امام شافعی رَحِمَهُ الله:
از جمله اسباب ذلیل ساختن علم، این است که با هر کس که با تو مناظره کرد مناظره کنی و با هرکس که با تو بحث کرد بحث کنی.
من إِذَالَةِ العلم أن تناظر كلَّ من ناظرك وتُقاوِلَ كلَّ من قَاوَلَك.
- ۰ نظر
- ۱۷ آبان ۰۲ ، ۰۶:۴۵
امام شافعی رَحِمَهُ الله:
از جمله اسباب ذلیل ساختن علم، این است که با هر کس که با تو مناظره کرد مناظره کنی و با هرکس که با تو بحث کرد بحث کنی.
من إِذَالَةِ العلم أن تناظر كلَّ من ناظرك وتُقاوِلَ كلَّ من قَاوَلَك.
رستم فرمانده ای عاقل و منطقی بود و علی رغم داشتن موضع مخالف،متوجه درست بودن راه و اندیشه مسلمانان شده بود و از همین روی آنها را چندین بار و به روش های گوناگون آزموده بود.
دکتر زرین کوب:
| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

«رستم مردی عاقل بود.در سخنان ایشان تأمل کردی همه بر قانون حکمت و حزم یافتی و از آن بیندیشیدی و هراس بر او مستولی گشت و از جمله یکی آن بود که از پیش سعد هر نوبت رسولی دیگر می آمد و یک کس را دو نوبت نمی فرستاد.
رستم به یکی از رسولان گفت چه سبب است که امیر شما در هر نوبت رسولی دیگر می فرستد و یک کس دو بار به رسالت نمی آید،رسول گفت سبب آن است که امیر ما در راحت و زحمت میان سپاه عدل و سویت می کند و روا نمی دارد که یک شخص را متعاقب زحمت دهد و دیگران آسوده باشند و رستم ازین سخن و از استقامت سیرت ایشان منفعل شد و بدانست که بناء عرب بر اصلی محکم است.»
منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۵
وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ
و در (میان) مردم به حج ندا بده، تا پیاده و (سوار) بر هر (مرکب و) شتر لاغری از هر راه دوری به سوی تو بیایند.[الحج : ٢٧]
ابن کثیر رَحِمَهُ الله در تفسیر این آیه می نویسد:
وقتی ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام از بنای کعبه فارغ شد، جبرئیل عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام نزد او آمد و دستور داد تا در میان مردم برای حج بانگ برآورد.
نقل است که ابراهیم گفت:پروردگارا!
این پیام را چگونه به مردم ابلاغ کنم، درحالیکه صدای من به آنان نمیرسد؟
جبرئیل گفت: تو بانگ برآور و رساندنش بر عهده ما.
آنگاه ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام بر مقام خود و بهقولی بر فراز حجرالاسود و بهقولی بر فراز صفا و بهقولی بر فراز کوه ابوقبیس برآمد و چنین ندا داد:
هان ای مردم! بدانید که پروردگار شما خانهای برای خود برگرفته و بر شما حج این خانه را فرض گردانیده پس پروردگارتان را اجابت گویید، لبیك اللهم لبیك
نقل است که: کوهها همه سر خم کردند و الله متعال صدای ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام را بههمه اطراف و اکناف زمین و نیز به همه کسانی که در رحمهای مادران و پشتهای پدرانشان بودند، رسانید پس همه چیزهایی که صدای ابراهیم را شنیدند ـ اعماز سنگ و درخت و غیره ـ و همه کسانی که الله (عَزَّ وَ جَل) تا روز قیامت بر آنان مقدر کرده که به حج خانه کعبه مشرف شوند، پاسخ دادند: «لبیك اللهم لبیك: بهفرمان حاضریم بارخدایا! به فرمان حاضریم».
الله متعال در مورد ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام می فرماید:
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا...
به راستی ابراهیم (به تنهایی) یک امت بود ، فرمانبردار الله ، حنیف (= خالی از انحراف) بود...
سوره النَّحل آیه ۱۲۰
امام أَوزاعي رَحِمَهُ الله :
هر مسلمان بر مرزی از مرزهای اسلام ایستاده؛ هر که میتواند اجازه ندهد از مرز او به اسلام ضربه بزنند، چنین کند.
مَا مِنْ مُسْلِمٍ إِلَّا وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى ثَغْرَةٍ مِنْ ثُغَرِ الْإِسْلَامِ، فَمَنِ اسْتَطَاعَ أَلَّا يُؤْتَى الْإِسْلَامُ مِنْ ثَغْرَتِهِ فَلْيَفْعَلْ.
السُّنَّة لِلمَروَزي،ص ۱۳
امام نَوَوي رَحِمَهُ الله :
قَالَ الْعُلَمَاءُ وَلَا يُشْتَرَطُ فِي الْآمِرِ وَالنَّاهِي أَنْ يَكُونَ كَامِلَ الْحَالِ مُمْتَثِلًا مَا يَأْمُرُ بِهِ مُجْتَنِبًا مَا يَنْهَى عَنْهُ بَلْ عَلَيْهِ الْأَمْرُ وَإِنْ كَانَ مُخِلًّا بِمَا يَأْمُرُ بِهِ وَالنَّهْيُ وَإِنْ كَانَ مُتَلَبِّسًا بِمَا يَنْهَى عَنْهُ فَإِنَّهُ يَجِبُ عَلَيْهِ شَيْئَانِ أَنْ يَأْمُرَ نَفْسَهُ وَيَنْهَاهَا وَيَأْمُرَ غَيْرَهُ وَيَنْهَاهُ فَإِذَا أَخَلَّ بِأَحَدِهِمَا كَيْفَ يُبَاحُ لَهُ الْإِخْلَالُ بِالْآخَرِ.
علما گفته اند : شرط نیست که فرد ( امر کننده به معروف و یا نهی کننده از زشتی برای جواز این کار ، خود او نیز ) حتما به صورت کامل به این چیزها که می گوید پایبند باشد
بلکه بر او واجب است که امر به معروف کند اگر چه خود آن را انجام نمی دهد
و واجب است نهی از منکر نماید اگر چه خود او نیز آن را انجام می دهد
زیرا حقیقت این است که دو چیز بر او واجب است
اول : اینکه خود به آن امر و نهی پایبند باشد و نفس خویش را امر و نهی نماید
دوم : اینکه دیگران را نیز به نیکی سفارش نموده و از بدی ها بازدارد
پس اگر او یکی از این دو را ضایع ساخت و یا در آن کم و کاستی داشت نباید به وظیفه ی دیگر نیز (آسیب زده ) و آن را نیز ضایع سازد.
شَرحُ النَّوَوي على مُسلِم ٢/٢٣
امام ذَهَبي رَحِمَهُ الله :
إذا وقعت الفتن ، فتمسّكْ بالسُّنة. ،
وألزمْ الصمت. ،
ولا تخضْ فيما لا يعنيك. ،
وما أشكل عليك فرُدَّه إلى الله ورسوله.
وقفْ، وقلْ: الله ورسوله أعلم.
هرگاه که فتنه ها (یی مثل بدعت و هرج مرج های سیاسی، که سبب سردرگمی در دین یا امور دنیا می شوند ) رخ دادند پس تو به سنت ( و راه و روش پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم و یارانش ) متمسک شو ....
و سکوت را اختیار کن (و فورا در هر مساله ای چه با قبول یا رد آن ، نظر نده )...
و در هر آنچه که به تو ارتباطی ندارد وارد نشو ...
و هر آنچه را که سبب درماندگی و سردرگمی تو گشته است ، به سوی الله (یعنی کلام او قرآن ) و پیامبرش ( یعنی سنت او ) ارجاع بده ...
و( در همان حد و حدود مشخصی که در قرآن و سنت ، برایت تعیین گشته و روشن می شود) بایست ....
(و برای موضوعاتی که هنوز برایت نامشخص است) بگو الله از من نسبت به آن داناتر است ...
سِيَرُ أَعلامِ النُّبَلاء: ٢٠/١٤٢
گفته شده :
"هر منطقهای که چهار چیز در آن باشد ساکنانش از بلا و مصیبت در امان خواهند بود:
۱. حاکم عادلی که ستم نمیکند
۲. عالمی که بر راه و روش هدایت است
۳. پیرانی که امر به معروف و نهی از منکر میکنند و به طلب علم و قرآن تشویق مینمایند
۴. و زنانشان پوشیده باشند و خودآرایی جاهلیت نخستین را در پیش نگیرند".
[الجامع لأحکام القرآن از امام قُرطُبي رَحِمَهُ الله (۷۶/۵)]
قيل : كل بلدة يكون فيها أربعة فأهلها معصومون من البلاء : إمام عادل لا يظلم ، وعالم على سبيل الهدى ، ومشايخ يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر ويحرضون على طلب العلم والقرآن ، ونساؤهم مستورات لا يتبرجن تبرج الجاهلية الأولى .
|چندخطکتاب
فیلیپ آدلر «Philip Adler» در کتاب «تمدنهای عالم» میگوید:
«دعوت محمد انسان را به کمال انسانیّت ارتقا میداد؛ به علاوه دستیابی به اصول اخلاقی و معنوی آن ساده بود. اسلام عمیقاً به نیازهای عامهی مردم پاسخ میداد.»
تمدنهای عالم، فیلیپ جی آدلر، ترجمه محمد حسین آریا، (تهران: امیر کبیر، چاپ دوم، 1387)، ج1، ص 223.
ربیع بن سلیمان رَحِمَهُ الله می گوید :
به نزد شافعی رفتم هنگامی که بیمار بود
در مورد کتاب هایی که نوشته است صحبت کرد و گفت :
دوست دارم مردم این کتاب ها را فرا بگیرند و هرگز چیزی از آن (معلومات) را به من نسبت ندهند.
[ تاريخ مدينة دمشق ۵۱/۳۶۵ ]
لوددت أن الخلق تعلموا هذه الكتب ولم ينسب إلي منها شيء أبداً.
امام شافعی رَحِمَهُ الله :
دوست دارم هرچه از علم و دانش را که می دانم مردم از من فرا بگیرند
(به خاطر این کار) پاداش (الهی) به من داده شود
و کسی هم مرا ستایش نکند.
«وَدِدْتُ أَنَّ ڪُلّ عِلْمٍ أعلمهُ تَعلمهُ النَّاسُ أُؤجَرُ عَلَيْهِ وَلاَ يَحْمدُونَني»
⌯ المجموع شرح المهذب (٥٥٧/١).
الحافظ عبدالعظيم المنذري الشافعي رَحِمَهُ الله :
کسی که از روی علم نافع رونوشت بر می دارد
اجر و پاداش این کار
و اجر کسی که آن را بخواند
یا از روی آن (مطلب) نسخه برداری کند
یا بعد به آن عمل کند
را به دست می آورد
مادامی که خط او و عمل به آن باقی بماند.
پ ن: نَسخ : نسخه برداری،رونویسی،رونوشت برداری،کپی
علم نافع : علم سودمند
نَاسِخُ العلم النَّافِعِ، له أَجرهُ، وَأَجْر من قَرَأَهُ، أو نسخه، أو عَمِلَ به من بعده ما بَقِيَ خَطُّهُ والعمل به.
[الترغيب والترهيب للمنذري،ط دار الكتب العلمية/ ج١ / ص٦٢]
امام أحمد بن حَنبَل - رَحِمَهُ اللّه -:
الهی! هرکس از این امت که در راهی جز راه حق قرار دارد،اما گمان می کند که بر حق است
پس او را به سوی حق هدایت کن تا (واقعا) از پیروان حق باشد.
" اللهمَّ مَن كانَ مِن هذهِ الأمةِ على غيرِ حَق، وهو يظنُّ أنهُ على الحقِّ فردهُ إلى الحقِّ ليكونَ مِن أهلِ الحق ".
البداية والنهاية ٣٩٠/١٤.
سَعد رَضِیَ اللّهُ عَنهُ بنابر درخواست رستم فردی را به نام ربعی بن عامر رَضِیَ اللّهُ عَنهُ فرستاد. رستم جایگاه را با تزیینات بسیار باشکوه از فرشهای زربافت و بالشتهای ابریشمی و طلا و جواهرات فراوان آراسته کرده بود، در حالی که تاج ویژه و گرانبهای خویش را بر سر گذاشته بود بر تختی طلایی نشست.
«ربعي بن عامر» بدون توجه به تزیینات و مظاهر شگفتانگیز وارد محل شد و با خونسردی تمام پهلوی رستم نشست. رستم از وی سؤال نمود به چه منظور آمدهاید؟
«ربعی بن عامر» جواب داد:
اللهُ ابْتَعَثَنَا لِنُخرِجَ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إلِى عبادة رب العباد ومنْ ضِیقِ الدُّنْیا إِلى سِعَتِهَا وَمِنْ جَورِ الأدیانِ إلى عدلِ الإسلامِ.
«اللّه ما را فرستاده است تا درآوریم آن کسی را که الله میخواهد از عبادتِ بندگان به سوی عبادتِ پروردگارِ بندگان، و از تنگنایِ دنیا به وسعت و پهنای آن و از ستمِ ادیان به عدالتِ اسلام».
.البدایة والنهایة، ج: ۷، ص: ۳۹ چاپ بیروت ۱۹۶۶م.
.چنانچه ابن حجر در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» آورده است: وی صحابی میباشد. احنف ولایت تخارستان را به وی سپرد. الاصابة، ج: ۱، ص: ۵۰۳.
از ابوهُرَیره رَضِیَ اللّهُ عَنهُ روایت است که:
صحرانشینی در مسجد ادرار کرد؛ مردم برخاستند تا با او برخورد کنند که رسول اللّه صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَسَلَّم فرمود:
«دَعُوهُ وَأَرِیقُوا عَلى بَوْلِهِ سَجْلاً مِنْ مَاءٍ، أَوْ ذَنُوبًا مِن مَاءٍ، فَإِنَّما بُعِثتُم مُیَسِّرِینَ ولَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِینَ»
«او را به حالِ خود رها کنید و یک سطل آب بر محل ادرارش بریزید؛ شما مأموریت یافته اید که آسان بگیرید، نه اینکه سخت بگیرید».
منبع: [روایت متفق علیه]
این روایت، تصویری درخشان از مهربانی و حکمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و روح آسانگیری در اسلام را به ما نشان میدهد. مردی بیاباننشین، ناآگاه از حرمت مسجد، در آنجا ادرار کرد. طبیعی بود که حاضران خشمگین شوند و بخواهند او را بازخواست کنند، اما پیامبر (صلی الله علیه وسلم) با آرامش فرمود: «او را رها کنید و یک سطل آب بر محل ادرارش بریزید. شما مأموریت یافته اید که آسان بگیرید، نه اینکه سخت بگیرید».
این رفتار، درسی بزرگ برای همه ماست. پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به جای برخورد خشن و سرزنش، با صبر و ملایمت واکنش نشان داد. او میدانست که این مرد از روی ناآگاهی چنین کرده و اگر با تندی با او رفتار شود، شاید برای همیشه از دین بیزار گردد. اما برخورد مهربانانه و حکیمانه پیامبر (صلی الله علیه وسلم)، نهتنها ادب مسجد را به او آموخت، بلکه قلبش را نیز به نور اسلام آشنا کرد.
این حدیث پیامی عمیق در خود دارد: اصلاح، با نرمی و حکمت ماندگار میشود، نه با سختگیری و خشونت. پیامبر (صلی الله علیه وسلم) نیامده بود تا مردم را در تنگنا بگذارد، بلکه مأمور هدایت با آسانگیری بود.
اسلام، دین محبت، درک متقابل و راهنمایی دلهاست، نه عرصه سختگیری و تحقیر. اگر قرار است کسی را راهنمایی و دعوت کنیم، باید او را بفهمیم، خطایش را با آرامش گوشزد کنیم و کاری کنیم که دلش به سوی حقیقت متمایل شود، نه از آن گریزان.
این همان روشی است که پیامبر رحمت (صلی الله علیه وسلم) به ما آموخت؛ روشی که به جای راندن، جذب میکند، به جای دلآزردگی، محبت میآفریند و به جای سختی، راه را برای هدایت هموار میسازد.
دریافت تصویر
حجم: 218 کیلوبایت
امام عبدالرزاق صنعاني رَحِمَهُ الله می فرماید:
به مکه آمدیم و در همان زمان، کسی که به او مهدی میگفتند (پسر ابوجعفر منصور حاکم عباسی) نیز وارد مکه شد. نزد سفیان ثوری رفتم، او تازه از دیدار با مهدی بازگشته بود و خشمگین به نظر میرسید. گفت:
"همین حالا پیش پسر ابوجعفر بودم. به من گفت: ای ابوعبدالله! مدتها دنبال تو بودیم، اما پیدایت نمیکردیم. حالا خداوند در محبوبترین مکانش (یعنی مکه) این فرصت را داد که تو را ببینیم. بیا و حاجتت را بگو!"
من جواب دادم: "من چه نیازی به تو دارم، درحالیکه فرزندان مهاجرین و انصار پشت درهای کاخت از گرسنگی جان میدهند؟!"
ابوعبیدالله، یکی از همراهان مهدی، گفت: "ای ابوعبدالله! زیادی حرف نزن، حاجتت را از امیرالمؤمنین بخواه."
گفتم: "من هیچ نیازی به او ندارم! اسماعیل بن ابی خالد به من گفته که عمر بن خطاب وقتی به حج رفت، از همراهش پرسید: «در این سفر چقدر خرج کردیم؟» گفت: «دوازده دینار.» عمر گفت: «خیلی خرج کردیم! خیلی خرج کردیم!» یا شاید هم گفت: «اسراف کردیم! اسراف کردیم!» حال آنکه در کاخهای شما مسائلی در جریان است که حتی کوهها هم تاب تحملش را ندارند!"
مهدی گفت: "ای ابوعبدالله! اگر من نتوانم حق هر صاحب حقی را به او برسانم، چه کنم؟"
گفتم: "پس دینت را نجات بده، در خانهات بنشین و از حکومت کناره بگیر! چون کسی که نمیتواند حق مردم را ادا کند، بهتر است کنار برود."
او ساکت شد. سپس ابوعبیدالله (ملازم مهدی) گفت: "میبینم که زیادی مداخله میکنی! اگر حاجتی داری، بگو، وگرنه برو!"
پس از آنجا بیرون آمدم.
الجرح والتعديل،ابن أبي حاتم،ج۱،ص۱۱۰-۱۱۱
روزی دم روباهی در حادثهای قطع شد. روباههای گروه گرد آمدند و از او پرسیدند: «دمَت چه شد؟»
روباه که به زیرکی و حیلهگری مشهور بود، پاسخ داد: «خودم آن را قطع کردم.»
دیگران با حیرت پرسیدند: «چرا چنین کاری کردی؟ اینکه بسیار بد است!»
روباه با حیلهگری گفت: «نه، اینطور نیست. حالا که دم ندارم، احساس آزادی و سبکی میکنم. هنگام راه رفتن، گویی در حال پروازم.»
روباهی دیگر که سادهدل بود، فریب این سخنان را خورد و دم خود را برید. اما درد شدیدی را تجربه کرد و نمیتوانست آن را تحمل کند. با رنج نزد روباه اول رفت و گفت: «برادر، تو که میگفتی سبک و راحت شدهای، چرا من اینهمه درد میکشم؟»
روباه اول لبخندی زد و گفت: «صدای درد و شکایتت را خاموش کن، وگرنه روباههای دیگر به هر دوی ما خواهند خندید. سعی کن خوشحال و مغرور به نظر برسی تا دیگران نیز دم خود را قطع کنند. در غیر این صورت، ما برای همیشه مورد تمسخر خواهیم بود.»
رفتهرفته، شمار روباههای بیدم آنقدر زیاد شد که دیگر روباههای دمدار هدف تمسخر قرار گرفتند.
این حکایت به ما میآموزد که اگر در جامعهای فساد فراگیر شود، افراد شریف و باعزت به جای آنکه مورد احترام باشند، به سخره گرفته میشوند؛ و گاه حتی دیوانه خطاب میشوند...!
داستان جالبی وجود دارد دربارهٔ مردی که به سرعت و چهار نعل با اسبش می تاخت.
این طور به نظر می رسید که جای بسیار مهمی می رفت.
مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد زد: « کجا می روی؟ »
مرد اسب سوار جواب داد: « نمی دانم، از اسب بپرس! »
این داستان زندگی خیلی از مردم است؛ آن ها سوار بر اسب عادت هایشان می تازند، بدون این که بدانند کجا می روند.
وقت آن رسیده است که زمام زندگی را آگاهانه در دست بگیریم و مسیر خود را نه بهواسطهی شتاب عادتها یا جاذبهی تمایلات درونی، بلکه بر پایهی درک و تشخیص درست، انتخاب کنیم؛ مسیری که ما را بهسوی رشد، معنا و مقصدی شایسته رهنمون کند.
زمانیکه امام شافعی در مصر بود، یکی از اهل کلام نزد وی آمده و در مورد مسالهای از مسائل کلام از او سوال پرسید.
امام شافعی به وی گفت: میدانی کجایی؟
آن مرد گفت: بله.
امام شافعی فرمود: این همان موضعی است که الله فرعون را در آن غرق نمود.آیا به تو خبر رسیده که رسول الله ـ صلیاللهعلیهوسلم ـ دستور داده باشد که دربارهی اینگونه مسائل پرسش شود؟
گفت: نه.
فرمود: آیا صحابه در اینباره سخنی گفتهاند؟
گفت: نه.
فرمود: آیا میدانی چند ستاره در آسمان است؟
گفت: نه.
فرمود: آیا حتی یک ستارهاش را میشناسی؟ میدانی جنسش چیست؟ کی طلوع میکند؟ کی غروب میکند؟ از چه ساخته شده؟
گفت: نه.
فرمود: پس چیزی را که با چشم خود میبینی و بخشی از آفرینش است نمیشناسی، آنوقت میخواهی دربارهی دانش خالقش سخن بگویی؟!
پس از این امام شافعی در مورد مسالهای در باب وضو از او سوال کرد که دچار اشتباه شد. او به چهار طریق پاسخ داد که در هیچیک از آنها پاسخ صحیح و درست نبود. سپس امام شافعی به وی گفت: چیزی را که روزی پنج بار به آن نیاز داری نمیدانی، آنگاه میخواهی خود را به دانستن علم خالق مشغول کنی؟
چون چیزی در این زمینه به دلت خطور کرد، بهسوی الله بازگرد و اینکه میفرماید:
وَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ-إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ
«و خدای شما خداوند یگانه است که غیر از او معبودی نیست؛ بخشنده ی مهربان است. همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده که با آن زمین را پس از مردنش زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن پراکنده کرده و (در) تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمانها مسخرند؛ بی گمان نشانه هایی است برای مردمی که تعقل می کند و می اندیشند.» (آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ سوره البقرة).
و اینگونه در مورد الله متعال بر مخلوقش استدلال کن و خود را درگیر دانستن چیزی که عقلت توان درکش را ندارد، مکن.
پس آن شخص به وسیلهی امام شافعی از علم کلام توبه کرد و به علم کتاب و سنت روی آورد.۱ و پس از توبه میگفت:
أَنَا خُلُقٌ مِنْ أَخْلاَقِ الشَّافِعِيِّ
«من خلق و خویی از اخلاق شافعی هستم».۲
و اینگونه این شخص (یعنی امام مُزَنِي رَحِمَهُ الله) به یکی از علمای اسلام در فقه شافعی تبدیل شد.
منابع:
۱: سیر أعلام النبلاء (۱۰/۲۵، ۲۶، ۳۱، ۳۲).
۲:همان،۱۲/۴۹۴.
امام شافعی رَحِمَهُ الله:
كَانَ مَالِكٌ إِذَا جَاءهُ بَعْضُ أَهْلِ الأَهوَاءِ، قَالَ: أَمَا إِنِّيْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ دِيْنِي، وَأَمَّا أَنْتَ، فَشَاكٌّ، اذْهَبْ إِلَى شَاكٍّ مِثْلِكَ، فَخَاصِمْهُ.
«چون یکی از اهل بدعت نزد مالک حاضر میشد، (امام مالک به وی) میگفت: من از سوی پروردگار و دینم دلیل و برهان دارم اما تو شک و تردید داری، برو نزد مترددی همچون خود و با وی مجادله کن».
حلیة الأولیاء (۶/۳۲۴)؛ سیر أعلام النبلاء (۸/۹۹).