ۱۹۹۵.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم ـ رَحِمَهُ‌الله ـ در حالی‌که اشک بر گونه‌هایش جاری بود، گفته است:

 

«أَدْرَكْنَا قَوْمًا كُنَّا فِي جُنُوبِهِمْ لُصُوصًا.»


«به محضر مردانی رسیده‌ایم که ما در برابر آنان دزدانی بیش نیستیم.»


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۷۳، ش ۱۹۷۶.


---

پی‌نوشت:


• صحابی (جمع: صحابه، اصحاب): به مسلمانی گفته می‌شود که در حالی‌که ایمان داشته، با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم ملاقات کرده و با ایمان نیز از دنیا رفته باشد.

• تابعی (جمع: تابعین): به مسلمانی اطلاق می‌شود که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم را ندیده، اما با تعدادی از صحابه و یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم ملاقات داشته و با ایمان نیز از دنیا رفته باشد.


ربیع بن خُثَیم نیز از جمله تابعین و از شاگردان صحابی جلیل‌القدر، عبدالله بن مسعود ـ رضي‌الله‌عنه ـ بوده است.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که بر اثر نماز تهجد آنقدر خسته می‌گشت که مادرش دلش به حال وی می‌سوخت و می‌گفت: «فرزندم! چرا نمی‌خوابی و کمی استراحت نمی‌کنی؟» اما او در جواب می‌گفت: «ای مادر مهربانم! کسی که به هنگام فرارسیدن تاریکی‌های شب، از گناهان خود هراس داشته باشد، سزاوار خواب و استراحت نیست».

 

به سن بلوغ که رسید، مادرش دید که گریه و بی‌خوابی او افزونتر شده است، به او گفت: «پسرم! این همه بیتابی و بی‌خوابی که از تو می‌بینم، شاید در اثر قتل نفسی باشد که مرتکب شده‌ای و من خبر ندارم!». گفت: «آری مادر جان! من یکی را کشته‌ام». مادرش با تعجب گفت: «آن کس که کشته‌ای کیست تا برویم به او دیه بدهیم یا تقاضای بخشش کنیم؟ به الله سوگند اگر بدانند چقدر گریه و زاری و بی‌خوابی می‌کنی، به تو رحم خواهند کرد».

 

گفت: «مادر عزیز! آنکس که من کشته‌ام نفس خودم است».

 


الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۷۶، ش ۱۹۹۷.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم رحمه‌الله‌، از شاگردان برجسته‌ی صحابی بزرگوار، عبدالله بن مسعود رضي‌الله‌عنه، و از پارساترین یاران او بود. چنان در ورع و زهد پیش رفته بود که ابن مسعود درباره‌اش می‌گفت:

 

يَا أَبَا يَزِيْدَ، لَوْ رَآكَ رَسُوْلُ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- لأَحَبَّكَ، وَمَا رَأَيْتُكَ إِلاَّ ذَكَرْتُ المُخْبِتِيْن.


«ای ابا یزید! اگر رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم تو را می‌دید، بی‌گمان دوستت می‌داشت. و هر بار که تو را می‌بینم، به یاد بندگان مخلص خدا می‌افتم» (۱).

 

این مرد بزرگ، در مراقبت از جوارح خود در برابر گناه چنان کوشا بود که روایت کرده‌اند: «هرگاه زنان وارد مسجد می‌شدند، او تا زمان خروجشان چشم نمی‌گشود» (۲).

 

ابراهیم تیمی نیز حکایتی در شأن او نقل می‌کند:
«یکی از دوستان ربیع به من گفت: بیست سال تمام با او همراه بودم، اما در این مدت حتی یک سخن از او نشنیدم که به عیب گرفته شود» (۳).

 

این چگونه تربیتی است که انسانی را چنین وارسته و استوار می‌سازد؛ تا آنجا که زبان خویش را در طول بیست سال مهار کند و حتی یک کلمه‌ی ناپسند بر زبان نیاورد؟! با این حال، ربیع هرگز خود را مبرا از لغزش نمی‌دانست. او می‌گفت:
«گناه حقیقی، همان گناهانی است که از چشم مردم پنهان می‌ماند، اما خشم خداوند را برمی‌انگیزد» (۴).

 

از او پرسیدند: «ای ابا یزید! چرا هیچ‌گاه کسی را سرزنش نمی‌کنی؟»
ربیع پاسخ داد: «زیرا هنوز از خود خشنود نشده‌ام که بتوانم از دیگران بدگویی کنم. مردم به خاطر گناهان دیگران از خدا می‌ترسند، اما از گناهان خویش بیم ندارند» (۵).


---

 منابع

 

۱. سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۲۵۸.
۲. طبقات ابن سعد، ج۶، ص۱۸۳–۱۸۴.
۳. همان، ج۶، ص۱۸۵.
۴. همان، ج۶، ص۱۸۶.
۵. همان، ج۶، ص۱۸۶.

  • حسین عمرزاده

ثابت بنانی که یکی از تابعین است، از یکی از پارسایان نقل می‌کند که گفته است:

 

من می‌دانم چه هنگامی پروردگارم دعای مرا استجابت می‌کند، همه از گفتۀ او تعجب کردند و گفتند: از کجا چنین می‌دانی؟

گفت: «آنگاه که دلم بلرزد و پوست بدنم درهم شود و اشک از چشمم جاری شود و دعا به من الهام گردد، آن وقت است که می‌دانم دعایم مستجاب شده است».


 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۵۴.

  • حسین عمرزاده

امام ابو سلیمان دارانی رحمه الله:

 


«برای رقت قلب با پارسایان همنشین شو، و برای منور کردن قلب بر حزن و اندوه دوام کن و با دوام بر تفکر در جستجوی حزن باش، و راه‌های تفکر را در خلوت و عزلت‌نشینی به دست بیاور، و با مخالفت با هوی و هوس از شیطان حذر کن، و با صدق و اخلاص در عمل، خود را برای ملاقات با ذات حق آراسته کن و برای برخورداری از عفو و گذشت الله، وقار و متانت خود را حفظ کن و الله را بر اعمال و رفتار خود شاهد و ناظر بدان و زیادی روزی را به شکرانه طلب کن و از نعمات و امکاناتی که از آن برخوردار هستی، نهایت استفاده را ببر، زیرا هر نعمتی پایان‌پذیر است».

 

 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۸۵.

  • حسین عمرزاده

امام و پیشوای تابعی، ابراهیم تَیمی نفس را با استفاده از روش «تمثیل» که جدا از سایر روش‌ها است، به محاسبه می‌کشاند. او یک بار فرض را بر این می‌نهاد که از بهشت و نعمت‌های آن برخوردار است و بار دیگر تصور می‌کرد که به آتش جهنم و عذاب سخت آن دچار شده است، لذا می‌گوید: ابتدا تصور کردم که در بهشتم و از میوه‌ها و سرچشمه‌های گوارای آن می‌خورم و می‌نوشم و با حورعین آن سرگرم بزمم، سپس خود را چنان تصور می‌کنم که در دوزخم و از زَقّوم می‌خورم و از خونابه می‌نوشم، و دست و پایم با غل و زنجیر بسته شده است. به نفس می‌گویم: ای نفس! از من چه می‌خواهی؟ در جواب می‌گوید: می‌خواهم به دنیا بازگردم و عمل نیکو انجام دهم. می‌گویم حالا در جایی هستی که آرزوی آن می‌کردی. پس عمل نیکو انجام بده»۱

 

این نوع محاسبه، آن تابعی بزرگوار را واداشت تا بر عبادت خود بیفزاید و چون به سجده می‌رفت، آنقدر صمیمانه آن را طولانی می‌کرد که گنجشک‌ها به گمان این که تنۀ خشکیده درخت است برآن می‌نشستند و بر او نوک می‌زدند.۲

 

وی با این همه عبادت، دائماً در هراس بود و نفس خود را محاسبه می‌کرد که مبادا گفتارش مطابق رفتارش نباشد؛ تا جائی که می‌گفت: 

 


"مَا عَرَضْتُ قَوْلِي عَلَى عَمَلِي إِلاَّ خِفْتُ أَنْ أَكُوْنَ مُكَذِّباً." ٣


«هرگاه گفته‌هایم را با اعمالم مطابقت می‌دهم می‌ترسم رفتارم، گفتارم را تکذیب کند».

 

 

منابع:


۱-صفة الصفوة: ۲/۵۲.
۲-همان: ۲/۵١.
۳-سیر أعلام النبلاء: ۵/۶۱.

  • حسین عمرزاده

یحیی بن معاذ جمعی از پیروان خود را چنین مورد خطاب قرار می‌دهد:


«یکی از مصادیق سعادت و خوشبختی انسان این است که دشمن دانا داشته باشد؛ ولی دشمن من نادان و جاهل است». پرسیدند: دشمن شما کیست؟ گفت: «نفس که حاضر است بهشت و تمام نعمت‌های آن را به یک لحظه شهوت بفروشد».

 


 

"... يقول: من سعادة المرء أن يكون خصمه فهماً وخصمي لا فهم له. قيل له: ومن خصمك؟ قال: نفسي تبيع الجنة بما فيها من النعيم المقيم بشهوة ساعة."

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۲۹۴.

  • حسین عمرزاده

قتاده از تابعی بزرگوار امام مُطَرِّف بن شخیر نقل می‌کند که گفته است:

 


"إِنَّ هَذَا المَوْتَ قَدْ أَفْسَدَ عَلَى أَهْلِ النَّعِيْمِ نَعِيْمَهُم، فَاطْلُبُوا نَعِيْماً لاَ مَوْتَ فِيْهِ."

«مرگ لذات اهل نعمت را تباه کرده است، بیائید نعمتی را بطلبید که فنا ندارد».


 

سير أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۱۹۰-۱۹۱.

  • حسین عمرزاده

ابوالهَیّاج اسدی گفته است: مردی را در حال طواف دیدم که دعا می‌کرد:

 

«اللَّهُمَّ قِني شُحَّ نَفْسي»
«پروردگارا، مرا از بخل و حرص نفسم محافظت بفرما».

 

و چیزی بر این دعا نمی‌افزود.

 

سبب را از او پرسیدم. گفت:

«اگر از بخل (و خودخواهی و حرصِ) نفس خویش در امان باشم، دزدی نمی‌کنم، زنا نمی‌کنم و کارهای ناروا انجام نمی‌دهم».

 

بعداً دریافتم که آن مرد عبدالرحمن بن عوف بود.

 

تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۳۰.

  • حسین عمرزاده

امام عبدالله بن مبارک رحمه الله:

 


"إن الصالحين فيما مضى كانت أنفسهم تواتيهم على الخير عفواً وإن أنفسنا لا تكاد تواتينا إلا على كره فينبغي لنا أن نكرهها."
«در گذشته، نفس انسان‌های صالح و وارسته، با میل خود در کار نیک با آنان همکاری می‌کرد؛ اما نفس ما، تنها از روی ناچاری با ما در کار نیک همکاری می‌کند و باید آن را مجبور و ناچار سازیم».


صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۳۰.

  • حسین عمرزاده

روایت شده است که شخصی به حسن بصری رحمه الله گفت:

 

 فلانی غیبت تو را کرده است.

 


پس (حسن بصری رحمه الله) سبدی خرما برای او فرستاد و گفت:

 

بَلَغَنِي أَنَّكَ أَهْدَيْتَ لِي حَسَنَاتِكَ فَأَرَدْتُ أَنْ أُكَافِئَكَ عَلَيْهَا، فَاعْذُرْنِي فَإِنِّي لَا أَقْدِرُ أَنْ أُكَافِئَكَ بِهَا عَلَى التَّمَامِ.

به من خبر رسیده که تو خوبی‌هایت را به من بخشیده‌ای؛ خواستم در برابر این هدیه پاسخی داده باشم. مرا ببخش که توانایی ندارم همه‌ی آنچه به من دادی را جبران کنم.

 

 

تنبیه الغافلین، أبو الليث السمرقندي، ص ۱۶۴.

  • حسین عمرزاده

حسن بصری رحمه الله می‌گوید:

 


"إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْبِضَ رُوحَ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ، اطْمَأَنَّتِ النَّفْسُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى، وَاطْمَأَنَّ اللَّهُ إِلَيْهَا."

«چون خداوند اراده کند جان بنده مؤمنش را بگیرد، نفس او آرام و مطمئن به سوی پروردگار می‌رود؛ و خداوند نیز با رضایت و رحمت خویش، آن را می‌پذیرد.»


 

تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۵۸.

  • حسین عمرزاده

{وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ}

و به نفس ملامتگر سوگند می‌خورم. [القيامة: ۲]

 

 

امام مجاهد بن جبر، نفس لوّامه را این‌گونه توصیف می‌کند:

 

"هِيَ الَّتِي تَلُومُ عَلَى مَا فَاتَ وَتَنْدَمُ، فَتَلُومُ نَفْسَهَا عَلَى الشَّرِّ لِمَ فَعَلَتْهُ، وَعَلَى الْخَيْرِ لِمَ لَا تَسْتَكْثِرُ مِنْهُ."

«نفس لوّامه آن است که بر چیزی که از دست رود، پشیمان شده و به سرزنش می‌پردازد؛ خود را بر انجام کار ناشایست توبیخ کرده که چرا این کار را انجام دادی؟ و بر انجام کار خیر نیز خود را سرزنش می‌کند که چرا بسیار انجام ندادی؟».

 


تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۹۳.

  • حسین عمرزاده

{وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ}

و به نفس ملامتگر سوگند می‌خورم. [القيامة: ۲]

 

 

 

حسن بصری رحمه‌الله در تفسیر این آیه می‌گوید:

 

"إن المؤمن والله ما نراه إلا يلوم نفسه. ما أردت بكلمتي، ما أردت بأكلتي، ما أردت بحديث نفسي، وإن الفاجر يمضي قدما ما يعاتب نفسه."


«به الله سوگند! مؤمن همیشه نفس خود را سرزنش می‌کند، و می‌گوید: چرا چنین گفتم؟ از این خوردنم چه هدفی داشتم؟ وسوسه‌هایی که از خاطرم گذشت بیانگر چیست؟ ولی شخص فاجر بدون هیچ هراسی به پیش می‌رود و بر هیچ چیزی خود را سرزنش نمی‌کند».


 

تفسیر ابن کثیر، ج ۸، ص ۲۸۳.

  • حسین عمرزاده

امام حسن بصری رحمه الله:


می‌خندیم و از عملکرد خود غافلیم. الله بر اعمال ما نظارت دارد، چنانچه بر مبنای رفتارمان با ما برخورد کند، هیچ چیزی را از ما نمی‌پذیرد.

وای بر تو ای بنی آدم! مگر شما توان و نیروی جنگیدن با الله را دارید؟

من قومی را دیده‌ام که دنیا از منظر آنان از خاکستر زیر پایشان کم‌ارزش‌تر بود، و قومی دیگر نیز دیده‌ام که به جز قوت شب چیز دیگری را نداشتند، و با این وجود همۀ آن را مصرف نمی‌کردند، بلکه بعضی از آن را صدقه می‌دادند، در حالی خود گرسنه‌تر بودند.


 

...نَضْحَكُ وَلاَ نَدْرِي لَعَلَّ اللهَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى بَعْضِ أَعْمَالِنَا.
وَقَالَ: لاَ أَقْبَلُ مِنْكُم شَيْئاً، وَيَحَكَ يَا ابْنَ آدَمَ! هَلْ لَكَ بِمُحَارِبَةِ اللهِ -يَعْنِي: قُوَّةً-.
وَاللهِ لَقَدْ رَأَيْتُ أَقْوَاماً كَانَتِ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَى أَحَدِهِمْ مِنَ التُّرَابِ تَحْتَ قَدَمَيْهِ، وَلَقَدْ رَأَيْتُ أَقْوَاماً يُمْسِي أَحَدُهُمْ وَلاَ يَجِدُ عِنْدَهُ إِلاَّ قُوْتاً، فَيَقُوْلُ: لاَ أَجْعَلُ هَذَا كُلَّهُ فِي بَطْنِي.
فَيَتَصَدَّقُ بِبَعْضِهِ، وَلَعَلَّهُ أَجْوَعُ إِلَيْهِ مِمَّنْ يَتَصَدَّقُ بِهِ عَلَيْهِ.

 

سیر أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۵۸۵.

  • حسین عمرزاده

میمون بن مهران تابعی در توصیف یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم و مقایسۀ آنان با نسل زمان خویش می‌گوید:

 

 


"أدركت من لم يتكلم إلا بحق أو يسكت، وقد أدركت من لم يكن يتكلم بعد صلاة الفجر حتى تطلع الشمس إلا بما يصعد، وقد أدركت من لم يملأ عينيه من السماء فرقاً من ربه عز وجل، ولو أن بعض من أدركت نشر حتى يعاينكم ما عرف منكم شيئاً إلا قبلتكم."

 

به محضر کسانی رسیده‌ام که یا سکوت را برمی‌گزیدند، یا به جز حق کلمه‌ای بر زبان جاری نمی‌کردند، و به خدمت مردانی رسیده‌ام که بعد از ادای نماز صبح تا طلوع خورشید به جز ذکر الله چیزی نمی‌گفتند، و مردانی را یافته‌ام که از ترس پروردگار، به آسمان نگاه نمی‌کردند، و اگر برخی از آنان زنده شوند و اعمال شما را مشاهده کنند، به جز قبله هیچ چیزی از شما قبول نمی‌کنند.

 


صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۶۱.

  • حسین عمرزاده

مقیم لندن بود.تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد.
می گفت: چند دقیقه با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم: آقا ! این را زیادی دادی.
گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن، راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا، از شما ممنونم.
پرسیدم: بابت چی؟
گفت: می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم، اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشین شدید، خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسم.
تعریف می کرد: تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه به غش به من دست داد! من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest